آغازینه
حضرت امیر مؤمنان علی(ع):
عقولُ الفُضَلاءِ فی أَطرافِ أَقلامِها؛
خِرد فرهیختگان بر کرانهی قلمهایشان رخ مینماید.(غُرَرُ الحِکَم)
برای نویسنده شدن، افزون بر نیازهای دیگر، به دو چیز مهم نیاز است:
1.آموزش نظری؛
2. آموزش عملی.
این دو آموزش، آن چنان در هم تنیده و لازم و ملزوم یکدیگرند که هر یک بیدیگری، ابتر و بیبرگ و بر است. بدین رو، از اموری که در آموزشهای عملی و کاروَرزیهای نویسندگی باید بدان توجه کرد، این است که هر کاروَرزی – به انتخاب خویش یا استاد خویش- در موضوعی خاص و با سَبک و قالبی خاص، فقط مشق بنویسد و مشق بنویسد تا با این گونه سیاهمشقها، قلم وی پخته و سَخته شود.
صد سخنِ نگاشته شده، ضربان قلم و سیاهمشقهایی در موضوع نویسندگی است که در نگارش آنها کوشش بر این بوده است تا هم زیبایی لفظ و هم گیرایی معنا را به ارمغان آورَد؛ اگر چه امکان دارد گاه یکی از دیگری، گوی سبقت را ربوده باشد.
این یادسپاری را نیز سزامند میدانیم که در هر یک از ضربان قلمهای ذکر شده، نکته و پیامی را برای دوستداران نوشتن و نویسندگی، قلمی کردهایم، به همین رو از خوانندگانِ نکتهسنجِ خود نیز انتظار داریم که نکتهبینی در هنگام نکتهخوانی را به خاطر داشته باشند؛ هر چند ممکن است که شماری از این نکتهها و پیامها برای برخی از خوانندگانِ این نوشته، «زیره به کرمان بردن» باشد، اما بر این باوریم که برای برخی از آنان نیز زیره به تهران بردن است؛ البته خود نیک میدانیم که به گفتهی زیبای زندهیاد سلمان هراتی: «بهار آن است که خود ببوید، نه آن که تقویم بگوید».
گفتنی است که سی نکتهی فرجامین در این نوشته، اقتباسی از محتوای سخنان بزرگان و نویسندگانِ فرادست است و به گونهای که خواهید خواند، آنها را ویرایش و پردازش کردهایم.
1- نویسنده به عمق نوشته میاندیشد، نه به قطر آن.
2- نویسنده، همچون معماران بساز و بفروش، بچاپ و بفروش نیست.
3- آن که نمیداند اگر اتوبانی بنویسد، خوانندگان به خواب میروند، نویسندگی نمیداند.
4- نویسنده کسی است که به تألیفُ الحق، بیشتر میاندیشد تا به حقُالتألیف.
5- نویسنده فقط چاپ کتابهایش جدید و تجدید نمیشود؛ بلکه محتوای کتابهایش نیز جدید و تجدید میشود.
6- هر کس از واردات و مونتاژ کردنِ نوشتههای دیگران در صنعت نویسندگیاش جلوگیری کند، در نویسندگی مستقلتر و خودکفاتر است.
7- آن که یک سطر در میان مینویسد، اما یک سَبک در بیان نمینویسد، نویسنده است.
8- اگر نویسنده با پول هم مینویسد، ولی برای پول نمینویسد.
9- نویسنده آن است که میداند برای او بیماری کمخوانی، کُشندهتر از بیماری کمخونی است.
10- آنکه با قلم سیاه مینگارد، اما با قلب سیاه نمینگرد، نویسنده است.
11- نویسنده اگر قطع کتابش هم جیبی است، اما قطع سوادش جیبی نیست.
12- کسی که براساس دستورِ زبان مینویسد، اما براساس زبانِ دستور نمینویسد، نویسنده است.
13- نویسنده به پُرباری نوشتهاش میاندیشد، نه به پُربرگی آن.
14- عمر کتاب نویسنده بیش از عمر خودش است.
