نویسنده

در سال­های اخیر، کشورهای عربی با سیل عظیمی از زنان نویسنده­ی مسلمانی مواجه شدند که همگی به­وسیله­ی نوشتن، در پی مطالبات حقوقی خود بوده­اند. برخی از آنان با جرئت و با قلمی تند به جنگ با بحران­ها و ناعدالتی­های جامعه برخاسته­اند؛ جوامعی که در آن، زنان حق رانندگی، حق تحصیل در برخی رشته­ها و حق حضور در بسیاری از مناصب دولتی را ندارند و محکوم به خانه­نشینی هستند. لذا زنان تصمیم گرفتند با نوشتن، موجودیت خود را به­عنوان یک انسان اثبات کنند تا از شدت درد و فشار وارد شده بر آن­ها اندکی کاسته شود. از نظر دکتر «الغزامی» نوشتن مانند درد زایمان است و تولد یک اثر ادبی مانند تولد نوزاد است. صاحب اثر دردی احساس می­کند و از پس آن درد، اثر ادبی به­وجود می­آید. در واقع نویسنده دردمند است. (الغزّامی، ص128) لذا تا ادیب درد نداشته باشد، اثر ادبی به­وجود نمی­آید. «فاطمه یوسف العلی» یکی از این دسته نویسندگان است. وی معتقد است که وقتی می­تواند بنویسد که درد بر او مستولی شده باشد. (بیدج، ص12) این مقاله با ارائه­ی شرح مختصری از زندگی­نامه­ی فاطمه یوسف العلی که یکی از نویسندگان مطرح و پیش­گام در ادبیات معاصر عرب است، به طرح افکار این بانوی ادیب درخصوص زن می­پردازد و قسمتی از داستان «تاء تأنیث» نویسنده را برای آشنایی بیشتر ارائه می­کند. نگاه فاطمه العلی نگاهی متمایز از دیگر نویسندگان است که با دید انتقادآمیز به طرح مشکلات زنان پرداخته است.

زندگی­نامه­

فاطمه یوسف العلی در سال 1953م در کویت متولد شد. دوره­ی متوسطه را در سال 1970م در همان جا به پایان رساند و برای ادامه­ی تحصیل به مصر رفت. در سال 1987م، از دانشگاه قاهره در رشته­ی ادبیات عرب در مقطع کارشناسی ارشد فارغ التحصیل شد و در سال 2008م مدرک دکترا را از همان دانشگاه دریافت نمود. از زمان کودکی، پدرش او را با آثار «نجیب محفوظ» و برخی داستان­نویسان غربی مانند «ژان پل سارتر» و «ویکتور هوگو» آشنا کرد. در چهارده سالگی رمان­های بسیاری از بزرگان را مطالعه کرده بود. اولین تجربه­ی حرفه­ای فاطمه یوسف العلی در زمینه­ی نویسندگی، رمان «چهره­هایی در ازحام» بود که در سال 1970م در سن هفده سالگی به رشته­ی تحریر درآمد. او در این کتاب، داستان دخترعمو و پسرعمویی را بازگو می­کند که طبق سنت قدیمی قبیله­ای، مجبور به ازدواج با هم بودند. پسرعمو جوانی بی­مسئولیت است که از زندگی مشترک چیزی نمی­دانست، اما دختر می­بایست صبر پیشه کند، به امید روزی که پسرعمو سر عقل بیاید. داستان این کتاب در کویت همه را متوجه او ساخت و عنوان «الکاتبه الصغیره» را به خود اختصاص داد. پس از آن به نوشتن داستان کوتاه و مقالات ادبی در روزنامه­های کویت روی آورد. (بیدج، ص14) ابتدا در روزنامه­ی کویتی «الرأی العام» نوشتن را آغاز کرد و سپس به مجله­ی «النهضه» و روزنامه­ی «القبس» پیوست و در ادامه، عضو هیئت تحریریه­ی آن روزنامه شد. بعدها به عضویت «رابطه الادباء الکویتیه» و «جمعیه الصحافیین الکویتیه» در آمد و نظارت بر برنامه­ها و نشست­های خانوادگی در تلویزیون کویت را بر عهده گرفت. هم­اکنون وی از نویسندگان پیش­گام در زمینه­ی داستان­کوتاه­نویسی کویت و کشورهای عربی حوزه­ی خلیج فارس است. وی در کنگره­های ادبی زیادی شرکت کرده و جوایز متعددی نیز به دست آورده است. موقعیت­های سفری به­وجود آمده برای وی به اقصا نقاط دنیا و آشنایی او با هنرمندان و نویسندگان مختلف موجب گردید که افکار وی متحول گردیده، از نوعی استقلال فکری برخوردار شود. (وهبه، غبریال، مقدمه) او در انجمن شاعران و نویسندگان، انجمن روزنامه­نگاران و انجمن زنان کویت عضو است. (بیدج، ص14) مجموعه داستان­های کوتاه او به زبان­های فارسی، انگلیسی، هندی و فرانسوی ترجمه شده است و تعدادی از آن­ها جایزه­ی برخی محافل ادبی را دریافت کرده است. از دیگر آثار او، «چهره­اش وطن است»، «تاء تانیث»، «خون بر چهره­ی ماه» و «برای سمیره و خواهرانش» را می­توان نام برد. (الصالح، ص301) کتاب «عصای آبنوس» نوشته­ی موسی بیدج، ترجمه­ی تعدادی از داستان­های کوتاه وی است.

