شنگول، منگول و حبه‌ی انگور با آقاگرگه چه کردند؟

نویسنده



مروری بر نقش آرامش و امنیت خانواده بر تربیت کودکان
کارشناس ارشد اطلاع‌رسانی و سطح دو حوزه
همه‌ی شما بارها و بارها قصه‌ی شنگول و منگول و حبه‌ی انگور را شنیده‌اید. قصه‌ی شیرین و پرماجرایی که در کودکی ما را به هیجان وامی‌داشت و حال در بزرگ‌سالی به‌عنوان درس عبرت برای بچه‌های‌مان تعریف می‌کنیم، تا هر وقت موقعیت خطرناکی پیش‌آمد کرد، بدانند چه باید بکنند! دنیای کودکی ما، دنیای قصه‌های رنگارنگ است که اگر به عمق آن‌ها توجه شود، در هر یک از قصه‌‌ها، یک نکته‌ی تربیتی نهفته است. نمونه‌ی آن همین قصه‌ی بزبز قندی و آقا گرگه است که به بچه‌ها یاد می‌دهد گاهی اوقات ممکن است اتفاق خطرناکی بیفتد که آرامش و امنیت‌شان را در معرض خطر قرار دهد.
فراگیری اصول تربیتی کودک از مهم‌ترین اولویت‌هایی است که والدین باید آن را جدی بگیرند. متأسفانه بیش‌تر خانواده با اتکا به دانسته‌های خود و تجربه‌های دیگران و آنچه دیده یا شنیده‌اند، به تربیت فرزندشان می‌پردازند. در این میان آگاه کردن والدین به نقش حساس خود در تربیت نسل بعد و جدی گرفتن مسائل تربیتی کودک در جامعه مهم و قابل توجه است.
خانه‌ محل آرامش است
 از کارکردهای خانواده بسیار گفته شده اما آنچه در عصر اضطراب‌آلود کنونی برای یک انسان آرامش‌بخش است، وجود خانه و خانواده‌ای است که تأمین آرامش جسم و تسکین جان اعضای آن، مولد استعدادها و برطرف‌کننده‌ی هر استرسی است. فضای محدود و امن خانه، حریمی برای ابراز احساسات، بیان اسرار، ارضای غرایز و تأمین نیازهای جسمی و روحی انسان است. این سکونت و امنیت را خداوند به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید: «و الله جعل لکم من بیوتکم سکنا؛ خداوند از خانه‌های شما محل سکونت و آرامش برای‌تان قرار داد.» (نحل، آیه‌ی 80) واژه‌ی سکن به معنای هر چیزی است که انسان به‌وسیله‌ی آن تسکین یابد، مثل خانه. اگر خانه‌ای تأمین‌کننده‌ی نیازهای جسمی و روحی نباشد، نامش مسکن خواهد بود؟
خانواده، ایستگاه اول شخصیت‌سازی است
محیط خانواده اولین و محکم‌ترین عامل در شکل‌گیری شخصیت کودکان و نوجوانان و زمینه‌ساز رشد جسمانی، اخلاقی، اجتماعی، عقلانی و عاطفی آن‌هاست. فرد در خانواده متولد می‌گردد، در این بستر شکل می‌گیرد، رشد می‌کند و همیشه در مواقع نیاز به خانواده تکیه می‌کند و در پرتو زندگی خانوادگی سکون و آرامش می‌یابد. نهاد خانواده در همه‌ی ادوار و جوامع پذیرفته شده و توسعه یافته است. در این میان، کودکان در فضای خانواده به صورت مستقیم و غیرمستقیم بسیاری از آداب و ارزش‌ها را می‌آموزند. آن‌ها در ارتباط با اعضای خانواده تجربیات گوناگونی کسب می‌کنند و از طریق این محیط کوچک با کودکان دیگر و دنیای خارج آشنا می‌گردند.
