زمینهها و دستآوردهای قیام 17 شهریور 1357ش
اشاره
با نگاهی به گذشتهی نهچندان دور این مرز و بوم و چگونگی شکلگیری انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، به نقاطی پررنگ و مهم در دفتر ایام انقلاب برخورد میکنیم که دارای هویتی منحصربهفرد و ممتاز در به ثمر رسیدن این انقلاب هستند. یکی از آن روزها - که به فرمودهی حضرت امام(ره) از ایام الله است، هفده شهریور است که یادآور فاجعهای خونبار در محلی است که ما اینک آن را میدان شهدا میخوانیم. این حادثه بهقدری در جریان انقلاب تأثیرگذار بود که پس از آن، شاه دیگر امیدی به ادامهی کار و حکومت خود نداشت. با دقت نمودن به جریانات مرتبط با آن فاجعه و ارزیابی آن، میتوان به نتایج زیادی در مورد باورها و ارزشهای آن روز مردم و در مقابل، جریان حکومت و نگرش آنان به انقلاب مردم پیبرد؛ این که چگونه میتوان با خون بر شمشیر پیروز شد.
در پنجم شهریور سال 1357ش، «شریفامامی»، فردی که پیش از این نیز عهدهدار مقام نخستوزیری بود، دوباره به این مقام انتخاب شد. شاه و افراد نزدیک وی، با این تصور که شریفامامی فردی وابسته به خانوادهای روحانی و نیز رئیس فراماسونری در ایران است، او را بهترین گزینه برای مهار و جلوگیری از گسترش دامنهی اعتراضها و امواج گسترشیافتهی انقلاب میدانستند. شریفامامی که دولت خود را آشتی ملی نام نهاده بود، در آغاز کوشید با برخی اقدامات فرمایشی و ظاهری، رضایت و آرامش مردم را فراهم کند که از آن جمله میتوان به تغییر تقویم شاهنشاهی به هجری شمسی، افزایش حقوق کارمندان، بستن قمارخانهها و آزادی نسبی مطبوعات اشاره کرد. اگر چه این اقدامات بخشی از خواستههای مردم را تشکیل میدادند، ولی مردم به این واقعیت پیبرده بودند که ساختار رژیم و عملکرد چندین سالهی آن در تعارض با خواستههای ملی و دینی است و مردم در این ساختار، هیچ نقشی در تعیین سرنوشت و تصمیمهای کلان و اساسی ندارند. اراده و خواست شاهانه بر ارادهی ملت برتری داشت و همهی امور در ید قدرت او بود. بنابراین، مردم زمانی ارادهی خود را محققشده میدانستند که تمام ساختار دچار دگرگونی شود. از این رو، چیزی نگذشت که ماهیت واقعی و اقدامات مزوّرانه و تاکتیکی دولت شریفامامی آشکار شد. علل شکست سیاست فضای باز دولت شریفامامی را میتوان در چند نکته بیان داشت:
1. نظارتهای نظامی و سرکوب شدید، تمام سازمانها و نهادهای مستقل را از بین برده بود و بدین ترتیب هیچ مجرای قانونی برای ابراز مخالفت وجود نداشت.
2. پانزده سال خفقان از سال 1342 تا آن زمان، فاصلهی دولت و ملت را آن چنان گسترده کرده بود که مردم جز به سرنگونی رژیم، به چیز دیگری فکر نمیکردند.
3. شاه و نخستوزیر نیز در نشان دادن فضای باز سیاسی و اجتماعی، چندان جدی نبودند و به آن پایبندی نشان نمیدادند؛ آنها ابتدا به مخالفان اجازهی اظهارنظر میدادند ولی هرگاه احساس میکردند لبهی تیز انتقادات، اصل رژیم و شخص شاه را نشانه رفته است، مخالفان را با خشونت سرکوب میکردند.
