از آن جا که اسلام دین زندگیآموز است، برای تمام رفتارهای انسان بهویژه سخن گفتن او ساز و کار ویژهای مقرر داشته که میتوان از مجموع آنها، به «عفت در گفتار» یاد کرد.
عفت در گفتار عبارت است از پیراستن کلام از آن چه در عقل و شرع ممنوع شده و برای زیان و سخن آفت شمرده میشود. و آراستن سخن با زیباییهایی که قرآن و سنت آن را عرضه کردهاند و همچنین خویشتنداری از بهکارگیری گفتار ناشایست.1
با ضمیمه شدن این تعاریف میتوان گفت که عفت در گفتار مفهوم وصفی به خود میگیرد و از آن به کلام پاکیزه و «قول طیب» تعبیر میشود. عفت در گفتار باید در سه مرحله توجه و مراعات شود:
1. آهنگ صدا
در نظام اخلاق اسلامی، به کوتاه بودن و بلند بودن آهنگ صدا توجه شده است. کوتاه بودن آهنگ صدا نشانهی ادب و عفت در گفتار شمرده شده، چنان که بلند بودن آن از جلوههای بیادبی و بیعفتی در کلام به حساب آمده است. در منابع دینی بهویژه آیات و روایات، توصیههای لازم در این رابطه شده است. توصیههای لقمان به فرزندش آمده است: «وغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر؛ از صدای خود بکاه و هرگز فریان مزن که زشتترین صداها، صدای خران است.»2
«غض» به معنای فرو خوابانیدن چشم و پایین آوردن صداست.3
خداوند نیز به مسلمانان دستور داده که صدای خود را بلندتر از صدای پیامبر نکنید. «یا ایهاالذین آمنوا لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی و لاتجهروا له بالقول؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید و در برابر او بلند سخن نگویید آن گونه که بعضی از شما در برابر بعضی بلند صدا میکنند.»4
بلند کردن صدا در برابر پیامبر اکرم(ص) دلیل بر نداشتن حیا و ترک احترام به آن حضرت است. راز این مطلب در این نکته نهفته است که صدای انسان از مخارج حروف تولید میشود. کسی که برای پیامبر اکرم(ص) عظمت قائل است، در دل خود از خدا ترسیده و دچار اضطراب میگردد، در نتیجه حرکت صدای او ضعیف شده، آهسته خارج میگردد. در نقطهی مقابل، کسی که عظمت زیادی برای پیامبر اکرم(ص) قائل نیست، ترسی از خدا ندارد و دل او ثابت خواهد بود، در نتیجه صدای او بلند و با قدرت خارج میگردد.5
مرحوم طبرسی میگوید: بلند کردن صدا در محضر پیامبر اکرم(ص) یا به انگیزهی استخفاف و سبک شمردن پیامبر انجام میشود؛ اگر به این انگیزه باشد در حکم کفر است. یا به عنوان یک رفتار بیادبانه در حضور آن حضرت صورت میگیرد؛ آن هم بر خلاف تعظیم و احترامی است که خداوند به آن دستور داده است. از این رو خداوند به مسلمانان دستور داده که هنگام صحبت نمودن با پیامبر اکرم(ص) و یا موقعی که در حضور آن حضرت نشستهاید و با هم صحبت میکنید، صدای خود را پایین نگه داشته، آهسته سخن بگویید چرا که پیامبر اکرم(ص) شخص عادی و معمولی مانند یکی از خودتان نیست بلکه احترام و تعظیم او از هر جهت واجب است.»6
جملهی «لاترفعوا» ناظر به زمانی است که مردم با پیامبر همسخن میشوند، و جملهی «و لا تجهروا له بالقول» مربوط به موقعی است که پیامبر اکرم(ص) خاموش بوده، مردم در محضرش سخن میگویند؛ در این حال نیز نباید صدای خود را زیاد بلند کنند.7
خداوند کسانی را که صدای خود را به احترام و بزرگداشت پیامبر اکرم(ص) پایین میآورند مدح و ستایش نموده و آن را از ویژگیهای پرهیزگاران خوانده است: «الذین یغضون اصواتهم عند رسولالله و اولئک الذین امتحنالله قلوبهم للتقوی؛ کسانی که صدای خود را در نزد رسول خدا از باب احترام به آن حضرت کوتاه میکنند، افرادی هستند که خداوند دلهای آنها را با تقوا، خالص و گسترده ساخته است.»8
