مقدمه:
مادر بهعنوان مربی پرورشدهندهی روح و روان کودک در عرصهی تربیت، چون مدیر و مهندسی است که پیچیدهترین آفریدهی هستی را میبایست بپرورد. بنابراین هر دورهی رشد، راهکارهایی پیشنهادی جهت فرآیند مدیریت خشم در کودک دارد. در انتها نیز چند راهکار جهت مدیریت خشم برای مادران ارائه میشود. بخش اول این مقاله به بازشناسی خشم می-پردازد تا اطلاعات و دانش پایهی مخصوص آن، بر اساس متون معتبر روانشناسی ارائه شود. در بخش دوم دورههای رشد از تولد تا یازده سالگی را شامل میشود. در بخش سوم اطلاعات تکمیلی میآید.
بخش اول: بازشناسی خشم
غضب، شهوت و حرص قوایی هستند که میان انسان و حیوان مشترک هستند. هر کدام از این قوا یا غرایز وظیفهای دارند. غرایز در انسانها برای رسیدن به کمال، میبایست تربیت شوند و فطریات به جای آنها بنشینند در حالی که در حیوانات غرایز میتوانند حاکم بلامنازع باشند و حیوان سیر خود را داشته باشد.
واژهی «غضب» در احادیث هماهنگ با «خشم» در متون روانشناسی است.
در این نوشتار ابتدا به بازشناسی و اهمیت مدیریت خشم در بیان شریف احادیث میپردازیم و سپس راهکارهای کاربردی در عرصهی مدیریت خشم با بهرهگیری از متون روانشناسی ارائه میشود.
بازشناسی در احادیث
هر کس هنگام غضب نفس خود را حفظ کند، مانند مجاهد فی سبیل الله است.1
پروردگار در حدیث قدسی خطاب به بنی آدم میفرماید: «ای فرزند آدم هر گاه خشمگین شدی مرا یاد کن [من نیز] یادت میکنم.» 2
ابلیس به موسی(ع) گفت: «و بر حذر باش از خشم و هر گاه خشمگین شدی بگو: "لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم" خشمت آرام میشود.»3
«غیظ» در متون روانشناسی زیرمجموعهی خشم است. در بیان معصومین(ع) به غیظ نیز عنایت ویژه شده است.
در منابع حدیثی آمده است کسی که غیظ خود را فرو نشاند، اجر شهید دارد، در روز قیامت قلبش سرشار از آرامش و رضایت است، و همنشین انبیاست.4
بازشناسی روانشناسی انگیزش و هیجان
خشم، هیجانی فراگیر است. افراد در بیان جدیدترین تجربهی هیجانی خود آن (خشم) را زودتر به یاد میآورند و توصیف میکنند. خشم به دلیل ایجاد موانع، بهوجود میآید، مثل زمانی که فرد برداشت میکند که نیروهای بیرونی، در برنامهها، هدفها و یا سلامتی او اختلال ایجاد میکنند. این امر از خیانت در امانت، مورد بیاعتنایی قرار گرفتن، مورد انتقاد ناموجه قرار گرفتن، بی-ملاحظگی دیگران و رنجش انباشته شده ناشی میشود. اساس خشم از این عقیده ماشی میشود که اوضاع آن گونه که باید باشد، نیست.
خشم پرشورترین هیجان است بهطوری که آدم خشمگین قویتر و نیرومندتر میشود. همچنین خشم احساس کنترل افراد را نیز افزایش میدهد، افراد را نسبت به بیعدالتی دیگران حساس میکند و مبارزه و احساس کنترل، به سمت غلبه کردن بر مانع ناموجه یا اصلاح کردن آن هدایت میشوند. این حمله بر اساس فرهنگ جامعه است که بهطور عمومی میتواند کلامی یا غیر کلامی (فریاد زدن یا کوبیدن در) و مستقیم و یا غیرمستقیم (نابود کردن مانع یا صرفا پرتاب کردن چیزها) باشد. سایر پاسخهای تحریک شده توسط خشم شامل: ابراز کردن احساسات جریحهدار شده، بارها دربارهی چیزی صحبت کردن، رفع کدورت کردن یا دوری کردن کامل از دیگری هستند.
پژوهشها اثبات کردهاند میزان بالای موفقیت در امور زندگی برای کسانی رغم میخورد که مدیریت خشم را آموخته باشند.
خشم نه تنها پرشورترین هیجان بلکه خطرناکترین هیجان نیز هست به طوری که هدف آن نابود کردن موانع در محیط است. تقریبا نیمی از رویدادهای خشم، فریاد کشیدن و جیغ کشیدن را شامل میشود و نزدیک به ده درصد از آن به پرخاشگری منجر میشود. وقتی خشم موجب پرخاشگری میشود، نابودی و جراحت غیرضروری ایجاد میکند، مثل زمانی که رقیبی را هل میدهیم یا در کمال بیفکری، اسباب و اثاثیه را تخریب میکنیم. داشتن خلق و خوی خشم بهنحو چشمگیری احتمال حملهی قلبی را افزایش میدهد. اما تاکید میکنیم که خشم میتواند هیجان ثمربخشی باشد. خشم در صورتی ثمربخش است که بنیه و استقامت را درتلاشهای ما برای مقابله کردن، ثمربخش و نیرومند کند تا بتوانیم اوضاع را بهصورتی که باید باشد تغییر دهیم. به افرادی - مثل سیاستمداران - که بهخاطر بیعدالتی، خشمگین میشوند، بیشتر از کسانی که غمگین میشوند یا احساس گناه میکنند احترام میگذارند. وقتی شرایط از آن چه نباید باشد تغییر میکند، خشم متناسب با آن ناپدید میشود.
تعریف خشم: خشم یک هیجان فراگیر، پرشور، نیرومند و خطرناک است.
هیجان چیست؟
هیجان در پاسخ به رویدادهای مهم زندگی ایجاد میشود؛ نوعی ساختار روانشناختی است که چهار جنبهی تجربه در یک الگوی همزمان را هماهنگ میکند. چهار جنبهی تجربهی هیجان شامل: احساس، انگیختگی بدن، هدفمندی و اجتماعی – بیانگر است.
پژوهشگران زیستی و شناختی توافق دارند خشم یکی از هیجانهای اصلی است، و دارای زیرمجموعههایی مانند: خصومت، غیظ، برآشفتگی، دلخوری، بیزاری، رشک و ناکامی است.
خشم نیز مانند سایر هیجانها بسیار پیچیدهتر از آن است که ابتدا به چشم میخورد. اگر چه افراد در مواجهه با هیجانها جنبهی احساسی آن را به دلیل بارز بودن بهتر میشناسند اما احساسها یکی از جنبههای هیجان است. سایر جنبهها بهصورت پدیدههای ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی وجود دارند.5 پژوهشگران انگیزش و هیجان همگی معتقدند همهی هیجانها پاسخهای مفیدی به تکالیف اساسی زندگی هستند.
عناصر و جنبههای دیگر هیجانها را بهطور اختصار و خشم را به تفصیل زیر میتوان بازشناخت.
1. احساسها6
هیجانها تا اندازهای احساسهای ذهنی هستند، به این صورت که باعث میشوند به شیوهی خاصی، مثلا احساس عصبانیت یا خوشحالی کنیم. عنصر احساسی، به هیجان تجربهی ذهنی میدهد و معنی و اهمیت شخصی دارد. هیجان هم از نظر شدت و هم کیفیت، در سطح ذهنی (یا پدیدارشناختی) احساس و تجربه میشود. جنبهی احساسی، در فرایندهای شناختی و ذهنی ریشه دارد. عنصر احساس در خشم، ناخوشایند و منفی تجربه میشود.
