مقدمه
شرقشناسی از جمله علومی است که آگاهی از فرایندها و علل ایجاد و اهداف آن میتواند برای بسیاری از پرسشهای موجود در جهان شرق پاسخهای معقولی را فراهم آورد. فهم ارتباط میان شرقشناسی و استعمار و در نتیجه توسعهنیافتگی بسیاری از کشورهای جهان شرق، به کشف بنیانها و فرایندهای مستعمرهسازی کشورهای شرقی از سوی کشورهای غربی یاری میرساند. در این مقاله یکی از زمینهها و علل شکلگیری شرقشناسی بررسی میشود تا با این نگاه اجمالی، عللِ توجه غرب به شرق و واپسگرایی شرق را بتوان توضیح داد. در تعریف علم شرقشناسی میتوان دو نوع تعریف ارائه داد: الف. تعریف بر اساس جغرافیا: یعنی بخشی که در قسمت شرقی کرهی زمین قرار دارد و خورشید ابتدا از آن نقطه طلوع میکند. ب. تعریفی ایدئولوژیک که در آن، مفهوم شرق، متمایز از مفهوم غرب در نظر گرفته میشود.
برای تولد علمِ شرقشناسی(orientalism ) میتوان دلایل عمدهای را مطرح ساخت. دلایلی همچون انگیزههای تبشیری و تبلیغی از سوی مبلغان و اصحاب کلیسا، انگیزههای استعماری نظیر غارت مواد خام و منابع طبیعی، تجاری، نظامی(جنگ) و.... به عبارت دیگر، علم استشراق بهعنوان مقدمهای بود برای تسهیل حضور کشورهای غربی در شرق برای دستیابی به اهداف مختلف. در این رشته مطالعات، محققین به سفارش دولتهای متبوع خود اقدام به مشاهدهی مستقیم از وضعیت شرق نمودند. این مطالعات طیف وسیعی از تحقیقات صورت گرفت که از جغرافیا و تاریخ جهان شرق گرفته تا مباحث فلسفی، دینی، ادبی، معماری و نیز مطالعات مربوط به نوع نظامهای سیاسی، اقتصادی، وضعیت نظامی و ... را شامل میگردد.
بدون تردید یکی از بارزترین مسائلی که در تولد علم شرقشناسی و استمرار آن و جهتگیریهای خاص آن نهفته کمتر بدان توجه است مسئلهی رابطهی میان «شرقشناسی و تولید علم» است. انباشت و تولید علم در شرق را میتوان از لابهلای سطور محققین مستشرق کشف نمود. در این میان به علت نگاه خصمانهی مسیحیان به مسلمانان و تاریخ جنگهای صلیبی بیشترین بیانصافی نسبت به نوآوریها و ابداعات مسلمانان در زمینههای مختلف علوم صورت گرفته و بسیاری از موفقیتها و ابداعات کشورهای شرقی مشمول سانسورهای سیاسی شده است. اگر چه فرهنگ آکسفورد شرقشناس را این گونه تعریف میکند: «کسی که زبان، هنر، و... مربوط به کشورهای شرقی را مطالعه میکند.» اما آن چه که بهطور خاص ایجادکنندهی جذبه در شرق بوده، مباحث مربوط به علوم شرقی بود که باعث حیرت غربنشینان میشد. تلاش غرب در ایجاد بیهویتی و وارونه جلوه دادن وضعیت درونی شرق را میتوان دلیلی بر این مدعا دانست.
به دیگر کلام علیرغم ادعای «علمِ رها از ارزش و پیشداوری» در متدولوژی علمِ غربی، اسارت علم در زندانِ سیاست در مغربزمین، سبب شده تا کوششهای اندیشمندان شرقشناس سرزمینهای باختری، با جهتدهیهای متعدد، صرفاً محدود به پژوهشهای کتابخانهای گردد؛ زیرا یکی از راههای سلطه بر جوامعی که از پشتوانهی علمی برخوردارند غافل نمودن آنها از داشتههایشان است. از امتیازات شرق که توجه مستشرقان را به خود جلب نمود مسئلهی تولید و انباشت علوم در شرق است؛ علومی که جهان غرب کاملاً از آن بی اطلاع بوده، در حکم تولد شاخههای نوین علمی برای آنها بهشمار میرفت. انباشت علم در شرق همراه با آمیختگی آن با تعالیم ادیان و مذاهب و نیز آموزههای متافیزیکی در شکلها وانواع مختلف و نیز در رشتههای متعدد علوم، سبب شد که مستشرقان کنجکاو و علاقهمند به علم، در جستوجوی گمگشتهی خویش برآیند. برای اثبات این مدعا، صرفا گذری اجمالی به حجم انبوه فعالیتهای مستشرقین که در ثبت و ضبط زمینههای مختلف علمی مخصوص به شرق داشتهاند، کفایت مینماید.
