نقش بانوان در تاریخ اسلام (قسمت هفتم)


شاعر شهید­پرور

«خنساء» دختر «عمر بن شرید» و از نوادگان «امر القیس» شاعر مشهور عرب است. این زن از بانوان پیش­گام در پذیرش آیین اسلام است. او با برخورداری از تعالیم قرآن و استعداد ذاتی­ای که داشت، از درک و بینشی خوب برخوردار گردید و با این نگرش، برای پاس­داری از آیین محمدی(ص) و حریم قرآن مصمم گشت.

خنساء فرزندانی را در جامعه­ی اسلامی آن عصر تربیت کرد که همگی برای فداکاری در راه احیای ارزش­های معنوی مهیا بودند. خود شخصاً آنان را تجهیز می­کرد و به جبهه می­فرستاد. در نبرد قادسیه  که بعد از رحلت پیامبر(ص) روی داد، بعد از غروب آفتاب به­طوری که تاریکی شب همه جا را فرا گرفته بود، فرزندان را در کنار خویش فرا خواند و خطاب به آنان گفت: «آخرت و سرای جاوید برای افرادی تدارک دیده شده که ایمان آورده­اند، پارسایی پیشه کرده­اند به خدا توسل می­جویند و در راه او جهاد می­کنند.»1 سپس این زن شیردل ضمن امر به معروف و نهی از منکر افزود: «عزیزانم به یاری خداوند فردا با بینایی و بصییرت کامل و هوشیاری ویژه برای نبرد با کافران و معاندان که سد راه ترقی و تعالی مسلمین هستند و مانع انتشار احکام الهی و گسترش دین محمدی(ص)، عازم میادین نبرد گردید و در این پیکار مقدس، اسلام و مسلمانان را یاری کنید. پیوسته و در تمامی لحظات از خداوند بزرگ استعانت جویید تا او هم شما را در این هدف پاک و مقدس یاری کند زیرا خداوند پیروان راستین دین خود را مورد حمایت خویش قرار می­دهد: "ان الله یدافع عن الذین آمنوا"»2

 فرزندانم اگر مشاهده کردید آتش جنگ شعله­ور گردید به هیچ عنوان هراسی به دل راه ندهید و با تمام قدرت و توان در راه عقیده­ی خویش از نثار جان خود مضایقه نکنید. همچون دیگر رزمندگان در صف نبرد با دشمنان آماده جنگ باشید تا در آخرت سربلند باشید.» فردای آن روز رزم شدیدی بین مسلمانان سلحشور و مشرکان و ستم­پیشگان درگرفت. چهار فرزند دلیرش شجاعانه وارد کارزار شدند، رجزها خواندند و حماسه­ها آفریدند و سرانجام در راه اعتلای اسلام و ذلت اهل عناد، به شهادت رسیدند. این روی­داد در سال چهاردهم هجری روی داد. موقعی که خبر شهادت چهار فرزند عزیزش را به وی دادند و گفت:

« سپاس پروردگاری را که به سبب شهادت فرزندانم به من شرافت و کرامت اعطا کرد و مدام امیدوارم پروردگارم از رحمت بدون انتهای خود که دنیا و آخرت را در برمی­گیرد، مرا و آنان را برخوردار سازد.3»

در منابع دیگر آمده است به فرزندانش چنین توصیه کرد:

دنیا در برابر آخرت فاقد هر گونه ارزشی است. دار پای­دار بهتر از این سرای است. شما پسران یک پدر و یک مادرید. من تلاش کردم حسب و نسب شما را آلوده نسازم. بکوشید و برای دین­تان لحظه­ای دریغ روا مدارید. جبهه­ها را با حضورتان گرم نگاه دارید زیرا شما با اختیار و رغبت اسلام آوردید و با تمایلات درونی خود هجرت نمودید آن گاه آیه­ی پایانی سوره­ی آل عمران را برای­شان تلاوت کرد: یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطو و اتقوالله لعلکم تفلحون4 یعنی ای کسانی که ایمان آورده­اید شکیبا باشید و دیگران را به صبر فرا خوانید و در جنگ­ها پای­داری کنید و تقوا پیشه کنید (از خدا بترسید) باشد که رستگار گردید.

