خانواده، بهعنوان یکی از مهمترین گروههایی شناخته میشود که بنیان اجتماعیشدن فرد در آن گذاشته میشود؛ بنابراین، اصلیترین پایههای سرمایهی اجتماعی از درون خانواده سرچشمه میگیرد. کارکردگرایان، ساختی از تأثیرگذارترین مکاتب عرصهی علوم اجتماعی بودهاند که از خانواده، بهعنوان یکی از ارکان اصلی اجتماع یاد میکنند. کارکردگراها معتقدند هر عامل اجتماعی، بهواسطهی اثر و فایده و سودمندیای که برای جامعه دارد، دوام پیدا میکند. از بین فواید و کارکردهایی که برای خانواده برمیشمارند، تولید نسل و اجتماعیکردن کودکان از همه مهمتر هستند. در تقسیمبندی آنان برای وظایف خانوادگی، مردان مسئولیت نانآوربودن و پیشبردن چرخهای اقتصادی خانواده را برعهده دارند . زنان هم، بهعنوان قطب عاطفی خانواده، مسئولیت تربیت فرزندان و پرداختن به امور خانه را بهدوش میکشند. در نتیجه، زنان در تولید سرمایهی انسانی جامعه، نقش بهسزایی دارند. در این دیدگاه، وظایف زنان معطوف به داخل خانه است؛ از این رو، مهمترین فعالیت اجتماعی که میتوان برای آنان در عرصهی عمومی تعریف کرد، فعالیت در گروههای داوطلبانه و انجمنهای خیریه است .
جامعهی ایرانی، بهاقتضای سنتهای موجود، اجتماعی است خانوادهمحور که در آن، مطابق نظریهی کارکردگرایی، حضور زنان در داخل خانواده، پررنگتر از عرصهی اجتماع است. مذهب، یکی از عواملی است که حضور زنان را بیشتر معطوف به خانه و پرورش کودکان کرده؛ اما این امر، مانعی بر تأثیرگذاری اجتماعی آنان نبوده است؛ بلکه این گرایش مذهبی قوی، پتانسیل بالایی را برای مشارکتهای مدنی و غیررسمی زنان فراهم آورده است .
انجمنهای خیریهای که توسط این زنان برای دستگیری از افراد محروم، بهشکل خودجوش ایجاد میشود و بهمرور زمان، فعالیتهای خود را افزایش میدهد، یک نمونهی بارز از مشارکت مدنی است. زنان خانهدار، با تشکیل گروههای داوطلبانه و اعتماد به یکدیگر در چارچوب صندوقهای قرضالحسنهی خانگی و یا جلسات مذهبی، این شبکههای اجتماعی را قویتر میکنند. از آنجا که روابط در این گروهها، بر مبنای اعتماد متقابل سامان مییابد، احتمال اینکه شهروندان در راستای منافع یکدیگر گام بردارند بیشتر میشود .
عضویت در این شبکهها، مزایایی را در پی خواهد داشت که افراد تصور میکنند با خروج از گروه، هزینههای بیشتری را متحمل خواهند شد. این اعتماد درونگروهی بین زنان، سرمایهی اجتماعی را برای آنان تولید خواهد کرد که اثرهای آن در داخل خانه هم مشهود خواهد بود. مادرانی با سرمایهی اجتماعی بالا، موفق به تربیت فرزندانی خواهند شد که ارزشهای اجتماعی و رفتاری جامعه در آنها تثبیت شده باشد .
کنار هم بودن زنان، سرمایهی اجتماعی درونی آنها را بالا میبرد و اتحاد آنها، میتواند سرمایهی اجتماعی بیرونیشان را هم افزایش دهد. به گفتهی کلمن، جامعهشناس معروف امریکایی، اینها با اعتماد به یکدیگر، دِینی را بر گردن هم قرار میدهند که در صورت لزوم و نیاز، بتوانند آن را از طرف دیگر طلب کنند، این روند، احساس خوشایندی را در فرد برمیانگیزد که در مواقع برخورد با مشکلات تنها نیست. اثرهای ثانویهی این سرمایهی اجتماعی، بسیار بیشتر حایز اهمیت است. افراد با عضویت در گروههای اجتماعی، تعاملهای خود را افزایش میدهند و چنانچه این روابط، روابطی توأم با اعتماد بوده باشد، میتواند اثرهای تعیینکنندهای بر میزان شادمانی افراد داشته باشد؛ مادران بهعنوان مدار عاطفی خانواده این قابلیت را دارند که اصلیترین منبع تزریق این نشاط و شادمانی بهدرون خانواده باشند. بیشک، این روند منجر به ایجاد اجتماعی شاداب و پویا خواهد شد .
