دانشجوی کارشناسی ارشد جامعهشناسی
چهارشنبهسوری یکی از مهمترین جشنهای دوران ایران باستان است که بهعنوان «جشن اتحاد» از آن یاد میکنند؛ چرا که ابعاد متعدد انسانی این جشن ارتقای روحیهی اتحاد و نوعدوستی بوده است. «حاجی فیروز» درست ده روز قبل از آمدن عید نوروز با صورتی سیاه شده و لباسی قرمز در بین مردم حاضر میشد و خارها و گیاهان هرزهی زمین را کنده و زمین منطقه را آمادهی باروری میکرد. مردم زبالهها را جمع میکردند و شب، همراه با خارها و بوتهها میسوزاندند. به همین خاطر چهارشنبهسوری افزون به جشن اتحاد، جشن پاکسازی محیط زیست هم بود. در واقع پیام جشن این است که خارهای نفستان و زشتیهای سال کهنه را بسوزانید و نابود کنید
جشن سوری به معنای شادمانی و با هم بودن و به یاد معبود بودن است؛ به معنی زنده نگهداشتن یاد و احترام خداوند بزرگ با آب، آتش و طبیعت. این جشن فرصتی است برای با معبود بودن، فرصتی که میتوان از آن برای شاد بودن، احیای سنتهای کهن ایرانی و با هم بودن و در کنار هم بودن از آن یاد کرد. افزون بر این برخی آتشافروزی و شادمانی شب چهارشنبهی آخر سال را به قیام مختار ثقفی که به خونخواهی امام حسین و فرزندانش قیام کرده بود، نسبت میدهند: «مختار وقتی از زندان خلاصی یافت و به خونخواهی کشتگان کربلا قیام کرد، برای اینکه موافق و مخالف را از هم تمیز دهد و بر کفار بتازد، دستور داد که شیعیان بر بام خانهی خود آتش روشن کنند و این شب مصادف با چهارشنبهی آخر سال بود و از آن به بعد مرسوم شد.» (روحالامینی، 1380، 50)
آیینهای ویژهی جشن چهارشنبهسوری
برخی معتقدند که چهارشنبهسوری و مراسم آن ریشهی ترکی دارد. فراهم آوردن «آجیل» و مراسم «قاشق زنی» نیز متأثر از فرهنگ ترکی است. علاوه بر «آجیل» و «قاشق»، کلمهی «سور» نیز کلمهای ترکی- مغولی به معنی سرور و شادمانی و جشن و ضیافت و میهمانی است.
آش چهارشنبهسوری
خانوادههایی که بیمار یا حاجتی داشتند برای بر آمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نذر میکردند و در شب چهارشنبهی آخر سال «آش ابودردا»، «آش امام زینالعابدین» یا «آش بیمار» میپختند و آن را اندکی به بیمار میخوراندند و بقیه را هم در میان فقرا پخش میکردند.
آجیل چهارشنبهسوری
زنانی که نذر و نیازی میکردند، در شب چهارشنبهی آخر سال، آجیلی از هفت مغز و میوهی خشک به نماد هفت امشاسپندان درست کرده و آن را در سفرهی چهارشنبهسوری میگذاشتند تا همهی خانواده برای شگون و تندرستی از آن بخورند. امروزه آجیل چهارشنبهسوری جنبهی نذریاش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبهسوری شده است.
بوته افروزی
در ایران رسم بود هر خانواده بوتههای خار و گزنی را که از پیش فراهم کرده بود، روی بام یا زمین حیاط خانه و یا در گذرگاه در سه یا پنج یا هفت «گله» کپه میکرد. با غروب آفتاب و نیمه تاریک شدن آسمان، زن و مرد و پیر و جوان گرد هم جمع میشدند و بوتهها را آتش میزدند. در این هنگام از بزرگ تا کوچک هر کدام سه بار از روی بوتههای افروخته میپریدند، تا مرگ، ضعف و زردی ناشی از بیماری و غم و محنت را از خود بزدایند و سلامت و سرخی و شادی به هستی خود ببخشند. مردم در حال پریدن از روی آتش ترانهی زیر را میخواندند. «زردی من از تو، سرخی تو از من، غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا، ای شب چهارشنبه، ای کلیه جاردنده ، بده مراد بنده.» ایرانیان عقیده داشتند که با افروختن آتش و سوزاندن بوته و خار، فضای خانه را از موجودات زیانکار پاک میکنند و دیو پلیدی و ناپاکی را از محیط زیست دور و پاک میسازند. سپس خاکستر آتش را در سر چهارراه یا در آب روان میریختند تا باد یا آب آن را با خود ببرد و میگفتند: «درد و بلای خانه را ریختم به توی کوچه.»