مواظب افراط و تفریط‌ها باشیم
 در تحلیل روابط خانواده معمولاً با دو نوع برخورد از سوی خانواده‌ها مواجهیم. گاه والدین با مسائلی روبه‌رو می‌شوند که در واقع رفتار نابه‌هنجار نیست؛ اما آن‌ها بیش از حد، حساسیت به خرج داده و احساس می‌کنند حرکات فرزندشان نامعقول و ناسازگارانه است. گاه مشکل واقعاً وجود دارد و کودک یا نوجوان رفتارهایی را از خود بروز می‌دهد که نه تنها برای خودش مضر است، بلکه زندگی دیگران را نیز با مشکل مواجه می‌کند. کودکان ناسازگار و خانواده‌های نابه‌سامانی که به فرزند خود هم‌چون گیاه می‌نگرند و با این اندیشه آن‌ها را می‌پرورانند که مگر خود ما چه‌طور بزرگ شده‌ایم؟ در واقع برخی خانواده‌ها بدون آن‌که تغییر شرایط زمانی و تفاوت موقعیت‌ها را در نظر آورند با نوعی بی‌قیدی نسبت به تربیت فرزندان و عمل‌کرد آن‌ها در اجتماع، از خود سلب مسئولیت می‌کنند. وقتی محیط خانواده‌ای همواره آمیخته به رفتارهای پرخاشگرانه، فشار روانی و استرس باشد، به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر رفتار فرزندان در بستر خانواده و اجتماع تأثیر می‌گذارد. در پاره‌ای از اوقات عدم امنیت و آرامش در محیط خانواده، منجر به بزه‌کاری اعضای آن خانواده از جمله فرزندان می‌شود.
ریشه احساس ناامنی از کجاست
از آن‌جایی که اساس شخصیت هر فرد در کودکی وی شکل می‌گیرد، باید زمان مناسب به منظور ایفای نقش تربیتی در اختیار والدین قرار داده شود. افزایش آگاهی در والدین در خصوص امور تربیتی فرزندان موجب می‌شود تا از بروز مشکلات و معضلاتی که جوانان در آینده با آن‌ها روبه‌رو می‌شوند، جلوگیری شود. نقش مادران در تربیت فرزندان بیش‌تر است، زیرا مادر می‌تواند با ایفای صحیح نقش خود،‌ موجب افول احساس نا‌امنی و کاهش بروز مخاطرات اجتماعی در میان فرزند خود شود.

نیاز کودک، حس آرامش و امنیت است
آنچه که یک کودک را بیش از هر چیز به وحشت و ترس وامی‌دارد، احساس ناامنی و عدم آرامش در محیط خانه است که متأسفانه در برخی از مواقع، والدین به این نکته‌ی حیاتی و مهم بی‌توجه هستند. دعواهای خانوادگی، پرخاشگری زوجین نسبت به یک‌دیگر و اختلافات شخصی آن‌ها، روح حساس و معصوم کودکان را آزرده‌خاطر می‌سازد و تأثیرات مخربی بر شخصیت کودک می‌گذارد و منجر به عدم اعتماد به ‌نفس کودکان می‌شود. اولین رهاورد برآورده شدن نیازهای کودک، حس آرامش و امنیت است؛ زیرا کودک درمی‌یابد تنها نیست و هر زمان به چیزی نیاز داشته باشد، مادر نیازهایش را برآورده می‌کند. این حس امنیت و آرامش در آینده در اعتمادش به دیگران نقش مهمی ایفا می‌کند. به عبارتی اعتماد وی در کودکی، پایه و اساس اعتماد به زندگی در بزرگ‌سالی است.
