(شرقشناسی چرا و چگونه؟)
(قسمت دوم)
چکیدهی قسمت اول:
شرقشناسی، از جمله علومی است که شناخت فرایند آن میتواند بسیاری از پرسشهای موجود در جامعهی ما را رمزگشایی نماید. این که چرا و چگونه استعمار و استثمار شدیم؟ استعمارگرایان چه فرایندهایی را پیمودند تا توانستند از ردههای مختلف، موفق به غلبه و سلطه بر بخشهای دیگر جهان گردند؟
در بخش قبل، از شرقشناسی و زمینههای شکلگیری آن، انگیزههایی مانند جغرافیا، انگیزههای ذاتی(علم جویی) انگیزههای مذهبی(صدور مسیحیت)، انگیزههای نظامی و انگیزههای استعماری بحث شد.
در قسمت دوم مروری اجمالی بر مهمترین مکاتب شرقشناسی مطرح میشود.
مروری اجمالی بر مهمترین مکاتب شرق شناسی
اگر چه آغاز مطالعات شرقشناسی همراه است با نهضت ترجمهی متون اسلامی به زبانهای اروپایی یعنی قرون سیزده و چهارده میلادی اما پژوهشهای آکادمیک آن از قرن هجدهم میلادی آغاز گشت.1 همانگونه که اشاره شد در فرایند تلاشهای مستشرقان، روشها و سبکهای مطالعاتی و پژوهشی متعددی برای شناخت بهتر مشرقزمین تولید گردید.2 به عبارت دیگر مطالعات شرقشناسی در کشورهای مختلف اروپایی، با توجه به انگیزهها و اهداف مختلف سیاسی، مذهبی و علمی، خصلت و خصوصیات گوناگونی داشته است که بر این اساس میتوان آن را به مکاتب متفاوت تفکیک کرد.3
مهمترین مکاتبی که در حوزهی مطالعاتی شرقشناسی به فعالیت پرداختهاند را میتوان در مکاتب: بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، روسیه و اسپانیا خلاصه نمود که هر یک ویژگیهای مخصوص به خود را داشته و با رویکردها و راهبردهای خود ابعاد مختلفی از جهان سرشار از رمز و رموز شرق را بررسی و تشریح نمودهاند.
1. مکتب بریتانیا: انگلستان از دیرباز با شرق در ارتباط بود اما نخستین گامهای موثر در شرقشناسی، چنان که اشاره شد مربوط به نهضت ترجمه بوده است. به عبارت دیگر نخستین انگیزههای ساکنان بریتانیا برای شرقشناسی انگیزههای درونی و ذاتی در جهت کسب علم بود که در اثر ارتباط با مردم اندلس ایجاد شده بود. اندیشمندان انگلیسی با توجه به منابع غنی دانشمندان مسلمان اندلسی، شناخت فلسفهی یونان را آغاز نمودند و با آموختن زبان عربی و نیز ترجمهی متون فلسفی عربی به انگلیسی، فعالیتهایشان را ادامه دادند. اما چندی نپایید که انگیزههای مذهبی و تبشیری نیز به انگیزهی اولیهی مستشرقان بریتانیایی افزوده گردید و مبلغان مسیحی با توجه به فرصت پیش آمده، فعالیتهای تبلیغی خود را شروع کردند. همین امر فصلی نو را در روابط بریتانیا با شرق گشود و سرسلسلهی پژوهشهای مسشترقان مسیحی شد که در نهایت امر سبب نفوذ بیش از پیش در مشرق و فراهم شدن حضور استعماری و نظامی بریتانیا گردید که تا قرنهای متمادی مشکلات عدیدهای را برای ساکنان آن رقم زد. بنابراین هرچند نخستین مراحل مکتب شرقشناسی بریتانیا با نیت مطالعات علمی و سپس مذهبی آغاز گردید اما نهایتاً انگیزههای استعماری بر سایر انگیزهها غلبه نمود.4 مهمترین مراکزی که متکفل تربیت شرقشناسان بر اساس مکتب بریتانیا شدند دانشگاههای آکسفورد و کمبریج بودند که بر آموزش زبان عربی و آن چه با ادبیات و بلاغت و نقد ادبی و دیگر علوم مربوط به زبان عربی مرتبط بود، متمرکز شده و کرسیهای مطالعات شرقشناسی را تأسیس کرده بودند. در قرون اخیر نیز مطالعات اسلامی در بریتانیا افزایش داشته است.5 ( ضابط،1388)
