قسمت چهارم: عزت نفس
از دیگر شاخصهای تربیت اسلامی، اصل عزت نفس است. عزت که در لغت از آن به «صلابت و حالت شکستناپذیری که باعث مغلوب نگردیدن کسی میشود»(اصفهانی، 1376) یاد کردهاند، ناشی از اصل کرامت است. در واقع در سایهی کرامت انسانی است که فرهنگ اسلامی، آدمی را شایستهی عزت دانسته و او را که به حکم کرامت ذاتی، مکرّم است، عزیز میشمارد و برای عزتمند بودن او هم راهکارهایی را ارائه میکند و حتی خداوند در ذیل آیهای از قرآن کریم، خود را متولّی و صاحب عزّت میداند؛ «سبحان ربُّکَ ربُّ العِزَه عمّا یَصفُون» (صافّات، آیهی180).
«پس چون عزت، حاصل کرامت است، میتوان گفت که عزت از جنس کرامت است؛ اما از آنجا که عزت، با برتر آمدن ملازمت دارد، باید گفت که عزّت، کرامت مضاعف است. از این رو، هرجا عزت باشد، بهناچار کرامت نیز هست؛ اما هرجا کرامت باشد، لزوماً عزت موجود نیست. بنیآدم همه مکرّم هستند؛ اما همه عزتمند نیستند. از میان آنان، تنها کسانی که برتر میآیند از عزّت بهرهورند؛ یعنی آنها که در پرتو عقل به تقوا و ایمان راه مییابند» (باقری، 1387، ج 1، ص193). از این جهت است که خداوند متعال میفرمایند: «ولِلّهِ العِّزه و لرسوله و للمؤمنین» (منافقون، آیهی8).
برای تأمین عزت در متربیان، باید احساس عزت را در نهاد آنان شکوفا ساخت؛ چراکه آدمیان همواره سعی میکنند تا براساس شناخت از خودشان عمل کنند و این شناخت را از نوع نگرش دیگران به خود در مییابند؛ لذا چنانچه نوع نگاه مربی به دانشآموزان بر مبنای احترام، عزت و کرامت باشد، شخصیت او شخصیتی عزیز، مثبت و کریم، بار خواهد آمد؛ و اگر چنانچه بر اثر عدم شناخت و معرفت مربی، برخوردی حاکی از تحقیر و بیاحترامی با آنان داشته باشد، ناخواسته بذر حقارت و ذلّت را در سرزمین وجود او کاشته و زمینه را برای ایجاد بسترهای ناسالم شخصیتی و رفتارهای نابههنجار فردی و اجتماعی و از همه مهمتر، زمینه را برای معصیت و نافرمانی او در مقابل دستورهای الهی، فراهم خواهد ساخت. چنانکه امیر مؤمنان حضرت علی(ع) در این خصوص فرمودهاند: «کسی که از احترام نفس برخودار باشد، شخصیت خود را با گناه، بیارزش و پست نمیکند» (نوری، ج 11، ص 329) . در جای دیگری میفرمایند: «من کرمت علیه نفسه هانَت علیه شَهَواته؛ هرکه خود را بزرگوار ببیند، شهوتهایش در دیدهی او خوار میشود»(همان).
