نویسنده

 (شرق­شناسی چرا و چگونه؟)

(قسمت دوم)

 

چکیده­ی قسمت اول:

شرق­شناسی، از جمله علومی است که شناخت فرایند آن می­تواند بسیاری از پرسش­های موجود در جامعه­ی ما را رمزگشایی نماید. این که چرا و چگونه استعمار و استثمار شدیم؟ استعمارگرایان چه فرایندهایی را پیمودند تا توانستند از رده­های مختلف، موفق به غلبه و سلطه بر بخش­های دیگر جهان گردند؟

در بخش قبل،  از شرق­شناسی و زمینه­های شکل­گیری آن، انگیزه­هایی مانند جغرافیا، انگیزه­های ذاتی(علم جویی) انگیزه­های مذهبی(صدور مسیحیت)، انگیزه­های نظامی و انگیزه­های استعماری بحث شد.

در قسمت دوم مروری اجمالی بر مهم­ترین مکاتب شرق­شناسی مطرح می­شود.

 

مروری اجمالی بر مهم­ترین مکاتب شرق شناسی

اگر چه آغاز مطالعات شرق­شناسی همراه است با نهضت ترجمه­ی متون اسلامی به زبان­های اروپایی یعنی قرون سیزده و چهارده میلادی اما پژوهش‏های آکادمیک آن از  قرن هجدهم میلادی  آغاز گشت.1 همان­گونه که اشاره شد در فرایند تلاش‏های مستشرقان، روش­ها و سبک­های مطالعاتی و پژوهشی متعددی برای شناخت بهتر مشرق­زمین تولید گردید.2 به عبارت دیگر مطالعات شرق‏شناسی در کشورهای مختلف اروپایی، با توجه به انگیزه‏ها و اهداف مختلف سیاسی، مذهبی و علمی، خصلت و خصوصیات گوناگونی داشته است که بر این اساس می‏توان آن را به مکاتب متفاوت تفکیک کرد.3

       مهم­ترین مکاتبی که در حوزه­ی مطالعاتی شرق­شناسی به فعالیت پرداخته­اند را می­توان در مکاتب: بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، روسیه و اسپانیا خلاصه نمود که هر یک ویژگی­های مخصوص به خود را داشته و با روی­کردها و راه­بردهای خود ابعاد مختلفی از جهان سرشار از رمز و رموز شرق را بررسی و تشریح نموده­اند.

1.   مکتب بریتانیا:  انگلستان از دیرباز با شرق در ارتباط بود اما نخستین گام­های موثر در شرق­شناسی، چنان که اشاره شد مربوط به نهضت ترجمه بوده است. به عبارت دیگر نخستین انگیزه­های ساکنان بریتانیا برای شرق­شناسی انگیزه­های درونی و ذاتی در جهت کسب علم بود که در اثر ارتباط با مردم اندلس ایجاد شده بود. اندیشمندان انگلیسی با توجه به منابع غنی دانشمندان مسلمان اندلسی، شناخت فلسفه­ی یونان را آغاز نمودند و با آموختن زبان عربی و نیز ترجمه­ی متون فلسفی عربی به انگلیسی، فعالیت­های­شان را ادامه دادند. اما چندی نپایید که انگیزه­های مذهبی و تبشیری نیز به انگیزه­ی اولیه­ی مستشرقان بریتانیایی افزوده گردید و مبلغان مسیحی با توجه به فرصت پیش آمده، فعالیت­های تبلیغی خود را شروع کردند. همین امر فصلی نو را در روابط بریتانیا با شرق گشود و سرسلسله­ی پژوهش­های مسشترقان مسیحی شد که در نهایت امر سبب نفوذ بیش از پیش در مشرق و فراهم شدن حضور استعماری و نظامی بریتانیا گردید که تا قرن­های متمادی مشکلات عدیده­ای را برای ساکنان آن رقم زد. بنابراین هرچند نخستین مراحل مکتب شرق­شناسی بریتانیا با نیت مطالعات علمی و سپس مذهبی آغاز گردید اما نهایتاً انگیزه­های استعماری بر سایر انگیزه­ها غلبه نمود.4 مهم­ترین مراکزی که متکفل تربیت شرق­شناسان بر اساس مکتب بریتانیا شدند دانشگاه­های آکسفورد و کمبریج بودند که بر آموزش زبان عربی و آن چه با ادبیات و بلاغت و نقد ادبی و دیگر علوم مربوط به زبان عربی مرتبط بود، متمرکز شده و کرسی­های مطالعات شرق­شناسی را تأسیس کرده بودند. در قرون اخیر نیز مطالعات اسلامی در بریتانیا افزایش داشته است.5 ( ضابط،1388)