زن موضوع اصلی داستان­های فاطمه یوسف العلی

 با مطالعه­ی مجموعه­داستان­های فاطمه یوسف العلی می­توان دریافت که اصلی­ترین موضوع داستان­های وی زنان و مشکلات آنان است. جست­و­جوی عمیق در روحیات زنان، نشان­گر شناخت او از جامعه­ی عربی است. در حوادث داستان­های او، روح واقع­بینانه حاکم است و نه روح زنانه. گرچه اخیرا تفکر زنانه­نویسی در میان برخی نویسندگان زن عرب باب شده است ولی او در چالش میان روابط زن و جامعه، فقط مردان را مقصر نمی­داند. بلکه در برخی داستان­های او، زن به زن ظلم می­کند وگاهی نیز حتی زن به خودش. العلی در این خصوص می­گوید: «ستم به زنان، به یک منطقه محدود نمی­شود و در اروپا و آمریکا هم مشهود است. پناه بردن زنان به کلیساها، نمود همین امر است، اما این که از زنان عربی و زن مسلمان بیشتر سخن می­گویم به این دلیل است که زن در جامعه­ی اسلامی از تحرک کمتری در مقایسه با مرد برخوردار است.» وی معتقد است ظلم مرد به زن برای این است که خود مرد هم زیر سلطه است و برای خلاصی از آن به زن فشار می­آورد. (بیدج، ص13) جای دیگری می­گوید: «ادیبات من قبل از این که نسائی باشد، انسانی است.» (حامد، ص12) او برای توصیف امور زنان از فرهنگ اسلامی متأثر است نه فرهنگ غرب؛ و معتقد است که «زن در تمامی ادیان الهی منزلتی بزرگ دارد و هرگز کمتر از دیگری نیست. اما متأسفانه کسانی، با اندیشه­ی محدود، زن را به عقب رانده­اند و حتی دین را هم به نفع خود تفسیر کرده­اند.» (بیدج، ص15) العلی در داستان­هایش موقعیت زنان جامعه را نسبت به محیط و شرایط اطراف­شان به تصویر می­کشد و به مشکلات زنان در رابطه با احقاق حقوق­شان اشاره می­کند. شخصیت­های زن در داستان­های او، بعضاً در چالش با محیط هستند و می­کوشند تا مسیر سرنوشت خود را تغییر دهند، ولی اغلب شکست می­خورند. گویی نیرویی قاهر، سرنوشت آن­ها را این گونه رقم زده است. نویسنده این نیروی قاهر را به صورت عادات غلط نشان می­دهد؛ عاداتی که هر چه زن می­کوشد، نمی­تواند از چنگال آن رهایی یابد. فاطمه العلی با نوشتن خود، برای اصلاح مسائل اجتماعی و فکری جامعه تلاش می­کند. در مصاحبه با روزنامه­ای می­گوید: «ظلم است که زن را از حضور در جامعه منع کنیم، زیرا اسلام نیز زن را از حضور در جامعه منع نکرده است و امروز که دنیا به­سرعت در حال پیش­رفت است، چرا ما زن را با افکار زمان جاهلیت محصور کنیم؟ البته باید بدانیم که از شرق تا غرب، وضعیت به یک منوال نیست، در بسیاری از کشورهای عربی زن­ها توانسته­اند به پارلمان راه پیدا کنند و پابه­پای مرد پیش روند. اما در بسیاری دیگر، زن­ها هنوز زیر سلطه­ی سنت­های موروثی غیرواقعی دست و پا می­زنند.» (بیدج، ص14) البته درگیری زنان با برخی سنت­های قدیمی جامعه، دغدغه­­ی بسیاری از نویسندگان در جوامع عربی است. (صبری، عبدالفتاح، ص1) یکی از داستان­های کوتاه فاطمه یوسف العلی با نام «تاء تانیث» با زبان رمز به کشمکش میان زنان و قالب­های قدیمی اشاره دارد. برای آشنا شدن با قلم نویسنده و نیز شناخت یکی از موضوعات داستانی وی، قسمتی از ترجمه­ی این داستان را ارائه می­کنیم.