2. انگیختگی بدن
هیجانها، واکنشهای زیستی نیز دارند؛ پاسخهای بسیجکنندهی انرژی که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که فرد با آن مواجه شده، آماده میکنند. فعالسازی زیستی و فیزیولوژیکی، فعالیت سیستمهای خودمختار و هورمونی را شامل میشود تا رفتار مقابله کردن بدن را هنگام هیجان، آماده و تنظیم کند. انگیختگی بدن و فعالسازی فیزیولوژیکی به قدری با هیجان آمیخته است که اصلا نمیتوان فردی عصبانی یا متنفر را بدون برانگیختگی، تصور کرد. زمانی که فرد هیجانزده میشود، بدنش برای عمل آماده میشود و این آمادگی در حالت خشم به صورت فیزیولوژیکی (ضربان قلب، اپی نفرین در جریان خون) و نظام عضلانی (حالت هوشیار بدن، مشت گره کرده) است.
3. هدفمندی
هیجانها هدفمند هستند، شبیه گرسنگی که هدف دارد. خشم، میل انگیزشی برای انجام دادن کاری مانند جنگیدن با دشمن یا اعتراض کردن به بیعدالتی در فرد ایجاد میکند که در غیر این صورت شخص چنین نمیکرد. عنصر هدفمند، حالت انگیزشی به هیجان میدهد تا برای مقابله کردن با شرایط هیجانآوری که شخص با آن مواجه شده، اقدام لازم را انجام دهد. جنبهی هدفمند در هیجان توضیح میدهد چرا افراد از هیجاناتشان بهرهمند میشوند. کسی که هیجان ندارد، در مقایسه با سایر افراد، در وضعیت اجتماعی و تکاملی نامطلوبی قرار دارد. برای مثال کسی که توانایی ترس، علاقه یا عشق ندارد از لحاظ بقای اجتماعی و جسمانی معلول است.
4. اجتماعی – بیانگر
هیجانها پدیدههای اجتماعی هستند. وقتی شخص هیجانزده میشود، علایم قابل تشخیص چهرهای، ژستی و کلامی میفرستد که دیگران را از کیفیت و شدت هیجانپذیری وی با خبر میکند (مثل حرکت ابروها و لحن صدا). عنصر اجتماعی – بیانگر جنبهی ارتباطی هیجان است. تجربیات خصوصی فرد از طریق حالتهای واکنشپذیری فیزیولوژیکی مانند پایین بردن ابرو و فشردن لبها به هم، با افزایش ضربان قلب و بالا رفتن دمای پوست هماهنگ است. به هنگام خشم، حملهی کلامی (فریاد زدن) یا غیرکلامی (کوبیدن در) و مستقیم (نابود کردن مانع) یا غیر مستقیم ( پرتاب کردن)، رفتارهای نامناسب ابراز شدهی خشم هستند.
ج) وظیفهی خشم
دو نظریه در خصوص وظیفهی خشم و سایر هیجانات وجود دارد: الف) خشم سودمند ب) خشم بدون فایده.
خشم و سایر هیجانات در قالب طرح دو سیستمی عمل میکنند (لیونسون، 1999) اول: جنبهی زیستی سیستم هیجان که در آن انسان با سایر حیوانات سهیم است. دوم: آن بخش از خشم که برای حل وظایف اساسی زندگیِ کامل است. برای سازگاری، بایستی خشم و سایر هیجانات، در موقعیتهای متفاوت تنظیم و کنترل شوند.
هر مانع و مشکل، عامل ایجادی خشم است. مانع همان فکر و اندیشهی بد، احساس بد، برآورده نشدن نیازهای زیستی و نیازهای روانشناختی است.
تجربهی ذهنی از مانع در هر دوره از رشد متفاوت است. خشم میتواند با افزایش نیرو و استقامت در تلاش، توانایی تغییر اوضاع نامطلوب را به موقعیت مطلوب به شخص بدهد.
در اثر تجربههای دوران کودکی، تنظیمکردن خشم آموخته میشوند.
بخش دوم: دورههای رشد
از تولد تا یک سالگی
از تولد تا یک سالگی، نوزاد به دو نیاز خود بسیار حساس است، اول نیاز زیستی که بقای فیزیولوژی در گرو آن است و دوم نیاز امنیتی که بقای روانی را تامین مینماید.
سرما، گرما، درد، گرسنگی، تشنگی و استراحت نیازهای زیستی اولیه هستند که دستگاه عصبی خودمختار در صورت عدم پاسخگویی، هشدارهایی را ارسال میکند. نوزاد در این دوره با گریهی شدید سعی میکند اطرافیان و مراقبین را متوجه خطر بقا (هر آن چه هستی او را تهدید کند) بنماید.
این ابراز خشم پرقدرت، ضروری و اساسی است. همچنین اگر مراقبتهای زیستی او با گرمی و محبت همراه نباشد دلخوری خود را (به دلیل عدم تامین امنیت روانی) با بدقلقی نشان میدهد.
«والدین و مراقبینی که نسبت به آسایش نوزاد حساس هستند و نیازهای نوباوهی خود را سریع و بدون منتظر گذاشتن برطرف میسازند، همچنین در ضمن مراقبتهای اولیه، به گرمی و محبت، پذیرای او هستند، با دستان پرمهر او را در آغوش میگیرند و از نظر عاطفی در درون خود نیز به وی عشق میورزند، حس اعتماد به دنیا و اطرافیان را به نوباوهی خود هدیه میدهند.
بیاعتمادی، نتیجهی اجبار نوباوه برای دریافت آسایش به مدت طولانی و یا برخورد بیرحمانه است.» تنها موجودی که از ابتدای تولد نسبت به ارتباط عاطفی، حساسیت نشان میدهد انسان است. اعتماد یافتن به این که نیاز عاطفی نیز پاسخگویی دارد، از ابتدای تولد با انسان به وجود میآید زیرا این نیاز روانشناختی اگر رشد خود را در مسیر صحیح پیش گیرد، در دورههای بعدی رشد، مبنای برخورداری فرد از زندگی عاطفی خواهد شد. منابع تامین رفاه و امنیت برای انسان از تولد دارای رتبهی عاطفی هستند بنابراین نوزاد به مراقبین خود دلبسته میشود.
برخورداری از این موهبت، در رشد مرحلهی بعدی – که در ادامه میآید - نیز حائز اهمیت است زیرا ارائهی الگوهای تربیتی از دورهی بعد آغاز میشود.
اقدام پس از خشم
با توجه به مقدمهای که ارائه گردید و مبنا و دلایل خشم در این دوره بازشناخته شد تنها اقدام لازم پس از ابراز خشم از سوی نوباوه، فراهم کردن پاسخهای محبتآمیز به نیازهای مراقبتی توسط مراقب است.
از یک سالگی تا سه سالگی
اغلب والدین مخصوصا مادران جوان خیال میکنند باید تا حد ممکن از ناکامی فرزند خود جلوگیری کنند. آنها تصور میکنند که اگر فرزندشان چیزی را بخواهد اما نتواند به دست آورد عقدهای خواهد شد. امروزه دیدن کودکان یک تا سه ساله که در خانه و مهمانی اجازه دارند اشیاء را پرت کنند، بشکنند، بریزند، داد بکشند و آسایش را از دیگران سلب کنند برای همگان طبیعی است.