سپس افزود: «آن گاه که مشاهده کردید جبهه­ی نبرد داغ گردیده است همان وقت نان از تنور برگیرید که موقعیت خوبی است و دیگر برنگردید.» در آن زمانی که اغلب افراد در جنگ­ها به فکر جمع­آوری غنایم جنگی بودند، این بانو فرزندانش را به شهادت و کرامت فرا می­خواند:

«تظفروا بالغنم و الکرامه فی دارالخلد و القمامه» چرا که «الحمدلله الذی احلّنا دار المقامه». در روز نبرد هر یک از فرزندان وصایای مادر را در رجزهای حماسی خود می­گنجانیدند تا این که همه کشته شدند.

خنساء علاوه بر جنبه­های ایمانی و فضایل اخلاقی، از شاعران معروف و ادیبان نام­دار جهان اسلام به شمار می­رود. او برخی از سروده­های خود را به عرض رسول اکرم(ص) رسانید. حضرت او را در این باره تحسین فرمود و از اشعارش به شگفت آمد. بزرگان شعر و ادب عرب از او به­عنوان شاعری نام­دار یاد کرده و سروده­هایش را ستوده­اند. به «جریر» که شاعری بلند پایه بود گفتند چه کسی در میان مردم در شعر معروف است و در این عرصه تواناست گفت: «اگر خنساء نبود خودم را معرفی می­کردم.» «بشار» ادیب و شاعر اعتراف کرد معمولاً زنان بدون نقص ادبی شعر نگفته­اند ولی خنسا استثناست. «اصمعی» او را بر اکثر شعرا رجحان می­داد. «نابغه ذیبانی» سمت داوری بازار عکاظ را عهده­دار بود و آن­ها که شعرهای تازه­ای می­سرودند، به وی عرضه می­کردند تا ارزیابی نماید. موقعی که قصیده­ی «راثیه» خنساء را در رثای برادرش دریافت کرد با تعجب گفت اگر «اعشی» قبل از تو شعری نسروده بود می­گفتم مهم­ترین و والاترین شاعر این ارزیابی­ها تو هستی. «حسان بن ثابت» که شعرش را برای داوری به نابغه داده بود خشمگین شد و گفت من از تو که شعرها را نقد و بررسی می­کنی در شعر تواناترم و از این زن هم قوی­تر شعر گفته­ام. نابغه گفت: این گونه نیست و گمان می­کنی  برتری. سپس رو به خنساء کرد و گفت جواب او را بده. خنساء رو به حسان کرد و گفت جالب­ترین، رساترین و جامع­ترین شعر خود را که تاکنون عرضه داشته­ای برایم بخوان، بیت الغزل قصیده­ات کدام است؟ حسان بیتی را برایش خواند. خنساء وقتی خوب به آن گوش داد و در مضامین آن درنگ مختصری کرد گفت همین یک بیت هشت اشکال ادبی، فنی و بلاغی دارد و آن­ها را با تسلط و مهارت ویژه­ای برشمرد. به­دنبال طرح این نارسایی­ها، حسان ساکت شد زیرا جواب متقاعد­کننده­ای نداشت و در برابر قدرت ادبی و نقد این بانو تسلیم گردید.5

شمعی در تاریکی

در عصری که فضایل اخلاقی زیر انبوهی از رسوبات جاهلی مدفون گردیده بود و در دورانی که اعراب جاهلی برای زنان موجودیت و ارزشی قائل نبودند و در جامعه­ای که زن از استقلال و آزادی برخوردار نمی­گردید و انواع ستم­ها و تبعیض­ها، سایه­ی شوم خود را بر سر مردم افکنده بود، «ام ورقه» دختر «عبدالله بن حارث» موفق گردید به برکت تعالیم ارزنده­ی اسلام، موقعیت ارزنده­ای به دست آورد و خود را از این حقارت­ها و ملامت­های بافته­ی خرافات جاهلی برهاند. او در زمره­ی یکی از پیروان واقعی و دوستان با وفای رسول اکرم(ص) قلمداد گردید و موقعی که پیامبر عازم یکی از غزوه­ها بود این بانوی قهرمان و آزاده با دلی پاک، درکی درست و روحی وارسته و توانا، خود از آن حضرت خواست اجازه دهد برای یاری مسلمانان و سرکوب دشمنان در نبرد با مشرکین حضور یابد و همواره آرزوی شهادت می­نمود. رسول خدا(ص) به ام ورقه فرمود: «شما در مدینه باش که در همان جا (به دلیل دفاع از حق) خداوند شهادت را به تو اختصاص خواهد داد». او چنین کرد و دراین شهر پیوسته از ارزش­های معنوی­ای که اسلام به ارمغان آورده بود همچون کرامت­های اخلاقی، عدالت و شرافت انسانی پاس­داری می­کرد و سرانجام این زن با ایمان به جرم حمایت از اسلام و حق­جویی و حق­خواهی به دست دو نفر (کنیز و غلام خود) به شهادت رسید.  قاتلان اگر چه گریختند ولی دستگیر و محکوم به اعدام شدند. بعد از شهادت ام ورقه به دست این نابخردان جانی، رسول اکرم(ص) به اتفاق یکی از بزرگان صحابه بر سر جنازه­اش حاضر گردیدند. از افتخارات او همین بس که پیامبر هر هفته یک بار به خانه­اش می­رفت و جویای احوالش می­گردید و برای رفع گرفتاری­های او تلاش می­کرد.6