4. ویژگیهای شخصیتی محمدرضا شاه نیز یکی از عوامل شکست سیاستهای شریفامامی بود، چرا که او همواره خود را بر حق میدانست و هیچگاه حاضر به پذیرش انتقاد نبود. وی همچنین در فرایند اصلاحات، هرگز از موضع سلطنت مطلقهی خود عقبنشینی نکرد و همواره خود را حاکم مطلق ایران میدانست. از دیدگاه وی، اصلاحات تنها باید شامل زیردستان میشد. این در حالی بودکه مردم او را مسبب همهی مشکلات میدانستند.
روز سیزدهم شهریور، مصادف با عید سعید فطر، نماز عید به امامت «شهید آیتالله دکتر مفتح» خوانده شد و اعلامیهای از سوی امام خمینی(ره) در بین مردم نمازگزار، که پس از نماز به راهپیمایی آرام ولی گسترده دست زده بودند، پخش گردید. امام(ره) در پیام خود، بر ادامهی مبارزه تا سرنگونی رژیم تأکید کرده بودند.
پنجشنبه، شانزدهم شهریور، در خیابانهای تهران تظاهرات دیگری به راه افتاد. اینبار گستردگی تظاهرات برای همهی موافقان و مخالفان، باورنکردنی بود. دامنهی تظاهرات بهقدری گسترده شد که رژیم بهشدت به وحشت افتاد و از آن جایی که قرار بود فردای آن روز نیز تظاهرات گستردهای انجام شود، جلسهی اضطراری هیئت دولت با حضور محمدرضا پهلوی در شب هفدهم شهریور برگزار گردید. در این جلسه، تصمیم گرفته شد که با اعلام حکومت نظامی، از ادامهی تظاهرات جلوگیری شود. «ارتشبد اویسی»، یکی از خشنترین ژنرالهای شاه نیز برای اجرای این امر، به فرمانداری نظامی تهران منصوب گشت و همزمان در تهران و چند شهر بزرگ دیگر، از جمله قم، کرج، یزد، اهواز و تبریز حکومت نظامی اعلام شد. این تصمیم حکومتی ساعت شش صبح روز جمعه از طریق رادیو اعلام گردید و بدیهی است که بسیاری از مردم حتی متوجه آن نیز نشده بودند.
در هرحال، مردم از هر سو به سمت میادین اصلی شهر و بهویژه میدان ژاله (میدان شهدای کنونی) و خیابانهای اطراف، سرازیر گشتند. حرکت مردم، آرام ولی جدی بود. تعداد تظاهرکنندگان به مراتب بیش از روز پیش تخمین زده میشد. دیدن صحنهی عجیب ادوات جنگی مانند تانک، مسلسل و بالگردی که پیوسته بالای سر مردم میچرخید و نیز یک لشکر از نیروهای گارد به فرماندهی «سرلشکرا امینیافشار»، خللی در صف تظاهرکنندگان ایجاد نکرد و مردم همچنان در حال دادن شعار علیه حکومت بودند. ناگهان و پس از شلیک چند گلولهی هوایی، نظامیان خونریز شاه، سینهی مردم و زن و بچه را نشانه رفتند و با مسلسلهایشان، هر جنبدهای را هدف قرار دادند. بالگردی که در بالای میدان دیده میشد، برای گرفتن فیلم یا عکس آن جا نبود بلکه با مسلسلی که مردم را نشانه گرفته بود، پیوسته تظاهرکنندگان را شکار میکرد و به سمت مردم شلیک مینمود. نیروهای گارد، لحظهای از شلیک خودداری نمیکردند و تلی از اجساد را در پایتخت ایران به وجود آورده بودند. جنایت بهقدری هولناک و دردآور بود که حتی خود نیروهای شاه نیز بعدها آن را یکی از خشونتبارترین و سختترین حرکتهای رژیم ارزیابی نمودند «ارتشبد فردوست»، از دوستان و محارم نزدیک شاه، در این باره مینویسد: «ارتشبد امینی افشار با بیرحمی و خشونت، مردمی را که به تظاهراتی آرام دست زده بودند، به رگبار بست».
