گفتگو با جعفر آرشید، کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی و مدرس دانشگاه
کارشناس علوم ارتباطات
«سلامت» واژهای آشناست و هیچ انسانی در پی آن نیست که با کوچکترین اهمالی، این موهبت خدادادی را به مخاطره اندازد و زیبایی، شادابی و نشاط را از زندگی خود سلب کند. از همین روست که با بروز کوچکترین اختلال و یا علامت و احساس درد به چارهاندیشی پرداخته و راه مداوا را در پیش میگیریم. حاصل این تدبر و مراجعهی بهموقع، حصول سلامت جسمی ما و رسیدن به امنیت و آرامش میباشد. خوشبختانه در عصر کنونی ارتباطات و رسانههای جمعی باعث به جریان انداختن اطلاعات و حتی رقابت تنگاتنگ در میان جوامع بشری شدهاند؛ اهمیت پرداختن به مقولهی سلامت را دوچندان کردهاند. آنچه مد نظر است سلامت روح و روان زنان است که در هیاهو و مشغلههای زندگی، کمتر مورد کنکاش و حتی واکاوی قرار میگیرد. سلامت جسم با سلامت روح و روان تحقق مییابد و این دو لازم و ملزوم هم میباشند. اهمیت این مسأله باعث شد تا گفتوگویی را با جعفر آرشید یکی از صاحبنظران این امر ترتیب دهیم، به این امید که رهنمودهای این کارشناس، در پرداختن به سلامت روان بانوان، افق روشنتری را پیش روی آنان ترسیم سازد.
* اگر بخواهیم تعریفی برای مقولهی بهداشت و سلامت روان داشته باشیم، جامعترین تعریف شما چیست؟
سلامت روان یکی از اصطلاحاتی است که همواره مورد اختلافات بوده و هر کسی برای این تعریف، ملاکی را در نظر میگیرد؛ اما عموماً کسی که با هنجارها و رفتار اکثریت جامعهی خویش مطابق و سازگار باشد، از لحاظ روانی سالم معرفی و تلقی میشود. این فرد رفتارهایش را طبق عرف و هنجارهای جامعهی خود مطابقت میدهد. از زندگی شخصی خود احساس لذت و رضایت دارد و از نظر اطرافیان، شخصی خوشنود و راضی بهنظر میرسد، هم در زندگی شخصی و هم زندگی اجتماعی خویش.
* با توجه به این تعریف، احساس رضایت و خرسندی از زندگی فردی و اجتماعی، مهمترین معرف سلامت روانی یک فرد است؛ اما چگونه میتوان به این نتیجه رسید که فردی سلامت روانیاش به خطر افتاده است؟
علاوه بر آزمونهای شخصیتی و پرسشنامههای چند جنبهای شخصیتی مینهسوتا که برای اندازهگیری سلامت روان یک فرد بهکار میرود؛ برخی رفتارها هم مؤید وجود یک بیماری روانی میباشند که اهم آنها عبارتاند از افسردگی، اضطراب، خود بیمارانگاری، وسواس و وجود افکاری مزاحم در ذهن و روح فرد.
باید بدانیم و باور کنیم که هیچ فردی بهطور صد در صد از لحاظ روانی سالم نیست؛ همچنانکه کمتر میبینیم فردی از بُعد جسمانی هم کاملاً سالم و تندرست باشد؛ اما شدت و ضعف یک اختلال و بیماری حائز اهمیت قرار میگیرد. تا وقتی مشکلی در زندگی ما اختلال ایجاد نکند، بیماری و تهدید تلقی نمیشوند؛ اما شدت یافتن یک اختلال مثل افزایش اضطراب یا وسواس میتواند فکر و ذهن سالم را بیمار و آلوده سازد و سلامت روان او را به مخاطره اندازد.
