نویسنده

کارشناس ‌ارشد علوم قرآنی

مطلع کلام

قرآن، الگوهای مثبت و منفی معرفی کرده تا از زندگی متعالی یا پست آنان، عبرت یا هدایت بگیرند و ما در این بحث، به مقایسه‌ی دو الگوی مثبت و منفی توجه می‌دهیم: آسیه و زلیخا؛ دو بانویی که هر دو کاخ‌نشین بودند؛ هر دو حضانت دو پسر را عهده‌دار شدند؛ هر دو دل‌باخته‌ی پسری شدند که در دامن‌شان بزرگ شده بود؛ هر دو در راه محبوب، شهره‌ی آفاق شدند؛ و... .

مهمان کاخ زلیخای هوس‌باز

عزیز، در ناصیه‌ی یوسف خصال نیکو می‌بیند و او را به همسرش پیش‌کش می‌کند؛ ولی زلیخا نه به‌چشم فرزندی، بلکه فقط به‌لحاظ زیبارویی، خوش‌زبانی و شیرین‌رفتاری، او را می‌پذیرد. یوسف از نونهالی به جوانی پا می‌گذارد و نگاه زلیخا هم به او کم‌کم عوض می‌گردد. تا دیروز، عروسک زیبای او بود؛ ولی حالا که جوانی ستبر شده، می‌تواند مناسب‌ترین مورد برای کام‌جویی باشد. مدتی با زبان بی‌زبانی و با هزاران عشوه و ناز، او را به اجابت تقاضایش دعوت می‌کند؛ ولی یوسف پاک‌دامن، چشم بر عشوه‌های بانو بسته و کریمانه می‌گذرد. حیا و پاک‌دامنی‌طلبی یوسف، می‌تواند تلنگری برای زلیخا بوده و او را به عفت سوق دهد؛ ولی او به اسب سرکش هوس، اجازه ترک‌تازی داده و لجام از او برگرفته است.

سوگلی کاخ در تعقیب معشوق، با همسر مواجه می‌شود و با توسل به مکر زنانگی، یوسف را کام‌طلب معرفی می‌کند؛ ولی خدای یوسف از او دفاع کرده و نوزادی را به سخن گفتن وامی‌دارد. این واقعه‌ی معجزه‌آسا هم، روان شهوت‌زده‌ی زلیخا را به آرامش و عبودیت سوق نمی‌دهد.

یوسف با تعبیر خواب پادشاه، فرمان آزادی از زندان می‌یابد؛ ولی قبل از آزاد شدن، از پادشاه می‌خواهد درباره‌ی زنان مصری‌ای که با دیدن رعنایی مردی، دست‌های خود را بریده بودند، تحقیق کند. پادشاه، با تحقیق از حقیقت واقعه، به‌ یقین رسیده و زنان را به محکمه فراخواند. آنان همگی بر پاکی یوسف شهادت دادند و زلیخا که دیگر راهی برای انکار نداشت، برخطای خود اعتراف و پاک‌دامنی یوسف را تصدیق کرد؛ ولی متأسفانه باز هم در آرزوی رسیدن به وصال، سخنی که حاکی از پشیمانی باشد، از وی شنیده نشد(یوسف، آیه‌ی21 به بعد).

زلیخا، عاشق و دل‌باخته‌ی جسم یوسف

زلیخا فقط زیبایی و مردانگی‌ جسمی یوسف را می‌دید و دل‌باخته‌ی وی شده بود و زیبایی‌های مهم‌تر یوسف در اخلاق، باور و رفتار اخلاقی - انسانی را نمی‌دید تا دل‌بسته و شیدای آن‌ها شود و از او نور بگیرد و ماه آن خورشید شود. او می‌توانست از این آیت حق نور بگیرد و نام خود را در کنار زنان خدایی تاریخ ثبت کند.

مهمان دامن آسیه

آسیه، از پیامبرزادگان بنی‌اسرائیل در درجه‌های بالای زیبایی، عقل، عفت و دیگر کمال‌های انسانی بود (ملا حویش، ج‏2، ص356). فرعون شیفته‌ی جمال او شد و به‌اجبار با او ازدواج کرد(حقی بروسوی، ج‏6، ص386). ‏آسیه، ناخشنود از این ازدواج جبری، بدون این‌که از فرعون، کاخ و تشریفات آن رنگ بپذیرد، موقعیت خود را مستحکم ساخت و به‌صورت پنهانی بر عبادت و بندگی خدا همت گماشت(صدوق، 1417،ص195) و از موقعیت خود برای خدمت به مظلومین بهره جست(مجلسی، 1404، ج13، ص16).