2. مکتب فرانسه: نخستین ارتباط فرانسویان با مسلمانان، پس از فتح آندلس رخ مینماید. اعراب مسلمان در این زمان پس از فتح آندلس به نبرد در متصرفات فرانسویان پرداختند اما فتح مصر به دست ناپلئون گام موثری برای آشنایی فرانسویها با شرق فراهم نمود. البته آن چه سبب ترغیب و تشویق فرانسویان به حضور در شرق گردید، انگلستان و مستعمرات پهناورش بود که فرانسویها را به رقابت با انگلستان متمایل نمود و سبب رشد مطالعات شرقشناسی در فرانسه گردید. به طور خلاصه میتوان محورهای دینی، سیاسی و استعماری را سه شاخصهی اصلی مکتب فرانسه برشمرد. مطالعات شرقشناسی در فرانسه از قدمت تاریخی برخوردار است. نخستین آموزشگاه تعلیم زبانهای شرقی در سال 1195 در فرانسه تاسیس گردید و به دنبال آن، مطالعات رنگ و بویی آکادمیک گرفت. مهمترین مرکزی که نقش عمدهای در شکلگیری مطالعات آکادمیک فرانسه ایفا نمود دانشگاه «سوربون» بود که به شهرتی جهانی رسید. مطالعات شرقشناسی در مکتب فرانسه بر بسیاری از مراکز مطالعاتی شرقشناسی اروپا تاثیر نهاد. مکتب آلمان از جمله مکاتبی بود که پیشگامان این مکتب همچون «فریتاج»، «فلوگل» و «فلایشر» گامهای نخست خود را از مکتب فرانسه الگوبرداری نمودند. این تأثیرات تا حدی بود که مکتب آلمان، جهت مطالعاتی خود را از اهداف علمی به سمت اهداف دینی و سیاسی تغییر داد. به جهت وجود انگیزههای دینی در این مطالعات، اکثر مدارس شرقشناسی فرانسه تحت نظر کشیشان مسیحی اداره میشد زیرا در صدد بودند تا بتوانند به سلطهی فرهنگی و سیاسی در حوزهی تحت استعمار خود دست یابند. مهمترین شاخصهای که مکتب فرانسه را از سایر مکاتب متمایز میسازد مطالعات تخصصی در این مکتب بود، به این معنا که اکثر شرقشناسان فرانسوی در حوزهی مطالعاتی خاصی متخصص بودند. ویژگی دیگر این مکتب، گستردگی و وسعت میدان مطالعاتی این مکتب است که صرفا به مطالعات اسلامی و یا مطالعات عربی محدود نگردید بلکه تلاش شد تا ابعاد مختلف جهان شرق، بررسی شود. فهرستنویسی نسخ خطی و اسناد و مدارک شرقی و تحقیق در آثار تاریخی، از دیگر وجوه مکتب شرقشناسی است. بنابراین در مکتب فرانسه شاهد انگیزههای مختلف علمی، دینی، سیاسی و استعماری هستیم که در نهایت نظیر بسیاری از مکاتب دیگر، انگیزههای استعماری بر سایر ابعاد این مطالعات غلبه یافت.6