15- آنکه به قلم نمیگوید بنویس؛ بلکه قلم به او میگوید بنویس، اهل قلم و نویسنده است.
16- نویسنده کسی است که هم سخنِ خوب مینگارد و هم خوب سخن مینگارد.
17- آن که در پژوهش، عمیق مینگرد و در نگارش، دقیق مینگارد، با نویسندگی آشنایی دارد.
18- نویسنده یعنی برخوردار از سه هنرِ خوبدیدن، خوباندیشیدن و خوب نوشتن.
19- نویسنده کسی است که این سخن نغز و پُرمغز سعدی را هماره به یاد دارد: «هر چه زود برآید، دیر نپاید».
20- نویسنده یعنی آن گونه زندگی کنی که مینویسی؛ نه آن گونه که زندگی میکنی بنویسی.
21- آن که هم میداند چه چیز باید بنویسد و هم میداند چگونه باید بنویسد، نویسنده است.
22- نویسنده، هم زمینه را میبیند و هم زمانه را میشناسد.
23- نشانِ نویسنده آن است که هم راه را نشان میدهد و هم راه رفتن را.
24- کسی که نوشتهاش را از نظر پژوهشی، بازنگری و از نظر نگارشی، بازنگاری میکند، نویسندهتر است.
25- نویسندگی، پُرنویسی نیست، دُرنویسی است.
26- آن که نه میداند برای چه مینویسد و نه میداند برای که مینویسد، اصلاً نویسندگی نمیداند.
27- نویسنده کسی است که نه درستنویسی را فدای زیبانویسی میکند و نه زیبانویسی را فدای درستنویسی.
28- آن که با قلمش هم سفیدیها را نشان میدهد، هم سیاهیها را و هم خاکستریها را، نشان از نویسندگی دارد.
29- نویسنده کسی است که اهل بدعت نیست، اهل ابداع است.
30- نویسنده آن است که میداند نخستین نقّاد هر نوشتهای باید نویسندهی آن باشد، نه خوانندهی آن.
31- در نویسندگی، اگر سفارشی نوشتن را هم روا بدانیم، ولی فرمایشی نوشتن را نباید روا بدانیم.
32- نویسنده، هم هنر نویسندگی را میداند و هم هنر نَنویسندگی.
33- نویسندگی یعنی دوراندیشی و باریکاندیشی، نه دیراندیشی و تاریکاندیشی.
34- نویسنده فقط کسی نیست که چیز مینویسد؛ بلکه کسی است که میداند چه چیز باید بنویسد.
35- فارسیِ دَری نوشتن، نه دَریوَری نوشتن، یعنی نویسندگی کردن.
36- نویسنده آنگاه نویسنده است که نه برای نام بنویسد و نه برای نان.
37- آن که مطبوع و دلپذیر برای دیگران مینویسد، اما متبوع و فرمانپذیر از دیگران نمینویسد، طبعی دلپذیر در نویسندگی دارد.
38- برای خوانندگان اندیشیدن و نوشتن، نه به جای خوانندگان اندیشیدن و نوشتن، یعنی نویسندگی کردن.
39- اگر کتاب نویسنده پیشگفتار دارد، ولی نیشگفتار ندارد.
40- کسی که میداند باید دانش با پژوهش و پژوهش با نگارش و نگارش با ویرایش همراه باشد، مَشامش از شمیم نویسندگی معطر است.
41- نویسندگی یعنی پاکنویسی، نه چرکنویسی.
42- کسی که هم دستنوشتهاش خواناست و هم نوشتهاش خواندنی است، فرادست در نویسندگی است.
43- آنکه «نون وَالقلم» را فدای «نان وَالقلم» نمیکند، اهل قلم است.
44- نویسندگی یعنی درستنویسی، نه سستنویسی.
45- نویسنده، هم به دیروز مینگرد و هم به فردا، اما برای امروز مینگارد و برای آیندهنگرها.
