نویسنده

یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های سبک و روش زندگی انسان مسلمان و مدرن ریشه در جهان‌بینی و نگاه او به هستی دارد. باور و اعتقاد به جهان غیب، همه‌ی ابعاد زندگی را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد؛ چرا که ارتباطی عمیق بین ظاهر و باطن و جهان ماده و عالم غیب قائل است؛ اما نگاه مبتنی بر ماده‌گرایی و انکار غیب تلاش انسان را در تأمین هر چه بیش‌تر نیازهای مادی و غریزی‌اش قرار می‌دهد.

تصاحب قلمرو دین به وسیله‌ی روان‌شناسی سکویی برای تصاحب قلمرو به وسیله‌ی سرمایه‌داری شد. رفتن به مراکز تجاری تبدیل شد به کلیسا، کنیسه و معبد رفتن. داروهای ضدافسردگی، روان‌گردان و مواد اعتیادآور جای کالاهای معنوی را گرفت و فارغ از هر محدودیتی به آسانی در دست‌رس جوانان قرار گرفت؛ غافل از این‌که رها شدن از شریعت دین که به ظاهر نوعی معنویت تلقی می‌شد او را در حصار نظامی محدودتر قرار داد؛ نظامی مبتنی بر ماده‌انگاری و اصالت حس. انسان مدرن در این نظام خود را از طرق بندگی معبود رهایی بخشید و دیگر نه خود را اشرف مخلوقات، بلکه برترین موجود نامید. در این دو دیدگاه، اولی خود را تحت مالکیت و تدبیر موجودی به‌نام رب قرار می‌دهد؛ اما دومی با انکار هر گونه ماوراء در برابر ربوبیت و خدایی خود گردن خم می‌کند. در حقیقت ریشه‌ی این تفکر را بایست در نظریه‌ی علم محوری فرانسیس بیکن جست‌وجو کرد. بیکن با انتقاد از گذشتگانی که علم را به قصد فهم و تفسیر عالم فرا می‌گرفتند، هدف از علم را افزایش قدرت آدمی و نه افزایش معرفت او تفسیر کرد. به عقیده‌ی وی علم باید در خدمت تغییر عالم باشد و نه تعبیر و تفسیر عالم. (نصیری، 1389، 69)

مصرف‌زدگی و اشتهای سیری‌ناپذیر شهروندان مدرن راه را برای سرمایه‌داران و شرکت‌های تجاری هموار کرد. دین و نهادهایی چون کلیسا، جای خود را به تشکیلات دولتی و سرمایه‌داری داد که عموماً روان‌شناسی مدرن آن را رهبری می‌کرد. معنویت به فرآورده‌ای مصرفی و شبیه دارو بدل شد و بشر مدرن در شادی و خلسه‌ای کاذب فرو رفت. در این دیدگاه نگاه و تفکر شهروندان جامعه‌ی مدرن حول واژه‌ای به نام ملت گرد هم آمد. مفهوم جدید ملت، مفهومی نوظهور است که «حاکمیت را حق بشر» می‌داند (زرشناس،1381، 154) و افراد را با پیوندهای تاریخی و فرهنگی در یک سرزمین مشخص به یک‌دیگر متصل می‌سازد؛ اما در اسلام، تنها رشته‌ی پیوند و اتصال افراد به یک‌دیگر دین است. دین وسیله‌ای است واحد برای نیل به هدفی مشترک و متعالی که آن ذات خدای تعالی است.

در این دیدگاه، انسان اشرف مخلوقات است و خود عبد و بنده‌ی ربی است که مالک و مدبر اوست. مهم‌ترین شاخصه‌ی او، ایمان به غیب است. «ذالک الکتاب لا ریب فیه، هدی للمتقین، الذین یؤمنون بالغیب...» (بقره، آیه‌ی 3-2) و همین ایمان به غیب به همه‌ی زندگی او رنگی دینی می‌بخشد. انسان مسلمان در سایه‌ی اجتماعات اخوت و برادری «انما المؤمنین اخوه» و بر پایه‌ی وحدت دینی امتی واحد و نه ملت را، تشکیل می‌دهند که مرزهای جغرافیایی و مکانی را درمی‌نوردد. مسلمانان در هر کجای جهان و با هر تابعیت و ملیت و رنگ و نژاد از امت واحد به‌شمار می‌آیند.

بنابراین در جامعه‌ی اسلامی، سبک زندگی، سطحی‌ترین لایه‌های زندگی را به عمیق‌ترین لایه‌های معنوی آن پیوند می‌دهد. به‌طوری که گرامی‌داشتن مهمان و نیازردن همسایه از نشانه‌های ایمان به خدا و روز جزاست. (کلینی، 1387، ج6، ص579) انسان با انکار و فراموشی خداوند، در حقیقت خود را نیز از یاد برده‌ است و اعتبار انسانی خود را در طبیعت و بُعد مادی جست‌وجو می‌کنند. شهروندان کلان شهرهای مدرن ممکن است ظاهر ادب و اخلاق اجتماعی را در مکان‌های عمومی، رعایت کنند؛ اما این آداب ظاهری نوعی رفتار ناشی از عادت است که ریشه در آموزه‌های شرعی و دینی ندارد. انسان مدرن همه‌ی مناسبات و ارتباطات خود و دیگر شهروندان را در ظواهر عالم ماده جست‌وجو می‌کند و از درک پیوند میان عالم ماده و عالم معنا ناتوان است.

منابع:

- زرشناس، شهریار، مبانی نظری غرب مدرن، کتاب صبح، 1381.

- شیخ کلینی، اصول کافی، اسوه، چاپ دهم، 1387.

- نصیری، مهدی، آوینی و مدرنیته، کتاب صبح، 1389