در بیان دیگری آمده است: «کسانی که هنگام صحبت با پیامبر اکرم(ص) و یا هنگامی که در حضور آن حضرت با کس دیگری سخن میگویند و به احترام آن بزرگوار صدای خود را فرو نشانده، آهسته سخن میگویند خداوند دلهای آنان را برای تقوا خالص میگرداند.»9
در روایات اسلامی نیز به این مرحله از عفت در گفتار توجه شده است چنان که نقل شده که مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: « پدرم، خانهای به من بخشیده بود و حالا از تصمیم خود برگشته و میخواهد آن را پس بگیرد. امام صادق(ع) فرمود: «ان بئس ماصنع والدک فان انت خاصمته فلا ترفع علیه صوتک و ان رفعت صوته فاخفض انت صورتک؛ فرمود: پدرت بد کاری کرده است. اما اگر با او بگو مگو کردی صدایت را روی صدای او بلند نکن و اگر او صدایش را بلند کرد تو صدایت را پایین بیاور.»10
بلند کردن صدا در همه جا پسندیده نیست. ولی در برخی موارد قبح بیشتری دارد. یکی از موارد در برابر پدر و مادر است. در بیان دیگری از امام صادق(ع) آمده است: «لا تملا عینیک من النظر الیهما الا برحمه ورقه و لاترفع صوتک فوق اصواتهما و یدک فوق ایدیهما و لاتقدم قدامهما؛ نگاهت را جز از روی مهر به آنها خیره مکن و صدایت را از صدای آنها بلندتر مگردان و روی دست آنها، دست بلند نکن و از آنها جلو نیفت.»11
بر این اساس، آهسته صحبت کردن در برابر پدر و مادر نیز نشانهی ادب انسان است، امام علی(ع) در بارهی اهمیت آهسته سخن گفتن میفرماید: «احسن الکلام مالا تمجه الاذان ولا یتعب فهمه الافهام؛ نیکوترین کلام، سخنی است که گوشها از فرا گرفتن آن کراهت نکند و فهم انسان از درک آن به رنج و زحمت نیفتد.»12
بدون شک آن سخنی که با گوش سازگاری دارد و انسانها از دریافت آن انزجار و کراهت ندارند، صدای آهسته و پایین است؛ صدایی که به اندازهای بلند نباشد که گوشخراش و آزاردهنده باشد.
از طرفی سخن باید واضح و روشن باشد، به گونهای که همهی مخاطبان بهراحتی آن را درک نمایند و پیچیده و مبهم نباشد، تا شنوندهها در فهم آن به زحمت بیفتند.
در روایتی آمده که خداوند متعال در توصیهای به حضرت عیسی بن مریم(ع) فرمود: «مرعبادی اذا دعونی یخفضوا اصواتهم فانی اسمع و اعلم ما فی قلوبهم؛ به بندگان من دستور بده هرگاه مرا خواندند، آواز خویش را فرو آورند. زیرا من صدای آنها را میشنوم و آن چه را در دل آنهاست میدانم.»13
در برخی موارد باید از حد متعارف و معمولی نیز آهستهتر سخن گفت و یا سکوت کرد، مانند آن جایی که فرد باید فکر و توجه خود را معطوف رخدادی کند و از کارهای دیگر باز دارد.
پیامبر اکرم(ص) در توصیه به اباذر غفاری به سه مورد اشاره فرموده است: «یا اباذر اخفض صوتک عندالجنائز و عندالقتال و عندالقرآن؛ ای ابوذر آواز خود را نزد جنازه و هنگام نبرد با دشمنان [دین] و هنگام تلاوت قرآن آهسته ساز.»
طبیعی است که از جمله مواردی که انسان باید به تفکر و اندیشه فرو رفته، عبرت بگیرد، هنگام حضور در تشییع جنازه است. انسان باید در آن هنگام در این اندیشه باشد که این مرگ روزی به سراغ او نیز میآید. از این رو باید از سخن گفتن پرهیز نمود و به سرنوشت انسانها توجه کرد؛ که این روزی جنازهاش بر روی دست مردم حمل خواهد شد.