46- آن که در پیِ ابتکار در نویسندگی است، نه در پیِ اعتبار در نویسندگی، عنوان نویسنده برازندهی اوست در نویسندگی.
47- نویسنده کسی است که خود را کسی نمیداند.
48- آن که به تحقیق، بیشتر میاندیشد تا به تألیف، نویسندهتر است.
49- نویسنده چیزهایی را میشنود که خوانندگان نشنیدهاند و چیزهایی را میبیند که خوانندگان ندیدهاند.
50- هر که نوشتهاش هم لیاقت نقل کردن دارد و هم صلاحیت نقد کردن، لیاقت نویسنده شدن دارد و صلاحیت نویسندگی کردن.
51- نویسنده، دیگران را پایین نمیآورد تا خود را بالا ببرد؛ بلکه خود را بالا میبرد تا دیگران را نیز بالا بیاورد.
52- آن که کُنسِروی مینویسد نه اسفنجی، نوشتهاش پُرمایهتر است و پُربهاتر.
53- نویسنده کاملاً توجه دارد که اگر کتابش پُرفروش هم است، لزوماً بدین معنا نیست که پُرفروغ هم است.
54- اگر نویسندهای چیزی نوشته است که هم مورد نیاز خوانندگان بوده و هم مورد پسند خوانندگان شده است، با یک تیر دو نشان را در نویسندگی زده است.
55- کسی که نه در کتابش آب میکند و نه کتابش را به دیگران آب میکند، میتواند لباس غواصی در نویسندگی را بر تن کند.
56- نویسنده در پیِ آن نیست که جلد کتابش را زرکوب کنند؛ بلکه در پیِ آن است که محتوای کتابش را زرکوب کنند.
57- آنکه هم اهل قلم است و هم اهل قدم است، شایستهی سکونت و اقامت در کوی اهالی قلم و قدم است.
58- نویسنده توجه دارد که برای نوشتهاش حاشیهی سفید بگذارد، نه حاشیهی سیاه.
59- نویسندهای که در پیِ مَردپروری است، نه در پیِ مُریدپروری، مرادِ مردمان در نویسندگی است.
60- نویسنده یکرو مینویسد، نه دورو.
61- کسی که چند کتابش را یک بار نمیخوانند؛ بلکه یک کتابش را چندبار میخوانند، در نویسندگی سرفرازتر است.
62- نویسنده به خاطر دارد که دادنِ منابع بیشتر در نوشته، لزوماً به معنای داشتن محاسنِ بیشتر در نوشته نیست.
63- کسی که نوشتهاش – از نظر نویسندگانِ بزرگ- به یک بار خواندن بیَرزد، ارزش برخوردار شدن از عنوان نویسندگی را دارد.
64- نویسنده در صورتی که مقصودش حقالتألیف هم باشد، اما مقصدش حقالتألیف نباید باشد.
65- آن که هم میداند چگونه باید بنویسد و هم میداند چگونه نباید بنویسد، نویسندگی میداند.
66- نویسنده کسی است که چون میداند دیگران چه چیزی نوشتهاند، میداند خودش چه چیزی باید بنویسد.
67- اول برای خوشایند خود نوشتن و آن گاه برای خوشایند خوانندگان نوشتن، یعنی نویسندگی کردن.
68- نویسنده به یاد دارد که اگر پُرکاری در نویسندگی با پُرباری در نوشته همراه باشد، آن گاه کسی به او نمیگوید: «کار نیکو کردن از پُر کردن است».
69- نویسنده کسی است که افکار و آرمانهایش یکی- دو گام از خواننده جلوتر و در نتیجه دستیافتنی است؛ نه چندین و چند گام جلوتر و در نتیجه دستنیافتنی.
70- در حافظهی نویسنده رقم خورده است: آن گروه از اهل قلمانی که حرفی برای گفتن ندارند، حرف خود را کِش میدهند.
71- نویسنده کسی است که نه میتوان بر نوشتهاش چیزی افزود و نه میتوان از نوشتهاش چیزی زُدود.