2.   مکتب فرانسه:  نخستین ارتباط فرانسویان با مسلمانان، پس از فتح آندلس رخ می­نماید. اعراب مسلمان در این زمان پس از فتح آندلس به نبرد در متصرفات فرانسویان پرداختند اما فتح مصر به دست ناپلئون گام موثری برای آشنایی فرانسوی­ها با شرق فراهم نمود. البته آن چه سبب ترغیب و تشویق فرانسویان به حضور در شرق گردید، انگلستان و مستعمرات پهناورش بود که فرانسوی­ها را به رقابت با انگلستان متمایل نمود و سبب رشد مطالعات شرق­شناسی در فرانسه گردید. به طور خلاصه می­توان محورهای دینی، سیاسی و استعماری را سه شاخصه­ی اصلی مکتب فرانسه برشمرد. مطالعات شرق­شناسی در فرانسه از قدمت تاریخی برخوردار است. نخستین آموزشگاه تعلیم زبان­های شرقی در سال 1195 در فرانسه تاسیس گردید و به دنبال آن، مطالعات رنگ و بویی آکادمیک گرفت. مهم­ترین مرکزی که نقش عمده­ای در شکل­گیری مطالعات آکادمیک فرانسه ایفا نمود دانشگاه «سوربون» بود که به شهرتی جهانی رسید. مطالعات شرق­شناسی در مکتب فرانسه بر بسیاری از مراکز مطالعاتی شرق­شناسی اروپا تاثیر نهاد. مکتب آلمان از جمله مکاتبی بود که پیش­گامان این مکتب همچون «فریتاج»، «فلوگل»‏ و «فلایشر» گام­های نخست خود را از مکتب فرانسه الگوبرداری نمودند. این تأثیرات تا حدی بود که مکتب آلمان،  جهت مطالعاتی خود را از اهداف علمی به سمت اهداف دینی و سیاسی تغییر داد. به جهت وجود انگیزه­های دینی در این مطالعات، اکثر مدارس شرق­شناسی فرانسه تحت نظر کشیشان مسیحی اداره می­شد زیرا در صدد بودند تا بتوانند به سلطه­ی فرهنگی و سیاسی در  حوزه­ی تحت استعمار خود دست یابند. مهم­ترین شاخصه­ای که مکتب فرانسه را از سایر مکاتب متمایز می­سازد مطالعات تخصصی در این مکتب بود، به این معنا که اکثر شرق­شناسان فرانسوی در حوزه­ی مطالعاتی خاصی متخصص بودند. ویژگی دیگر این مکتب، گستردگی و وسعت میدان مطالعاتی این مکتب است که صرفا به مطالعات اسلامی و یا مطالعات عربی محدود نگردید بلکه تلاش شد تا  ابعاد مختلف جهان شرق، بررسی شود. فهرست­نویسی نسخ خطی و اسناد و مدارک شرقی و تحقیق در آثار تاریخی، از دیگر وجوه مکتب شرق­شناسی است. بنابراین در مکتب فرانسه شاهد انگیزه­های مختلف علمی، دینی، سیاسی و استعماری هستیم که در نهایت نظیر بسیاری از مکاتب دیگر، انگیزه­های استعماری بر سایر ابعاد این مطالعات غلبه یافت.6