این والدین شناخت کافی از احساس، افکار و رفتار کودک خود ندارند. و به دلیل این عدم شناخت، بهای گزافی نیز در آینده باید بپردازند. سر و کله زدن با کودکان ناسازگار، بیتحمل و پرخاشگر در آینده به این والدین تحمیل خواهد شد.
در این دوره بازشناسی احساس، افکار و رفتارهای بههنجار میتواند کمک موثری در شناخت راهکارهای مناسب کنترل خشم و پرخاشگری باشد.
معصوم(ع) فرمود: «الافکار ائمه الاعمال؛ اندیشه، پیشوای عمل است.»
گفتهی «آلبرت آلیس» دانشمند روانشناس را مقدمهی این بازشناسی قرار میدهیم:
احساسات بر افکار و رفتار اثر دارد و همچنین رفتار بر احساسات و افکار تاثیر میگذارد.
فراگیری کنترل انرژی خشم و تبدیل آن به نیرویی برای فعالیتهای مفید از همین دوره آغاز می شود. بیتوجهی والدین به این دوره، باعث بازماندن کودک از رشد روانی، اجتماعی، شناختی و اخلاقی بهویژه خشم در این دوره میشود.
والدین نباید نسبت به محرومیت کودک در این دوره حساسیت داشته باشند زیرا کودک در یادگیری تحمل و صبر در این دوره توانمند است. کودکان از این دوره همچنین باید آمادهی ورود به جامعهای غیر از خانه شوند.
«اشاره به تمایز محرومیت و ناکامی و رابطهی این دو با پرخاشگری قابل تامل است. کودکانی که اصلا اسباببازی ندارند پرخاشگر نمیشوند لیکن کودکانی که کاملا متوقع هستند تا با اسباببازی، بازی کنند وقتی انتظار آنها برآورده نشود احساس ناکامی کرده، این شکست باعث بروز رفتاری مخرب در آنها میشود.»
کودک کاشف و خشم
کودک در این دوره از رشد خود، به رابطهی علی و معلولی پی میبرد. بنابراین کودکان زودتر از آن چه والدین تصور میکنند منطق خود را به کار میگیرند.
«پیاژه» دو سال اول زندگی را مرحلهی حسی – حرکتی(sensorimotor-stage) نامید؛ مرحلهای که کودکان سرگرم کشف رابطه بین اعمال خود و پیامدهای آن اعمال هستند.» بنابراین کودک نسبت به عکس العمل والدین حساس است زیرا میخواهد نتیجهگیری بسیار مهمی را برای نظام اخلاقی خود بنماید.
کودک در این دوره رفتارهای والدین را زیر نظر دارد تا الگوهای مناسب برای رفتارهای خود قرار دهد، بنابراین رفتارهای دیگران را تقلید میکند سپس عکس العمل والدین را مشاهده و نتیجه-گیری مینماید.
متاسفانه والدین نیز در مواجه با خشم خود، از راهکارهای کنترل و تنظیم این انرژی روانی نیرومند آگاه نیستند بنابراین کودکان با تقلیدهای نادرست دچار یک خطا میشوند.
کودک در این دوره دانشمندی است که با خطا و آزمایش میکوشد مشکلات خود را حل نماید و به روابط علی و معلولی آگاهی دارد. همان طور که دچار احساس ناخوشایند، انگیختگی بدن و ژستهای ظاهری خشم است به منبع خشم نیز آگاهی دارد و به این که چه چیز او را عصبانی کرده است. این جاست که حل مساله به دو صورت امکان دارد. الف) هیجانمدار ب) مساله-مدار.
حل مسالهی هیجانمدار، از طریق ابراز خشم و پرخاشگری بدون انتقال انرژی خشم در مسیر صحیح است، مثل فریاد کشیدن و جیغ زدن که در نهایت، انرژی خشم بدون هدف رها شده است یا به قول برخی هدر رفته است.
اما در راه حل مساله مدار، از انرژی خشم برای شناخت بهتر مساله و راههای حل و پیگیری (استقامت و تحمل) در حل مشکل استفاده میشود.
دختر بچهی دو و نیم سالهای در حال شستن دستهایش آستینهای لباس خود را خیس کرده، بسیار عصبانی میشود و شروع به جیغ کشیدن میکند.
1- با یک پرسش ساده کودک را متوجه علت خشم میکنیم: «چه چیزی تو را خشمگین کرده است؟»
پاسخ کودک: «آستینم خیس شده.»
در واقع به کودک کمک میشود تا مساله را بیان کند. بیان مشکل به کودک کمک میکند مساله را به کمک والدین بهتر بشناسد. مشکلات کودکان هر چه که باشد برای بزرگترها کوچک است اما برای کودک بزرگ است.
2- مرحلهی بعد پذیریش هیجان ناخوشایند کودک از این مشکل و ابراز همراهی والدین، تنها با یک جمله مثل: «من هم از این که تو ناراحت شدی، ناراحت شدم» است.
همان طور که عنصر اجتماعی – بیانگر خشم در کودک فعال شده است، مادر نیز برای لحظاتی خشم را بازی کند و در حالی که جملات کودک را تکرار میکند «من هم عصبانی هستم که آستین تو خیس شد» این بخش از هیجان وی را تایید نماید.
3- رفع کردن منبع خشم توسط والدین در این دوره ضرورت دارد. هر چه که او را خشمگین کرده است باید توسط والدین به طور موقت حذف شود. (با کمک کودک این منبع حذف شود.)
– مادر از کودک میپرسد: «دوست نداری لباس خیس تنت باشد؟»
– پاسخ کودک: « نه دوست ندارم.»
- مادر لباس کودک را تعویض میکند اما در این جا مهارت حل مساله (مسالهی مساوی با منبع ایجادکنندهی خشم) آموزش داده نشده است، بنابراین با آموزش مقابلهی مسالهمدارانه میتوان نیروی خشم را به مسیر قدرت برای حل مساله هدایت نمود.
– پس از آن که کودک لباس دیگری پوشید، مادر کودک را برای شستوشوی دست، بدون خیس شدن آستین تشویق میکند. با گفتن این جمله از سوی مادر که: «من نمیخواهم تو ناراحت شوی تا من هم ناراحت نشوم، بهتر است کاری کنیم که دیگر این اتفاق نیفتد. می-خواهیم یک بازی با هم بکنیم» مهارت حل مساله آغاز میشود:
الف) مادر آمادهی شستوشوی دستان خودش میشود و روش شستوشوی دست را به صورت عملی نشان کودک می دهد.
ب) کودک پس از بالا زدن آستینها، این عمل را تکرار میکند.
ج) درصورتی که کودک موفق به شستوشوی دست شد و آستینهایش خیس نشد، مادر او را تشویق میکند (تشویق کلامی): «آفرین، دیدی توانستی بهراحتی دستانت را بشویی و آستین-هایت هم خیس نشد. من خیلی خوشحال شدم. خودت چه احساس داری؟»
کودک با نگاه به اطرافیان سعی میکند روش آنها را در حل مسائل به کار بندد اما به دلیل نداشتن مهارت کافی موفق نمیشود. اگر در مراحل انجام فعالیت نظارت شود، مهارت کافی را خیلی زود به دست میآورد. داشتن صبر و حوصله، لازمهی این تربیت است.