نتایج تحقیقات داخلی، گویای این است که سطح بالای سرمایهی اجتماعی در خانواده، به سطح بالای رضایت از کیفیت زندگی میانجامد. سرمایهی اجتماعی، منبع مهمی برای افراد است و میتواند اثرهای زیادی بر میزان عملکرد افراد و کیفیتی که برای زندگی تصور میکنند و برداشتی که از آن دارند، بگذارد. بهاینترتیب، بالا بودن سرمایهی اجتماعی در خانواده، که یکی از ثمرههای تعامل زنان در گروههای مدنی است، میتواند بر کیفیت زندگی اثرهای مستقیمی داشته باشد .
در خانوادههایی با سرمایهی اجتماعی بالا، امکان ترکتحصیل فرزندان بسیار کاهش پیدا میکند. مهمترین شکل سرمایهی اجتماعی در خانواده متجلی میشود و شاغلشدن مادر میتواند این سرمایه را کاهش دهد. کالای عمومیبودن سرمایهی اجتماعی، دارای تبعات مهمی است که بر رشد و پرورش کودکان و نسل جوان تأثیر میگذارد. بهاینترتیب، حضور زنان خانهدار بهعنوان یکی از عاملهای اصلی افزایش سرمایهی اجتماعی، میتواند تبعات مثبت و بس مهمی بر جامعه داشته باشد .
رابطه فروپاشی سرمایهی اجتماعی زنان و بروز مشکلات اجتماعی
اعتیاد: اگرچه دیرزمانی است که اعتیاد و سوءمصرف مواد، بهعنوان یکی از مشکلات اجتماعی جامعهی ایران مطرح شده و مورد بحث صاحبنظران قرار گرفته است، در تمامی این ادوار، غالباً اعتیاد بهعنوان مشکلی مردانه بررسی شده؛ زیرا تعداد و نسبت زنان معتاد بسیار محدود بوده است. از این گذشته، غالباً اعتیاد در گروههای زنان خاص شایع بوده و در مطالعهها و بررسیهای انجام شده نیز، اعتیاد زنان بیشتر بهعنوان عارضه یا پیامد مشکل دیگر آنان مطرح شده است.
طی یک دههی اخیر، با رشد فزایندهی معتادان مواد مخدر، بهتدریج شاهد تغییرهایی در الگوی مصرف مواد بودهایم. یکی از مهمترین تغییرها در این زمینه، شیوع مصرف مواد در بین زنان و دختران بوده است. بر اساس نتایج بهدست آمده از پژوهش ارزیابی سریع سوءمصرف مواد در ایران، نسبت رواج سوءمصرف مواد بین دو گروه مردان و زنان، بهترتیب 4/93 درصد و 6/6 درصد بوده است. در این مطالعه، بالاترین نسبت سوءمصرف زنان در مناطق تهران (3/13 درصد) و کرمان (12 درصد) بوده است. در واقع، براساس یافتههای پژوهش مذکور، زنان بهسرعت به جمعیت سوءمصرفکنندگان مواد وارد میشوند و در حال حاضر نیز، بهتدریج مسألهی زنان معتاد، یکی از مشکلهای جامعهی شهری را تشکیل میدهد. همچنین سن اعتیاد نیز کاهش یافته و بیشتر جمعیت معتادان کشور را جمعیت 15 تا 29 سال تشکیل میدهد.
عوارض و آسیبهای اجتماعی ناشی از اعتیاد زنان عبارتاند از: کنارهگیری از جامعه، افت وضعیت سلامتی فرد و اختلال در ارتباط با خانواده، خشونت خانگی، فرار از خانه، ارتکاب جرم، روسپیگری و ابتلا به بیماریهای عفونی، مانند ایدز و هپاتیت.