مکاتب شرقشناسی و علم شرقی
کرسی مطالعات اسلام در سال 1632م در دانشگاه کمبریج و در سال 1636م در دانشگاه آکسفورد در انگلستان تأسیس گردید. زمینههای مطالعاتی مستشرقان بسته به نیازها و مکاتب مختلف متفاوت بوده است اما تمامی آنها در مطالعات زبانشناسی، ادبیات، تاریخ دین و جغرافیای جهان شرق مشترکند. اگر چه محور اصلی این مطالعات اسلام و مسلمانان بود، اما به جای نامگذاری تحت عنوان اسلامشناسی، به عنوان شرقشناسی معرفی گردید.
در سیر فرایند تحولات علم شرقشناسی همچون سایر رشتههای علمی، رابطهی میان تحقیقات علمی با رخدادهای درونی موضوعِ مورد مطالعه، از جمله مسائلی است که بایستی بدان توجه نمود. در واقع توجه اندیشمندان به موضوعی خاص نشان از پویایی درونی و اهمیت آن پویایی دارد. تولد و سپس تحولات درونی و نهایتاً غنای علم شرق-شناسی در فصلهای مختلف تاریخ، وابسته به تحولات جهان شرق بوده است. بنابراین جویندگان علم همواره نگاهشان به مناطقی معطوف است که پویشهای درونی آن حاکی از تولید علم باشد تا بتوانند ادراکات ذهنی خود را به تثبیت برسانند و مرزهای سابق علم را گسترش دهند. شکلگیری کنگرههای مختلف شرقشناسی که از سال 1873م آغاز بهکار کردند و همچنین ایجاد کتابخانههایی نظیر «ملکام» و نهایتاً مکاتب مختلفی که هر یک خاص کشورهای اروپایی شدند، همچون مکتب فرانسه، مکتب اسپانیا، مکتب آلمان، مکتب انگلیس، مکتب روسیه، و... نمادهای بارز اهمیت این مطالعات برای نهادهای مختلف در کشورهای اروپایی بوده است. یعنی تولد مکاتب مختلف شرقشناسی در اروپا جلوهای از پاسخ به نیازهای بخشهای مختلف جامعه اعم از حکومت، کلیسا، دانشگاه و... بوده که هر یک در بروندادهای خاصی تبلور یافت.
از آن جایی که بسیاری از اندیشمندان غربی، بهشکل خودجوش و با انگیزشهای درونی و فردی به سمت پژوهش در باب این نوع تحولات متمایل شدند لذا میتوان از آن به انگیزهی ذاتی نام برد. مراد از انگیزههای ذاتی انگیزههایی است نظیر کسب علم از جهان اسلام و علاقهمندی و گرایش به فرهنگ و آداب رسوم مسلمانان که مهمترین شاخصههای این بخش را میتوان در عهد ترجمه مشاهده نمود. زیرا پس از آن که مسلمانان متون فلسفیِ یونان را به عربی برگرداندند و با فلسفهی غرب آشنا شدند و توانستند با تکیه بر علم غنی اسلامی و خلاقیت خاص اندیشمندان خود بر غنای آن بیفزایند و به خلق و ابداعاتی جدید در بسیاری از زمینههای علمی دست یابند، اروپاییان به علم حاضر در جهان اسلام احساس نیاز نمودند و کلید فهم علم اسلامی و شرقی را فراگیری زبان و ادبیات عربی و فارسی دانستند، از این رو مطالعات شرقشناسی از حرارت خاصی برخوردار شد. در این زمینه، فعالیتهای پژوهشمحور یکی از نخستین گامهای شرقشناسی را تشکیل دادند. مکتب اسپانیا و مکتب آلمان جزء بارزترین مکاتب علمی شرقشناسیاند که با تلاشهای بی-وقفهی خود در این مسیر آثار گرانبهایی را از خود بهجا نهادند. بنابراین بهدور از انصاف است که تلاشهای مستشرقانی را که با عشق و علاقه و با انگیزههای علمی، مطالعه و تحقیق نمودهاند، نادیده گرفت.
اگر چه کشورهای استعمارگر بهدلایل سیاسی برای مستمر نمودن سلطهی خود مانع از گسترش و بازتاب تلاشهای این متفکرین در جهان شرق گردیدند - زیرا این امر سبب ایجاد آگاهی از داشتهها و تاریخ خود و نیز نهایتاً اعتمادبهنفس در میان جوامع شرقی میگردد - اما امروزه با توجه به آغاز ایجاد شکلگیری تمدن اسلامی- ایرانی بایستی تلاش شود تا ما هم متقابلاً از مطالعات مسشرقانی که بدون جهتگیری و غیرمغرضانه به مطالعهی شرق پرداختهاند استفاده نماییم تا با آگاهی از آنها به سوی بومیسازی علم در فضای درونگفتمانی خود حرکت نماییم. بنابراین در این بخش بایستی به دو مورد توجه نمود: یکی این که تولد علم شرقشناسی خود نشان از عقبهی تاریخی و علمی جهان شرق دارد که باعث اعتمادبه-نفس برای تحرک و پویایی و ایجاد انگیزه و شهامت برای بازیابی و احیای هویت تمدنی میشود؛ و دیگر این که از اشتباه گذشته پرهیز نماییم و از تولید علم غیرمدون و غیرمنسجم خودداری نماییم تا بتوانیم روندی منتهی به محصول را ایجاد نماییم.