3. مکتب آلمان: هر چند فعالیتهای این مکتب مانند فعالیتهای مکتب بریتانیا مراحل خاصی را نپیموده و به استعمار نرسیده و در نتیجه حجم کمتری از مطالعات را شامل شده است اما این مکتب از ویژگیهای خاصی برخوردار است که آن را از سایر مکاتب متمایز میسازد، نخست آن که: شرقشناسان آلمانی به صبر و پشتکار و حوصله معروفند و محققانشان تا پای مرگ به تحقیق و تفحص دربارهی موضوع مورد مطالعهشان ایستادگی میکنند.7 تا جایی که متفکری آلمانی به نام «یوهان رایسکه»8 به شهید ادبیات عرب معروف گردید.9 به عبارت دیگر شرقشناسی آلمانیها صرفا «آکادمیک» است و مجموعهای است از تکنیکها که روی مواد خامی که انگلیسیها و فرانسویها از شرق آوردهاند، انجام شده است.10 (سعید،1371،ص124) از وجوه دیگر تمایز شرقشناسی آلمانی، توجه آن به تاریخ و فرهنگ قدیم مشرق زمین و سرزمینهای اسلامی است و نشانهی بارز آن تمرکز زیاد بر فعالیتهای مربوط به انتشار میراث فرهنگ اسلامی است که در تألیف کتابهای مختلفی پیرامون تاریخ شرق نمود یافت.11
شرقشناسان آلمانی همچنین بیش از دیگران به تهیهی فهرست مخطوطات عربی و اسلامی دست زدند و کارهای آنان در این زمینه بسیار دامنهدار بود. به طور مثال «بروکلمان» مدتی حدود نیم قرن را برای تهیهی کتابش - تاریخ ادبیات عرب - صرف کرد. از ابتدای قرن نوزدهم، شرقشناسی آلمانی بر مطالعات اسلامی متمرکز گردید و از همین زمان مطالعات اسلامی (اسلامشناسی) در آلمان پیگیری شد. بارزترین تمایز میان مکتب آلمانی با سایر مکاتب، تمرکز آن بر زبان و بلاد عربی و دین اسلام است که جلوهای از آن را میتوان در اثر گوته شاعر مشهور آلمانی یافت. او منظومهای را با عنوان «الدیوان الشرقی لمولف الغربی» - که مضامین آن از قسمتی از اشعار حافظ گرفته شده بود – سرود.12 به عبارت دیگر مستشرقان آلمانی توجه چندانی نسبت به سایر ادیان و زبانهای موجود در سرزمین شرق نداشتند. اما همهی مکاتب از جمله مکتب آلمان در مورد تسلط فکری بر شرق، اشتراک دارند.13
از جمله نهادهایی که در زمینهی شرقشناسی در آلمان فعالیت دارند موسسهی شرقشناسی آلمان در بیروت و نیز مؤسسهی شرقشناسی آلمان در استانبول هستند.14
4. مکتب ایتالیا: در شکلگیری این مکتب میتوان آمیزهای از مولفههای مختلف را مشاهده نمود. مولفههایی نظیر جغرافیای نزدیک به جهان اسلام (عربی- افریقایی)، وجود واتیکان «مرکز اصلی جهان مسیحیت» در رم و در نهایت همانند سایر کشورهای دیگر اهداف استعماری!
فتح جزیرهی سیسیل توسط مسلمانان به تحکیم روابط ایتالیا با جهان اسلام بهخصوص عرب منجر شد و ایتالیاییها اقدام به فراگیری زبان عربی و آموزههای اسلامی نمودند. به عبارت دیگر به علت قرابت جغرافیایی، مطالعات شرقشناسی در ایتالیا از قدمت بیشتری نسبت به سایر مکاتب برخوردار است یعنی از قرن یازدهم میلادی شاهد ظهور مطالعات آکادمیک شرقشناسی در ایتالیا هستیم. اگر چه ایتالیاییها موفق شدند جزیرهی سیسیل را از مسلمانان باز پس گیرند اما حاکمان نخستین ایتالیایی جدید این جزیره یعنی «روژهی اول» (1091ـ1101 م) و نوادهی او «فردریک دوم» (1198ـ1250 م) علاقهی وافری به آشنایی با فرهنگ عربی و اسلامی نشان دادند و همین امر سبب شد که مطالعات استمرار یابد. بنابراین