نویسنده

کارشناس‌ارشد علوم قرانی

 

بررسی آیات و روایات نکوهش زنان (4)

در این شماره به بررسی آیات و روایاتی پرداخته می‌شود که به ظاهر بر نکوهش زن دلالت دارد، یا او را در مرتبه‌ای پایین‌تر از شوهر می‌شمارد. اولین سوال این است که چرا در روایات و کتب فقهی تأکید شده حقوق شوهر بر زن بسیار بیش از حقوق زن بر شوهر است؟ از جمله این‌که گفته‌اند اگر قرار بود به سجده بر غیر خدا دعوت شوند، به سجده بر شوهر دعوت می‌شدند!

حقوق یک‌طرفه؛ حقوق متقابل

حقوق به طور کلى گاهى یک‌طرفه است؛ یعنى فقط به سود یکى بر عهده‌ی دیگرى است، بدون این‌که بر عهده‌ی دیگرى حقى واجب گردد. بعید است در بین بندگان چنین حقوقى را بتوان پیدا کرد؛ زیرا از بیان حضرت امیر(ع) در نهج‏البلاغه مى‌توان برداشت کرد هر حقى در مقابل حق دیگرى وضع شده است؛ ایشان مى‌فرمایند: حق چون به سود کسى اجرا شود ناگزیر به زیان او نیز به کار رود و به زیان هر کس اجرا شود، به سود او نیز جریان یابد. اگر بنا بود که در موردى حق یک‏ سویه اجرا شود، چنین موردى تنها از آنِ خداى سبحان بود نه آفریده‌هاى او؛ چرا که او را بر بندگان قدرتى است بی‌کران و قلمرو سرنوشتى که او رقم زده، عدالت ناب است. با این همه در این مورد نیز حق را به گونه‌اى متقابل نهاده است: حق خویش را بر بندگان، فرمان‌برى بى‌چون و چرا، و در برابر آن پاداش آنان را - از سر فضل و کرم و فزونى و گشایشى که خداوندى او را سزاست - دوچندان رقم زده است. (عبده، 1412، ج 2، ص198)

حقوق دیگر، حقوق متقابل است؛ یعنى اگر براى زید نسبت به عمرو حقى واجب مى‌شود، در برابر آن براى عمرو هم نسبت به زید حق دیگرى واجب مى‌گردد و هر دو، هم حق دارند (حقى که به سود آنان است) و هم وظیفه (حقى که بر عهده‌ی آنان است و باید ادا کنند.) شکى نیست که زن و شوهر نسبت به یک‌دیگر حقوق متقابل دارند و هر کدام بر عهده‌ی دیگری حقوقی و نسبت به او وظایفی دارند. در کتب روایى و فقهى، حقوق زیادى براى شوهر بر عهده‌ی زن شمرده شده که در مقابل آن‌ها حقى براى زن وضع نگردیده است. بعضى از علماى اسلام حقوق فراوانى به سود شوهر بر عهده‌ی زن ثابت مى‌دانند که در قیاس با حقوق زن بر عهده‌ی شوهر، نسبت کم‌تری دارد.

نقد علامه شمس‌الدین

مرحوم آیت‌اللَّه شیخ «محمدمهدى شمس‌الدین» رئیس پیشین مجلس اعلاى شیعیان لبنان که نسبت به حقوق زنان، حساسیت داشت، به دقت این فتاوا و روایات و مستندات را از لحاظ سندى و دلالتى بررسى کرده است. ایشان حقوق شوهر بر زن را با توجه به روایات و مستندات فقهى مطرح کرده و اثبات کرده که برخلاف نظر مشهور (که حقوق زیادى براى شوهر بر عهده‌ی زن به نسبت به حقوق زن بر عهده‌ی شوهر قائل هستند) حقوق زن و شوهر «متقابل و متلازم و هم‌سان» می‌باشد. حق شوهر بر زن فقط بهره‌ جنسى و لوازم آن از جمله حق تعیین مسکن است. زن هم در قبال آن، حق نفقه و معاشرت نیکو دارد. حقوق فراوان دیگرى که شمرده مى‌شود، مربوط به زناشویى نیستند و از حقوق انسان‌ها بر عهده‌ی یک‌دیگر می‌باشند؛ و یا روایاتی که حقوقی غیر از این دو برای شوهر اثبات می‌کند، از لحاظ سندی و روایی اشکال دارد؛ یا دلالت بر حق ویژه‌ای برای مرد به نحو «حق و وجوب» نمی‌کند و حداکثر توصیه برای استحکام خانواده و زیاد شدن صمیمیت بین زن و مرد است.