کوزه شکستن
کوزه شکستن رسم دیگری بود که انجام آن را برای درو کردن بلایا مؤثر میدانستند. هنگام غروب چند سکه درون کوزهای آب ندیده میانداختند و سپس به نیت دور کردن بلا از خانه، کوزهی مزبور را از پشت بام خانه به داخل کوچه پرتاب میکردند و باز میگشتند؛ در موقع پرتاب زیر لب میگفتند: «درد و بلام بره تو کوزه، بره تو کوچه.» مردم پس از آتشافروزی مقداری زغال به نشانهی سیاهبختی، کمی نمک به نشانهی شورچشمی و یکی سکه دهشاهی به علامت تنگدستی در کوزهای سفالین میانداختند و هر یک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر خود میچرخاندند و آخرین نفر، کوزه را بر سر بام خانه میبرد و آن را به کوچه پرتاب میکرد و باور داشتند که با دور افکندن کوزه، تیرهبختی، شوربختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دور میکنند.
شالاندازی
در بسیاری روستاها بهویژه آذربایجان و مرکز ایران، در آیین شالاندازی، پسران جوان از روی بام خانهی همسایگان و خویشان یا نامزد خود شالی از روی روزنهی هیمهسوز به پایین میانداختند و دختران در گوشهی شال، شیرینی و تخمه و آجیل و... میگذاشتند.
خرید اسپند و کندر
یکی از آداب و رسوم شیرین شب چهارشنبهسوری آن بود که به منظور کارگشایی و دفع جادو و رفع و دفع چشم زخم، در این شب اقدام به خرید اسپند و کندر میکردند. زنان به دکانهای عطاری رفته و هنگامی که عطار برای آوردن کندر و اسپند میرفت ناگهان زنان همراه با دختران فرار میکردند. معمولاٌ هم سعیشان بر این بود دکانهایی را برای خرید انتخاب کنند که رو به قبله باشد. پس از فرار از دومین مغازه به عطاری سوم مراجعه کرده و از آنجا کندر و اسپند را خریداری کرده و آن را به نیت و منظورهای یاد شده، دود میکردند.
کفچه زنی
آیین کفچه زنی (قاشق زنی) کم و بیش در همهی سرزمینهای ایران بزرگ برگزار میشد. مردم و گاهی کودکان کاسهای مسین و کفچه را به هم کوبیده و در پشت در پنهان میشوند و صاحبخانه تخم مرغ یا پیشکشی درون کاسه میگذاشت. کفچه زنان چه مرد، چه زن بیشتر خود را با چادر میپوشاندند تا ناشناس باقی بمانند.
شگون (فال) گوش
آیین شگون گوش بیشتر برای کسانی بود که آرزویی داشتند، مانند دختران دم بخت یا زنان در آرزوی فرزند. آنها سر چهارراهی که نماد گذار از دشواریها بود میایستادند و کلیدی را که نماد گشایش بود، زیر پا میگذاشتند و آرزویی میکردند و به گوش میایستادند؛ و گفتوگوی نخستین رهگذر را پاسخ به آرزوی خود میدانستند. اگر سخنان دلنشین و شاد از رهگذران میشنیدند، رسیدن به مراد و آرزو را در سال نو ممکن میدانستند.
منابع
- روحالامینی، محمود، آئینها و جشنهای کهن در ایران امروز، تهران، انتشارات آگاه، 1380.
- رضی، هاشم؛ جشنهای آتش، چاپ دوم، انتشارات بهجت، 1383.