از دور مانند ماهی یونس بود که پهنای هیکلش را روی زمین انداخته بود صف آدم­ها دسته­دسته، داخل آن پنهان می­شد. مثل این که به زمان ساکنان غار برمی­گشتیم. در آستانه­ی ورود، صدای غرغر و تلق­تولوق و خرخر درهم قاطی شد. کمی ترسیدم. این صداهای عجیب و غریب چه چیزی را درون خودش مخفی کرده است؟ آیا آهن هم احساساتی دارد که در خود پنهان می­کند؟ و اگر دارد، کـِی اسرارش را فاش می­کند؟

بلیط را دادم. دست لطیفی که ناخن­هایش با دقت رنگ شده بود، بلیط را گرفت و به آن نگاه کرد و راه­نمایی­ام کرد. با اشاره از او تشکر کردم. به عربی فصیح گفت: «ما در خدمت شما هستیم خانم!» بدنم خسته و کوفته چنان در صندلی فرو رفت که مثل این که یک کیسه شنم. سفر سخت است، حتی در عصر موشک­های فضاپیما! انگشت­هایم دنبال کمربند می­گشت، که دست خشنی دستم را گرفت. نگران نگاه کردم. قیافه­اش بی­ادب نبود. محکم گفتم: چیزی شده؟ این بلیط! نگاه کن! این شماره....

    – می­دانم. شماره درست است ولی جای نشستن اشتباه است!

   – نمی­فهمم!

   – بفرمایید همراه من بلند شوید و آن جا می­فهمید!

– آن جا؟ آن جا کجاست؟ هرگز این صندلی را ترک نمی­کنم!

چشم­هایش از حدقه بیرون زد، به انگشت­هایم بیشتر فشار آورد و فریاد زد:

-        من وقت ندارم که با تو تلف کنم! هواپیما دو بخش است و بخش جلویی متعلق به مردان. اختلاط ممنوع است. فکر کنم الان منظور روشن است.

در حالی که کنار صندلی چسبیده بودم، گفتم: «این طور که فکر می­کنی نیست. من طبق نقشه­ی نمودار هواپیما این صندلی را رزرو کرده­ام. این صندلی متعلق به من است.»

 صدایش را بالا برد: «متعلق به تو نیست! تازه قانون هم از ابله­ها حمایت نمی­کند!»

بدون این که بترسم، او را به عقب راندم و گفتم: «مؤدب باش! چه طور جرئت می­کنی بگویی من ابله هستم؟»

       -   تلاش نکن مرا بترسانی. خانمی که بین مردان صندلی رزرو کند، یا ابله است و یا چیز دیگری که اگر به زبان بیاورم، مشمول مجازات حقوقی دشنام خواهم شد!

