ماریه و دیگر همسران پیامبر(ص)

ماریه نیز به­عنوان عضوی از اعضای خانواده­ی بزرگ نبوی با دیگر اعضای خانواده در تعامل و ارتباط بود. هر چند اخبار رسیده درباره­ی شخص وی اندک است، ولی اشاراتی در مورد ارتباط دیگر همسران با او نقل شده که بررسی آن­ها مفید خواهد بود.

از آن جا که در کتب تاریخی و روایی هیچ نقلی از ماریه راجع به ارتباطش با دیگر همسران پیامبر(ص) نیامده است، نمی­توان نظر وی را پیرامون این ارتباط و تعامل دانست، ولی از یافته­های تاریخی آشکار می­شود، برخی زنان پیامبر(ص) نسبت به وی حسادت می­کردند.

عایشه یکی از همسران پیامبر(ص) که همواره خویش را محبوب­ترین همسر رسول خدا(ص) معرفی می­کند، به حسادت نسبت به ماریه اعتراف می­کند. از عایشه نقل شده: «بر هیچ زنی مانند ماریه حسادت نورزیدم؛ چرا که او زیباروی و دارای موهای مجعد بود و پیامبر(ص) زیبایی او را تحسین می­کرد. پیامبر(ص) از او دارای فرزند شد، در حالی که ما از این موهبت محروم بودیم.»1

علت حسادت در این روایت به­خوبی آشکار است: زیبایی ماریه، محبوبیت او نزد پیامبر(ص)  و از همه مهم­تر، فرزنددار شدن ماریه، در حالی که دیگر زنان از این امتیاز محروم بودند.

همچنین در روایتی دیگر از عایشه نقل شده: «زنی بر من بیش از ماریه گران نیامد و این بدان دلیل بود که زیبا بود و تحسین پیامبر(ص) را برمی­انگیخت. پیامبر(ص) در بدو ورود، او را در یکی از خانه­های «حارثه بن نعمان»2 اسکان داد و او همسایه­ی ما شد. پس پیامبر(ص) شب و روز نزد او بود تا این که ما به ستوه آمدیم. او به پیامبر(ص) شکوه و زاری کرد و پیامبر(ص) او را به بالای مدینه انتقال داد و مدام به آن جا رفت و آمد می­کرد و این بر ما سخت­تر بود.»3

این نقل قابل نقد و تأمل است. پیامبر عظیم­الشأن اسلام(ص) معصوم و عادل بودند و محال است که به­دلیل زیبایی و یا هر علت دیگر، عدالت را میان زنان خود رعایت نکنند. پس این که پیامبر(ص) شب و روز را تنها نزد یکی از همسران خود بگذراند، دور از عدالت پیامبر و امری غیر قابل قبول است. نکته­ی جالب دیگر این که عایشه می­گوید: «... تا این که ما به ستوه آمدیم، پس او به پیامبر(ص) شکوه و زاری کرد». گویی این دو جمله در کنار هم، مطلب دیگری را نیز در بر دارد و آن آزار و اذیت ماریه از سوی همسران دیگر به علت حسادت به وی است. همین آزار و اذیت است که او را به شکایت نزد رسول خدا(ص) وادار کرده است و پیامبر اکرم(ص) او را به منزلی در بالای مدینه انتقال دادند. البته این نقل مکان نیز باعث کاهش حسادت نشد و مسئله حادتر هم گردید.

حسادت به ماریه با تولد ابراهیم به اوج خود رسید تا جایی که عایشه خود روایت می­کند که: رسول خدا(ص) در حالی که فرزند خود ابراهیم را به همراه داشت بر من وارد شد و گفت: «شباهتش به من را ببین! گفتم: «شباهت مادرش را می­بینم». رسول خدا(ص) فرمود: «مگر سفیدی و گوشتش را نمی­بینی؟» گفتم: «هر (بچه­ای) که دوران آبستنی او کوتاه باشد سفید و فربه می­شود».4

این حسادت­ها در حالی بود که امیرالمؤمنین علی­(ع) و فاطمه­ی زهرا(س) از ولادت این فرزند مسرور بودند. در بحار الانوار آمده که: «علی(ع) از ولادت ابراهیم بسیار شادمان گشت. حضرت به ماریه تعصب داشت و زمانی که پیامبر(ص) نزد زنان دیگر خویش می­رفت، ایشان امور ماریه را سرپرستی می­کرد و عایشه از این توجهات حضرت امیر(ع) و پیامبر  به­شدت ناراحت بود و حسادت می­کرد.»5

شبهات درباره­ی ماریه

دشمنان پیامبر(ص) و به­خصوص منافقین، همواره در­صدد ضربه زدن به ایشان و خدشه­دار کردن شخصیت و رسالت آن حضرت بودند و در این راه از حربه­های گوناگون کمک می­گرفتند. یکی از این حربه­ها تهمت زدن به خانواده­ی آن حضرت بود تا به­طور غیر­مستقیم، شبهات و نقایصی را متوجه وجود مقدس حضرت کنند. در این جا به تناسب موضوع بحث، به دو شبهه­ی مطرح شده درباره­ی ماریه، همسر رسول خدا(ص) پرداخته می­شود.