از عدم تولید تا عدم تدوین علم
مسلمانان با توجه به تاکیدات دین اسلام بر علمآموزی و گسترش علوم و معارف مختلف توسط پیامبر اکرم(ص) و ائمهی اطهار(ص) و نیز بسیاری از صحابه و فقهای صدر اسلام و قرنهای پس از، آن توانستند به ابداعات و اختراعات علمی در ابواب مختلف از جمله علوم عقلی و نقلی و نیز علوم تجربی دست یابند به گونهای که بخشی از تلاشهای مستشرقان متمرکز بر نسخهنویسی و ثبت کتابها و رسائل منتشره در جهان اسلام شده است. جویندگان علم نیز همواره نگاهشان به مناطقی معطوف است که پویشهای درونی آن، حاکی از تولید علم باشد تا بتوانند ادراکات ذهنی خود را به تثبیت برسانند و مرزهای سابق علم را گسترش دهند. یکی از دلایل گرایش کشورهای جهان سوم به غرب در عصر حاضر را میتوان ناشی از همین عامل دانست؛ یعنی عدم تولید علم در شرق و در مقابل تولید علم در غرب که جویندگان علم در این جوامع را به سمت علم غربی و در نهایت تمامی آداب و رسومات غربی متمایل ساخته است. زیرا آنها در شرق با حجم انبوهی از دادهها و اطلاعات روبهرو میشوند که در برخی موارد نمیتوانند ارتباطی میان این تولیدات ایجاد نمایند. اما در غرب این اطلاعات در قالب رشتههای علمی مختلف بهصورت تدوین شده در اختیار آنها قرار میگیرد لذا جریان تولید علم استمرار مییابد.
بنابراین شکل جهان شرق فقدان تولید علم نیست بلکه عدم تدوین علم است. در برخی از کشورهای اسلامی از جمله ایران بهعلت تحولات تاریخی چند سدهی اخیر، فضای علمی به سمتی سوق داده شد که علیرغم تولید علم در قالب حجم انبوهی از رسالهها و کتب مربوط به رشتههای مختلف علمی - که در شرق بدانها پرداخته میشد - این فرصت در اختیار محققین و پژوهشگران قرار نگرفت که بتوانند با تدوین این تولیدات، از ثمرهی آن استفاده کنند. استمرار این فرایند سبب شد که با دلزدگی و یأس محققان مواجه گردیم و همین روشِ عقیم، ادامه یابد. ما همچون تولیدکنندگان مواد خامی شدیم که خودمان زحمت و حوصلهی بهرهبردای از این مواد در بخشهای مختلف علوم را بر خود روا نداشتیم و همین امر سبب شد کسانی که از حوصله و پشتکار کافی برخوردار بودند، راه نیمهکاره رهاشدهی ما را تکمیل و محصول آن را برداشت نمایند. در مباحث مربوط به سایر حوزهها نیز همینگونه است. مواد خامی نظیر نفت، زعفران، خاویار و... گرفتار همین فرایند ناقصاند که زحمات تولید اولیه از آن ماست اما نهایتاً استخراج محصول و بهرهبرداری از مزایای آن نصیب کشورهای پیشرفته میشود. استمرار این روند نمیتواند پاسخگوی نیاز جوامع باشد بلکه تدوین و تتبع هدفمند و نظاممند است که به تولید ثمربخش منجر میگردد. بنابراین در این بخش بایستی به چند نکته توجه نمود: یکی بحث تولید علم در شرق است که نگاه اندیشمندان جوامع مختلف را معطوف به شرق نموده و دیگری تلاش مدون آنها در شناخت پدیدههاست که نتیجه و ثمرهی آن همان تولید علم است که در غرب ظاهر شده است.
مسئلهی دیگری که در این جا اشاره بدان از اهمیت برخوردار است، تلاشهای تهورآمیز و پشتکار چشمگیر اندیشمندان غربی در به آزمون نهادن فرضیهها و دستیابی به نظریههای بدیع است. آنان حتی در این راه از جان خود نیز گذشتند که این مسائل میتواند سرمشقی باشد برای ساکنان نیمکرهی شرقی که بتوانند بر اساس آن به حل مشکلات خود اقدام نمایند. در این باب میتوان به سخنان مقام معظم رهبری در باب نوع رابطه با غرب اشاره داشت. ایشان دو امر فوق یعنی فعالیت مستمر و پشتکار در کنار شهامت و تهور در راه کسب معرفت و دستیابی به هدف را از جمله ویژگیهای مثبت جهان غرب دانستهاند که بایستی بدانها توجه نمود.