از جرئتش شگفت­زده شدم! این جمله­ی آخری آتش خشم در قلبم را شعله­ور کرد. دستم را با قدرت به عقب کشیدم. فکر کردم سیلی­اش بزنم. فکرم را خواند! نیم قدمی به عقب برگشت و آن خانم زیبا را صدا کرد. به او و همکارش اشاره کرد مرا از صندلی خارج کنند، در حالی که وعده داد که اگر مقاومت کنم، مرا از پرواز محروم خواهد کرد. قاطعیت را از چهره­ی هر سه نفرشان خواندم. راه فراری نیافتم. برخاستم. به دنبال آن­ها راه افتادم. منصفانه نبود! صندلی جای­گزین تنگ و خشن بود. اصلا نمی­شد در آن تکان خورد. به مرد مهمان­دار و دختران نگاه کردم. مرد به صندلی اشاره کرد و فقط یه کلمه گفت: «این جا!» دخترها گفتند: «قسمت است دیگر!» فریاد زدم: «ولی من به اندازه­ی یک مرد برای بخش درجه یک هواپیما پول پرداختم!» مرد گفت: «این حق برای کسانی که ریش و سبیل دارند، به­دست آمده است!» فریاد کشیدم: «به­دست آمده؟ پول­های من چه؟»

-      همان پول­هایت هم حق مردان است!

از بحث با او خسته شدم. با اندکی امید به دو دختر نگریستم و گفتم: «شما هم با این حرف موافقید؟» یکی از آن دو که قبلاً با من حرف نزده بود گفت: «آیا حق اعتراض داریم؟» فریادزنان گفتم: «چه طور ندارید؟ او مهمان­دار(مضیف) و تو هم مهمان­دار(مضیفه) هستی و حقوق تو با او برابر است.» مرد نگاهی تمسخرآمیز کرد و گفت: «دیدی؟! مضیف(مهمان­دار مرد) مضیفه(مهمان­دار زن) فرق همین جاست! همین تاء تانیث!!...» ناگهان زن جوان­تر گفت: «یک چیز دیگری هم هست که همکارم نمی­خواهد اعتراف کند! چون قدیمی­تر است!» و توضیح داد: «ببین خیلی ساده است او همسر ما دو نفر است. چه طور به تصمیم او اعتراض کنیم؟» زن قدیمی­تر گفت: «اصلاً این طور نیست. اصل بدبختی همین تای تأنیث است! اگر این تای لعنتی را حذف کنید، عدالت برقرار می­شود!» زن جوان­تر گفت: «نه حرفش را باور نکن. همین تای تأنیث سبب شده که این آقا شکارم کند و با من ازدواج کند و این خانم را رها کند! باید این تاء محفوظ بماند!» با ناراحتی و ترس به دخترها نگاه کردم. واضح بود که به­زودی جنگی به­پا می­شود. در صندلی­ام فرو رفتم. مرد در حالی که برمی­گشت تا برود با تمسخر گفت: «با هم بسازید. زیرا سلطان منم!»

