دایی هر جا میرفت مرا با خودش میبرد. بیشتریها فکر میکردند من و دایی برادریم.
داداش بزرگه و داداش کوچکه.
شبهای جمعه هیئت بود، دایی و دوستانش دور هم جمع میشدند. از خاطرات جبهه میگفتند؛ از خندههای قبل از عملیاتها و بغضهای بعد از شهادت دوستانشان.
بزرگتر شدم. دایی جلسه داشت. دایی به شهر دیگه رفت من ماندم و دنیای جدیدتر.
حالا من بزرگ شدم. دیگر وقت ندارم گلزار شهدا بروم. یادم میرود که در تشییع جنازهی شهدای گمنام شرکت کنم.
دارم دنبال فیلمهای جدید میگردم؛ نباید از قافله عقب ماند: فیلمهای بچههای بد 1و2، بروسلی و جکی چان و...
دنبال قهرمان میگردم نه مثل شهید همت و باکریها، دنبال این هستم که ببینم جک (jak ) دکتر قهرمانی که توی سریال لاست (the lost) هست چه کار میکند واقعا آدم کاملی است.
جان لاک سریال لاست بالاخره چه کار میکند؟ خوب میشود یا آدم بدهی سریال میماند؟
ما؟ آیندهمان؟ نمیدانم ما چه میشویم؟
فعلاً که وقت نداریم دربارهی آینده و سرنوشت خودمان وکشورمان فکر کنیم.
شما هم سیاستمدار شدیدها، چه قدر سخت میگیرید! حالا به جای خلیج فارس بگویند خلیج عرب، چه میشود؟ نباید جوانها را درگیر کرد. بگذارید جوانیشان را بکنند.
شورای سیاستگذاری صدا و سیما و دهها واحد تحقیقاتی که دارند نیازسنجی میکنند تا نیازهای معنوی جوانان ایرانی را برآورده نمایند ... رها کن.
فعلاً که فارسی وان (farsi 1) قطع شده است. نمیدانی روی کدام ماهواره تنظیم میشود؟ فرکانسش کدام است؟
میپریم بالای پشت بام، به جای این که آنتنهایمان را روی معنویت تنظیم کنیم، دنبال جهتیاب و ابزار مناسب هستیم که با بهترین کیفیت شبکههای ماهوارهای را ببینیم.
کاری کنیم که دیش ماهوارهی ما در معرض امواج نباشد و ما از دنیای مجازیمان لذت ببریم.
چرا اینها را برای شما میگویم. انگار امواج زیادی به من خورده است.
ماندهام بین خوبیها و بدیها. نه، بدیهایی که خیلی زیبا به نظر میرسند!
**********
دایی حنجرهاش را عمل کرده است، نمی تواند حرف بزند. شیمیایی کار خودش را کرد.
نگاهم میکند. میدانم چه میگوید. با نگاهش سرزنشم میکند که تو چرا این راه را رفتی. تو باید راه ما را ادامه میدادی.
خودم هم میدانم. خستهام. خرابم. هر کاری که میکنم آرام نمیشوم.
میگردم میگردم شبکهها را، سایتها را، وبلاگها را، چترومها را ...
گمشدهی من این جاها نیست، اشتباه آمدهام. اینها آرامم نمیکند.
کنار دایی مینشینم و میگویم: «دایی میتوانی فرکانسم را تنظیم کنی؟ خراب خرابم!»