الف) آیا پیامبر اکرم(ص) ماریه را بر خود حرام کرد؟

در تفاسیر، پیرامون شأن نزول آیه­ی 1 سوره­ی تحریم: «یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغی مرضات ازواجک و الله غفور رحیم.»6  روایات مختلفی آمده است.

در روایتی، پیامبر(ص) در خانه­ی «زینب بنت جحش» (و یا به نقلی در خانه­ی سوده) – یکی از همسران خویش – شربت عسلی نوشیدند و عایشه و حفصه با هم توافق کردند زمانی که حضرت به خانه­ی هر کدام از آن­ها رفت به حضرت بگویند: «همانا ما از تو بوی مغافیر (درخت عرعر) را احساس می­کنیم».

آن­ها نقشه­ی خود را عملی ساختند و پیامبر اکرم(ص) که از این بوی  بد اکراه داشتند، عسل را بر خود حرام کردند.7

بنا بر روایت دیگر، یک روز پیامبر(ص) در خانه­ی حفصه، با ماریه خلوت کرد (در حالی که حفصه برای کاری بیرون رفته بود). زمانی که آن حضرت از خانه خارج شدند، حفصه پشت درب خانه نشسته بود. پس حفصه گفت: «ای رسول خدا! در خانه­ی من و در روزی که نوبت من است چنین کاری می­کنی؟!» پیامبر اکرم(ص) (برای جلب رضایت حفصه) فرمود: «او (از این پس) بر من حرام است، این راز مرا نگه دار!»

حفصه گفت: «قبول نمی­کنم مگر این که برای من قسم بخوری» و پیامبر خدا(ص) فرمود: «به خدا قسم هرگز او را لمس نخواهم کرد.»8

در برخی تفاسیر دیگر در ادامه­ی روایت آمده که «حفصه چون این را شنید نزد عایشه رفت و سرّ رسول خدا(ص) را نزد او فاش ساخت و به او مژده داد که رسول خدا(ص) کنیزش را بر خود حرام کرد. همین که حفصه این عمل خلاف را انجام داد، خدای تعالی پیامبر گرامیش را بر این امر واقف ساخت و فرمود: «یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک ...» و خدا به پیامبر خود(ص) امر کرد کفاره­ی سوگندش را بپردازد و به کنیزش رجوع کند. پس حضرت بنده­ای آزاد فرمود و به ماریه رجوع کرد9».

در روایت دیگری آمده است پیامبر اکرم(ص) حفصه را (به واسطه­ی افشای راز) طلاق داد و یک ماه از زنان خود دوری کرد و برای خود مقرر ساخت که آن­ها را یک ماه بر خود حرام کند. پس این آیه نازل شد و آن حضرت به حفصه رجوع کرد و ماریه را هم بر خود حلال کرد و نزد زنان خود بازگشت.10

در اکثر تفاسیر هر دو شأن نزول ذکر شده است، بدون این که ترجیح و انتخابی میان آن­ها صورت بگیرد. این جا به تناسب موضوع بحث به بررسی نکاتی از شأن نزول دوم پرداخته می­شود.

پیامبر اکرم(ص) زنان متعددی داشتند و اوقات خود را میان آن­ها تقسیم می­کردند، در نتیجه زمان حضور ایشان در خانه­ی هر کدام از آن­ها خیلی طولانی نبود. اگر به­راستی آن روز نوبت حفصه بوده، برای چه کار ضروری و حیاتی­ای پیامبر اکرم(ص) را تنها گذاشته است؟! تنها در برخی از تفاسیر علت خروج او «ملاقات با پدرش» ذکر شده که چندان ضروری به حساب نمی­آید و غیبت و بی­توجهی حفصه را توجیه نمی­کند.