ظاهراً یادکرد قرآن از او، با عنوان «امراه فرعون = همسر فرعون»، برای این است که اعلام کند گرچه معمولاً زنان تابع شوهر هستند و اقتضای قصرنشینی جلب رضایت قدرت است، آسیه حق را بر باطل ترجیح داده و تابع شوهر نیست.‏ بنابر قولی، آسیه، خواهر حزقیل بوده است(همان، ج13، ص28) و این خانواده -حزقیل، همسر و فرزندانش و آسیه خواهرش- از مؤمنانی بودند که بر سر ایمان خود جان نهادند.

مادر موسی، فرزند را به‌دنیا آورده، ولی از ترس فرعون و به الهام خداوند، فرزند را درون صندوقی نهاده و به نیل می‌سپارد. ‏کنیزان آسیه، صندوق را یافته و ناگاه با ماه‌پاره‌ای مواجه می‌شوند! ‏با توجه به دستور فرعون به قتل نوزادان بنی‌اسرائیلی، مخالفت با تصمیم فرعون، اقدامی ‏جسورانه است. هر کس بخواهد مخالفت کند، باید ‏جان برکف باشد. ‏آسیه، به‌تنهایی با اتکای به خدا و با تمسک به فرزندخواهی خود و شویش که از فرزند محروم‌اند و استدلال‌هایی از سر استیصال و ناچاری، از شویش می‌خواهد که از کشتن فرزند منصرف شود. ‏او می‌گوید: «طفلی که از او می‌ترسید، از بنی‌اسرائیل و متولد امسال است و این معلوم نیست از آنان باشد. این را دریا و نیل از جایگاه دوری آورده و بیش از یک سال دارد(ملا حویش، 1382، ج‏2، ص355). زنان اسرائیلی هم فرزنددوست هستند؛ ولی مادر این طفل، بی‌عاطفه بوده که وی را به نیل انداخته(میبدی، 1371، ج‏7، ص277)».

اصرارهای آسیه و جایگاه بی‌نظیر او در قلب فرعون بر عقل و تدبیر وی غلبه کرد و بدون این‌که متهم شود، پیش‌نهادش قبول شد.‏ با راهنمایی خواهر ناشناس موسی، مادرش را به‌عنوان دایه حاضر کردند و موسی در دامن مادر آرام گرفت و بعد از دوران شیرخوارگی، به قصر و دامن آسیه بازگشت و تحت تربیت این بانوی موّحد، رشد کرد.

تدبیر آسیه

روزی موسای خردسال به‌هنگام بازی عطسه کرد و خدا را سپاس گفت. حمد و سپاس موسی نسبت به خدای یکتا بر فرعون گران آمد و موسی را سیلی زد. موسی هم ریش زربفت او را به‌سختی کشید. ‏فرعون همین را بهانه کرد تا او را ‏بکشد و آسیه باز به دفاع گفت: موسی نه برای ‏تلافی، که به‌خاطر زیبایی گوهرها، ریش او را کنده؛ او طفل است؛ و پیش‌نهاد داد امتحانش کنند. ‏برای امتحان طبقی ذغال سرخ و طبقی رطب تازه در مقابل موسی قرار دادند. موسی به طرف رطب‌ها رفت که جبرئیل او را به سوی ذغال قرمز کشاند و قطعه‌ای از ذغال را برداشته و به دهان برد که ... !‏ آسیه دوید و...؛ بدین‌گونه دوباره موسی را از غضب و قهر فرعون در امان داشت(بحرانی، 1416، ج‏4، ص257).

موسی، عصا و قصر فرعون

موسی، تحت عنایت خاص آسیه تربیت گردید تا به جوانی رسید. ‏او به‌اقتضای توحید فطری، عدالت‌طلب و ظلم‌ستیز بود. با پا نهادن به دوره‌ی جوانی، روزی از قصر به شهر آمد و در دفاع از مظلومی اسرائیلی، با ظالمی فرعونی دست به‌گریبان شد و او را کشت. ‏وقوع قتل، او را مورد قهر فرعونیان قرار داد و مجبور به فرار به مدین شد. سال‌ها در محضر پیامبر بزرگ خدا - حضرت شعیب- بود و در بازگشت از مدین، به رسالت و دعوت فرعونیان و نجات بنی‌اسرائیل مأموریت یافت.