چگونگی مدیریت مرد

اما در مورد این حدیث که از لحاظ سندی محکم است و عیب و ایرادی بر آن وارد نمی‌باشد: خانواده اولین واحد اجتماعى است که با پیوند زن و مرد تشکیل مى‌شود و با تولد فرزندان بر تعداد اعضاى آن افزوده مى‌گردد. این واحد اجتماعى به طور طبیعى داراى غایت و هدف است و سرمایه و توان انسانى اعضاى آن براى رسیدن به هدف، صرف مى‌گردد. هدف خانواده ایجاد محیط انس، لذت، آرامش و صمیمیت براى همسران است تا به کمک یک‌دیگر کاستى‌هاى خود را رفع کنند و نیازهاى طبیعى یک‌دیگر را برآورده سازند؛ نیز زمینه‌ی رشد و تعالى مادى و معنوى براى دو طرف ایجاد گردد و بتوانند نسلى پاک تولید و تربیت کنند.

هر مجموعه‌اى اگر داراى نظام، سازمان‌دهى و مدیریت باشد، بهتر مى‌تواند به اهداف خود برسد و با صرف هزینه‌ی کم‌تر، نتایج بهترى به دست آورد. با به کارگیرى مدیریت، از هرج و مرج و هدر رفتن نیروها و سرمایه‌هاى هر مجموعه جلوگیرى خواهد شد. مدیر در هر مجموعه با هماهنگ کردن اجزا، برنامه‌ریزى، هدایت و کارکرد صحیح مجموعه را تضمین مى‌کند؛ اما نبودن مدیر به هرز رفتن، ناهمگونى و هرج و مرج مى‌انجامد و در نهایت از هم ‏فروپاشیدگى مجموعه را در پى دارد.

اعمال مدیریت یک اصل عقلایى و پذیرفته شده در همه‌ی مجموعه‌هاى کوچک و بزرگ است و در ضرورت آن تردیدى وجود ندارد. مجموعه‌هایى که مدیریت و اصول آن را پذیرفته و بدان گردن نهاده‌اند، موفق بوده و کارنامه‌اى درخشان ارائه داده‌اند. در روایتى از رسول خدا(ص) دستور داده شده که حتى اگر در یک مسافرت سه نفر همراه شدند، یکى از آن‌ها باید مسئولیت و مدیریت جمع را عهده‌دار گردد. (متقی هندی، 1409، ج‏6، ص‏177، ح17550)

ضرورت مدیریت در خانواده هم جزئى از ضرورت مدیریت هر مجموعه هدف‌دار مى‌باشد که باید اعضاى خانواده بدان پاى‌بند باشند تا در سلوک و پیش‌رفت مادى و معنوى موفق‌تر گردند. اگر خانواده مدیر نداشته باشد و زن و مرد در اداره‌ی‌ امور آن برابر باشند، ناچار باید براى حل اختلاف خود در هر مورد به دادگاه مراجعه کنند؛ یعنى ریاست فردى خارج از مجموعه را بپذیرند که به آسانى در دست‌رس نیست. این وضع سبب کُند شدن حل امور خانواده مى‌گردد.

اصل عقلایى در تعیین مدیر، گماردن اصلح و فرد شایسته‌تر بدین مسئولیت مى‌باشد. در هر جمعى باید توان‌مندترین، صالح‌ترین و عالم‌ترین آنان مسئولیت اداره‌ی جمع را به عهده بگیرد. با وجود فرد اصلح، گماردن دیگرى بدین مسئولیت صحیح نیست. در جمع خانواده که در ابتدا از زن و مرد تشکیل مى‌شود، باید آن‌که براى به عهده گرفتن مدیریت شایستگى بیش‌ترى دارد، معیّن شود. از آن‌جا که در بیش‌تر موارد امتیاز و توان‌مندى مرد براى به عهده گرفتن مسئولیت خانواده بیش‌تر است، به طور کلى مردان به‌عنوان سرپرست خانواده، معرفى شده‌اند.