در سالهای اخیر، با شایعشدن مصرف مواد روانگردان، فصل جدیدی از اعتیاد، بهخصوص در بین جوانان و نوجوانان باز شده است. طبق آمار تأیید نشده، مصرف مواد روانگردان، مانند اکستازی، کریستال و کراک در بین جوانان ایرانی بالا رفته و در بین دختران نیز بسیار رایج است. پارتیهای موسوم به اکسپارتی، تعدادشان بسیار زیاد شده و اکس، کریستال و کراک، جای هروئین و تریاک را گرفتهاند.
قرص اکستازی از گروه مواد روانگردان است و خاصیت توهمزایی و تحریک دارد. تاثیر این قرص20دقیقه بعد از مصرف شروع میشود و تا حدود چهار ساعت باقی میماند. بعد از این چهار ساعت شادی و سرخوشی، نوبت افسردگی و احساس بیهودگی است و بعد از چند بار مصرف، فرد وارد فاز توهم میشود. کریستال یا شیشه یک مادهی قدرتمند، اعتیادآور، مخدر محرک و بهشکل ترکیبی و مصنوعی است و در حقیقت، میتوان گفت هروئینی است که با مواد شیمیایی مخلوط شده است. کریستال، بهشکل بزرگ و شفاف و مانند کریستالهای واقعی و به رنگهای صورتی، آبی و سبز یافت میشود.
کراک اصل، از مشتقهای کوکائین است؛ اما آنچیزی که به اسم کراک در ایران توزیع میشود پر از ناخالصی و بسیار خطرناک است. انرژیزا و شادیآفرین است و باز هم، طبق آمار غیررسمی، در حال حاضر، بیشترین طرفدار را بین جوانها و زنها دارد. مصرف طولانی مدت کراک، باعث عفونت شدید در بدن میشود؛ بهطوریکه تمام اعضایی که در معرض دود مستقیم کراک هستند، از بدن جدا میشوند. متأسفانه، استفاده از این مواد، بلای جان دختران و پسران کشور شده، و علل اصلی آن ناآگاهی و فقدان برنامههای خاص برای جوانان و پایین بودن سرمایههای اجتماعی آنهاست. نکتهی حایز اهمیت دیگر دربارهی اعتیاد زنان این است که گرچه تعداد زنان معتاد بسیار کمتر از مردان است، آسیبهای همراه، قبل و بعد از اعتیاد، در زنان بسیار بالاتر است.
روسپیگری: نتایج مطالعهها، رابطهی معناداری را بین روسپیگری و اعتیاد نشان میدهد. فرایند رابطهی بین روسپیگری و اعتیاد را در دو الگوی غالب میتوان توضیح داد:
- مردان معتاد، پس از آنکه از طریق کار یا اعمال مجرمانه و یا کمکهای والدین، نتوانند هزینهی اعتیاد خود را تأمین کنند، غالباً پس از معتادکردن همسران خود، آنها را وادار میکنند تا برای تهیهی هزینهی خرید مواد خود و شوهرانشان اقدام به تنفروشی کنند.
- زنان معتاد با تنفروشی اقدام به تهیهی هزینهی مواد میکنند.
ازدواج نامناسب، یکی از بسترهای مهم زمینهساز برای روسپیگری است. بر اساس مطالعهی مذکور، 5/22 درصد از زنان روسپی مورد مطالعه، در کودکی تحت آزار جنسی قرار گرفتهاند. اعتیاد، بیکاری و امرار معاش از طریق فعالیتهای غیرقانونی، مسایل دیگری است که بر فضای زندگی خانوادگی بسیاری از این زنان اثرگذاشته است.
فرار از خانه: یکی دیگر از پدیدههای ناخوشایند امروز شهرها، بهخصوص کلانشهرهای کشور، افزایش دختران فراری است. عنوان دختران فراری، به دخترانی اطلاق میشود که بهدلایل مختلف، از قبیل دلایل فردی (اختلالهای شخصیتی و روانی)، خانوادگی (طلاق، جدایی، اختلاف خانوادگی)، فقر و دلایل اجتماعی برای رهایی از وضع موجود و بدون پیشبینی وضع آینده از خانه فرار میکنند. کارشناسان، فرار را به دو شیوهی کوتاهمدت و بلندمدت تقسیم میکنند: در فرار کوتاهمدت، فراریان بعد از مدتی، بهلحاظ پشیمانی، پس از رسیدن به آرزوها و اهداف خویش یا مهیا نشدن شرایط و امکانات مورد نیاز، به دامن خانواده بازمیگردند؛ ولی در فرار درازمدت که اکثراً بر اثر تنفر شدید یا بیش از اندازه از خانواده بهوقوع میپیوندد، امکان بازگشت در آن بسیار کم است.