72- نویسندهای که فقط به فکر حقوق نویسندگی خویش نیست، بلکه به فکر حقوق خواننده نیز است، حق دارد نام نویسنده بر خود بگذارد.
73- نویسنده آن است که بسیار میداند، اما کم مینویسد؛ نه این که کم میداند و بسیار مینویسد.
74- آنکه در ذهن خویش سپرده است که فقط حلاوت و خوب بودن پیام نوشته مهم نیست، بلکه ملاحت و خوب رساندن پیام نوشته نیز مهم است، عطر نویسندگی به مَشامش خورده است.
75- نویسنده چیزی مینویسد که یا دیگران ننوشتهاند و یا نمیتوانند به خوبی او بنویسند.
76- کسی که هم میداند چه باید بنویسد و هم میداند چه نباید بنویسد، نویسندگی میداند.
77- نویسنده، بودش بیش از نمودش است.
78- آنکه مربعی مینویسد نه مکعبی، به سایز و قد و قوارهی مؤلفان میخورد، نه نویسندگان.
79- نویسنده برای زندگی کردن نویسندگی نمیکند؛ بلکه برای نویسندگی کردن زندگی میکند.
80- ناگفتههای نویسنده بیش از گفتههای اوست.
81- نویسنده هموست که آن چه را دیگران دیدهاند، او میتواند خوب و زیبا بیان کند.
82- نویسندگی درستگویی است، نه درشتگویی.
83- نویسنده فقط به خواننده فکر نمیدهد؛ بلکه خوانند را به فکر نیز وامیدارد.
84- آنکه در هنگام نوشتن، خودش را با گوینده و خواننده را با شنونده اشتباه نمیگیرد، شایستهی آن است که لوح تمجید در نویسندگی ارمغانش شود.
85- نویسنده، هم سخنِ دلپذیر دارد و هم دلِ سخنپذیر.
86- کسی که هم تا زنده است مینویسد و هم تا مینویسد زنده است، نویسنده است.
87- نویسنده میداند که تمیزی و خواناییِ دستنوشته، عامل چاپ آن نمیشود؛ ولی مانع چاپ نشدن آن میشود.
88- نویسنده کسی است که باور دارد نوشتن بدون اندیشیدن، مانند خوردن بدون هضم کردن است.
89- آن که میداند در صورتی کتابش قابل خریدن است که قابل خواندن باشد، از فن نویسندگی بهره دارد.
90- نویسنده کسی نیست که میتواند بنویسد؛ بلکه کسی است که نمیتواند ننویسد.
91- کسی نویسندهتر است که بداند خوانندهی خوب باید کتابهای خوب بخواند، ولی نویسندهی خوب باید کتابهای خیلی خوب بخواند.
92- نویسنده هر چه را میداند نمینویسد، اما هر چه را مینویسد میداند.
93- آنکه نوشتههایش چشیدنی یا بلعیدنی است، نویسنده نیست؛ اما آنکه نوشتههایش جَویدنی یا هضمکردنی است، نویسندهای حرفهای است.
94- نویسنده به گونهای مینویسد که خواننده بتواند در نوشتههای او چیزهایی را ببیند که نتواند یا نتوانسته است با چشمهایش آنها را ببیند.
95- نویسنده آن است که بهتر مینویسد، نه آن که بیشتر مینویسد.
96- حرفی نو یا نگاهی نو را به قلم آوردن، یعنی قلمزنی و نویسندگی را به دیگران نشان دادن.
97- نویسنده به این نکتهی ظریف آگاه است که اگر خود در هنگام نوشتن، خندیدن یا گریستنی را نداشته باشد، نمیتواند از خوانندهی خود در هنگام خواندن، انتظار خندیدن یا گریستنی را داشته باشد.
98- نویسنده کسی است که خواننده را بزرگتر از آنچه هست، نشان میدهد.
99- آن که در پژوهش، فُرمالیست و در نگارش، ژورنالیست نیست، توانمند در نویسندگی است.
100- نویسنده میداند که نوشتن و عمل نکردن، مانند شخم زدن و بذر نپاشیدن است.