نکته­ی مهم­تر این که در این روایت، عصمت پیامبر(ص) به­صراحت زیر سؤال رفته و ظلم و عدم عدالت میان همسران به ایشان نسبت داده شده است؛ ظلمی که پیامبر عظیم­الشأن اسلام(ص) برای مخفی کردن آن قسم به تحریم می­خورند و از حفصه درخواست پنهان­کاری می­کنند! چنین نگرشی نسبت به شخصیت والای رسول اکرم(ص) به هیچ عنوان با عصمت آن حضرت تطابق ندارد و مردود است.

بنابر این به نظر می­رسد این شأن نزول از اتقان برخوردار نیست و جای تأمل و بررسی دارد.

ب) افک ماریه

در شأن نزول آیه­ی شریفه­ی: «ان الذین جاؤا بالافک عصبه منکم لاتحسبوه شراً لکم بل هو خیر لکم لکل امری منهم ما اکتسب من الاثم و الذی تولی کبره منهم له عذاب عظیم»11 مسئله­ی افک پیرامون دو تن از همسران حضرت - ماریه و عایشه – مطرح شده است.

«افک» در لغت به معنای کذب و دروغ بزرگ است12و آیه،­ درباره­ی تهمت و کذب بزرگی است که به یکی از همسران پیغمبر(ص) نسبت داده شده است.

این که افک درباره­ی عایشه بوده یا نه، بحث طولانی و دقیقی می­طلبد که از حوصله­ی این نگاشته بیرون است. در این جا تنها به بررسی ماجرای افک پیرامون ماریه ام ابراهیم پرداخته شده است.

در بحار الانوار آمده این آیه­ی شریفه در مورد ماریه­ی قبطیه – ام ابراهیم – نازل شده است. عایشه به رسول خدا(ص) گفت: «ابراهیم فرزند تو نیست، بلکه از جریح قبطی است! چرا که او هر روز نزد ماریه می­رود».

 پس رسول خدا(ص) غضب کرد و به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «شمشیر ببر و سر جریح را برای من بیاور.» امیرالمؤمنین(ع) شمشیر را گرفت و فرمود: «پدر و مادرم فدای شما باد ای رسول خدا. همانا زمانی که شما امری را به من واگذار کنید، آرام و قرار ندارم تا آن را انجام دهم. حال در این مورد، آیا تفحص کنم یا کار را یک­سره سازم؟» پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «تفحص کن.» علی(ع) به مشربه­ی ام ابراهیم رفتند و وارد شدند. هنگامی که جریح خشم حضرت را دید فرار کرد و از نخلی بالا رفت. حضرت پای درخت رفتند و فرمودند: «پایین بیا» گفت: «ای علی از خدا بترس، این جا هیچ خطایی اتفاق نیفتاده و من خواجه هستم.» پس خود را نشان داد و معلوم شد که به­راستی خواجه است.

حضرت  امیر(ع) او را نزد رسول خدا(ص) برد و پیامبر از او پرسید: «تو آن جا چه می­کنی جریح؟» گفت: «ای رسول خدا، مصری­ها حشم خود و کسانی را که بر اهل خانه­شان وارد می­شوند، خواجه می­کنند و از طرفی قبطی­ها انس نمی­گیرند مگر با قبطی­ها. پدر و مادر او (ماریه) مرا فرستادند تا او را خدمت کنم. پس این آیه نازل شد: «یا ایهاالذین آمنوا ان جائکم فاسق بنبا فتبیّنوا ...»13

در روایت دیگری حضرت رسول(ص) در پایان می­فرمایند: «شکر خدایی را که بدی و بدنامی را از ما اهل بیت دور ساخت.»14

در مورد این جریان چند نکته قابل توجه است:

الف: در بیشتر نقل­ها، نام فرد تهمت­زننده­ عایشه ذکر شده است و این چندان دور از ذهن نیست، چرا که ایشان شخصاً به حسادت نسبت به ماریه - خصوصاً بعد از تولد ابراهیم - اعتراف کرده است و زدن چنین تهمتی برای تخریب شخصیت ماریه نشان از اوج کینه و حسادت عایشه نسبت به وی دارد.

ب: با شنیدن این ماجرا، ممکن است این شبهه در ذهن مخاطب ایجاد شود که چرا حضرت رسول(ص) پیش از آن که از صحت چنین خبری اطمینان یابند به حضرت علی(ع) دستور قتل جریح را می­دهند و آیا چنین تصمیمی عجولانه، از سر غضب و دور از شأن پیامبری ایشان نبوده است؟

پاسخ بسیار روشن است: چنین عکس العملی از سوی حضرت دال بر غیرت ایشان نسبت به همسران­شان است. در واقع با این رفتار به عایشه و یا حتی مستمعین این ماجرا، این نکته را می-فهمانند که چنین امری – در صورت واقعیت داشتن – برای ایشان غیرقابل­تحمل و پذیرش است. به­علاوه، در ادامه حضرت رسول(ص) به امیرالمؤمنین(ع) دستور تفحص و پرهیز از شتاب­زدگی می­دهند تا اصل موضوع کاملاً بر ایشان روشن شود.