در هنگام جنگ نیز به دلیل محرمانه بودن اسرار نظامی باید آهسته سخن گفت. در جلسهی قرآن هم خواه انگیزه از حضور در آن جلسه استفاده بردن از قرآن باشد و خواه چیز دیگری، در هر صورت باید این موقعیت را غنیمت شمرده، در مفاهیم آیات قرآن تدبر نمود.14
از آن چه بیان گردید استفاده میشود که آهسته سخن گفتن در همه جا پسندیده بوده، از صفات مثبت اخلاقی به حساب میآید ولی در برخی موارد تاکید بیشتری شده و گاه واجب است. مانند سخن گفتن در محضر مبارک امام معصوم(ع)، پدر و مادر و یا جایی که انسان نیاز به توجه و تمرکز برای اندیشه کردن دارد.
2. کیفیت القا و لحن گفتار
شیوه و کیفیت القای سخن نیز متفاوت است. گاه سخن با نرمی و عطوفت، گاه با خشم و خشونت، گاه با وقار و گاه با ناز و عشوه ادا میشود. در نظام اخلاقی اسلام، با نرمی و عطوفت و وقار سخن گفتن ارزش بالایی دارد و از آداب نیک سخن گفتن شمرده میشود. چنان که خداوند در قرآن به موسی دستور میدهد با فرعون با زبان نرم سخن بگوید: «فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی؛ با فرعون با نرمی سخن بگویید شاید متذکر شود و یا بترسد.»15
پیشوایان دینی نیز به این نحوهی سخن گفتن توصیه کردهاند چنان که امام علی(ع) فرمود: «عود لسانک لین الا کلام؛ زبان خود را به نرم صحبت کردن عادت بده.»16
در مقابل سخن گفتن با خشم و خشونت، و یا سخن همراه با ناز و عشوه با نامحرمان، از دیدگاه اسلام مذموم و ناپسند بوده، از مصادیق و نشانههای بیعفتی در گفتار شمرده میشود. خداوند در قرآن خطاب به همسران پیامبر(ص) فرمود: « فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض...؛ پس به گونهی هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند ...»17
خضوع در لغت به معنای تواضع، سر به زیر انداختن و آرامی است. در این آیه خضوع به معنای نازک و نرم سخن گفتن همراه با ناز و عشوه - که یک نوع تواضع در سخن است - به کار رفته است. معنای آیه این است که با نرمی و ناز سخن نگویید تا افرادی که قلبشان بیمار است به شما طمع نکنند. بلکه به طور متعارف و جدی سخن بگویید.»18
در تفسیر آیه آمده است: «با نامحرمان به نرمی و ناز سخن نگویید به گونهای که تحریککننده و شهوتانگیز بوده، علاقهای را در دل مخاطب ایجاد نماید.»19
در بیان دیگری آمده است: «... خدای بزرگی که زنان و مردان را آفریده، میداند در صدای زنها، آن گاه که ناز و کرشمه نموده و واژههای نازک ادا کنند، نیرویی وجود دارد که طمع آزار در دل مردان، برمیانگیزد. همچنین خداوند میداند که دلهای بیماری که برانگیخته شود، در هر عصری وجود داشته، در هر محیطی پیدا میشود و در برابر هر زنی چنین حال و وضعی را پیدا میکند، هر چند آن زن، همسر پیامبر اکرم(ص) و مادر مومنان باشد.»20
خضوع به معنای تواضع و آرامش است. در این آیه زنها دعوت شدهاند تا در برابر مردان بیگانه با غلظت صحبت نمایند تا طمع آنها قطع شود.
خداوند در آیهی دیگری نیز به بیان این امر پرداخته و فرموده است: «و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیلالله بغیر علم و یتخذها هزوا؛ بعضی از مردم سخنان بیهوده را میخرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا گریند.»21
بسیاری از مفسرین میگویند منظور از سخنان بیهوده در آیهی شریفه، غنا، آوازخوانی و موسیقی است. از امام صادق(ع) در مورد «لهو الحدیث» سوال شد امام فرمود: «الغنا؛ منظور از لهو الحدیث، غناست.»22
قرطبی نیز گفته است: «منظور از لهو الحدیث در آیه گوش دادن به غنا و آوازهای باطلی مانند آن است.»23
از عبدالله نقل شده که: «منظور از «لهو الحدیث» غناست و غنا در دل انسان نفاق را میرویاند.»24
«لهو الحدیث» مفهوم وسیع و گستردهی دارد؛ و هر گونه سخنی که آهنگ سرگرمکننده و غفلتزا دارد و انسان را به بیهودگی و گمراهی میکشاند. سخنانی که انسان را به بیهودگی و انحراف میکشاند گاه موسیقیهایی از قبیل «غنا» و آهنگهای شهوتانگیز و هوسآلود، است و گاه اشعاری با محتوای فاسد که انسان را به بیهودگی و فساد سوق میدهد و گاه از هر دو طریق.