* اگر بخواهیم بهداشت روان را بهطور خاص مورد کنکاش قرار دهیم، با مورد خطاب قرار گرفتن بانوان در این مقوله، تغییری هم در تعریف و مشخصهها، شاهد خواهیم بود؟
همانگونه که گفتیم هر جامعهای بر اساس ملاکها و معیارهای رایج خود، تعریفی از این موضوع ارائه میکند؛ اما سازگاری فردی با زندگی و اجتماع در همهی این تعاریف به چشم میخورد، باز باید یادآوری شود طبق نظر کارشناسان، حالتی که مؤید سلامت کامل روان باشد، وجود ندارد؛ اما در خصوص بانوان هم، یک بانوی سالم از نظر روانی خودش را با معیارهای فردی و اجتماعی تطبیق میدهد.
در حال حاضر، شرایط فعلی با شرایط قبل تفاوت دارد؛ اما نباید یک اصل مهم را فراموش کرد و آن اینکه هر فرد ممکن است تحت تأثیر شرایط زمانی و مکانی نقش یا نقشهایی را عهدهدار شود، اما خصوصیات ثانویه که همانا تجارب خصوصی و اجتماعی میباشند که در زندگی کسب میشوند، بر خصوصیات ثابت و اولیهی فردی تأثیر میگذارند. تا چند سال پیش خانهداری برای خانمهای جامعهی ما یک تجربهی موفق بود و خانمی موفق و سالم معرفی میشد که در خانه به وظایف محول شده اعم از خانهداری، همسرداری، تربیت فرزند و... بهخوبی عمل کند؛ اما در جامعهی فعلی تجارب تغییر کرده و افراد از یکدیگر تأثیر میگیرند.
در شرایط کنونی اکثر خانمهایی که مشغول تحصیل میباشند خواهان شغل هستند و اگر نتوانند به آن دست یابند، احساس سرشکستگی میکنند؛ لذا یافتن شغل مناسب یکی از موارد مورد توجه خانمها شده است. در مقولهی شغل، لزوماً حقوق ملاک نیست، بلکه ابراز وجود هدف اصلی میباشد؛ اینکه زنان بتوانند ثابت کنند دارای حق و حقوقی هستند و از مردان به لحاظ لیاقت و شایستگی کم ندارند.
*پس با این اوصاف میتوان گفت که در تحقق سلامت روان، زنان و جامعه لازم و ملزوم هم هستند و مکمل یکدیگر؟
بله، در جامعهی کنونی خوشبختانه محدودیت وجود ندارد. در عرصهی ورزش، تولید، تجارت، رانندگی و ... زنان دخیل هستند و حتی در پستها و موقعیتهای بالاتر همچون شورای شهر، مجلس شورای اسلامی و... زنان همردیف مردان قرار گرفتهاند. زنان جامعهی ما باید با ارتقاء اعتماد به نفس خویش، خودپنداری قویتر بیابند. در این بین میبایست متغیر کوشش و تلاش خود را بیشتر کنند و در حال حاضر کمتر شغلی را میبینیم که بین جنسیت زنان و مردان فرقی قائل شده باشد؛ پس زنان و جامعه هر دو توانسته و میتوانند بستر رشد و تعالی یکدیگر را فراهم کنند تا سلامت روان و دوری از افسردگی به معنای واقعی محقق شود.
*از جامعه و محیط که فاصله بگیریم، نقطهی مقابل سلامت روان، بیماری فکری و روحی قرار میگیرد. هر جا سخن از بیماری میشود قطعاً علائم و مشخصههایی هم به چشم میخورد؛ یک بانوی آگاه چهگونه میتواند به بیماری روحی خود پی ببرد؟
متأسفانه بسیاری از افراد وقتی در زمینهای به اطلاعاتی دست مییابند نسبت به آن مسأله حساس میشوند. در این مقوله هم تا کسی با مقولهی سلامت روان آشنا میگردد، کوچکترین نشانهای که ببینند، خود را بیمار فرض میکنند؛ همچون مادرانی که با کمی فعالیت فرزندشان، آنها را در زمرهی بیشفعالان قرار میدهند. یکی از راههای خوب جهت تشخیص و مداوای بیماری فکری و روانی که متأسفانه در جامعهی ما هنوز نهادینه نشده، مراجعه به پزشک مربوطه میباشد. همانطور که در هر بیماری جسمی به پزشک متخصص مراجعه میشود، در مقولهی فکر و روان هم، مراجعه به مشاور و روانشناس بهترین راهکار است؛ چرا که با اندکی صحبت میتوان بهراحتی مشکل را حل کرد.