فرعون، ساحران را به هماوردی فراخواند و آن‌ها سِحری چشم‌خیره‌کن ارائه دادند. موسی به امر خدا عصا را انداخت که اژدهایی چابک شد و سحر ساحران را بلعید. کسانی که فطرت‌شان آماده‌ی پذیرش حق بود، ایمان آوردند، ساحران با اظهار، جان بر ایمان گذاشتند و آسیه و حزقیل و خانواده‌اش هم که دل با خدای یگانه و عدالت‌طلبی و ظلم‌ستیزی موسی داشتند، زمان را برای اظهار ایمان مناسب ندیدند(سبز‌واری نجفی، 1419، 566) چراکه لازم بود از جایگاه خود در مقر حکومت فرعون، در دفاع از موسی، حداکثر استفاده را بکنند. ‏

مشورت‌دهی شیطانی به فرعون

فرعون مستأصل، ابتدا با آسیه و سپس با صدراعظمش هامان به‌مشورت نشست.‏ آسیه گفت: هیچ عاقلی ادعای نبوت موسی را با توجه به بیناتی که ارائه داده و قرائن دیگر، رد نمی‌کند و در مقام معارضه برنمی‌آید؛ اما هامان گفت که من شما را عاقل و با تدبیر می‌دانم که مالک این بردگان و ربّ اعلای آنان هستی، آیا می‌خواهی با پذیرش نبوت موسی در صف بندگان درآیی؟ (اندلسی، 1420، ج7، ص337) ‏مشورت شیطانی هامان مورد قبول فرعون قرار گرفت و از پذیرش نبوت موسی و آزاد کردن بنی‌اسرائیل خودداری کرد.

نوبت جانبازی در راه ایمان

فرعون بعد از کشتن ساحران، علاوه بر سخت‌گیری بر بنی‌اسرائیل، هر کس از درباریان و قبطیان را می‌یافت که نشانه‌ای بر ایمان از خود بروز می‌دهد، به‌شدت سرکوب می‌کرد.‏ دایره‌ی سرکوب به حزقیل و خانواده‌اش رسید. وقتی همسر حزقیل که آرایشگر خانواده‌ی فرعون بود، به شدیدترین وجه به شهادت رسید، صبر آسیه به سر آمد و گفت: ‏«تو چه‌قدر بر خدا جری شده‌ای! تو شریرترین و خبیث‌ترین بنده‌ی خدایی! زنی مؤمن و بی‌گناه را به این نحو وحشتناک می‌کشی!‏»

فرعون او را به جنون متهم کرد و از پدر و مادر آسیه برای منصرف کردنش کمک طلبید. آسیه، ایمان خود را آشکار کرده و حاضر نبود به‌هیچ قیمتی جنایت‌های فرعون را تأیید کند و بر آن سکوت ورزد. به دستور فرعون، او را در آفتاب سوزان به چارمیخ کشیدند و سنگی بزرگ بر سینه‌اش نهادند تا به شهادت رسید(میبدی، 1371، ج10، ص484-486).

اسوه‌ی مشتاقان

آسیه در ساعت‌هایی که به چارمیخ کشیده شده و تحت شکنجه بود، با خدا این‌گونه نجوا داشت: ‏«رب ابن لی عندک بیتا فی‌الجنه و نجنی من فرعون و عمله»(تحریم، آیه‌ی11). در آن شرایط هولناک، انتظار بود نجات خود از عذاب و شکنجه را بطلبد؛ ولی او چنان مشتاق لقای خداست، که به آن وضعیت دهشتناک، توجه ندارد. شوق لقای خدا، چنان وجود او را لبریز کرده که قبل از هرچیز، هم‌جواری با خدا را می‌طلبد، البته چون می‌داند و یقین دارد که بهشت دارِ لقای خداست. در ادامه می‌فرماید که آن خانه در بهشت باشد؛ بعد طلب نجات از فرعون و عمل او که دعوت به کفر است را می‌کند.

او که در کاخ فرعون، از همه‌ی نعمت‌ها و زینت‌های دنیا بهره‌مند بود، از همه‌ی آن‌ها دل کنده و با پذیرش محرومیت، شکنجه و مرگ، لقای خدا و هم‌جواری او را طلب کرد و این نشان از شوق فوق‌العاده‌ی او دارد(علامه طباطبایی، 1374، ج19، ص578).