و «لیضل عن سبیل الله» نیز مفهوم وسیعی دارد که هم گمراه کردن اعتقادی را شامل میشود و هم منحرف ساختن اخلاقی را در برمیگیرد.25
حرمت «غنا» در اسلام نیز به کیفیت القای سخن برمیگردد چرا که در تعریف غنا گفته شده «غنا» عبارت است از کشیدن صدا به گونهای که مشتمل بر زیبایی مطرب باشد. طرب عبارت است از سَبکی [حالتی] که در اثر خوشحالی و یا ناراحتی زیاد بر انسان عارض میگردد. بنابراین هر صدا - با قطع نظر از محتوای آن – ی لهو، بیهوده و باطل، حرام است.
در تعریف دیگر برای غنا آمده است: «غنا به صوتی گفته میشود که قوای شهوانی را در انسان تحریک نموده، به انسان حالی دست میدهد که احساس میکند که اگر درکنار این صدا شراب و فساد جنسی بود، بسیار مناسب خواهد بود.»26
گاه یک آهنگ هم خودش و هم محتوایش بیهوده و لهو است، به این ترتیب که اشعار عاشقی و فسادانگیزی را با آهنگهای طربآور بخوانند.
و گاه یک آهنگ تنها خودش غناست، به این ترتیب که اشعار پرمحتوا یا آیات قرآن و دعا و مناجات را به آهنگی بخوانند که مناسب مجالس آدمهای عیاش و فاسد باشد. هر دو صورت از نظر شرعی حرام و ممنوع است.27
از آن چه بیان گردید استفاده میشود، که حرام بودن «غنا» نیز به دلیل کیفیت القای فسادآلود و انحرافآور آن است چنان که پیامبر فرمود: «الغناء رقیه الزناء؛ آوازهخوانی، افسون [و مقدمهی] زناست.»28
در بیان دیگری از پیامبر آمده است: «الغناء ینبت النفاق فی القلب کماینبت الماء الزرع؛ «غنا» نفاق را در دل میرویاند چنان که آب، زراعت را میرویاند.»29
براین اساس یکی از مراحل عفت در گفتار، القای مناسب سخن است. از نظر اسلام کلام باید به گونهای القا گردد که آهنگش تحریککننده و فسادآلود نبوده، مناسب جلسات عیاشی و فساد نباشد.
3. محتوا و درون مایهی سخن.
پس از بررسی عفت در گفتار از ناحیهی آهنگ و آوای سخن و شیوهی القای آن، به بررسی درونمایه و محتوای سخن پرداخته میشود. از آن جا که هر واژه، نماد معنایی است و از طرفی برخی از معانی خوشایند و برخی دیگر ناخوشایند است، عفت واژهها را بیشتر با درونمایه و محتوای آن میسنجند. فلسفهی بسیاری از کنایهها در ادبیات جهان - بهویژه فرهنگ اسلامی - پاسداری از عفت در گفتار است.