عامل جغرافیا در کنار عامل درونی سبب افزایش این مطالعات گردید. عامل دیگری که سبب تقویت موج شرقشناسی در ایتالیا شد، انگیزههای مذهبی واتیکان بود آنها برای مسیحی نمودن شرق و فعالیتهای تبشیری، اقدام به فعالیتهای آکادمیک شرقشناسی نمودند و در دانشگاههای خود، کرسیهای شرقشناسی به پا کردند. مقابله با اسلام و مسیحی نمودن سرزمینهای اسلامی سبب شد تا تمرکز این مطالعات بر زبانشناسی عربی و شناخت دین اسلام باشد و در نتیجه در دستاوردهای مکتب ایتالیا نظیر مکتب آلمان، به ندرت شاهد پژوهشهایی پیرامون سایر حوزهها و ادیان موجود در شرق هستیم. به دور از انصاف است که اهداف علمی و فرهنگی بسیاری از محققین ایتالیایی را نادیده بگیریم که در پرتو آن مهاجرتهای فراوانی به شرق انجام دادهاند اما اهداف و انگیزههای استعماری نهاییترین متغیرهای مؤثر بر شرقپژوهی در ایتالیا بوده است که منجر به اشغال نظامی کشورهای لیبی و اتیوپی گردید.15
5. مکتب اسپانیا: همان گونه که از مباحث فوق آشکار گردید طبیعی است که محققین اسپانیایی سهم قابل توجهی در فعالیتهای شرقشناسی داشتهاند زیرا آنها هم به لحاظ جغرافیایی با جهان اسلام در ارتباط تنگاتنگ بودهاند. به عبارت دیگر فتح اندلس این امکان را برای اسپانیاییها فراهم آورد تا بتوانند به آموزش زبان عربی و فراگیری آموزههای اسلامی و علوم اسلامی بپردازند. تداخل فرهنگی به وجود آمده سبب شد که اسپانیا در بسیاری از جهات، از هنر و معماری گرفته تا مسائل فرهنگی و اجتماعی تحت تأثیر فرهنگ اسلامی قرار گیرد به گونهای که تا عصر حاضر نیز اثرات آن باقی مانده است. نخستین عامل در شکلگیری مطالعات شرقشناسی در اسپانیا انگیزههای علمی بود که پژوهشگران بسیاری را در فرایند شناخت جهان اسلام و عرب وارد این عرصه نمود همان انگیزهی درونی و ذاتی که صرفا با هدف شناخت صورت گرفت. محققان این مکتب علاقهی خاصی به فهرستنویسی و جمعآوری نسخههای خطی داشتند و همین امر در بلند مدت سبب شد که حجم انبوهی از منابع غنی علمی در اختیار پژوهشگران اسپانیایی قرار گیرد. این امر در عصر انگیزههای علمی، به این معناست که متفکرین غربی به علوم اسلامی و متون عربی احساس نیاز نموده، فراگیری دانشهای جدید، آنها را به سمت شرق متمایل ساخت.16 بنابراین طبیعی است که فرایند این مطالعات دارای فراز و نشیبها و شدت و ضعف گردد یعنی بسته به علاقهمندی و احساس نیاز به علوم انسانی در غرب و همچنین تولید علوم جدید در شرق میتوانست در حرکت این مطالعات موثر باشد..17
نکتهی قابل توجه در مکتب شرقشناسی اسپانیا این است که این مکتب - خواه بر اثر جبر ناشی از حضور مسلمانان و یا ناشی از خواستههای درونی - از انگیزههای استعماری و سیاسی تهی بوده است. اما در مسائل دیگر نظیر فعالیتهای تبشیری، اربابان کلیسا برای بازگرداندن اندلس به حوزهی مسیحیت تلاش وافری را برای شناخت شرق به خرج دادند تا بتوانند به اهداف خود دست یابند که مع الاسف نیز موفق بودهاند.