رسول‌خدا می‌فرماید: «خداوند، چند زن را در قرآن مورد توجه قرار داده و آنان را به خصلت‌هایی ستوده، از جمله آسیه را در آیه‌ی «و اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنه» مدنظر قرار داده و او را به خصلت شوق لقای خود ستوده است»(ابن شهرآشوب، 1379، ج3، ص102)‏. به بیان رسول‌الله، سه‌نفر برای لحظه‌ای هم به وحی کافر نشدند: ‏علی بن‌ابی‌طالب، مؤمن آل یاسین و آسیه همسر فرعون‏(صدوق، 1403، 174)

تقدم بر مریم

بنابر آیات قرآن و روایات معصومین، مریم برترین زن تاریخ قبل از حضرت زهرا بود و جز زهرای مرضیه کسی از مریم پیشی نگرفت. با این وجود، خداوند در مقام معرفی زنان الگوی تاریخ، در آیه 12سوره تحریم، ابتدا آسیه و بعد مریم را معرفی می‌کند. به نظر می‌رسد این تقدم، به جهت جایگاه متفاوت این دو بانوی بزرگ است. حضرت مریم، متولد بیت نبوت بوده و تحت کفالت پیامبر خدا و در خانه‌ی مقدس خدا بزرگ شده و ... او گرچه به بالاترین درجه‌ی کمال رسید و از همگان (جز زهرای مرضیه) گوی سبقت ربود؛ ولی زمینه‌ها هم برای رشد و کمال او مناسب و همراه بود؛ اما آسیه در کاخ فرعون و تحت کفالت کسی بوده که خود را خدای اعلای بنی‌اسراییل شمرده و همه‌ی زمینه‌ها برای انحراف و فساد و دنیاگرایی او آماده بوده؛ با این وجود، او راه بندگی و ایمان و مبارزه پیش گرفته است و برخلاف همه‌ی اقتضاهای پیرامونی، به صف موحدان پیوسته و یاور پیامبر خدا شده و بر این یاری و ایمان، جان نهاده و به شهادت رسیده است. همین ویژگی او را سزاوار ساخته که نامش قبل از مریم ذکر گردد. ‏

قیاس آسیه و زلیخا

این‌جا، پیش‌نهاددهنده‌ی فرزندی، آسیه است و آن‌جا زلیخا نیست! آسیه، موسی را به‌عنوان نور چشم و فرزند می‌پذیرد و زلیخا، یوسف را به‌عنوان سرگرمی و انبساط خاطر! موسی در قصر فرعون هر روز در معرض خطر است و آسیه با جان‌فشانی، حافظ او؛ ولی زلیخا در قصر عزیز در کمال امنیت به یوسف سرگرم! محبت آسیه، محبت به خدا و بنده‌ی خاص خداست که از ایمان نشأت گرفته و نور است؛ اما محبت زلیخا، محبتی طبیعی است که کم‌کم شهوانی و ظلمانی گردید! آسیه با دیدن فضایل و نورانیت موسی ایمان می‌آورد و برای دفاع از ایمان خود، جانش را فدا کرد و همراه با موسی جاودانی می‌شود؛ ولی زلیخا با دیدن نورانیت و عفت و ایمان یوسف، متنبه نشد و به بندگی هوس، شهره گردید. امید که از سرنوشت زلیخا درس بگیریم و به آسیه اقتدا کنیم.

منابع:

- قرآن.

- ابن شهرآشوب، محمد (1379)، مناقب، قم، مؤسسه علامه.

- بحرانی، سیدهاشم (1416)، البرهان، تهران، بنیاد بعثت.

- حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح‌البیان، بیروت، دارالفکر.

- سبزواری نجفی، محمد بن‌حبیب‌الله، (1419)، ارشاد الاذهان، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.

- صدوق، محمد بن‌علی بن‌بابویه (1417)، أمالی، قم، بنیاد بعثت.

- صدوق، محمد بن‌علی بن‌بابویه (1403)، خصال، قم، انتشارات اسلامی.

- طباطبایی، سیدمحمدحسین (1374)، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی.

- مجلسی، محمدباقر (1404)، بحارالانوار، بیروت، الوفا.

- میبدی، رشید الدین احمد بن‌ابی‌سعد (1371)، کشف الاسرار، تهران، امیر کبیر.

- ملا حویش آل‌غازی، عبد القادر (1382 ق)، بیان المعانى، دمشق.

- اندلسی ابوحیان، محمد بن‌یوسف (1420)، البحر المحیط فى التفسیر، بیروت.