در روایتی از «عبدالله بن بکیر» آمده که به امام صادق(ع) گفتم: «فدایت شوم آیا زمانی که پیامبر(ص) به قتل جریح قبطی امر کرد، علم به کذب بودن حرف عایشه داشت یا این که علم نداشت و خدا آن قبطی را به واسطه­ی فحص و بررسی علی(ع) نجات داد؟»

حضرت فرمودند: «به خدا قسم که ایشان علم داشتند. اگر پیامبر(ص) حقیقتاً کشتن او را اراده کرده بود، حضرت علی(ع) برنمی­گشت، مگر پس از کشتن وی. همانا رسول اکرم(ص) این کار را کردند تا شاید عایشه از گناهش برگردد، ولی او برنگشت و از این که مسلمانی به واسطه­ی کذب او کشته شود، ناراحت نشد».15

با توجه به این روایت که اشاره به علم غیب حضرت دارد، می­توان علت دیگر بروز خشم از ناحیه­ی ایشان را تندی به فرد تهمت­زننده دانست تا زشتی کلام خود را درک کند که متأسفانه این گونه نشد.

نکته­ی پایانی و مهم­ترین نکته­ی این ماجرا، جمله­ی پرمعنای حضرت رسول خدا(ص) در پایان ماجراست:

«شکر خدایی را که بدی و بدنامی را از ما اهل بیت دور ساخت».

طبق این فرموده­ی حضرت، تهمت وارده، در واقع به پیامبر اکرم(ص) نسبت داده می­شود نه ماریه، چرا که اگر چنین امری حقیقت داشت، آن حضرت به عدم توانایی بر حفظ و صیانت از خانواده و همسران خویش متهم می­گشت و برای رسولی که بهترین و کامل­ترین برنامه­ی هدایت را برای بشریت به ارمغان آورده است، چنین نقصی غیر­قابل چشم­پوشی است. به تعبیر دیگر، این شبهه مطرح می­شد که اگر واقعاً او پیامبر خداست و دین او نیز بهترین دین و راه سعادت است، چه طور همسر او در خانه­ی او گرفتار چنین بی­عفتی­ای گشته است؟  

در واقع منظور منافقین آن زمان همین بود که با دادن چنین نسبت­های ناروایی، عصمت و رسالت رسول اکرم(ص) را زیر سؤال برند و با سیاستی پنهانی و زیرکانه، از جذابیت تبلیغ ایشان کاسته،  آن را خدشه­دار کنند.

نتیجه­گیری

بنابر روایت­های تاریخی، منطقی خواهد بود اگر نتیجه بگیریم ماریه در دوران کوتاه زندگی خود با پیامبر اکرم(ص) به واسطه­ی حسادت­های دیگر همسران پیامبر(ص) تحت فشار و اذیت بوده و زندگی پرتنشی را گذرانده است که شاید تنها، لذت افتخار زندگی با خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص) این تنش­ها را برای او قابل تحمل ساخته باشد.

وی با حمایت رسول اکرم(ص) و با یاری خداوند از تهمت ناروایی که به وی زده شد رهایی یافت؛ تهمتی که نه تنها عفت او، بلکه حقانیت رسالت پیامبر(ص) را نشانه گرفته بود. کاری که هم­اکنون نیز از جانب دشمنان و منافقان نسبت به بسیاری از علماء و صاحب­منصبان حکومت اسلامی اتفاق می­افتد. بر تمامی مسلمانان است که با پند گرفتن از چنین ماجراهایی، ایمان خود را بازیچه­ی دست و زبان هر گوینده­ی غیرقابل­اعتمادی قرار ندهند و قبل از هر گونه قضاوت، به تفحص بسیار بپردازند.

ماریه مقامی بالاتر از یکی از کنیزان حضرت رسول(ص) داشت و آن مقام همسری نبی مکرم اسلام و مادری ابراهیم، فرزند پیامبر(ص) است. او آن قدر ظرفیت و ارزش وجودی داشت که از جانب خداوند متعال لایق مادری ابراهیم – پسر رسول خدا(ص) – شناخته شد. وی دو اندوه بزرگ از دست دادن فرزند و پس از آن، رحلت رسول گران­قدر اسلام(ص) را تجربه کرد. و پنج سال پس از پیامبر اکرم(ص) دار فانی را وداع گفت. خداوند روح پاک ایشان را قرین رحمت خویش گرداند.