6. مکتب روسیه: اگر چه روسیه خود به لحاظ جغرافیایی در حوزهی شرق قرار دارد اما شاهد مطالعات شرقشناسی در این کشور هستیم. قرابت جغرافیایی عامل مؤثری در شروع این فرایند به شمار میآید و در دهههای نخستین قرن نوزدهم شاهد شکلگیری مراکز تحقیقاتی پیرامون شرق هستیم. مهمترین تمایز مکتب روسیه با سایر مکاتب در موضوعاتی است که این مکتب بر آن تمرکز نمود. مکتب روسیه عموما بر زبانهای شرقی(آسیایی) نظیر زبانهای چینی، مغولی، ارمنی، ترکی، کردی، فارسی و ... متمرکز گردید که در بین این زبانها، محور توجهات، ادبیات عرب بود و باعث شد از سایر علوم مغفول بماند. بنابراین بخشی که سایر مکاتب شرقشناسی بدان نپرداخته بودند با فعالیتهای محققان روسی تکمیل گردید. زیرا همان گونه که اشاره گردید مکاتب فوق جملگی توجهی به سایر زبانهای شرقی نداشتند و محور کارشان بر زبان عربی جهت فهم علوم حاضر در جهان عرب بود در حالی که روسها به سمت علوم نرفتند و صرفاً به آموزش زبان قناعت نمودند.18 وجود مسلمانان در قلمرو جعرافیایی، آهنگ این مطالعات را شدت بخشید. مکتب روسیه همچنین فعالیت گستردهای در انتشار مجّلات شرقی و تخصصی داشت و برخی از این نشریات هنوز منتشر میشوند. از جملهی مجلات شرقشناسی روسیه باید به نشریات رسایل، دانش اسلام، آداب جهانی و سالشمار شرقی اشاره کرد. در پی افزایش مناسبات روسیه با برخی از کشورهای عربی شاهد افزایش مطالعات پیرامون شرق هستیم.
7. مکتب امریکا: به علت جوان بودن کشور آمریکا نسبت به سایر کشورهای اروپایی، ورود اندیشمندان حاضر در این کشور به حوزهی مطالعات شرق شناسی با اندکی تاخیر نسبت به سایر کشورها اتفاق افتاده است. نخستین گامهای شرقشناسانه در امریکا پس از جنگ جهانی دوم با تأسیس رشتهی شرقشناسی در دانشگاه پرینستون برداشته شد. شرقشناسی در امریکا بیشتر ناظر به مطالعات ادیان است و تمایز عمدهی این مکتب با سایر مکاتب در همین بخش نخست مشخص میگردد. مطالعات شرقشناسی در امریکا با نامهایی نظیر اسلامشناسی، بوداشناسی، هندوشناسی، مردمشناسی در دانشگاهها به فعالیت میپردازند و به گونهای متفاوت از مطالعات سنتی شرقشناسی به تفکیک موضوعات پرداختهاند19 میتوان گفت که شرقشناسی در امریکا به نوعی بازتعریفی از شرقشناسی کلاسیک موجود در اروپاست. از مهمترین نهادهایی که در امریکا متکفل مطالعات مربوط به شرق شناسیاند میتوان به نهادهایی همچون انجمن شرقشناسی دانشگاه میشیگان، مرکز اطلاعات فرهنگی ایرانی، مرکز مطالعات اسلامی دانشگاه جورجیا، مؤسسهی شرقی شیکاگو، مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه کلمبیا - که انجام پروژهی دائره المعارف ایرانیکا را عهدهدار است- و ... اشاره کرد.20
بنابراین مکاتب فوق در برخی از وجوه با یکدیگر مشترکاند و بعضا دارای تمایزاتی هستند. در پایان مقاله لازم است به دو مطلب اشاره شود: نخست این که توجه به فعالیتهای بیوقفهی غربیان و تهور آنها در شناخت شرق و فراگیری زبانها و آموزههای موجود در آن به انگیزههای متفاوت (دینی، علمی، استعماری) میتواند سرمشقی باشد برای ساکنان شرقی که در قرون اخیر دچار رخوت علمی شدهاند. دوم این که آن چه از مطالب فوق میتوان برداشت نمود مسئلهی تولید علم است؛ به عبارت دیگر همان طور که تاریخ نشان داده است، هر گاه در هر سوی جهان تولید علم را شاهدیم، تمایل و توجه به آن نقطه در اولویت قرار میگیرد. تولید علم در یک سو برابر خواهد بود با احساس نیاز در سمت دیگر زیرا انسانها به حصر عقلی یا تولیدکنندهاند و یا مصرفکننده.