3.   مکتب آلمان: هر چند فعالیت­های این مکتب مانند فعالیت­های مکتب بریتانیا مراحل خاصی را نپیموده و به استعمار نرسیده و در نتیجه حجم کمتری از مطالعات را شامل شده است اما این مکتب از ویژگی­های خاصی برخوردار است که آن را از سایر مکاتب متمایز می­سازد، نخست آن که: شرق­شناسان آلمانی به صبر و پشتکار و حوصله معروفند و محققان­شان تا پای مرگ به تحقیق و تفحص درباره­ی موضوع مورد مطالعه­شان ایستادگی می­کنند.7 تا جایی که متفکری آلمانی به نام «یوهان رایسکه»8 به  شهید ادبیات عرب معروف گردید.9 به عبارت دیگر شرق­شناسی آلمانی­ها صرفا «آکادمیک» است و مجموعه­ای است از تکنیک­ها که روی مواد خامی که انگلیسی­ها و فرانسوی­ها از شرق آورده­اند، انجام شده است.10 (سعید،1371،ص124) از وجوه دیگر تمایز شرق‏شناسی آلمانی، توجه آن به تاریخ و فرهنگ قدیم مشرق زمین و سرزمین‏های اسلامی است و نشانه­ی بارز آن تمرکز زیاد بر فعالیت‏های مربوط به انتشار میراث فرهنگ اسلامی است که در تألیف کتاب­های مختلفی پیرامون تاریخ شرق نمود یافت.11

       شرق­شناسان آلمانی همچنین بیش از دیگران به تهیه­ی فهرست مخطوطات عربی و اسلامی دست زدند و کارهای آنان در این زمینه بسیار دامنه­دار بود. به طور مثال «بروکلمان» مدتی حدود نیم قرن را برای تهیه­ی کتابش - تاریخ ادبیات عرب - صرف کرد. از ابتدای قرن نوزدهم، شرق‏شناسی آلمانی بر مطالعات اسلامی متمرکز گردید و از همین زمان مطالعات اسلامی (اسلام‏شناسی) در آلمان پی‏گیری ‏شد. بارزترین تمایز میان مکتب آلمانی با سایر مکاتب، تمرکز آن بر زبان و بلاد عربی و دین اسلام است که جلوه­ای از آن را می­توان در اثر گوته شاعر مشهور آلمانی یافت. او منظومه­ای را با عنوان «الدیوان الشرقی لمولف الغربی» - که مضامین آن از قسمتی از اشعار حافظ گرفته شده بود – سرود.12 به عبارت دیگر مستشرقان آلمانی توجه چندانی نسبت به سایر ادیان و زبان­های موجود در سرزمین شرق نداشتند. اما همه­ی مکاتب از جمله مکتب آلمان در مورد تسلط فکری بر شرق، اشتراک دارند.13

از جمله نهادهایی که در زمینه­ی شرق­شناسی در آلمان فعالیت دارند موسسه­ی شرق­شناسی آلمان در بیروت و نیز مؤسسه­ی شرق­شناسی آلمان در استانبول هستند.14

4.   مکتب ایتالیا:  در شکل­گیری این مکتب می­توان آمیزه­ای از مولفه­های مختلف را مشاهده نمود. مولفه­هایی نظیر جغرافیای نزدیک به جهان اسلام (عربی- افریقایی)، وجود واتیکان «مرکز اصلی جهان مسیحیت» در رم و در نهایت همانند سایر کشورهای دیگر اهداف استعماری!

فتح جزیره­ی سیسیل توسط مسلمانان به تحکیم روابط ایتالیا با جهان اسلام به­خصوص عرب منجر شد و ایتالیایی­ها اقدام به فراگیری زبان عربی و آموزه­های اسلامی نمودند. به عبارت دیگر به علت قرابت جغرافیایی، مطالعات شرق­شناسی در ایتالیا از قدمت بیشتری نسبت به سایر مکاتب برخوردار است یعنی از قرن یازدهم میلادی شاهد ظهور مطالعات آکادمیک شرق­شناسی در ایتالیا هستیم. اگر چه ایتالیایی­ها موفق شدند جزیره­ی سیسیل را از مسلمانان باز پس گیرند اما حاکمان نخستین ایتالیایی جدید این جزیره یعنی «روژه­ی اول» (1091ـ1101 م) و نواده­ی او «فردریک دوم» (1198ـ1250 م) علاقه­ی وافری به آشنایی با فرهنگ عربی و اسلامی نشان دادند و همین امر سبب شد که مطالعات استمرار یابد. بنابراین عامل جغرافیا در کنار عامل درونی سبب افزایش این مطالعات گردید. عامل دیگری که سبب تقویت موج شرق­شناسی در ایتالیا شد، انگیزه­های مذهبی واتیکان بود آن­ها برای مسیحی نمودن شرق و فعالیت­های تبشیری، اقدام به فعالیت­های آکادمیک شرق­شناسی نمودند و در دانشگاه­های خود، کرسی­های شرق­شناسی به پا کردند. مقابله با اسلام و مسیحی نمودن سرزمین­های اسلامی سبب شد تا تمرکز این مطالعات بر زبان­شناسی عربی و شناخت دین اسلام باشد و در نتیجه در دستاوردهای مکتب ایتالیا نظیر مکتب آلمان، به ندرت شاهد پژوهش­هایی پیرامون سایر حوزه­ها و ادیان موجود در شرق هستیم.  به دور از انصاف است که اهداف علمی و فرهنگی بسیاری از محققین ایتالیایی را نادیده بگیریم که در پرتو آن مهاجرت­های فراوانی به شرق انجام داده­اند اما  اهداف و انگیزه­های استعماری نهایی­ترین متغیرهای مؤثر بر شرق­پژوهی در ایتالیا بوده است که منجر به  اشغال نظامی کشورهای لیبی و اتیوپی گردید.15