 

 

فهرست منابع

1-   القرآن الکریم.

2-   احکام القرآن، ابن العربی، محمد بن ابی بکر، بی­نا، بی­جا، بی­تا،­ بی­چا.

3-   اسباب النزول القرآن، واحدی، علی بن محمد، تحقیق کمال بسیونی زغلول، دار الکتب العلمیه، بیروت، بی­چا، 1411ه.ق.

4-   الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ابن عبد البر، تحقیق علی محمد البجاوی، دار الحیل، بیروت، اول، 1412ه.ق.

5-   اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ابن اثیر، عز الدین، دار الکفر، بیروت، بی­چا، 1409ه.ق.

6-    الاصابه فی تمییز الصحابه، العسقلانی، احمد بن حجر، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، دار الکتب العلمیه، اول، 1415ه.ق.

7-   اصول کافی، کلینی، محمد بن یعقوب، دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی­چا، 1365ه.ش.

8-   الاعلام، زرکلی، خیر الدین، دار العلم للملایین، بیروت، هشتم، 1989م.

9-   امتاع الاسماع، المقریزی، تقی الدین، دار الکتب العلمیه، بیروت، اول، 1420ه.ق.

10-                      انساب الاشراف، البلاذری، احمد بن جابر، تحقیق سهیل زکار و ریاضی زرکلی، دار الفکر، بیروت، اول، 1996م.

11-                      البدایه و النهایه، دمشقی، ابن کثیر، دار الفکر، بیروت، بی­چا، 1407ه.ق.

12-                      بحار الانوار، مجلسی، محمد تقی، مؤسسه­ی العرفاء، بیروت، بی­چا، 1404ه.ق.

13-                      تاریخ اسلام، ذهبی، شمس الدین، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، دار الکتب العربیه، بیروت، دوم، 1413ه.ق.

14-                      تاریخ الطبری، طبری، محمد جریر، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار التراث، بیروت، دوم، 1997م.

15-                      تاریخ گزیده، مستوفی قزوینی، حمد الله، تحقیق عبد الحسین نوایی، امیرکبیر، تهران، سوم، 134ه.ش.

16-                       تاریخ یعقوبی، یعقوبی، احمد بن واضح، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ششم، 1371ه.ش.

17-                      التبیان فی تفسیر القرآن، طوسی، محمد بن حسن، تحقیق احمد قیصر عاملی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی­چا، بی­تا.

18-                      تفسیر القرآن الکریم، شبر، سید عبد الله، دار البلاغه للطباعه و النشر، بیروت، اول، 1412ه.ق.

19-                      تفسیر القمی، قمی، علی بن ابراهیم، تحقیق سید طیب موسوی جزایری، دار الکتاب، قم، چهارم، 1376ه.ش.

20-                      تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی­چا، 1365ه.ش.

21-                      جوامع الجامع، طبرسی فضل بن حسن، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه­ی علمیه­ی قم، تهران، اول، 1377ه.ش.

22-                      جوامع الجامع، طبرسی فضل بن حسن، مترجم: گروهی از مترجمان، بنیاد پژوهش­های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، دوم، 1377، ه. ش.

 

پی­نوشت­ها:

1.      انساب الاشراف، ج1، ص450.

2.      حارثه بن النعمان بن مالک بن النجار، از بنی نجار بود. او شاهد بدر و احد و خندق بود، همراه رسول خدا(ص) و از فضلا­ی صحابه بود.( اسد الغابه، ج1، ص426).

3.      الاصابه، ج8، ص311/ الطبقات الکبری، ج8، ص222.

4.      تاریخ یعقوبی، ج1، ص456.

5.      بحار الانوار، ج22، ص238.

6.      تحریم، آیه­­ی 1.

7.      تفسیر المیزان، علامه­ی طباطبایی (ترجمه)، ج19، ص568.

8.      تفسیر جوامع الجامع، طبرسی، ج4، ص267.

9.      بحار الانوار، ح22، ص240/ الطبقات الکبری، ج8، ص172/ اسباب النزول القرآن (واحدی)، ص149/ التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص45/ تفسیر القرآن الکریم (شبر)، ص1844.

10. جوامع الجامع (ترجمه)، ج9، ص357.

11. احکام القرآن، ابن العربی، ج4، ص1844.

12. نور، آیه­ی 11.

13. لسان العرب، ابن منظور، ج10، ص390.

14. بحار الانوار، ح22، ص154.

15. همان، ص155.

16. بحار الانوار، ج22، ص154.