حامی امامت، افشاگر خباثت

در عصر حضرت علی(ع) بانوانی زندگی می­کرده­اند که در حمایت از حقوق ائمه­ی هدی(ع) و امامت امیرالمؤمنین(ع) صادقانه و تا پای جان کوشیده­اند و در برابر خلیفه­ی وقت اموی ضمن جانب­داری از اهل بیت پیامبر اکرم(ص) کارنامه­ی او و خاندانش را مورد انتقاد قراد داده و به نکوهش از رفتار معاویه پرداخته­اند:

یکی از این بانوان «ام الخیر» دختر «حریش بارقیه» است. او زنی سخنور، عارف به حق و متمسک به ولایت امیرمؤمنان(ع) بود. در نبرد صفین بر شتری سوار گردید و تازیانه­ای به­دست گرفت و مانند یکی از افراد سلحشور به تاخت و تاز مشغول گردید. او قوای حضرت علی(ع) را با گفته­های جذاب و دل­نشین خود، علیه امویان تهییج نمود و آنان را از گریختن و خالی کردن عرصه­ی نبرد بر حذر داشت و به پای­داری و استقامت سفارش کرد. این امر هنگامی بود که صحابی بزرگ پیامبر اکرم(ص) و  یار صادق و باوفای حضرت علی(ع) به دست سربازان معاویه به شهادت رسیده بود.

برخی نقل کرده­اند ام الخیر در حالی که بردی زبیدی بر تن داشت و بر شتر نر خاکستری سوار گردیده بود همچون یکی از مردان شجاع سخن­رانی می­کرد و با فصاحتی کامل صدای خویش را در گلو می­چرخانید و از فرازهای گفته­هایش این بود: «مردم! از خدا خوف داشته باشید که زلزله­ی قیامت نزدیک است.7 خداوند سبحان حق را بر شما آشکار و راه را روشن ساخته و پرده­های جهل و ابهام را از میان برداشت. رهبرتان را به شما شناسانید و اجازه نداد در بیابان ضلالت رها شوید. آیا از امیرمؤمنان می­گریزید؟ یا از جنگ فرار می­کنید، از اسلام روی گردان شده­اید یا از حق می­گریزید مگر نشنیده­اید که خداوند در قرآن کریم فرموده است: «ولنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین و نبلو اخبارکم؛8 و شما را می­آزماییم تا مجاهدان و صابران­تان را مشخص کنیم و اخبارتان را آشکار سازیم». به سوی امام عادل و وصی وفادار و صدیق اکبر بشتابید و او را یاری کنید. معاویه می­خواهد کینه­های دوران جاهلیت را زنده کند. با رهبران کفر به نبرد در­آیید. چرا از امامی روگردان هستید که از طینت پیامبر خلق شده و شاخه­ای از ریشه­ی درخت تناور نبوت است و آن حضرت رازهای نهانی خود را با او در میان می­گذاشت؛ او را باب شهر علم خواند، دوستی او را دلیل ایمان و دشمنی با او را نشانه­ی نفاق قرار داد، اوست شکننده­ی بت­ها و زمانی که او با پیامبر و خدیجه نماز می­خواند مردم مشرک بودند و موقعی که او پیرو پیامبرش بود بسیاری از او روی گردان بودند. در غزوات بدر و احد، کفار را به خاک و خون کشانید و اجتماع قبیله­های مشرک را پراکنده ساخت.