قرآن در یک اصل کلى مى‌فرماید: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر؛ مردان و زنان مؤمن، بعضى از آنان ولىّ برخى دیگرند که به معروف امر و از منکر نهى مى‌کنند.» (توبه، آیه‌ی71) این آیه ناظر به ارتباط اجتماعى افراد مؤمن مى‌باشد که زن و مرد مؤمن نسبت به یک‌دیگر وظیفه و تعهد دارند و باید هم‌دیگر را امر به معروف و نهى از منکر کنند و بى‌اعتنایى را کنار بگذارند. در این آیه مردان ولىّ زنان یا بالعکس شمرده نشده، بلکه تعهد و مسئولیت متقابل براى همه‌ی افراد مؤمن (زن و مرد) تعیین شده است؛ اما در خانواده با این‌که این رابطه ولایى بین زن و مرد به عنوان دو مؤمن وجود دارد و هر کدام از آنان در برابر دیگرى وظیفه و مسئولیت دارد، با این وجود تعیین یک مدیر و سرپرست و اداره ‏کننده از بین آن دو لازم است. قرآن و اسلام مرد را براى این مسئولیت معین کرده‌اند: «مردان سرپرست زنان هستند به خاطر مزیت‌هایى که خداوند براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است و به خاطر آن‌که از اموال‌شان براى آنان هزینه مى‌نمایند.» (نساء، آیه‌ی34)

در آیه‌ی بالا براى سرپرست قرار دادن مردان دو دلیل ذکر شده است:

1. مردان از جهت تدبیر اقتصادى و اجتماعى براى خانواده، نیز قدرت دفاع و برنامه‌ریزى، اغلب بر زنان برترى دارند. البته این برترى دلیل فضیلت ذاتى نیست، زیرا ذات زن و مرد در انسانیت شریک است و در جهت تقرب به خدا هم آنچه ملاک مى‌باشد، تقوا و بندگى است که بسته به عمل، عقیده و اخلاق افراد است و جنسیت در آن دخیل نیست، گرچه زنان هم در جهاتى دیگر بر مردان برترى دارند، از این‏رو در آیه‌ی فوق نفرمود: به خاطر آن‌که مردان بر زنان برترى دارند، بلکه فرمود: «بعضى بر برخى دیگر برترى دارند» و این بیان توان‌مندى‌هایى است که گاه در مرد بیش‌تر است و برخى وقت‌ها در زن، که تفاضل (برترى) متقابل مى‌باشد، نه فاضل و مفضولى مطلق.

2. جهت دومى که آیه براى تعیین مرد در سمت مدیریت بیان کرده، تعهدات مالى وى نسبت به همسرش مى‌باشد. چون مرد وظیفه‌ی تأمین هزینه زندگى را دارد، تدبیر کلى امر خانواده به او سپرده شده است.

علاوه بر این مدیریت با مشغولیت ذهنى، خستگى روحى و گرفتارى اجتماعى همراه است، چنان که تلاش فراوان مى‌طلبد و سبب فرسودگى زودرس مى‌گردد. در نظام خانوادگى اسلام، مصلحت زن و مرد بر این است که بانوان تا حد ممکن از چنین صحنه‌هایى دور باشند تا بتوانند آسوده‌خاطر وظایف همسرى و مادرى را به‌خوبى ادا کنند و سرزندگى، شادابى و بالندگى کانون خانواده حفظ گردد.

روحیات طبیعى زن و مرد هم اقتضاى همین حکم را دارد، زیرا روحیات آن دو را این‌گونه توصیف کرده‏اند: زنان داراى لطافت جسمى، حس انقیاد و تسلیم و علاقه‌ی بیش‌تر به خانه هستند. مردان خشن‌تر، عضلانى و قوى‌ترند. احساسات مرد مبارزانه و جنگى است. احساسات زن مادرانه است و این احساسات از دوران کودکى در او نمودار مى‌شود. علاقه‌ی زن به خانواده و توجه ناآگاهانه او به اهمیت کانون خانوادگى بیش از مرد است. مرد مى‌خواهد شخص زن را تصاحب کند و در اختیار بگیرد و زن مى‌خواهد دل مرد را مسخّر کند و از راه دل بر او مسلط شود. مرد مى‌خواهد از بالاى سر زن بر او مسلط شود و زن مى‌خواهد از درون قلبِ مرد بر او نفوذ کند. مرد مى‌خواهد زن را بگیرد و زن مى‌خواهد او را بگیرند. زن از مرد شجاعت و دلیرى مى‌خواهد و مرد از زن دل‌ربایى و زیبایى. زن حمایت مرد را گران‌بهاترین چیزها براى خود مى‌شمارد. (مطهری، ص‏207 - 205)

با توجه به مجموعه روحیات برشمرده - خواه آن‌ها را نتیجه‌ی اوضاع اجتماعى بدانیم یا فطرى و طبیعى بشماریم - مرد براى تصدى مدیریت خانواده مناسب‌تر است و اسلام مرد را عهده‌دار امور خانواده شمرده است. حالا که خانواده دارای مدیر و مطاع و زیرمجموعه و مطیع شد، باید به هر کدام دستورها و رهنمودهای مناسب با شأن خود را داد. مرد را باید از مدیریت استبدادی و خودکامه باز داشت و زن و به تبع فرزندان را به اطاعت و حفظ وجهه و تقویت مدیر سفارش کرد.