اخلاق کودکی و خشم
نظامهای اخلاقی براساس ارزشگذاری خوب و بد است. کودک در این دوره (یک تا سه سالگی) در حال کاوش است تا خوبها و بدها را بشناسد. همان طور که به آسیبهای فیزیکی مانند داغ بودن اجسام پی میبرد و این که باید از آنها دوری کند، پایهگذاری نظام اخلاقی بهطور ساده در این دوره انجام میشود. ناگفته مشخص است که ارائه و یاری کودک در شناسایی خوبها و بدها بسیار ضروری است.
بنا بر نظر «کلبرگ» «اولین سطح اخلاق در کودک بر اساس تنبیه و اطاعت شکل میگیرد؛ به عبارت دیگر هر رفتار خوب و بد، مطابق پیامدهای مادی آن تعریف میشود و برای کودک دوری از تنبیه و تسلیم شدن در برابر قدرت بالاتر بهطور طبیعی ارزشگذاری میشود»
بر این اساس اگر وقتی کودک جیغ میکشد و فریاد میزند برای آرام شدن به او شکلات داده شود، انگار رفتار بد او تایید شده است. کودک این ابراز خشم را وسیلهای برای رسیدن به شکلات برای خود بازسازی و ارزشگذاری مینماید، در صورتی که منبع خشم کودک عدم تایید عاطفی بوده و او فقط نیازمند یک نوازش ساده بوده است. اما اگر منبع خشم شناخته و برطرف شود، خشم خود به خود از بین میرود.
در این دوره اولین سطح اخلاقی کودک نیز در حال شکلگیری است. کودک اگر اقدامی کند، در مقابل تایید (سکوت) والدین نتیجه میگیرد که عملش درست است و آن را تکرار میکند زیرا رابطهی علی و معلولی را میشناسد. در صورت عدم تایید و تنبیه، درمییابد که باید رفتارش را کنار بگذارد. برای کودک در این سن بسیار ساده است که رفتارهای نادرست خود را ترک کند زیرا در مرحلهی آزمایش و خطاست.
نتیجه: از آن جا که کودک میاندیشد و در حال پایهگذاری نظام اخلاقی است، رفتارهای نابهنجار نباید از سوی والدین تحمل شود بلکه باید بلافاصله کودک با پاسخ مناسب مبنی بر بد بودن رفتار توسط والدین روبهرو گردد.
پرسش مهم: رابطهی بین رفتارهای نابهنجار کودک در این دوره با خشم چیست؟
رفتارهای نابهنجار کودک، مانع ورود و پذیرش کودک از سوی جامعه میشود. کودک در این دوره نیاز به روابط اجتماعی دارد و سعی میکند روابط با غیر - از والدین خود – را امتحان کند.
نیاز روانشناختی خودمختاری در مقابل شرم و تردید، در این دوره کاوش دیگر را برای کودک ایجاد میکند. او با بهکارگیری مهارتهای جدید ذهنی و حرکتی دوست دارد خودش انتخاب کند و تصمیم بگیرد. «اریکسون» میگوید: «کودک از طریق فعالیتهای جدا از والدین در ارتباط با دنیای پیرامون، تکیه کردن به خود را آزمایش میکند.»
در این مرحله رشد کودک، رسش جسمی بهسرعت پیش میرود، توان صحبت کردن مییابد و شعور اجتماعیاش نیز رشد میکند، همچنین میتواند به بررسی پیرامون خود و برقرار کردن ارتباط با محیط خویش بپردازد. او تلاش میکند این کار را مستقل از دیگران انجام دهد. در صورت داشتن رفتارهای نابهنجار، از سوی جامعه پذیرفته نمیشود و تلاشهای او با شکست مواجه میگردد.
اگر چه بحث رفتارهای نابهنجار در این میان نمیگنجد اما کودک همان طور که تاثیر میگیرد، بر والدین تاثیر نیز میگذارد. کودکان ناسازگار، والدین را کلافه و بیتحمل و امر تربیت را وارد چرخهای نامناسب میسازند.
تردید، شرم و خشم
«کودکان در این دوره با بهکارگیری مهارتهای جدید ذهنی و حرکتی دوست دارند خودشان انتخاب کنند و تصمیم بگیرند. خودمختاری در صورتی پرورش مییابد که والدین امکان انتخاب آزاد معقول را به کودک بدهند و او را مجبور یا شرمنده نکنند.»
خودمختاری به صورت رسمی عبارت است از: نیاز به تجربه کردن، انتخاب کردن و تنظیم رفتار.
خودمختاری نیازی روانشناختی است که انگیزش طبیعی را برای یادگیری و رشد تامین می-کند.
تردید و شرم به دلیل شکست، نیاز روانشناختی خودمختاری کودک را تهدید میکند. در صورت عدم پاسخگویی به نیازهای روانشناختی، پدیدار شدن خشم نسبت به خود و محیط حتمی است.
تصمیم مهم کودک
در این دوره کودک در مرحلهی تصمیمگیری مهمی است. اگر شرایط به گونهای باشد که با برخی خواستههایش موافقت شود، احساس تکیه کردن به خود، در او تقویت میشود و او سرشار از غرور میشود اما اگر همیشه با خواستههای او مخالفت شود، احساس تردید و بیکفایتی و شرم میکند.
بنابراین مسالهی اصلی رشد روانی در این مرحله، مبارزه میان خودکفایی و تردید است. کودک در این مرحله میتواند یکی از دو راه را انتخاب کند: 1- کنترل کردن و منظم بودن. 2- رهاکردن و آزاد گذاشتن خود. افراط و تفریط در هر یک از دو روش، باعث نابهنجاری و تعادل در آنها، موجب پیشرفت سالم شخصیت میشود.
وقتی کودک با تایید برخی انتخابهایش از سوی والدین مواجه میشود، به مرور زمان خواسته-هایش را با ترجیحات والدین سازگار میسازد.
برای مثال اگر قبل از خارج شدن از منزل به کودک یادآور شوند که مقدار پولی که همراه دارند برای خرید چه چیزهایی کافی است (والد به کودک روشن و صریح بگوید میتواند برایش شکلات، پفک یا بیسکویت بخرد)، کودک انتخاب خود را از همان ابتدا داشته باشد، (کودک بگوید: نه اینها را نمیخواهم من چیپس میخواهم) مساله حل میشود. البته ممکن است کودک انتخابهای دیگری هم در ذهن داشته باشد (همه را میخواهم) در این جا والدین با اشاره به این که در حال حاضر امکان خرید یک انتخاب وی وجود دارد (والد بگوید: من میتوانم با پولم برایت فقط ... بخرم) به کودک یادآور شوند که میتواند در نوبتهای بعدی انتخابهای دیگری داشته باشد (والد تاکید کند: اما میتوانم برایت اول هفتهی دیگر پفک بخرم). وقتی شی مورد نظر را برایش خریداری میکنند، با غرور به این که به انتخابش احترام گذاشتند در خود احساس کفایت میکند.
پی نوشت:
1. مستدرک الوسائل، ج12، ص214.
2. همان، ص215.
3. همان.
4. وسائل الشیعه، ج12، ص178، مستدرک الوسائل، ج9، ص12، کافی، ج2، ص110؛ من لا یحضره فقیه، ج4، ص15 و ص352.
5. یحیی سیدمحمدی، ص314؛ روانشناسی انگیزش و هیجان، جان مارشال ریو، ترجمه.