صدای مهمان­دار چرتم را پاره کرد که می­گفت: «هم­اکنون برای فرود در فرودگاه بین المللی کویت آماده می­شویم. خدا رو شکر به سلامت رسیدیم. لطفاً به­دلیل ایمنی خود، تا توقف کامل هواپیما، صندلی­ها را ترک نفرمایید.» (العلی، فاطمه، ص40) داستان همین جا به پایان می­رسد و این سوال همچنان در ذهن خواننده می­ماند که تا کجا حقوق زن تضییع می­شود و چرا تلاش­ها بی­نتیجه است؟ مکان داستان از این جهت هواپیما انتخاب شده است که نشانگر پیش­رفت علم و دانش بشری بشر و تسخیر آسمان­ها باشد. در حالی که علم شتابان پیش می­رود، افکار قدیمی و کهنه، کوچک­ترین تغییری نکرده است. (حمود، ص10) پرواضح است که انتخاب حق صندلی هواپیما در این داستان، انتخابی نمادین است و در واقع در بیشتر هواپیماهای عربی قسمت مختلط وجود دارد. اما آن چه مدنظر نویسنده است، برخی امکانات موجود در جامعه است که حق مردان است. محرومیت از حق رانندگی برای زنان در عربستان و امکان تحصیل در برخی دانشگاه­ها و رشته­ها فقط برای مردان، از این دسته امکانات است. زنان سعودی امروز جرئت بیشتری پیدا کرده­اند و با علم به ممنوع بودن رانندگی برای­شان، اقدام به این کار می­کنند. وقتی پلیس آنان را دست­گیر می­کنند، حاکمان عربستان می­گویند که این دسته زنان، زنان سرکش و ناسالمی هستند که اختلاط و آمیزش با مردان را می­خواهند و جامعه را به فساد می­کشند؛ لذا باید مجازات شوند. (العلی، فریال، ص5) این زن می­خواهد در میان مردان باشد و توجه آن­ها را برانگیزد! در حالی که رانندگی با پوشش و حجاب اسلامی هرگز چنین اموری را تداعی نمی­کند. زنان حقوق شرعی و قانونی خود را می­خواهند و از طرف جامعه تحقیر می­شوند و برچسب­هایی به آن­ها زده می­شود که درد آن­ها را بیشتر می­کند. گاهی تلاش زنان برای احقاق حق خود به جایی نمی­رسد. نویسنده در آخر داستان، زن دوم مرد را این گونه توصیف می­کند که فقط به فکر خودش بوده، اصلاً حقوق اجتماعی زنان برای او معنی ندارد؛ زنانی که خودشان به خودشان ظلم می­کنند و برای پیش­رفت خود تلاشی نمی­کنند و به­جای همفکری با دیگر زنان، ایشان را رقیب خود تصور می­کنند. چندهمسری مردان نیز از دیگر مشکلات رایج در جامعه­ی نویسنده است. همان امر باعث شده تا زنان به­جای این که در کنار یک­دیگر قرار گیرند، روبه­روی هم بایستند. فاطمه العلی از میان این داستان­ها می­کوشد تا توجه زنان را به طرف مشکل اصلی یعنی حقوق پای­مال شده­شان معطوف کند تا زنان بتوانند جایگاه خود را در جامعه پیدا کنند.

امید است که این مقاله بتواند باعث آشنایی بیشتر خوانندگان با ادبیات معاصر عربی و موضوعات آن و همچنین آشنایی با زنان نویسنده در کشورهای عربی - و به­خصوص کشورهای حوزه­ی خلیج فارس - شود. همچنین امید است که این مقاله بتواند برای پژوهش­گران علاقه­مند به داستان کوتاه در ادبیات عربی، راه­گشا باشد.

 منابع و مآخذ:

1.      بیدج، موسی(1381 هـ.ش)، عصای آبنوس؛ ترجمه­ی داستان­های فاطمه یوسف العلی، چاپ اول، تهران.

2.      حامد، حسن (2005م)، فاطمه یوسف العلی رائده الروایه الکویتیه، النسویه و القصه التشکیلیه، القاهره، الطبعه الاولی.

3.      حمـود، ماجده (2001م)، الخطاب القصصی النسوی، دار الفکر (المطبعه العلمیه)، دمشق.

4.      الصالح، لیلی( 1996م)، أدباء و أدیبات الکویت، أعضاء الرابطه 1994-1996م، رابطه الأدباء فی الکویت، الطبعه الاولی.

5.      صبری، عبدالفتّاح ( 2005م)، صوره المرأه فی القصه النسائیه الإماراتیه، إتحاد کتّاب و أدباء إمارات، الشارقه.

6.      العلی، فاطمه (2001 م)، تاء مربوطه، مرکز الحضاره العربیه، القاهره، الطبعه الاولی.

7.      العلی، فریال، المرأه العربیه آفاق المستقبل، الاردن، الطبعه الاولی، 2010م.

8.      الغزامی، عبدالله محمد ( 2000م)، المرأه و اللغه، المرکز الثقافی العربی، الطبعه الثانیه، بیروت.

9.      وهبه، غبریال، ثلاث ادیبات مبدعات، قاهره، الاعلامیه، 1998م.