پایت که به پایتخت باز میشود، آزادیاش چشمهایت را پرسوتر و فعالتر از همیشه به این سو و آن سو میچرخاند. انگار روشندلی بودهای که تازه چشمت به دنیا باز شده و اکنون با حیرتی خاص و ولعی وصفناپذیر دور و برت را میپایی. در این حال یا باید عین ننه بزرگها مدام استغفرالله بگویی و چشمهایت را درویش کنی یا عین ندید بدیدها چشمهایت را چهار تا کنی و لفظ «جلّ الخالق» از دهانت نیفتد؛ بسکه دم به دم هیبتها و شمایل جدید و شگفتانگیزی مقابلت ظاهر میشود. انگار به سینما رفتهای و در حال تماشای فیلمی تخیلی هستی؛ با شخصیتهایی فضایی! هر کدام با سیما و پوششی عجیب و غریب، اما موجودیتی صد البته قریبتر! به خودت که نگاه میکنی نمیدانی از عتیقه بودنت در میان آن جمع احساس حقارت کنی یا از عفیفه بودن، احساس ارزش! ارزش که بدون رنگ زدن به چهرهات و به نمایش گذاشتن جسمت همچنان اعتماد به نفست بالاست و کمبودی حس نمیکنی؛ یا حقارت که اینان پایتخت نشینند و به روز، درکشان بالاست و به تناسب آن افاضهی فضل میکنند! به تمسخر لبخندی میزنی که چه قدر برخی خودکمبینند و ظاهربین، که شخصیت و اعتبار خود را، تنها در آب و رنگ ظاهرشان میدانند.
درون پاساژها و پشت ویترینها که دید میزنی، شخصیتهای جدید میبینی. کله مهتابیهای سر به زیر و سر به هوای این روزها یا همان مانکنهای مو فشن، چشم رنگی و دماغ سر بالا، حالا ماسکهای انساننمایشان را از سر برداشتهاند و در مقابل کسانی که از آنها مانکنترهستند، با تعجب حیا اختیار کردهاند! با یک نگاه به دور و برت، یک لحظه فکر میکنی این مانکنهای جدید و متحرک، روی هر چه مانکن است کم کردهاند؛ و همانند مدلهای غربی در شوهای لباس، با تفاخر دور و اطرافت پرسه میزنند. با این تفاوت که آنها در ازای خودنماییشان مزدی میگیرند برای گذران زندگی؛ و اینان به یک نگاه حریصانه و احساس زیبایی و برتری، بسنده میکنند. همین آمار خودگشتگیها موجب میشود که روز به روز رتبهی ایران در مصرف لوازم آرایش بالاتر برود؛ و اغلب دختران و زنان جوان قلب ایران، با آرایش و لباسهای آن چنانی، به خیال خود سری در سرها بلند کنند.
دلت میسوزد؛ برای ایرانی که همه دم از دینمداری، اخلاق، اسلام، حیا و فرهنگ میزنند؛ این سو و آن سو کنفرانس و میزگرد و جشنواره حجاب و عفاف به پا میکنند، اما دریغ از ذرهای فرهنگسازی و اثربخشی. سالهاست که هر سازمان و نهادی به شیوه خود و یا با موازیکاری به نبرد با بدحجابی میرود؛ اما کماکان این پایتخت کشور اسلامی روز به روز، روی اسلام را سفیدتر میکند و میادین آزادیاش را وسعت میدهد! سالهاست که با امید بهبود وضع پوشش بانوان، نمایشگاه مد و لباس ایرانی به پا میکنند. نمایشگاههایی که مدلهای لباسش تنها در همان چند روز برپایی نمایشگاه دیده میشود و گاه عجیب یا اسلامی بودنش، فدای جذابیت آن میشود. همین طور گاه چادرهای غریبی طراحی میشود که به جای پوشش، تنها جذابند و جلب توجه میکنند. بعد از نمایشگاه و توجه مقطعی به همان مدلهای معمولاً ناکارآمد و طراحان لباسی که روز به روز به تعداد فارغالتحصیلانشان افزوده میشود؛ باز بازار همان مانتوهای کوتاه و تنگ، گرم میشود. مانتوهایی که سایز بزرگترها را راضی نمیکند؛ و با زرق و برقها و برشهایی عجیب و گاهی بیموردش، اهل حیا را وادار به رفتن به بزازی و خیاطخانه میکند.
مسئولینی که اسلام را سرلوحهی کارشان قرار داده و برای مسائل کشورهای دیگر چارهاندیشی میکنند؛ ابتدا باید برای خانوادههای مذهبی و در امان ماندن فرزندان ایران از آسیبهای بیحجابی، کاری بکنند. انصاف نیست که دختر محجبه ایرانی در تهران و دیگر شهرهای بزرگ کشور، به خاطر حجابش مورد بیتوجهی قرار گیرد و حتی با وجود تواناییهای علمی در میدان کار و کوشش، به خواست خود و یا صاحبان کار، عرصه را برای رقبای خوش آب و رنگ خالی کند.
جای تاسف است که برخی خانوادهها مجبورند در ازای پرداخت هزینههای سنگین، فرزندانشان را به مدارس غیر دولتی ویژهای بفرستند تا خیالشان از بابت همکلاسیها و معلمانی که قرار است الگوی فرزند آنان گردد، تا حدی راحت باشد. مدارسی که همه دانشآموزان و معلمانش، چادر سر میکنند؛ اخلاق را در رأس اهدافشان قرار داده و آزادی را به گونهای که صحیح است، هجی میکنند.
به خود نهیبی میزنی که تو را چه به این فکرها؟ بگذار چند روز دیگر که دوباره وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نمایشگاه مد و مانتو برگزار کرد، مردم خودشان قضاوت کنند. حتی دلت را خوش میکنی به خبری که شنیدهای و قرار است در دهه فجر، ایران نمایشگاه مد و لباس بینالمللی برپا کند. با این اوضاع ترجیح میدهی ذهنت را مشوش نکنی و دلت غنج برود که اگر کسی در ایران از طراحان و تولیدکنندگان اسلامی حمایت و استقبال نمیکند، لااقل همان مدلهای گاه کارآمد، در دیگر کشورهای اسلامی به کار میآید.
پس به امید فرداهایی روشنتر، کار را به کاردان میسپاری و به شهرت باز میگردی؛ تا در کنج تنهائیت، لااقل پاسدار ارزشهایی باشی که با جان و دل به آنها دل خوش کردهای.