6. ؟
مادر بهعنوان مربی پرورشدهندهی روح و روان کودک در عرصهی تربیت، چون مدیر و مهندسی است که پیچیدهترین آفریدهی هستی را میبایست بپرورد. بنابراین هر دورهی رشد، راهکارهایی پیشنهادی جهت فرآیند مدیریت خشم در کودک دارد. در انتها نیز چند راهکار جهت مدیریت خشم برای مادران ارائه میشود. بخش اول این مقاله به بازشناسی خشم می-پردازد تا اطلاعات و دانش پایهی مخصوص آن، بر اساس متون معتبر روانشناسی ارائه شود. در بخش دوم دورههای رشد از تولد تا یازده سالگی را شامل میشود. در بخش سوم اطلاعات تکمیلی میآید.
بخش اول: بازشناسی خشم
غضب، شهوت و حرص قوایی هستند که میان انسان و حیوان مشترک هستند. هر کدام از این قوا یا غرایز وظیفهای دارند. غرایز در انسانها برای رسیدن به کمال، میبایست تربیت شوند و فطریات به جای آنها بنشینند در حالی که در حیوانات غرایز میتوانند حاکم بلامنازع باشند و حیوان سیر خود را داشته باشد.
واژهی «غضب» در احادیث هماهنگ با «خشم» در متون روانشناسی است.
در این نوشتار ابتدا به بازشناسی و اهمیت مدیریت خشم در بیان شریف احادیث میپردازیم و سپس راهکارهای کاربردی در عرصهی مدیریت خشم با بهرهگیری از متون روانشناسی ارائه میشود.
بازشناسی در احادیث
هر کس هنگام غضب نفس خود را حفظ کند، مانند مجاهد فی سبیل الله است.1
پروردگار در حدیث قدسی خطاب به بنی آدم میفرماید: «ای فرزند آدم هر گاه خشمگین شدی مرا یاد کن [من نیز] یادت میکنم.» 2
ابلیس به موسی(ع) گفت: «و بر حذر باش از خشم و هر گاه خشمگین شدی بگو: "لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم" خشمت آرام میشود.»3
«غیظ» در متون روانشناسی زیرمجموعهی خشم است. در بیان معصومین(ع) به غیظ نیز عنایت ویژه شده است.
در منابع حدیثی آمده است کسی که غیظ خود را فرو نشاند، اجر شهید دارد، در روز قیامت قلبش سرشار از آرامش و رضایت است، و همنشین انبیاست.4
بازشناسی روانشناسی انگیزش و هیجان
خشم، هیجانی فراگیر است. افراد در بیان جدیدترین تجربهی هیجانی خود آن (خشم) را زودتر به یاد میآورند و توصیف میکنند. خشم به دلیل ایجاد موانع، بهوجود میآید، مثل زمانی که فرد برداشت میکند که نیروهای بیرونی، در برنامهها، هدفها و یا سلامتی او اختلال ایجاد میکنند. این امر از خیانت در امانت، مورد بیاعتنایی قرار گرفتن، مورد انتقاد ناموجه قرار گرفتن، بی-ملاحظگی دیگران و رنجش انباشته شده ناشی میشود. اساس خشم از این عقیده ماشی میشود که اوضاع آن گونه که باید باشد، نیست.
خشم پرشورترین هیجان است بهطوری که آدم خشمگین قویتر و نیرومندتر میشود. همچنین خشم احساس کنترل افراد را نیز افزایش میدهد، افراد را نسبت به بیعدالتی دیگران حساس میکند و مبارزه و احساس کنترل، به سمت غلبه کردن بر مانع ناموجه یا اصلاح کردن آن هدایت میشوند. این حمله بر اساس فرهنگ جامعه است که بهطور عمومی میتواند کلامی یا غیر کلامی (فریاد زدن یا کوبیدن در) و مستقیم و یا غیرمستقیم (نابود کردن مانع یا صرفا پرتاب کردن چیزها) باشد. سایر پاسخهای تحریک شده توسط خشم شامل: ابراز کردن احساسات جریحهدار شده، بارها دربارهی چیزی صحبت کردن، رفع کدورت کردن یا دوری کردن کامل از دیگری هستند.
پژوهشها اثبات کردهاند میزان بالای موفقیت در امور زندگی برای کسانی رغم میخورد که مدیریت خشم را آموخته باشند.
خشم نه تنها پرشورترین هیجان بلکه خطرناکترین هیجان نیز هست به طوری که هدف آن نابود کردن موانع در محیط است. تقریبا نیمی از رویدادهای خشم، فریاد کشیدن و جیغ کشیدن را شامل میشود و نزدیک به ده درصد از آن به پرخاشگری منجر میشود. وقتی خشم موجب پرخاشگری میشود، نابودی و جراحت غیرضروری ایجاد میکند، مثل زمانی که رقیبی را هل میدهیم یا در کمال بیفکری، اسباب و اثاثیه را تخریب میکنیم. داشتن خلق و خوی خشم بهنحو چشمگیری احتمال حملهی قلبی را افزایش میدهد. اما تاکید میکنیم که خشم میتواند هیجان ثمربخشی باشد. خشم در صورتی ثمربخش است که بنیه و استقامت را درتلاشهای ما برای مقابله کردن، ثمربخش و نیرومند کند تا بتوانیم اوضاع را بهصورتی که باید باشد تغییر دهیم. به افرادی - مثل سیاستمداران - که بهخاطر بیعدالتی، خشمگین میشوند، بیشتر از کسانی که غمگین میشوند یا احساس گناه میکنند احترام میگذارند. وقتی شرایط از آن چه نباید باشد تغییر میکند، خشم متناسب با آن ناپدید میشود.
تعریف خشم: خشم یک هیجان فراگیر، پرشور، نیرومند و خطرناک است.
هیجان چیست؟
هیجان در پاسخ به رویدادهای مهم زندگی ایجاد میشود؛ نوعی ساختار روانشناختی است که چهار جنبهی تجربه در یک الگوی همزمان را هماهنگ میکند. چهار جنبهی تجربهی هیجان شامل: احساس، انگیختگی بدن، هدفمندی و اجتماعی – بیانگر است.
پژوهشگران زیستی و شناختی توافق دارند خشم یکی از هیجانهای اصلی است، و دارای زیرمجموعههایی مانند: خصومت، غیظ، برآشفتگی، دلخوری، بیزاری، رشک و ناکامی است.
خشم نیز مانند سایر هیجانها بسیار پیچیدهتر از آن است که ابتدا به چشم میخورد. اگر چه افراد در مواجهه با هیجانها جنبهی احساسی آن را به دلیل بارز بودن بهتر میشناسند اما احساسها یکی از جنبههای هیجان است. سایر جنبهها بهصورت پدیدههای ذهنی، زیستی، هدفمند و اجتماعی وجود دارند.5 پژوهشگران انگیزش و هیجان همگی معتقدند همهی هیجانها پاسخهای مفیدی به تکالیف اساسی زندگی هستند.
عناصر و جنبههای دیگر هیجانها را بهطور اختصار و خشم را به تفصیل زیر میتوان بازشناخت.
1. احساسها6
هیجانها تا اندازهای احساسهای ذهنی هستند، به این صورت که باعث میشوند به شیوهی خاصی، مثلا احساس عصبانیت یا خوشحالی کنیم. عنصر احساسی، به هیجان تجربهی ذهنی میدهد و معنی و اهمیت شخصی دارد. هیجان هم از نظر شدت و هم کیفیت، در سطح ذهنی (یا پدیدارشناختی) احساس و تجربه میشود. جنبهی احساسی، در فرایندهای شناختی و ذهنی ریشه دارد. عنصر احساس در خشم، ناخوشایند و منفی تجربه میشود.