الگوی پرخاشگری، الگوی کودک می‌شود
برخی از کودکان در محیط خانوادگی با رفتارهای سخت‌گیرانه و مستبدانه مواجه می‌شوند. خانواده‌هایی که گاه هیچ انعطافی در حرکات و تصمیم‌گیری‌های خود ندارند، برای اثبات نظریه‌ی خویش متوسل به کشمکش و مشاجره می‌شوند. کودکی که در دنیای کودکانه خود سرگرم بازی و کنجکاوی است، از والدین انتظار ندارد که با محدودیت‌ و یا تنبیه از سوی آن‌ها روبه‌رو شود. کودک نیازمند بازی و نشاط است؛ اما والدین دوران کودکی خود را از یاد برده و از فرزند انتظار دارند مانند بزرگ‌سالان رفتار کند. مسلماً کودک قادر نیست این انتظار والدین را برآورده کند، پس عکس‌العمل‌هایی نشان می‌دهد و والدین عصبی معمولاً با کتک زدن کودک و نشان دادن رفتارهای پرخاشگرانه به این نمایش خاتمه می‌دهند. رفتارهای خشن و توهین‌آمیزی که به مرور الگوهای پرخاشگرانه را به کودک می‌آموزند. بدین معنی که اگر می‌خواهی حرف خود را به عمل بنشانی فحاشی کن، پرخاشگر باش و اگر لازم شد از قدرت بدنی و زور بازویت استفاده کن!
مادر مضطرب، مواظب توانایی‌های کودکت باش
اهمیت دادن به توان‌مندی‌های یک کودک نقش مهمی در شکل‌گیری اعتمادبه‌نفس کودک دارد. تجربه نشان داده مادرانی که از جسارت و اعتماد به ‌نفس بیش‌تری برخوردارند، به فرزندان خود نیز میدان عمل بیش‌تری می‌دهند و فارغ از اضطراب در خطر بودن کودک، در مواقع مورد نیاز، اختیار عمل را به کودک توان‌مند خود می‌دهند. در این مرحله‌ی حساس لازم است مادر کارهایی را که کودک قادر به انجام آن است، به خودش واگذار کند. در بیش‌تر موارد مادر مراقبت‌هایی که به هنگام ناتوانی کودک انجام می‌داد، در دوران توان‌مندی کودک ادامه می‌دهد که علت آن ناآگاهی و گاهی اضطراب مادر است. هم‌چنین گاهی مادر به تصور این‌که کودک از انجام بعضی کارها به دردسر می‌افتد یا ممکن است ناراحت شود، به کودک میدان عمل نمی‌دهد. به عنوان مثال وقتی کودک قادر به غذا خوردن است، مادر اجازه دهد خودش غذا بخورد، حتی اگر غذا را می‌ریزد یا بلد نیست از قاشق استفاده کند. فقط در طول زمان است که کودک مهارت‌های لازم برای غذا خوردن را پیدا می‌کند. البته کودک باید هم‌چنان حس آرامش و امنیت از حضور مراقب یا مادری را که مواظب اوست، حس کند.
کودک به شما محتاج است، یا شما به کودک؟
کودکی که با حضور مادر احساس امنیت و آرامش پیدا کرده است، می‌تواند در غیاب مادر با یکی از اطرافیان تنها بماند. او می‌داند که همیشه یک فرد مسئول حضور دارد که از او مراقبت کند. بنابراین به راحتی فرد دیگری مانند مادربزرگ یا خاله را جایگزین مادر می‌کند و در کنار آن‌ها نیز احساس امنیت پیدا می‌کند. البته گاهی مادر به حس ناامنی کودک دامن می‌زند و در اضطراب دائمی به سر می‌برد و تصور می‌کند که حتماً باید خودش حضور داشته باشد. در صورتی که چنین نیست؛ گاهی دل‌بستگی برای والدین معنای متفاوتی پیدا می‌کند. کودک احساس می‌کند والدین به او وابسته شده‌اند و به او نیاز دارند. در چنین شرایطی والدین دائم در تلاش‌اند هر چه کودک می‌خواهد برایش فراهم کنند تا محبت او را به خود جلب کنند. این مسأله تأثیرات منفی زیادی بر رشد شخصیتی کودک می‌گذارد و در پاره‌ای از موارد ممکن است کودک در جهت تمایلات و خواسته‌های خود از این وضعیت والدین به نفع خود سوءاستفاده کند.