فرار دختران از منزل و حضور در محیطهای غیر از چارچوبهای خانوادگی، سرآغاز انحرافهای اجتماعی و رفتن در منجلاب فساد و تباهی است. درحقیقت، نهاد «خانواده»، نقش اول در بروز هرگونه معضل اجتماعی و بزهکاریها را دارد. براساس اطلاعات بهدست آمده، عامل هشتاد درصد فرار دختران، خانوادههای نابهسامان هستند که عواملی نظیر طلاق، اعتیاد، زندانیشدن، مرگومیر و ازدواج مجدد والدین، در پیدایش این معضل دخالت مستقیم دارند.
دکتر «مصطفی اقلیما»، رئیس انجمن مددکاری ایران و استاد دانشگاه، در خصوص فرار دختران میگوید: فشارهای اجتماعی و خانوادگی پیامدهای منفی بهدنبال دارد که از آنجمله، میتوان به فرار نوجوانان بهخصوص دختران اشاره کرد. وی، عوامل مؤثر و ایجادکنندهی این امر را طبق بررسیهای انجام شده چنین بیان میکند: در 5/19 درصد ناسازگاری با والدین، 16 درصد اغفال، 13 درصد عدم امنیت در خانواده، 15 درصد وضعیت اقتصادی، 5/12درصد طلاق، هفت درصد گرایش به مسایل انحرافی، 5/12درصد ازدواجهای ناموفق، 3/2 درصد اعتیاد و پنج درصد مشکلهای روانی، عامل فرار دختران بوده است. همچنین، تحقیقات نشان میدهد که 35 درصد دختران فراری، سابقهی اعتیاد به مواد مخدر، چون هروئین و تریاک را دارند. آنچه که مشخص است اینکه دختران، پس از فرار، برای تأمین نیازهای خود، اقدام به سرقت و خودفروشی میکنند و گرفتار باندهای فحشا میشوند. آمار نشان میدهد که پدیدهای بهنام فرار دختران، رو به افزایش است؛ بهطوریکه هرسال پانزده درصد به آمار قبلی اضافه میشود. بیشترین سن دختران فراری در سنین نوجوانی، بین شانزده تا هجده سال و یک سوم آنان نیز در حدود سیزده تا پانزده سالهاند.
بهطورکلی، عوامل مؤثر در فرار دختران عبارتاند از: وجود اختلاف بین والدین، آزار و اذیت ناپدری و نامادری، طلاق، اعتیاد، فقر اقتصادی، پرجمعیتبودن اعضای خانواده، پایینبودن سطح تحصیلات والدین، وجود تنبیه و فقدان تشویق، سابقهی حبس در بین اعضای خانواده، شکاف بین نسلهای قدیم و جدید، ازدواج اجباری، سختگیری بیش از اندازهی والدین، تعصبهای افراطی مذهبی و تربیتی، کمرنگ شدن روابط بین والدین و فرزندان، جاذبههای شهری، و مشکلهای روانی.
افراد در نتیجهی روابط اجتماعی و تعامل با دیگران، هویت پیدا کرده و برای خود شخصیت اجتماعی قایل میشوند و با بودن در جامعه و ایفای نقش در پیشرفت جامعه، احساس غرور میکنند. احساس بیهویتی، اولین گام ناکامی و شکست در زندگی است. جوان و یا نوجوان فراری که تبدیل به یک بزهکار میشود، نه تنها اثر مثبتی در اجتماع ندارد، بلکه لکهی ننگی بر پیشانی اجتماع و انگشتنمای سایرین میشود. چنین فردی، نعمت پدر، مادر، معلم، دوست خوب و در واقع بهداشت روانی خود را از دست میدهد. این فرد، سرمایههای اجتماعی لازم در خانواده و محیط اجتماعی اطراف خود را از دست داده و یا از ابتدا از آن محروم بوده است؛ بنابراین، جمعآوری و بازگرداندن این دختران به تنهایی، راهحل مناسبی نیست؛ تا زمانی که فضای خانه و رفتار والدین تغییر نکرده باشد، تمامی این عملکردها بینتیجه خواهد بود. اگر کانون خانواده بهلحاظ عاطفی، از پیوندهای محکمی برخوردار باشد و دختران نسبت به آنچه که پس از فرار در جامعه آنان را تهدید میکند آگاه شوند، بهطور قطع آمار فرار کاهش خواهد یافت.