2. انگیختگی بدن
هیجانها، واکنشهای زیستی نیز دارند؛ پاسخهای بسیجکنندهی انرژی که بدن را برای سازگار شدن با هر موقعیتی که فرد با آن مواجه شده، آماده میکنند. فعالسازی زیستی و فیزیولوژیکی، فعالیت سیستمهای خودمختار و هورمونی را شامل میشود تا رفتار مقابله کردن بدن را هنگام هیجان، آماده و تنظیم کند. انگیختگی بدن و فعالسازی فیزیولوژیکی به قدری با هیجان آمیخته است که اصلا نمیتوان فردی عصبانی یا متنفر را بدون برانگیختگی، تصور کرد. زمانی که فرد هیجانزده میشود، بدنش برای عمل آماده میشود و این آمادگی در حالت خشم به صورت فیزیولوژیکی (ضربان قلب، اپی نفرین در جریان خون) و نظام عضلانی (حالت هوشیار بدن، مشت گره کرده) است.
3. هدفمندی
هیجانها هدفمند هستند، شبیه گرسنگی که هدف دارد. خشم، میل انگیزشی برای انجام دادن کاری مانند جنگیدن با دشمن یا اعتراض کردن به بیعدالتی در فرد ایجاد میکند که در غیر این صورت شخص چنین نمیکرد. عنصر هدفمند، حالت انگیزشی به هیجان میدهد تا برای مقابله کردن با شرایط هیجانآوری که شخص با آن مواجه شده، اقدام لازم را انجام دهد. جنبهی هدفمند در هیجان توضیح میدهد چرا افراد از هیجاناتشان بهرهمند میشوند. کسی که هیجان ندارد، در مقایسه با سایر افراد، در وضعیت اجتماعی و تکاملی نامطلوبی قرار دارد. برای مثال کسی که توانایی ترس، علاقه یا عشق ندارد از لحاظ بقای اجتماعی و جسمانی معلول است.
4. اجتماعی – بیانگر
هیجانها پدیدههای اجتماعی هستند. وقتی شخص هیجانزده میشود، علایم قابل تشخیص چهرهای، ژستی و کلامی میفرستد که دیگران را از کیفیت و شدت هیجانپذیری وی با خبر میکند (مثل حرکت ابروها و لحن صدا). عنصر اجتماعی – بیانگر جنبهی ارتباطی هیجان است. تجربیات خصوصی فرد از طریق حالتهای واکنشپذیری فیزیولوژیکی مانند پایین بردن ابرو و فشردن لبها به هم، با افزایش ضربان قلب و بالا رفتن دمای پوست هماهنگ است. به هنگام خشم، حملهی کلامی (فریاد زدن) یا غیرکلامی (کوبیدن در) و مستقیم (نابود کردن مانع) یا غیر مستقیم ( پرتاب کردن)، رفتارهای نامناسب ابراز شدهی خشم هستند.
ج) وظیفهی خشم
دو نظریه در خصوص وظیفهی خشم و سایر هیجانات وجود دارد: الف) خشم سودمند ب) خشم بدون فایده.
خشم و سایر هیجانات در قالب طرح دو سیستمی عمل میکنند (لیونسون، 1999) اول: جنبهی زیستی سیستم هیجان که در آن انسان با سایر حیوانات سهیم است. دوم: آن بخش از خشم که برای حل وظایف اساسی زندگیِ کامل است. برای سازگاری، بایستی خشم و سایر هیجانات، در موقعیتهای متفاوت تنظیم و کنترل شوند.
هر مانع و مشکل، عامل ایجادی خشم است. مانع همان فکر و اندیشهی بد، احساس بد، برآورده نشدن نیازهای زیستی و نیازهای روانشناختی است.
تجربهی ذهنی از مانع در هر دوره از رشد متفاوت است. خشم میتواند با افزایش نیرو و استقامت در تلاش، توانایی تغییر اوضاع نامطلوب را به موقعیت مطلوب به شخص بدهد.
در اثر تجربههای دوران کودکی، تنظیمکردن خشم آموخته میشوند.
بخش دوم: دورههای رشد
از تولد تا یک سالگی
از تولد تا یک سالگی، نوزاد به دو نیاز خود بسیار حساس است، اول نیاز زیستی که بقای فیزیولوژی در گرو آن است و دوم نیاز امنیتی که بقای روانی را تامین مینماید.
سرما، گرما، درد، گرسنگی، تشنگی و استراحت نیازهای زیستی اولیه هستند که دستگاه عصبی خودمختار در صورت عدم پاسخگویی، هشدارهایی را ارسال میکند. نوزاد در این دوره با گریهی شدید سعی میکند اطرافیان و مراقبین را متوجه خطر بقا (هر آن چه هستی او را تهدید کند) بنماید.
این ابراز خشم پرقدرت، ضروری و اساسی است. همچنین اگر مراقبتهای زیستی او با گرمی و محبت همراه نباشد دلخوری خود را (به دلیل عدم تامین امنیت روانی) با بدقلقی نشان میدهد.
«والدین و مراقبینی که نسبت به آسایش نوزاد حساس هستند و نیازهای نوباوهی خود را سریع و بدون منتظر گذاشتن برطرف میسازند، همچنین در ضمن مراقبتهای اولیه، به گرمی و محبت، پذیرای او هستند، با دستان پرمهر او را در آغوش میگیرند و از نظر عاطفی در درون خود نیز به وی عشق میورزند، حس اعتماد به دنیا و اطرافیان را به نوباوهی خود هدیه میدهند.
بیاعتمادی، نتیجهی اجبار نوباوه برای دریافت آسایش به مدت طولانی و یا برخورد بیرحمانه است.» تنها موجودی که از ابتدای تولد نسبت به ارتباط عاطفی، حساسیت نشان میدهد انسان است. اعتماد یافتن به این که نیاز عاطفی نیز پاسخگویی دارد، از ابتدای تولد با انسان به وجود میآید زیرا این نیاز روانشناختی اگر رشد خود را در مسیر صحیح پیش گیرد، در دورههای بعدی رشد، مبنای برخورداری فرد از زندگی عاطفی خواهد شد. منابع تامین رفاه و امنیت برای انسان از تولد دارای رتبهی عاطفی هستند بنابراین نوزاد به مراقبین خود دلبسته میشود.
برخورداری از این موهبت، در رشد مرحلهی بعدی – که در ادامه میآید - نیز حائز اهمیت است زیرا ارائهی الگوهای تربیتی از دورهی بعد آغاز میشود.
اقدام پس از خشم
با توجه به مقدمهای که ارائه گردید و مبنا و دلایل خشم در این دوره بازشناخته شد تنها اقدام لازم پس از ابراز خشم از سوی نوباوه، فراهم کردن پاسخهای محبتآمیز به نیازهای مراقبتی توسط مراقب است.
از یک سالگی تا سه سالگی
اغلب والدین مخصوصا مادران جوان خیال میکنند باید تا حد ممکن از ناکامی فرزند خود جلوگیری کنند. آنها تصور میکنند که اگر فرزندشان چیزی را بخواهد اما نتواند به دست آورد عقدهای خواهد شد. امروزه دیدن کودکان یک تا سه ساله که در خانه و مهمانی اجازه دارند اشیاء را پرت کنند، بشکنند، بریزند، داد بکشند و آسایش را از دیگران سلب کنند برای همگان طبیعی است.