5.   مکتب اسپانیا: همان گونه که از مباحث فوق آشکار گردید طبیعی است که محققین اسپانیایی سهم قابل توجهی در فعالیت­های شرق­شناسی داشته­اند زیرا آن­ها هم به لحاظ جغرافیایی با جهان اسلام در ارتباط تنگاتنگ بوده­اند. به عبارت دیگر  فتح اندلس این امکان را برای اسپانیایی­ها فراهم آورد تا بتوانند به آموزش زبان عربی و فراگیری آموزه­های اسلامی و علوم اسلامی بپردازند. تداخل فرهنگی به وجود آمده سبب شد که اسپانیا در بسیاری از جهات، از هنر و معماری گرفته تا مسائل فرهنگی و اجتماعی تحت تأثیر فرهنگ اسلامی قرار گیرد به گونه­ای که تا عصر حاضر نیز اثرات آن باقی مانده است. نخستین عامل در شکل­گیری مطالعات شرق­شناسی در اسپانیا انگیزه­های علمی بود که پژوهش­گران بسیاری را در فرایند شناخت جهان اسلام و عرب وارد این عرصه نمود همان انگیزه­ی درونی و ذاتی که صرفا با هدف شناخت صورت گرفت. محققان این مکتب علاقه­ی خاصی به فهرست­نویسی و جمع­آوری نسخه­های خطی داشتند و همین امر در بلند مدت سبب شد که حجم انبوهی از منابع غنی علمی در اختیار پژوهش­گران اسپانیایی قرار گیرد. این امر در عصر  انگیزه­های علمی، به این معناست که متفکرین غربی به علوم اسلامی و متون عربی احساس نیاز نموده، فراگیری دانش­های جدید، آن­ها را به سمت شرق متمایل ساخت.16 بنابراین طبیعی است که فرایند این مطالعات دارای فراز و نشیب­ها و شدت و ضعف گردد یعنی بسته به علاقه­مندی و احساس نیاز به علوم انسانی در غرب و همچنین تولید علوم جدید در شرق می­توانست در حرکت این مطالعات موثر باشد..17

نکته­ی قابل توجه در مکتب شرق­شناسی اسپانیا این است که این مکتب - خواه بر اثر جبر ناشی از حضور مسلمانان و یا ناشی از خواسته­های درونی - از انگیزه­های استعماری و سیاسی تهی بوده است. اما در مسائل دیگر نظیر فعالیت­های تبشیری، اربابان کلیسا برای بازگرداندن اندلس به حوزه­ی مسیحیت تلاش وافری را برای شناخت شرق به خرج دادند تا بتوانند به اهداف خود دست یابند که مع الاسف نیز موفق بوده­اند.