خودکامگى، خودرأیى و تحمیل در مدیریت، از نگاه اسلام به شدت منع شده است. وقتى پیامبر عظیم‏الشأن اسلام با آن مقام و جایگاه و عقل و تدبیر و پشتیبانى وَحْیانى در مدیریت بر جامعه، موظف به مشورت و نظرخواهى شده، تصمیم‌گیرى او به پس از مشورت موکول مى‌گردد، «و شاورهم فى الامر فإذا عزمتَ فتوکّلْ على اللَّه» (آل‏عمران، آیه‌ی 159) تکلیف دیگران کاملاً روشن است.

امام رضا(ع) مى‏فرمایند: «پدرم امام کاظم(ع) به رغم خِرَدى که داشت (که با عقل دیگران قابل قیاس نبود) با غلامان سیاه خود مشورت مى‌کرد و در جواب اعتراض دیگران مى‌فرمود: چه بسا خداى متعال فتح و گشایش را در زبان این شخص قرار داده باشد!» (طبرسی، 1392، ‏319) امام على(ع) خطاب به مالک مى‏فرمایند: «هرگز مباد که با خود بگویى من فرمانده و فرمانروایم و فرمان مى‌دهم و باید اطاعت شود که این فکر، سیاه‏ کننده‌ی دل، ویران‏ کننده‌ی دین و عامل نزدیکى به دگرگونى‌ها و انفجارهاست.» (عبده، 1412، ج3، ص84)

در روایات مرد و مدیر به رعایت زیر دستان و مشورت با آن‌ها و ... امر شده و زن (که اصل و رکن دوم است) و به تبع فرزندان به اطاعت فراخوانده شده‌اند و این روایت ناظر به وظیفه‌ی زن می‌باشد. رسول خدا می‌خواهد بفرماید که مصلحت خانه و زن و شوهر در آن است که زن مطیع شوهر در امور مربوط به زندگی و خانواده باشد و سجده حکایت از اطاعت است و با این‌که این اطاعت از جانب زن نسبت به مرد پسندیده است؛ اما با این وجود زن نباید مرد را سجده کند و سجده فقط اختصاص به خدا دارد.

پس این روایت به ملازمه زن را به اطاعت از شوهر دعوت می‌کند، زیرا این اطاعت به خیر هر دوی آن‌هاست؛ اما می‌فرماید با این‌که اطاعت هر چه بیش‌تر زن از مرد (جز اطاعت از اوامر غیرشرعی او) پسندیده است؛ اما با این وجود سجده بر او جایز نیست و من چنین امری نکرده و نخواهم کرد.

بنابراین، در این روایت سجده کردن به طور کلی حتی در مواردی که مصلحت فرد و جامعه در اطاعت و مطاع بودن یکی و مطیع بودن دیگری است، ممنوع شمرده شده است؛ و هم مطاع بودن مرد و مطیع بودن زن در امور منزل و زندگی خواسته شده؛ زیرا به مصلحت خانواده و مرد و زن و فرزندان و اجتماع است. البته اصل کلی که بر همه‌ی این‌ها حکومت دارد این است که افرادی مثل حاکم و پدر و شوهر و... تا زمانی باید مطاع باشند که اوامر آن‌ها در راستای اوامر خدا و مورد رضای او باشد و اگر آنان امری کردند که خدا نمی‌پسندد، اطاعت از آن‌ها مجاز نیست، بلکه ممنوع است. در این‌جا نه به زن توهین شده و نه برده‌ی مرد شمرده شده؛ بلکه مرد در مدیریت به رعایت مصالح زیر دستان از جمله زن توصیه شده و زن هم به اطاعت از مدیر مأمور گردیده تا خانواده استحکام یابد.

منابع

- قرآن

- نهج البلاغه

- طبرسی، فضل‌بن‌علی، مکارم‌الاخلاق، قم، شریف رضی، 1392.

- عبده محمد، خطب الامام علی (نهج البلاغه)، ج2، قم، دارالذخائر، 1412.

- مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، صدرا.

- متقی هندی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، 1409.