این والدین شناخت کافی از احساس، افکار و رفتار کودک خود ندارند. و به دلیل این عدم شناخت، بهای گزافی نیز در آینده باید بپردازند. سر و کله زدن با کودکان ناسازگار، بیتحمل و پرخاشگر در آینده به این والدین تحمیل خواهد شد.
در این دوره بازشناسی احساس، افکار و رفتارهای بههنجار میتواند کمک موثری در شناخت راهکارهای مناسب کنترل خشم و پرخاشگری باشد.
معصوم(ع) فرمود: «الافکار ائمه الاعمال؛ اندیشه، پیشوای عمل است.»
گفتهی «آلبرت آلیس» دانشمند روانشناس را مقدمهی این بازشناسی قرار میدهیم:
احساسات بر افکار و رفتار اثر دارد و همچنین رفتار بر احساسات و افکار تاثیر میگذارد.
فراگیری کنترل انرژی خشم و تبدیل آن به نیرویی برای فعالیتهای مفید از همین دوره آغاز می شود. بیتوجهی والدین به این دوره، باعث بازماندن کودک از رشد روانی، اجتماعی، شناختی و اخلاقی بهویژه خشم در این دوره میشود.
والدین نباید نسبت به محرومیت کودک در این دوره حساسیت داشته باشند زیرا کودک در یادگیری تحمل و صبر در این دوره توانمند است. کودکان از این دوره همچنین باید آمادهی ورود به جامعهای غیر از خانه شوند.
«اشاره به تمایز محرومیت و ناکامی و رابطهی این دو با پرخاشگری قابل تامل است. کودکانی که اصلا اسباببازی ندارند پرخاشگر نمیشوند لیکن کودکانی که کاملا متوقع هستند تا با اسباببازی، بازی کنند وقتی انتظار آنها برآورده نشود احساس ناکامی کرده، این شکست باعث بروز رفتاری مخرب در آنها میشود.»
کودک کاشف و خشم
کودک در این دوره از رشد خود، به رابطهی علی و معلولی پی میبرد. بنابراین کودکان زودتر از آن چه والدین تصور میکنند منطق خود را به کار میگیرند.
«پیاژه» دو سال اول زندگی را مرحلهی حسی – حرکتی(sensorimotor-stage) نامید؛ مرحلهای که کودکان سرگرم کشف رابطه بین اعمال خود و پیامدهای آن اعمال هستند.» بنابراین کودک نسبت به عکس العمل والدین حساس است زیرا میخواهد نتیجهگیری بسیار مهمی را برای نظام اخلاقی خود بنماید.
کودک در این دوره رفتارهای والدین را زیر نظر دارد تا الگوهای مناسب برای رفتارهای خود قرار دهد، بنابراین رفتارهای دیگران را تقلید میکند سپس عکس العمل والدین را مشاهده و نتیجه-گیری مینماید.
متاسفانه والدین نیز در مواجه با خشم خود، از راهکارهای کنترل و تنظیم این انرژی روانی نیرومند آگاه نیستند بنابراین کودکان با تقلیدهای نادرست دچار یک خطا میشوند.
کودک در این دوره دانشمندی است که با خطا و آزمایش میکوشد مشکلات خود را حل نماید و به روابط علی و معلولی آگاهی دارد. همان طور که دچار احساس ناخوشایند، انگیختگی بدن و ژستهای ظاهری خشم است به منبع خشم نیز آگاهی دارد و به این که چه چیز او را عصبانی کرده است. این جاست که حل مساله به دو صورت امکان دارد. الف) هیجانمدار ب) مساله-مدار.
حل مسالهی هیجانمدار، از طریق ابراز خشم و پرخاشگری بدون انتقال انرژی خشم در مسیر صحیح است، مثل فریاد کشیدن و جیغ زدن که در نهایت، انرژی خشم بدون هدف رها شده است یا به قول برخی هدر رفته است.
اما در راه حل مساله مدار، از انرژی خشم برای شناخت بهتر مساله و راههای حل و پیگیری (استقامت و تحمل) در حل مشکل استفاده میشود.
دختر بچهی دو و نیم سالهای در حال شستن دستهایش آستینهای لباس خود را خیس کرده، بسیار عصبانی میشود و شروع به جیغ کشیدن میکند.
1- با یک پرسش ساده کودک را متوجه علت خشم میکنیم: «چه چیزی تو را خشمگین کرده است؟»
پاسخ کودک: «آستینم خیس شده.»
در واقع به کودک کمک میشود تا مساله را بیان کند. بیان مشکل به کودک کمک میکند مساله را به کمک والدین بهتر بشناسد. مشکلات کودکان هر چه که باشد برای بزرگترها کوچک است اما برای کودک بزرگ است.
2- مرحلهی بعد پذیریش هیجان ناخوشایند کودک از این مشکل و ابراز همراهی والدین، تنها با یک جمله مثل: «من هم از این که تو ناراحت شدی، ناراحت شدم» است.
همان طور که عنصر اجتماعی – بیانگر خشم در کودک فعال شده است، مادر نیز برای لحظاتی خشم را بازی کند و در حالی که جملات کودک را تکرار میکند «من هم عصبانی هستم که آستین تو خیس شد» این بخش از هیجان وی را تایید نماید.
3- رفع کردن منبع خشم توسط والدین در این دوره ضرورت دارد. هر چه که او را خشمگین کرده است باید توسط والدین به طور موقت حذف شود. (با کمک کودک این منبع حذف شود.)
– مادر از کودک میپرسد: «دوست نداری لباس خیس تنت باشد؟»
– پاسخ کودک: « نه دوست ندارم.»
- مادر لباس کودک را تعویض میکند اما در این جا مهارت حل مساله (مسالهی مساوی با منبع ایجادکنندهی خشم) آموزش داده نشده است، بنابراین با آموزش مقابلهی مسالهمدارانه میتوان نیروی خشم را به مسیر قدرت برای حل مساله هدایت نمود.
– پس از آن که کودک لباس دیگری پوشید، مادر کودک را برای شستوشوی دست، بدون خیس شدن آستین تشویق میکند. با گفتن این جمله از سوی مادر که: «من نمیخواهم تو ناراحت شوی تا من هم ناراحت نشوم، بهتر است کاری کنیم که دیگر این اتفاق نیفتد. می-خواهیم یک بازی با هم بکنیم» مهارت حل مساله آغاز میشود:
الف) مادر آمادهی شستوشوی دستان خودش میشود و روش شستوشوی دست را به صورت عملی نشان کودک می دهد.
ب) کودک پس از بالا زدن آستینها، این عمل را تکرار میکند.
ج) درصورتی که کودک موفق به شستوشوی دست شد و آستینهایش خیس نشد، مادر او را تشویق میکند (تشویق کلامی): «آفرین، دیدی توانستی بهراحتی دستانت را بشویی و آستین-هایت هم خیس نشد. من خیلی خوشحال شدم. خودت چه احساس داری؟»
کودک با نگاه به اطرافیان سعی میکند روش آنها را در حل مسائل به کار بندد اما به دلیل نداشتن مهارت کافی موفق نمیشود. اگر در مراحل انجام فعالیت نظارت شود، مهارت کافی را خیلی زود به دست میآورد. داشتن صبر و حوصله، لازمهی این تربیت است.