خبر جنایت بیرحمانهی شاه بهزودی در همهی دنیا پخش شد ولی رسانههای غرب این بار نیز با سانسور یا حتی سکوت، از کنار این فاجعه گذشتند. رسانههای داخلی وابسته به شاه نیز که میکوشیدند بر این جنایت هولناک سرپوش بگذارند، شمار کشتههای آن روز را 58 نفر و زخمیها را 205 نفر اعلام کردند.1 این آمار با بررسیهای انجامشده و گزارش شاهدان عینی واقعه کاملاً مغایرت داشت؛ در این باره، تعداد کشتهها در آن روز بیش از چهارهزار نفر تخمین زده شد.
«اسدالله بادامچیان»، یکی از مبارزان آن روزها، میگوید: «آن روز نزدیک به یکصد کودکِ زیر دو سال شهید شدند که در یکی از سالنهای بهشت زهرا روی سینهی هر کدام، یک شاخه گل میخک قرار داده بودند. متأسفم که آن روز کسی از آنها عکسبرداری نکرد!»2
خبر تأسفبرانگیز آن جریان، همان روز به امام راحل رسید. ایشان نیز در اطلاعیهای مهم، ضمن ابراز همدردی عمیق با ملت، این واقعه را به واقعهی کربلا تشبیه کردند. ایشان در این پیام فرمودند: «چهرهی ایران امروز گلگون است و دلاوری و نشاط در تمام اماکن به چشم میخورد. آری! اینچنین است راه امیرمؤمنان علی(ع) و سرور شهیدان امام حسین(ع)... . ای کاش خمینی در میان شما بود و در کنار شما در جبههی دفاع برای خدای تعالی کشته میشد... باید علما و روشنفکران ملت زیر چکمههای دژخیمان خرد شوند تا کسی خیال آزادی به خود راه ندهد. شما ای ملت محترم ایران که تصمیم گرفتهاید خود را از شر رژیم شاه خلاص گردانید، در رفراندومی که در سوم و چهارم شوال (شانزدهم و هفدهم شهریور) در برابر ظالمان سراسر جهان انجام دادید، به دنیا نشان دادید که رژیم شاه جایی برای خود در ایران ندارد... هفدهم شهریور مکرر عاشورا و میدان ژاله (شهدا)، مکرر کربلا و شهدای ما، مکرر شهدای کربلا و مخالفان ما، مکرر یزید و وابستگان او هستند.»3
علما و مراجع تقلید دیگر نیز وارد عمل شدند و تأسف عمیق و انزجار شدید خود را از این واقعه ابراز داشتند. از آن جمله میتوان به اعلامیههای حضرات عظام «مرعشینجفی»، «گلپایگانی» و نیز «شیخبهاءالدین محلاتی» و شهید «صدوقی» اشاره کرد.4
بنابراین و با این رویداد، صفآرایی اصلی در کشور شکل گرفت؛ در سویی، حکومت فاسد پهلوی و در سوی دیگر حرکت عظیم مردمی به رهبری پرچمداران و رهبران دینی و در رأس آن، حضرت امام خمینی(ره).
پیآمدها و تأثیرات مهم و گسترده قیام خونین هفده شهریور
خیلی زود، اقدام وحشیانهی رژیم و دولت شریف امامی تأثیر خود را بر روند انقلاب گذاشت، آن را وارد مرحلهی جدیدی کرد و به دولت، که فاتحانه، اوضاع را آرام و کنترلشده میپنداشتند، فهماند که چه ضربهی مهلکی در پیش روی دارد. بنابراین، میتوان ابعاد گسترده و تأثیرات این قیام را فهرستوار چنین بیان داشت:
1. رفتار پلیسی و نظامیگری رژیم در مقابل مردم بیدفاع باعث گردید بسیاری از کسانی که در مورد چرایی و علت انقلاب مردم تردید داشتند و نیز کسانی که هنوز فکر میکردند راه چاره، اصلاح رژیم است نه براندازی، به صف انقلابیون پیوستند.