6.   مکتب روسیه: اگر چه روسیه خود به لحاظ جغرافیایی در حوزه­ی شرق قرار دارد اما شاهد مطالعات شرق­شناسی در این کشور هستیم. قرابت جغرافیایی عامل مؤثری در شروع این فرایند به شمار می­آید و در دهه­های نخستین قرن نوزدهم شاهد شکل­گیری مراکز تحقیقاتی پیرامون شرق هستیم. مهم­ترین تمایز مکتب روسیه با سایر مکاتب در موضوعاتی است که این مکتب بر آن تمرکز نمود. مکتب روسیه عموما بر زبان­های شرقی(آسیایی) نظیر زبان‏های چینی، مغولی، ارمنی، ترکی، کردی، فارسی و ...  متمرکز گردید که در بین این زبان‏ها، محور توجهات، ادبیات عرب بود و باعث شد از سایر علوم مغفول بماند. بنابراین بخشی که سایر مکاتب شرق­شناسی بدان نپرداخته بودند با فعالیت­های محققان روسی تکمیل گردید. زیرا همان گونه که اشاره گردید مکاتب فوق جملگی توجهی به سایر زبان­های شرقی نداشتند و محور کارشان بر زبان عربی جهت فهم علوم حاضر در جهان عرب بود در حالی که روس­ها به سمت علوم نرفتند و صرفاً به آموزش زبان قناعت نمودند.18 وجود مسلمانان در قلمرو جعرافیایی، آهنگ این مطالعات را شدت بخشید. مکتب روسیه همچنین فعالیت گسترده‏ای در انتشار مجّلات شرقی و تخصصی داشت و برخی از این نشریات هنوز منتشر می‏شوند. از جمله‏ی مجلات شرق‏شناسی روسیه باید به نشریات رسایل، دانش اسلام، آداب جهانی و سال‏شمار شرقی اشاره کرد. در پی افزایش مناسبات روسیه با برخی از کشورهای عربی شاهد افزایش مطالعات پیرامون شرق هستیم.

7.   مکتب امریکا: به علت جوان بودن کشور آمریکا نسبت به سایر کشورهای اروپایی، ورود اندیشمندان حاضر در این کشور به حوزه­ی مطالعات شرق شناسی با اندکی تاخیر نسبت به سایر کشورها اتفاق افتاده است. نخستین گام‏های شرق­شناسانه در امریکا پس از جنگ جهانی دوم با تأسیس رشته­ی شرق­شناسی در دانشگاه پرینستون برداشته شد. شرق­شناسی در امریکا بیشتر ناظر به مطالعات ادیان است و تمایز عمده­ی این مکتب با سایر مکاتب در همین بخش نخست مشخص می‏گردد. مطالعات شرق­شناسی در امریکا با نام‏هایی نظیر اسلام‌شناسی، بودا‌شناسی، هندوشناسی، مردم‌شناسی در دانشگاه­ها به فعالیت می­پردازند و به گونه­ای متفاوت از مطالعات سنتی شرق­شناسی به تفکیک موضوعات پرداخته­اند19 می­توان گفت که شرق­شناسی در امریکا به نوعی بازتعریفی از شرق­شناسی کلاسیک موجود در اروپاست. از مهم­ترین نهادهایی که در امریکا متکفل مطالعات مربوط به شرق شناسی­اند می­توان به نهادهایی همچون انجمن شرق­شناسی دانشگاه میشیگان، مرکز اطلاعات فرهنگی ایرانی، مرکز مطالعات اسلامی دانشگاه جورجیا، مؤسسه­ی شرقی شیکاگو، مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه کلمبیا - که انجام پروژه­ی دائره المعارف ایرانیکا را عهده­دار است- و ... اشاره کرد.20

بنابراین مکاتب فوق در برخی از وجوه با یک­دیگر مشترک­اند و بعضا دارای تمایزاتی هستند. در پایان مقاله لازم است به دو مطلب اشاره شود: نخست این که توجه به فعالیت­های بی­وقفه­ی غربیان و تهور آن­ها در شناخت شرق و فراگیری زبان­ها و آموزه­های موجود در آن به انگیزه­های متفاوت (دینی، علمی، استعماری) می­تواند سرمشقی باشد برای ساکنان شرقی که در قرون اخیر دچار رخوت علمی شده­اند. دوم این که آن چه از مطالب فوق می­توان برداشت نمود مسئله­ی تولید علم است؛ به عبارت دیگر همان طور که تاریخ نشان داده است، هر گاه در هر سوی جهان تولید علم را شاهدیم، تمایل و توجه به آن نقطه در اولویت قرار می­گیرد. تولید علم در یک سو برابر خواهد بود با احساس نیاز در سمت دیگر زیرا انسان­ها به حصر عقلی یا تولیدکننده­اند و یا مصرف­کننده.