نهادینه کردن این امر که مراجعه به روانشناس ننگ نیست، گام اول محسوب میشود. بیشک مراجعهی گاه به گاه به این مراکز روانشناسی میتواند ما را در داشتن سلامت روان خود و عزیزانمان یاری دهد. باید توجه کرد بیماریهای روانی، بیماریهای خاموش و مخفی میباشند. پس اگر بهموقع تشخیص داده نشوند و درمان نگردند، لطمهی جدی و جبرانناپذیری میزنند؛ بدین منظور تا مراجعه صورت نگیرد، تشخیص و درمان هم امکانپذیر نخواهد بود.
* یک زن در جایگاه همسر و مادر برای تحقق سلامت روان خود، همسر و فرزندانش چه وظایف یا اولویتهایی را میبایست لحاظ کند؟
طبق نظر روانشناسان، اگر بخواهیم خانوادهای سالم از نظر جسمانی و روانی داشته باشیم، باید نیازهای افراد خانواده را برآورده کنیم؛ در غیر این صورت، بیماری ظهور، رشد و یا عود میکند. در حقیقت جدا از نیازهای اولیه و جسمانی، سه یا چهار طبقه نیاز داریم که میبایست برآورده شوند، نیازهایی همچون: نیاز به امنیت و آرامش بهطور مثال گله کردن بیش از حد بانوان، باعث سلب آرامش و امنیت مردان در خانه میشود. در خصوص کودکان هم مقایسهی آنان با دیگر همسن و سالها، باعث ایجاد ترس در دل کودکان میشود. حتی بیتوجهی به آنها سلامت روانشان را بهخطر میاندازد.
در این بین بروز علاقه و بیان محبت همواره بهعنوان بهترین راهکار و درمان جهت حصول سلامت روان توصیه و مورد توجه قرار گرفته است؛ چرا که نیاز به محبت بهعنوان نیاز بعدی هر انسانی مطرح میشود. پس از آن نیاز به احترام مدنظر است؛ به عبارت دیگر هر انسانی آرزو دارد تا به او احترام بگذارند. پس نیازهای فیریولوژیک یا اولیه، نیاز به امنیت، نیاز به محبت و نیاز به احترام، مهمترین نیازهای بشری هستند که میبایست برآورده شوند؛ اما در تأمین و رفع این نیازها، زن در جایگاه همسر و مادر، رکنی اساسی ایفا میکند. بدیهی است وقتی نیازهای اولیه برآورده شوند، نیازهای وجودی مثل زیبادوستی، پیشرفت در زندگی و... بروز میکنند که باعث تعالی و رشد میشوند. در این بالندگی و تعالی، زنان و نقش حساس و مهم آنها، حرف اول را میزند.
* در جایگاه یک صاحبنظر چه اصولی را بهعنوان الفبای سلامت روان برای بانوان توصیه میکنید؟
بهطور کلی هر فرد اگر سه صفت را در خود بارور، تعالی و تقویت دهد، کمتر دچار بیماری میشود؛ این سه صفت عبارتاند از تعهد، کنترل و مبارزهجویی. پس اگر فرد متعهدی باشیم، خودمان را کنترل کنیم و روحیهی مبارزهجویی خود را افزایش دهیم، به سلامت روان دست مییابیم.
با رعایت این اصول، افکارمان سالم و پاک میشوند. فکر و روح سالم، بدن سالم، خانوادهی سالم و در نهایت جامعهی سالم ارمغان مشق نوشتن از این الفبای سلامت روان میباشند؛ جا دارد تمامی بانوان با پرداختن به چنین مواردی، تضمین کنندهی سلامت روح و روان خود و اطرافیانشان باشند.