هر چند شرقشناسی از انگیزههای متعددی نظیر فعالیتهای تبشیری مسیحیان و یا مسائل مربوط به استعمار و .... برخوردار بود اما نمیتوان انکار نمود که تولید علم در شرق یکی از عمدهترین دلیلهایی است که مستشرقان را به سمت فراگیری زبان و ادبیات و فرهنگ و آموزههای اسلامی کشاند تا بتوانند با استفاده از این ابزارها به فراگیری دانش موجود در این بستر بپردازند. همان گونه که در عصر حاضر فرایند معکوس آن را شاهدیم که سلطهی زبان انگلیسی در مطالعات علمی نشانهای است از تولید علم در مغربزمین هرچند که نقش قدرت و سیاست در فراگیر شدن آن را نبایست نادیده گرفت. به عبارت دیگر تلفیق فرایندهایی درونی و بیرونی در شرق و غرب سبب شکلگیری مطالعات شرقشناسی گردید که دستآوردهای آن در استعمار، استثمار و ... نمود یافت.
پینوشتها
1. الزیادی، فتح الله، نگاهی به مکاتب شرقشناسی در اروپا، ترجمهی حسین حسینزاده شانهچی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، شمارهی 20، 1383.
2. عبود، محمد، متدلوژی شرقشناسی در مطالعات تاریخ اسلام، ترجمهی حسینزاده شانهچی، حسن ،آیینهی پژوهش، شمارهی 81، 1382.
3. خوشنویس، حمد، معرفی کتابهای شرقشناسی، آیینهی پژوهش، 1387.
4. الزیادی، فتح الله، نگاهی به مکاتب شرقشناسی در اروپا، ترجمهی حسین حسینزاده شانهچی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، شمارهی20، 1383.
5. ضابط، حیدررضا، تاریخ و فرهنگ اسلامی مطالعات اسلام در ایالات متحدهی آمریکا از جمهوری تا امپراتوری، فصلنامهی مشکوه، شمارهی 78، 1388، ص5.
6. الزیادی، فتح الله، نگاهی به مکاتب شرقشناسی در اروپا، ترجمهی حسین حسینزاده شانهچی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، شمارهی 20، 1383.
7. منشی زاده، داوود، شرقشناسان و شرقشناسی در آلمان، مجله یادگار، شمارهی89.
8. یوهان رایسکه (1714ـ1779 م) ـ J. Riseche تخصص خود را در رشته زبانهای شرقی در برلین گرفت و در زبان عربی تبحر یافت. او تعداد زیادی از آثار ادبی به زبان عربی را به چاپ رسانید.
9. الزیادی، فتح الله، نگاهی به مکاتب شرقشناسی در اروپا، ترجمهی حسین حسینزاده شانهچی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، شمارهی 20، 1383.
10. سعید، ادوارد، شرقشناسی، ترجمهی دکتر عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371، ص 124.
11. منشی زاده، داوود، شرقشناسان و شرقشناسی در آلمان، مجلهی یادگار، شمارهی 89.
12. همان.
13. خسروی، علیرضا، بابی سعید؛ ادوارد سعید و شرقشناسی، راهبرد، شمارهی37 ،1384.
14. روبرت رومر، هانس، موسسهی شرقشناسی آلمان در بیروت، ترجمهی لیث زنگنه، آیینهی پژوهش سال دوم، شمارهی سوم و چهارم، ص 127.
15. الزیادی، فتح الله، نگاهی به مکاتب شرقشناسی در اروپا، ترجمهی حسین حسینزاده شانهچی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، شمارهی 20، 1383.
16. رهدار، احمد، تأثیر شرقشناسی بر تاریخنگاری ایران معاصر، آموزه شمارهی 6، 1383.
17. الزیادی، فتح الله، نگاهی به مکاتب شرقشناسی در اروپا، ترجمه حسین حسینزاده شانهچی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، شمارهی 20، 1383.
18. همان.
19. نصر، سیدحسین، گفتوگو.
20. اکبری، مجدی، سایتهای مربوط به شرقشناسی، روزنامهی ایران،10/3/82.