جاه طلبی



بس که می‌جوشد از این دریای حسرت، حُب جاه

قطره هم سعی حبابی دارد از شوق کلاه

بیدل دهلوی

اهل دنیا، عاشق جاهند از بی‌دانشی

آتش سوزان، به چشم کودکِ نادان زر است

بیدل دهلوی

عافیت می‌طلبی بگذر از اندیشه‌ی جاه

شمع را آفت سر، افسر1 زرین آمد

بیدل دهلوی

داغ محرومی، همان بند غرور سروری است

شمع را، غیر از غم جان‌کاهی، از افسر چه حظ؟!

بیدل دهلوی

1. تاج.