قرآن کریم که تبلور عفت سخن است پیوسته برای بیان معانی ناخوشایند کنایه به کار گرفته است چنان که سیوطی گفته است: «یکی از اسباب کنایه در قرآن آن است که معنای مورد نظر، از آنِ چیزهایی باشد که تصریح به آن قبیح است. از این رو قرآن از کنایه بهره گرفته است. چنان که از رابطهی جنسی میان مرد و زن با واژههای «ملابست»، «مباشرت» و «رفث» تعبیر کرده است». چنان که از ابن عباس نقل شده: «المباشره الجماع» ولکن الله یکنی؛ مراد از مباشرت، نزدیکی است ولی خداوند کنایه آورده و همچنین از دعوت به رابطهی جنسی به مراوده تعبیر کرده است.»30
عفت در گفتار از نظر درونمایه و محتوای سخن، در فرهنگ دینی اهمیت زیادی داشته، در منابع دینی تاکید زیادی به آن شده است. قرآن کریم سخنان را به دستههای زیر تقسیم نموده است: «قول طیب»31 سخن پاکیزه، «قول معروف»32 سخن شایسته، «قول میسور»33 گفتار نرم و سنجیده، «قول کریم»34 سخن بزرگوارانه، «قول بلیغ»35 سخن رسا، «قول سدید»36 محکم و استوار و «قول شدید»37 سخت،
براساس این تعابیر، محتوای سخن باید از هر گونه آلودگی پاک بوده، مصداق یکی از عناوینی که در قرآن آمده، باشد. خداوند در بیان دیگر فرمود: «با مردم به نیکی سخن بگویید.»38
محتوای سخن باید از آسیبهایی مانند دروغ، تهمت، غیبت، فحش و ... مصون بوده و به معنای حقیقی کلمه مصداق، «سخن پاکیزه» و سخن نیک باشد. در این تحقیق به چند آسیب که باید محتوای سخن از آن مصون باشد اشاره میشود. خداوند در قرآن کریم با یک تعبیر جامع از همهی این آسیبها برحذر داشته و فرموده است: «واجتنبوا قول الزور؛ از سخنان باطل اجتناب کنید.»39
«زور» در لغت به معنای انحراف و کجی است. به دروغ و هر سخن ناروا و باطل زور گفته میشود چون انحراف از جهت راستی و حق است.40
مفهوم این آیه پرهیز از بتپرستی به هر شکل و صورت است؛ و پرهیز از گفتار باطل، به هر نوع و کیفیتی که ادا شود. از این رو در بعضی از روایات «قول زور» به «خوانندگی حرام»، تفسیر شده است. بدون شک این تفسیر در واقع بیان بعضی از مصادیق این مفهوم کلی بوده، به هیچ وجه به معنای انحصار مفهوم آیه در خصوص این نیست.41
پینوشت
1. ایرج محمدی، عفت کلام در قرآن، قم، مرکز پژوهشهای صدا و سیما، چ اول 1382، ص41.
2. لقمان، آیهی 19.
3. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن الکریم، ص607.
4. حجرات، آیهی 2.
5. فخر رازی، التفسیر الکبیر، بیروت دار الاحیاء التراث العربی [بیتا] ج28، ص113.
6. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9، ص217.
7. ناصر مکارم، تفسیر نمونه، ج22، ص138.
8. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9، ص218.
9. محمد بن احمد قرطبی، تفسیر القرطبی، بیروت دار الکتب العلمیه، چ اول، 1420 ه ق، ج14، ص49.
10. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ترجمهی رضا شیخی، ج13، ص499.
11. همان، ص498.
12. عبدالواحدآمدی، تصنیف غرر الحکم، ص214.
13. اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح المعانی، بیروت دار الاحیاء التراث العربی، [بیتا]، ج7، ص86.
14. محمدتقی مصباح یزدی، پندهای پیامبر اکرم به اباذر، قم، موسسهی امام خمینی، چاپ سوم، 1380، ج2، ص19.
15. طه، آیهی 44.
16. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ترجمهی رضا شیخی، ج8، ص207.
17. احزاب، آیهی 32.
18. علیاکبر قریشی، قاموس قرآن، تهران دار الکتب اسلامیه، چ9، 1381، ج2، ص257.
19. محمد بن احمد قرطبی، تفسیر قرطبی، ج14، ص115.
20. سید قطب، ظلال القرآن، ترجمهی دکتر مصطفی خرمدل، قم نشر احسان، چ دوم، 1387، ج5، ص19
21. لقمان، آیهی 6.
22. عبدعلی حویزی، تفسیر نورالثقلین، قم دار الکتب العلمیه، [بی تا]، ج4، ص194.
23. قرطبی، تفسیر قرطبی، ج14، ص36.
24. همان، ص36.
25. ناصر مکارم، تفسیر نمونه، ج17، ص15.
26. ناصر مکارم، تفسیر نمونه، ج17، ص22.
27. همان، ص22.
28. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ترجمهی رضا شیخی، ج8، ص539.
29. همان، پیشین، ص539.
30. جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، منشورات الرضی، چ دوم1367، ج3، ص160.
31. حج، آیهی 24.
32. نساء، آیهی 5.
33. اسراء، آیهی 28.
34. همان، آیهی 23.
35. نساء، آیهی 63.
36. همان، آیهی 9.
37. احزاب، آیهی 70.
38. بقره، آیهی 183.
39. حج، آیهی 30.
40. راغب، ص198.
41. ناصر مکارم، تفسیر نمونه، ج14، ص106