طلاق: نرخ رشد طلاق در فاصلهی سالهای این روند، سرعت بیشتری پیدا کرده است. مطابق بررسیهای انجام شده، هماکنون سن ازدواج به سیسال رسیده که بر اساس آن، میتوان نتیجه گرفت نزدیک به ششمیلیون پسر و دختر آمادهی ازدواج هستند که توان اقتصادی برای شروع زندگی مشترک را ندارند. طلاق، در اغلب موارد، زنان را دچار یأس، ناامیدی، احساس شکست و گناه شدید میکند و تا مدتها پس از جدایی آنان، از لحاظ شغلی، روابط اجتماعی، مسایل جسمانی و روانی دچار مشکل میشوند.
جرایم زنان: فشار زیاد به زنان و کاهش امنیت اقتصادی- اجتماعی آنان سبب شده تا آمار جرایم گوناگون، از جمله قتل در میان آنان افزایش یابد. طی یکی- دو سال اخیر، افزایش آمار همسرکشی موجب شد تا موسسهی جرمشناسی دانشگاه تهران تحقیقاتی را در این زمینه بهعمل آورد. نتایج به دست آمده از این مطالعه عبارتاند از:
- ارتکاب قتل، مخصوص زنان طبقههای پایین یا بیسواد جامعه نیست؛ اما درهرحال، اکثر زنان، کمسواد یا بیسواد بودهاند.
- بالاترین فراوانی قتل همسر به وسیلهی زنان، بهترتیب در استانهای تهران، کرج، خراسان، آذربایجان شرقی و کرمانشاه رخ داده است.
- در استانهایی که امکان طلاق راحتتر وجود دارد و رسیدگی به درخواست طلاق زنان سریعتر انجام میشود، میزان همسرکشی کمتر بوده است.
از این مجموعه یافتهها، میتوان نتیجه گرفت که هم زنان قاتل و هم زنان مقتول درهرحال، قربانی بحرانهای موجود در خانواده و همچنین کاهش حمایتهای خانوادگی (حمایتهای افقی) و حمایتهای قانونی (حمایتهای عمودی) بودهاند. در واقع، آنها قربانی ساختار مردانهی حاکم بر روابط درون و بیرون از خانه هستند.
بر اساس نظریهپردازیها و پژوهشهای موجود در فرایند توسعهی اجتماعی، تنها برخورداری از منابع مالی و نیروی انسانی کافی نیست و رکن سوم دستیابی به توسعهی سرمایهی اجتماعی است. در واقع، میزان اثربخشی و کارایی منابع مالی و انسانی، بهمیزان برخورداری از سرمایهی اجتماعی که از ارزشها، هنجارهای جامعه و استحکام تعهدهای متقابل بین افراد و گروهها تأمین میشود، بستگی دارد. بررسی برخی شاخصها، مانند نرخ طلاق، میزان وقوع جرم و جنایت، مصرف مواد مخدر و... میتواند روند تخریب سرمایهی اجتماعی را توضیح دهد. پیامدهای نابرابر جنسیتی در نتیجهی فروپاشی سرمایهی اجتماعی است.
منابع:
- فوکویاما، فرانسیس ((1379 پایان نظم، سرمایه اجتماعی و حفظ آن، ترجمه: غلامعباس توسلی، تهران، انتشارات جامعه ایرانیان.
- کلمن، جیمز (1377) بنیادهای نظریه اجتماعی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران، نشر نی.
- نورث، داگلاس سی (1377) نهادها تغییرات نهادی و عملکرد اقتصادی، ترجمه: محمدرضا معینی، تهران، انتشارات سازمان برنامه و بودجه.