خورشید خندان حجاب


 

دانه‌های ایمان را در لحظه‌های سبز باور‌هایم می-کارم.

در روشنی نجابت، با شبنم امید می‌رویانم.

می‌خواهم در باغ زندگی‌ام بوته‌های نو و با‌شکوه بپرورانم.

سستی‌ها و کرختی‌ها را کنار می‌زنم.

با باران ایمان، حقیقت سپید فضلیت را می‌پرورم.

این را دریافته‌ام که ایمان پایدار من، قوی‌ترین قدرت وجودم است.

روزنه‌ای نو به ذات روحانی خویش می‌گشایم.

من می‌یابم،

خویشتن گم‌شده‌ای را از لابه‌لای بوته‌های خشکیده‌ی طنازی.

فرشته‌ای در کنارم ایستاده و به من لبخند می‌زند.

فرشته‌ام نوید می‌دهد که حقیقت زیبایی تو، در نجابت و متانت تو در حال شکفتن است.

از دریچه‌ی ایمان که به هستی‌ام می‌نگرم، لذت از نو سرودن و جوانه زدن را حس می‌کنم.

به فرشته‌ام سپردم که همیشه با من باش.

پاکی را تا عمق وجودم جاری کن.

راهی برای رستن یافتم؛ تو از آن من شدی و

من شفافیت حضور تو را در تاریکی لحظه‌های تلخ تردید یافتم.

فرشته‌ام مسیر نور را تا افق‌های معنویت نشانم داد.

تا رویش دوباره‌ی ایمان،

تا افق‌های جاویدان روشنی،

با آفتاب طلایی تو،

همگام و همنفس،

روی بال‌های فرشته‌ام،

انعکاس طلایی خورشید، را تجربه می‌کنم.

دنیای من، از آن تو می‌شود.

فضا پر از پیام نوازش‌گر زیبایی ازلی است.

تو معجزه‌ای شدی که بیداری لحظه‌های ناب را به ارمغان آوردی.

من از ماهیت بی‌نهایت خویش آگاه شدم.

تو همچون منی، می‌خواهم بدانی؛

جهان روبه روی تو، درهای سبزی را به رویت گشوده که از دریچه‌ی سعادت و نجابت به زندگی‌ات بنگری،

آن گاه خورشید از آن تو می‌شود.

تا طلوع بیکرانگی ایمان، گامی بیش نمانده،

تو هم با من نغمه‌سرایی کن.

تا افق روشنی، عاشقانه اوج بگیر.

بیا با هم بدرخشیم در پرتو رخشان خورشید خندان حجاب.