اخلاق کودکی و خشم
نظامهای اخلاقی براساس ارزشگذاری خوب و بد است. کودک در این دوره (یک تا سه سالگی) در حال کاوش است تا خوبها و بدها را بشناسد. همان طور که به آسیبهای فیزیکی مانند داغ بودن اجسام پی میبرد و این که باید از آنها دوری کند، پایهگذاری نظام اخلاقی بهطور ساده در این دوره انجام میشود. ناگفته مشخص است که ارائه و یاری کودک در شناسایی خوبها و بدها بسیار ضروری است.
بنا بر نظر «کلبرگ» «اولین سطح اخلاق در کودک بر اساس تنبیه و اطاعت شکل میگیرد؛ به عبارت دیگر هر رفتار خوب و بد، مطابق پیامدهای مادی آن تعریف میشود و برای کودک دوری از تنبیه و تسلیم شدن در برابر قدرت بالاتر بهطور طبیعی ارزشگذاری میشود»
بر این اساس اگر وقتی کودک جیغ میکشد و فریاد میزند برای آرام شدن به او شکلات داده شود، انگار رفتار بد او تایید شده است. کودک این ابراز خشم را وسیلهای برای رسیدن به شکلات برای خود بازسازی و ارزشگذاری مینماید، در صورتی که منبع خشم کودک عدم تایید عاطفی بوده و او فقط نیازمند یک نوازش ساده بوده است. اما اگر منبع خشم شناخته و برطرف شود، خشم خود به خود از بین میرود.
در این دوره اولین سطح اخلاقی کودک نیز در حال شکلگیری است. کودک اگر اقدامی کند، در مقابل تایید (سکوت) والدین نتیجه میگیرد که عملش درست است و آن را تکرار میکند زیرا رابطهی علی و معلولی را میشناسد. در صورت عدم تایید و تنبیه، درمییابد که باید رفتارش را کنار بگذارد. برای کودک در این سن بسیار ساده است که رفتارهای نادرست خود را ترک کند زیرا در مرحلهی آزمایش و خطاست.
نتیجه: از آن جا که کودک میاندیشد و در حال پایهگذاری نظام اخلاقی است، رفتارهای نابهنجار نباید از سوی والدین تحمل شود بلکه باید بلافاصله کودک با پاسخ مناسب مبنی بر بد بودن رفتار توسط والدین روبهرو گردد.
پرسش مهم: رابطهی بین رفتارهای نابهنجار کودک در این دوره با خشم چیست؟
رفتارهای نابهنجار کودک، مانع ورود و پذیرش کودک از سوی جامعه میشود. کودک در این دوره نیاز به روابط اجتماعی دارد و سعی میکند روابط با غیر - از والدین خود – را امتحان کند.
نیاز روانشناختی خودمختاری در مقابل شرم و تردید، در این دوره کاوش دیگر را برای کودک ایجاد میکند. او با بهکارگیری مهارتهای جدید ذهنی و حرکتی دوست دارد خودش انتخاب کند و تصمیم بگیرد. «اریکسون» میگوید: «کودک از طریق فعالیتهای جدا از والدین در ارتباط با دنیای پیرامون، تکیه کردن به خود را آزمایش میکند.»
در این مرحله رشد کودک، رسش جسمی بهسرعت پیش میرود، توان صحبت کردن مییابد و شعور اجتماعیاش نیز رشد میکند، همچنین میتواند به بررسی پیرامون خود و برقرار کردن ارتباط با محیط خویش بپردازد. او تلاش میکند این کار را مستقل از دیگران انجام دهد. در صورت داشتن رفتارهای نابهنجار، از سوی جامعه پذیرفته نمیشود و تلاشهای او با شکست مواجه میگردد.
اگر چه بحث رفتارهای نابهنجار در این میان نمیگنجد اما کودک همان طور که تاثیر میگیرد، بر والدین تاثیر نیز میگذارد. کودکان ناسازگار، والدین را کلافه و بیتحمل و امر تربیت را وارد چرخهای نامناسب میسازند.
تردید، شرم و خشم
«کودکان در این دوره با بهکارگیری مهارتهای جدید ذهنی و حرکتی دوست دارند خودشان انتخاب کنند و تصمیم بگیرند. خودمختاری در صورتی پرورش مییابد که والدین امکان انتخاب آزاد معقول را به کودک بدهند و او را مجبور یا شرمنده نکنند.»
خودمختاری به صورت رسمی عبارت است از: نیاز به تجربه کردن، انتخاب کردن و تنظیم رفتار.
خودمختاری نیازی روانشناختی است که انگیزش طبیعی را برای یادگیری و رشد تامین می-کند.
تردید و شرم به دلیل شکست، نیاز روانشناختی خودمختاری کودک را تهدید میکند. در صورت عدم پاسخگویی به نیازهای روانشناختی، پدیدار شدن خشم نسبت به خود و محیط حتمی است.
تصمیم مهم کودک
در این دوره کودک در مرحلهی تصمیمگیری مهمی است. اگر شرایط به گونهای باشد که با برخی خواستههایش موافقت شود، احساس تکیه کردن به خود، در او تقویت میشود و او سرشار از غرور میشود اما اگر همیشه با خواستههای او مخالفت شود، احساس تردید و بیکفایتی و شرم میکند.
بنابراین مسالهی اصلی رشد روانی در این مرحله، مبارزه میان خودکفایی و تردید است. کودک در این مرحله میتواند یکی از دو راه را انتخاب کند: 1- کنترل کردن و منظم بودن. 2- رهاکردن و آزاد گذاشتن خود. افراط و تفریط در هر یک از دو روش، باعث نابهنجاری و تعادل در آنها، موجب پیشرفت سالم شخصیت میشود.
وقتی کودک با تایید برخی انتخابهایش از سوی والدین مواجه میشود، به مرور زمان خواسته-هایش را با ترجیحات والدین سازگار میسازد.
برای مثال اگر قبل از خارج شدن از منزل به کودک یادآور شوند که مقدار پولی که همراه دارند برای خرید چه چیزهایی کافی است (والد به کودک روشن و صریح بگوید میتواند برایش شکلات، پفک یا بیسکویت بخرد)، کودک انتخاب خود را از همان ابتدا داشته باشد، (کودک بگوید: نه اینها را نمیخواهم من چیپس میخواهم) مساله حل میشود. البته ممکن است کودک انتخابهای دیگری هم در ذهن داشته باشد (همه را میخواهم) در این جا والدین با اشاره به این که در حال حاضر امکان خرید یک انتخاب وی وجود دارد (والد بگوید: من میتوانم با پولم برایت فقط ... بخرم) به کودک یادآور شوند که میتواند در نوبتهای بعدی انتخابهای دیگری داشته باشد (والد تاکید کند: اما میتوانم برایت اول هفتهی دیگر پفک بخرم). وقتی شی مورد نظر را برایش خریداری میکنند، با غرور به این که به انتخابش احترام گذاشتند در خود احساس کفایت میکند.
پی نوشت:
1. مستدرک الوسائل، ج12، ص214.
2. همان، ص215.
3. همان.
4. وسائل الشیعه، ج12، ص178، مستدرک الوسائل، ج9، ص12، کافی، ج2، ص110؛ من لا یحضره فقیه، ج4، ص15 و ص352.
5. یحیی سیدمحمدی، ص314؛ روانشناسی انگیزش و هیجان، جان مارشال ریو، ترجمه.
6. ؟