چنانکه روانشناسان نیز سرچشمه و منشأ اصلی فعالیتهای انسان را در عنصر عزت نفس و حقارت نفس میدانند و ریشهی کامیابیهای افراد را در احساس عزت، و ریشهی ناکامیها و شکستهای آنان را در احساس حقارت جستوجو میکنند. «میرس» در کتاب روانشناسی اجتماعی میگوید: «طبق تحقیقی که بروکز و هولتن در سال 1978 در مورد افرادی که دارای عزت نفس زیاد و عزت نفس پایینی بودهاند، انجام دادهاند، این نتیجه به دست آمد: افرادی که دارای عزت نفس بالاییاند، نهتنها کمتر از افرادی که عزت نفس کمی دارند، دچار افسردگی میشوند، بلکه کمتر از آنها گرفتار ناراحتیهای عصبی و بیخوابی شده، کمتر از آنان به طرف اعتیاد و الکلسیم کشیده میشوند» (منطقی، 1379، 15). از سوی دیگر، چنانچه در رفتار مربی آثار عزیز شمردن نونهالان و برخورد ناشی از عزتمندی موج بزند، بهصورت ناخودآگاه، این ارزش در وجود دانشآموز نیز شکل گرفته و او آنگونه تربیت میشود که دیگران را نیز عزیز بشمارد و حقوق آنان را رعایت کرده و به آنها احترام بگذارد و این کار ثمرهی تأثیر رفتار مربی بر شخصیت او خواهد بود. علاوه بر این، همانگونه که رفتار عزتمند، تأثیر مثبت شگرفی بر تعالی شخصیت دانشآموزان میگذارد، به همان نسبت، بیاحترامی، بیاعتمادی و رفتار غیر عزتمند نیز آثار منفی مخربی را بر شخصیت و رفتار آنان در آینده خواهد گذشت. خامخیالی است اگر کسی بپندارد از انسانی که در دوران کودکی عزت نفسش لگدکوب شده، انتظار رفتاری نیک و کریمانه را در بزرگسالی داشت، و این فرمایش حضرت علی(ع) چه زیباست: «مَن هانَت علیه نَفسَهُ فَلا ترج خَیرَهُ؛ از کسی که نفسش بر وی خوار شده امید نیکی نداشته باش» (آمدی، 1366، ج 2، ص 712). امام هادی(ع) نیز ریشهی همهی شرارتها را در تحقیر شدن نفس دانسته، میفرمایند: «و مَن هَانَت علیه نَفسَهُ فلا تَأمَن شَرَّهُ؛ کسی که نفسش بر وی خوار شده، از شر او در امان نباش» (ابن شعبه حرّانی، 362). چه خوب است که در این بخش به سیرهی پیامبر اسلام(ص) و ائمهی معصومین(ع) که در کتاب تربیت فرزند آمده اشاره شود، تا الگویی برای رفتار احترامآمیز و عزتمندانهی آن بزرگواران با کودکان و نوجوانان باشد. بلند شدن پیش پای فرزندان و استقبال از آنان هنگام ورود به مجلس پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) همواره هنگام ورود افراد به مجلس، به احترام آنان، از جای خود برخاسته و میایستادند. این احترام، فقط مختص بزرگسالان نبوده، حتی در خصوص کودکان و نوجوانان نیز این رفتار احترامآمیز را قائل میشدند. «پیامبر(ص) نشسته بود. حسن و حسین(ع) به طرف آن حضرت آمدند. پیامبر(ص) آنها را دید، به احترام آنها ایستاد. چون بهکندی حرکت میکردند، پیامبر(ص) به استقبال آنها رفت و آنها را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: چه مرکب خوبی دارید و چه سواران خوبی هستید» (مجلسی، 1404، ج43، ص285). امام رضا(ع) از قول پدران بزرگوار خویش و آنان از قول پیامبر اسلام(ع) نقل فرمودند: «پنج چیز را تا هنگام مرگ ترک نخواهم کرد... و سلام کردن بر کودکان، تا این کار پس از من سنتی برای دیگران باشد» (طباطبایی، 1375، 43). پذیرش دعوت کودکان و دعوت از آنان برای میهمانی «روزی امام حسن(ع) از کنار کودکان که سرگرم بازی بودند میگذشت. کودکان در حالیکه تکهنانی در دست داشتند و میخوردند به امام حسن(ع) تعارف کردند و او را به خوردن نان دعوت کردند. امام(ع) دعوت آنها را پذیرفت و با آنها غذا خورد و سپس کودکان را به منزل خویش برد، به آنها غذا و پوشاک داد و فرمود: «دعوت آنها از دعوت من ارزشمندتر بود؛ زیرا آنها هر آنچه داشتند به من دادند؛ ولی من بیش از آنچه به آنها دادم، دارم»(ابنابیالحدید، 1404، ج11، ص 198). «جابربن عبدالله میگوید، از امام باقر(ع) دربارهی کودکانی که در نماز جماعت حاضر میشوند، پرسیدم. امام(ع) فرمود: آنها را به صف آخر نفرستید، بلکه بین آنها [به وسیلهی بزرگان] فاصله ایجاد کنید» (حرعاملی، ج 3، ص14). انس بنمالک میگوید: «نوجوانی یهودی که به پیامبر(ص) خدمت میکرد، مریض شد. پیامبر(ص) در حالی که نوجوان در احتضار بود، به عیادت او رفت، بر بالین او نشست و فرمود: اسلام بیاور. نوجوان به پدرش که بر بالین او بود، نگاه کرد. پدر گفت: ابالقاسم(ص) را اطاعت کن. او نیز اسلام آورد و جان سپرد. پیامبر(ص) در حالی که از منزل او خارج میشد، فرمود: خدا را شکر که او را به وسیلهی من از آتش نجات داد» (ابن حنبل، 1499، ج3، ص227). معصومان(ع)، همواره کودکان و فرزندان خویش را محترمانه صدا کرده آنان را بهنیکی مورد خطاب قرار میدادند. «در سیرهی معصومان(ع) موارد بسیاری مشاهده میشود که هنگام صحبت با فرزندان خویش از لفظ «یا بُنَی»، فرزند عزیزم، استفاده میکردند؛ همانگونه که لقمان، فرزندش را با آن، مورد خطاب قرار میداد که موارد متعددی از آن در قرآن نیز آمده است» (حسینزاده، 1388، 108). بهعنوان نمونه، علی(ع) در وصیت خود به امام حسین(ع) در چندین مورد پیدرپی، ایشان را با لفظ «فرزند عزیزم» مورد خطاب قرار داده و فرمودهاند: «فرزند عزیزم! تو را به تقوای الهی در حال دارایی و بی چیزی سفارش میکنم... فرزند عزیزم! آگاه باش که هرکس به وارسی عیوب خود بپردازد، عیوب دیگران را نخواهد دید...، فرزند عزیزم! کسی که به عیوب دیگران بیندیشد ولی از وجود آن عیبها در خود راضی باشد، احمق واقعی هموست... فرزند عزیزم! عزت مؤمن در بینیازی او از مردم است» (ابن شعبه حرانی، 83). شرکت کردن در بازی کودکان، حاکی از احترام گذاشتن و عزیز شمردن آنان است؛ لذا در سیرهی پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) موارد متعددی از بازی کردن ایشان با کودکان اعم از فرزندان خود و دیگر کودکان به چشم میخورد. «جابر بنعبدالله انصاری در این خصوص میگوید: نزد پیامبر(ص) رفتم در حالی که حسن و حسین(ع) را بر پشت خود سوار کرده بود، چهار دستوپا راه میرفت و میگفت: شتر شما چه شتر خوبی است و شما چه سواران خوبی هستید»(مجلسی، 1404، ج 43، ص 285). شرکت دادن کودکان در جلسهی دعا برای آمین گفتن «امام باقر(ع) هنگام دعا، کودکان را جمع میکرد و آنها آمین میگفتند؛ یعنی در واقع آنها را در درگاه خدا مقرّب میدانست و از این طریق به آنها القا میکرد که شما در نزد خدا از احترام ویژهای برخوردارید و اگر آمین بگویید، دعا مستجاب میشود»(حسینزاده، 1388، 110). امام صادق(ع) در این باره میفرمایند: «پدرم، هرگاه غمگین میشد، زنان و کودکان را جمع میکرد و دعا میکرد و آنها آمین میگفتند»(کلینی، 1367، ج 2، 483). منابع: - قرآن کریم. - آمدی، عبدالواحد (1366) غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی. - ابن ابی الحدید، ابوحامد (1404)، شرح نهجالبلاغه، قم، کتابخانهی آیتالله نجفی مرعشی. - ابن حنبل، احمد (1499) مسند احمد، بیروت، در صادر. - ابن شعبه حرّانی، ابومحمد الحسنبن علیبن الحسین، تحف العقول عن آل رسول(ص)، چاپ دوم، قم، مؤسسه نشرالاسلامی. - اصفهانی، راغب (1376)، مفردات، تهران، انتشارات مرتضوی. - باقری، خسرو (1387)، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، چاپ هجدهم، انتشارات اسلامی. - حرعاملی، محمدبن الحسن، وسایلالشیعه، چاپ ششم، تهران، انتشارات اسلامیه. - حسینزاده، سیدعلی (1388) تربیت فرزند، چاپ چهارم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. - کلینی، محمدبن یعقوببن اسحاق (1367)، اصول کافی، تهران، دارالکتبالاسلامیه - طباطبایی، محمدحسین (1375)، سننالنّبی(ص)، تهران، اسلامیه. - مجلسی، محمدباقر (1404)، بحارالانوار، بیروت، الوفا. - منطقی، مرتضی (1379)، روانشناسی تربیت، تهران، جهاد دانشگاهی. - نوری، حسین، مستدرک الوسائل، قم، اسماعیلیان.