اصول برقراری یک زندگی آرام چیست
پدر و مادر در یک خانواده‌ی پرنشاط و سرزنده می‌توانند با رعایت مواردی، هم آرامش و امنیت را به فرزندان خود هدیه دهند و هم اصول برقراری یک زندگی آرام را به آن‌ها بیاموزند.
1. مثبت‌اندیشی: افراد باید با دیدی مثبت‌نگر وارد محدوده‌ی خانواده شوند و فقط نقاط ضعف را نبینند و به موارد مثبت بیش‌تر توجه کنند.
 2. امیدبخشی: انسان به امید زنده است و ما با امیدآفرینی در افراد خانواده می‌توانیم زمینه‌ی تلاش‌گری و موفقیت آنان را فراهم کنیم.
3. بخشایش: بخشیدن و عفو کردن ایجاد آرامش می‌کند. مکتبی درمانی به نام «عفودرمانی» یا «بخشایش‌گری» وجود دارد که بر اساس آن‌ها یاد می‌گیریم چگونه دیگران را ببخشیم.
 4. صلح‌آفرینی: ایجاد مودت بین افراد مؤلفه‌ی دیگر آرامش است.
 5. خیرآفرینی: خیر و نیکی کنیم و خیرآفرین باشیم. دست خیرآفرین آرامش بیش‌تری دارد. بچه‌ها را خیّر و خیرآفرین بار بیاوریم، تا بدانند برای تواضع باید خیرآفرینی کنند.
6. توکل به خداوند، توکل کردن آرامش‌بخش است؛ این که فرد کارها را با تلاش کافی انجام دهد و نتیجه‌ی مثبت آن را از خداوند بخواهد.
و سرانجام این‌که...
 با این‌که در قصه‌ی بزبز قندی و آقا گرگه، شنگول و منگول و حبه‌ی انگور، بچه‌ها غریبه‌ای را به خانه‌ی امن و آرام خود راه دادند؛ اما خانم بزی توانست بچه‌هایش را نجات بدهد. در دنیای واقع نیز گرگ‌های زیادی در کمین فرزندان ما هستند و در انتظار بلعیدن کودک دیروز و نوجوان امروز ما. اگر فرزندی به دام افتاد، به سختی امکان نجات و رهایی‌اش از خطر میسر است.
  ابن‌سینا بر اساس آیه‌ی 21 سوره‌ی روم اساس توفیق هر خانواده را چهار رکن آرامش، عشق، رحمت و اخلاق می‌داند. خانواده موفق هم‌چون روحی مشترک در چندین کالبد هستند که همراه و هم‌گام یک‌دیگر به سمت کمال می‌روند. در این خانواده، وحدت، هماهنگی و انسجام اهمیت بسیار دارد؛ و توجه به عواطف، اخلاق و دیانت، زمینه‌ساز رشد معنوی فرزندان است.
وقتی روابط صمیمی میان والدین و فرزندان همیشه در رأس امور باشد و طعم خوش آرامش و امنیت، ذائقه‌ی اعضای خانواده را شیرین کرده باشد؛ ارکان خانواده محکم و استوار می‌گردد. این خانواده پشتیبان و تکیه‌گاه همیشگی اعضای خود است و چنان محبت و صمیمیتی در میان آن‌ها موج می‌زند که هیچ آسیبی پایه‌های خانواده را سست نمی‌کند. والدین برای فرزندان سمبل امنیت، آسایش و آرامش به حساب می‌آیند. هنگام منازعات و مشاجرات لفظی والدین و گاه زد و خوردهای جسمی آن‌ها، فرزندان خود را در چنگال طوفانی مخرب و ویرانگر اسیر می‌بینند. آن‌ها تنها می‌توانند شاهد آن باشند که چگونه سمبل امنیت در مقابل دیدگان‌شان نابود می‌شود!