«مارتین رونیس»، نویسندهی غربی، در این باره، مینویسد: «پس از این کشتار، بسیاری از ایرانیان به صف مخالفان رژیم پیوستند و آنان که در صف مخالفان بودند، به خواستههایشان افزودند. برای نخستین بار، رهبران مذهبی میانهرو اظهار داشتند که قتل عام میدان ژاله نشان میدهد که اصلاح رژیم پهلوی غیرممکن است و شاه باید برود.»5
2. شکلگیری کامل اصل انقلاب به صورت جریانی دینی و نه ملی یا مارکسیستی و تثبیت رهبری امام خمینی(ره) (که این، نشأتگرفته از چند جریان پس از واقعهی هفده شهریور بود. از آن جمله میتوان بازتاب خبر حمایت «جیمیکارتر»، رئیس جمهور وقت آمریکا، از شاه در مطبوعات کشور6 و نیز افشاگری و گفتوگوی امام خمینی(ره) را برشمرد.)
ایشان، در گفتوگویی با رادیو و تلویزیون فرانسه، فرمودند: «آقای کارتر که برای یک زندانی در شوروی آن همه هیاهو درآورد، پس از کشتارهای پیدرپی شاه، پشتیبانی خود را از او دریغ نکرد. این به خاطر این است که آمریکا به دنبال منافع خودش است».7
3. یکپارچه شدن جریان انقلاب: رویکرد جدید انقلابیون از تظاهرات خیابانی به اعتصابات گسترده، فلج نمودن اقتصاد دولتی، بهویژه صنعت نفت و اعتصاب کارکنان پالایشگاه تهران دو روز پس از واقعه، ادامهی این جریان در نقاط دیگر کشور و شدت یافتن این روند پس از پیام امام خمینی(ره) در هفده مهر.
4. در هم شکسته شدن ابهت و روحیهی شخص اول رژیم، یعنی شاه، که پس از این جریان، به شدت در آشفتگی به سر میبرد. «آنتونی پارسونز»، سفیر انگلیس در ایران، که هنگام واقعهی هفده شهریور در ایران نبود، پس از چند روز، با شاه ملاقات خصوصی داشت که دربارهی آن ملاقات اینچنین مینویسد: «روز شانزده سپتامبر، دو روز پس از بازگشت به تهران، بهطور خصوصی با شاه ملاقات کردم و از تغییراتی که در وضع ظاهری و رفتار او به وجود آمده بود، ترسیدم؛ او تکیده شده بود، چهرهاش زرد و با حالی کِسل حرکت میکرد، خودباخته و زیر فشار روحی به نظر میرسید...». 8
نکتهی پایانی
آن چه در جریانشناسی واقعهی هفده شهریور قابل شناسایی و نتیجهگیری است، این است که حرکت آرام انقلاب پس از این واقعه به جریانی هدفمند، دارای شناسهای مذهبی و با رهبری مرجعی بزرگ از سلالهی پیامبر گرامی اسلامی(ص) تبدیل شد که غیرت و نشاط دینی مردم را به حرکت درآورد و به امواجی خروشان تبدیل نمود.
پی نوشت:
1. روزنامهی کیهان، 18/6/1357
2. اسد الله بادامچیان، شناخت انقلاب اسلامی و ریشههای آن، ص71
3. صحیفهی نور، ج3
4. اسناد انقلاب اسلامی، ج5، ص507 - 511
5. شکست شاهانه، ترجمهی اسماعیل زند و بتول سعیدی، ص422
6. روزنامهی کیهان و اطلاعات، 20/6/1357
7. صحیفهی نور، ج3، ص47
8. آنتونی پارسونز، Pridand the full The، ص71 و 70