 هر چند شرق­شناسی از انگیزه­های متعددی نظیر فعالیت­های تبشیری مسیحیان و یا مسائل مربوط به استعمار و .... برخوردار بود اما نمی­توان انکار نمود که تولید علم در شرق یکی از عمده­ترین دلیل­هایی است که مستشرقان را به سمت فراگیری زبان و ادبیات و فرهنگ و آموزه­های اسلامی کشاند تا بتوانند با استفاده از این ابزارها به فراگیری دانش موجود در  این بستر بپردازند. همان گونه که در عصر حاضر فرایند معکوس آن را شاهدیم که سلطه­ی زبان انگلیسی در مطالعات علمی نشانه­ای است از تولید علم در مغرب­زمین هرچند که نقش قدرت و سیاست در فراگیر شدن آن را نبایست نادیده گرفت. به عبارت دیگر تلفیق فرایندهایی درونی و بیرونی در شرق و غرب سبب شکل­گیری مطالعات شرق­شناسی گردید که دست­آوردهای آن در استعمار، استثمار و ... نمود یافت.

 

پی­نوشت­ها

1.      الزیادی، فتح الله، نگاهی به مکاتب شرق­شناسی در اروپا، ترجمه­ی حسین حسین­زاده­ شانه­چی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، شماره­ی 20، 1383.

2.      عبود، محمد، متدلوژی شرق­شناسی در مطالعات تاریخ اسلام، ترجمه­ی حسین­زاده شانه­چی، حسن ،آیینه­ی پژوهش، شماره­ی 81، 1382.

3.      خوشنویس، حمد، معرفی کتاب­های شرق­شناسی، آیینه­ی پژوهش، 1387.

4.      الزیادی، فتح الله، نگاهی به مکاتب شرق­شناسی در اروپا، ترجمه­ی حسین حسین­زاده شانه­چی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، شماره­ی20، 1383.

5.      ضابط، حیدررضا، تاریخ و فرهنگ اسلامی مطالعات اسلام در ایالات متحده­ی آمریکا از جمهوری تا امپراتوری، فصل­نامه­ی مشکوه، شماره­ی 78،  1388، ص5.

6.       الزیادی، فتح الله، نگاهی به مکاتب شرق­شناسی در اروپا، ترجمه­ی حسین حسین­زاده شانه­چی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، شماره­ی 20، 1383.

7.      منشی زاده، داوود، شرق­شناسان و شرق­شناسی در آلمان، مجله یادگار، شماره­ی89.

8.      یوهان رایسکه (1714ـ1779 م) ـ J. Riseche تخصص خود را در رشته زبان­های شرقی در برلین گرفت و در زبان عربی تبحر یافت. او تعداد زیادی از آثار ادبی به زبان عربی را به چاپ رسانید.

9.      الزیادی، فتح الله، نگاهی به مکاتب شرق­شناسی در اروپا، ترجمه­ی حسین حسین­زاده شانه­چی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، شماره­ی 20، 1383.

10.  سعید، ادوارد، شرق­شناسی، ترجمه­ی دکتر عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371، ص 124.

11.  منشی زاده، داوود، شرق­شناسان و شرق­شناسی در آلمان، مجله­ی یادگار، شماره­ی 89.

12.   همان.

13.  خسروی، علیرضا، بابی سعید؛ ادوارد سعید و شرق­شناسی، راه­برد، شماره­ی37 ،1384.

14.  روبرت رومر، هانس، موسسه­ی شرق­شناسی آلمان در بیروت، ترجمه­ی لیث زنگنه، آیینه­ی پژوهش سال دوم، شماره­ی سوم و چهارم، ص 127.

15.  الزیادی، فتح الله، نگاهی به مکاتب شرق­شناسی در اروپا، ترجمه­ی حسین حسین­زاده شانه­چی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، شماره­ی 20، 1383.

16.  رهدار، احمد، تأثیر شرق­شناسی بر تاریخ‌نگاری ایران معاصر، آموزه شماره­ی 6، 1383.

17.  الزیادی، فتح الله، نگاهی به مکاتب شرق­شناسی در اروپا، ترجمه حسین حسین­زاده شانه­چی، تاریخ اسلام، دانشگاه باقر العلوم، شماره­ی 20، 1383.

18.  همان.

19.  نصر، سیدحسین، گفت­وگو.

20.  اکبری، مجدی، سایت­های مربوط به شرق­شناسی، روزنامه­ی ایران،10/3/82.