 معاویه وقتی به اوضاع مسلط گردید و حکومت را به دست گرفت به والی کوفه نوشت ام الخیر را از عراق به دربار او بفرستد. والی کوفه هم دستور معاویه را اجرا کرد و این بانو را به شام روانه ساخت، وقتی به دربار آن جرثومه­ی خلاف رفت، معاویه که از سخن­رانی­های او
آگاهی­هایی به دست آورده بود، بدو گفت: «اگر تو را کشتم بر من حرجی نیست زیرا منظورت از این گفته­ها به قتل رسانیدن من بوده است.» ام الخیر بدون هراس گفت: «به خدا سوگند شادمانم اگر به دست کسی کشته شوم که موجبات سعادت مرا فراهم سازد و خودش را بدبخت کند.» معاویه پاسخ داد: «هیهات که چنین کنم اما تو زن بدگویی هستی؛» و چون معاویه از وی درباره­ی خلیفه­ی سوم (عثمان) پرسید گفت: «چه بگویم درباره­ی کسی که عده­ای او را به عنوان خلیفه­ی مسلمین برگزیدند ولی رفته­رفته از کارنامه­اش ناراضی شدند و چون کشته شد خشنود گردیدند.»9 وقتی معاویه گفت من با قصد خیر در صفین پیروز شدم و بر کوفه استیلا یافتم ام الخیر گفت: «این گونه نیست. این نیرنگ­های تو و برخی هوادارانت و نیز ضعف حضور مردم در رکاب امام علی(ع) بود که دست به دست هم داد و پیروزی را به تو اختصاص داد.» این حاضر جوابی­های ام الخیر، موقعی بر زبانش جاری گردید که امویان اقتداری به دست آورده و شیعیان در موضع ضعف بودند. عده­ای از آنان اسیر و شهید شده، و برخی نیز در حالت اختفا زندگی می­کردند و به نقاط دیگر متواری گردیدند.10

از این مباحث و نکته­های تاریخی برمی­آید که این بانو علاوه بر تکلیف نظامی و دفاعی، فعالیت تبلیغی هم داشت. به علاوه، گفته­هایش برگرفته از قرآن، سیره­ی معصومین و سخن پیامبر(ص) و امام(ع) بود، او برای دفاع از امام خود تا مرز شهادت پیش رفت و کوشید عواطف و احساسات را کنار بزند، و مسائلی را که منطقی، مستدل و عاقلانه بود مطرح کند و نکته­ی آخر این که تلاش­های دفاعی و تبلیغی او در حضور امام معصوم(ع) صورت گرفت و بدون اذن علی بن ابی­طالب(ع) کسی مجاز نبود این گونه درمیدان جنگ سخن­رانی کند. موضع­گیری قاطعانه و دلیرانه­ی ام الخیر این واقعیت را به اثبات می­رساند که مکتب اسلام همان گونه که در تربیت مردانی چون ابوذر غفاری موفق است در تعلیم بانوانی حق­گو، دشمن­ستیز و افشا­کننده­ی خلاف­کاران نیز توفیق داشته است و راه برای ترقی، تربیت و تکامل انسان­ها اعم از مرد و زن باز است. ضمن این که در برخی عرصه­ها و وظایف و تکالیف با یک­دیگر تفاوت­هایی دارند و این ویژگی خود مقررات ویژه­ای را به وجود می­آورد.

1.      اشاره به سوره­ی مائده، آیه

2.      حج، آیه­ی38

3.      ریاحین الشریعه، ج4، ص198.

4.      آل عمران، آیه­ی200.

5.      ریاحین الشریعه، ج4، ص200-199؛ زن در آیینه­ی جلال و جمال، ص322-323.

6.      همان، ص189؛ زنان قهرمان، موسوی کلانتری(دامغانی)، ج سوم، ص48-47.

7.      یا ایها الناس اتقوا ربکم ان زلزله الساعه شیء عظیم(سوره ؟، آیه؟)

8.      محمد، آیه­ی31.

9.      شاگردان مکتب اهل بیت، محمدعلی عالمی دامغانی، سمنان، بی ­نا، 1368؛ ج اول ص226-227.

10. زن در آیینه­ی جلال و جمال، ص314-315.