گفتوگو با سیدحسن حسینی، جامعهشناس
«خانهی مجردی» و یا «زندگی مجردی» واژههایی هستند که شاید شما هم طی سالهای اخیر، بیش از گذشته آنها را از زبان اطرافیان خود شنیدهاید. گرچه هنوز هم این مفاهیم در کشور ما چندان پسندیده و پذیرفته نیست و زمانی که صحبت از این نوع زندگی بهمیان میآید معمولاً افراد، جوانی را تصور میکنند که اوقاتش را به بطالت و خوشگذرانی و حتی روابط بیقید و بند میگذراند.
در هرحال، فردگرایی و یا تجردگزینی در جامعهی ما قدمت چندانی ندارد و این در حالی است که سابقهی آن در کشورهای غربی نزدیک به یک قرن است. در کشور ما تا چند دههی پیش پدربزرگ، مادربزرگ، عروس و دامادها همگی با یکدیگر در یک خانه زندگی میکردند و حتی از ذهنشان هم خطور نمیکرد که روزی از یکدیگر جدا و بهتنهایی زندگی کنند.
اما این روزها نهتنها خانوادهها بهصورت مستقل از پدربزرگها و مادربزرگها زندگی میکنند، بلکه در برخی از خانوادهها شاهد زندگی تجردی اعضای خانواده، یعنی همان فرزندان نیز هستیم. فرزندانی که بهمحض ورود به دوران جوانی گمان میکنند استقلالشان را در تنهایی زندگیکردن میتوانند کسب کنند.
البته نکتهی حائز اهمیت این است که این فرزندان و حتی خانوادههای آنها با یک گذر تاریخی مواجه شدهاند که بهسرعت بروز کرده و مجالی برای آموزش مهارت زندگی مستقل و شرایط آن برایشان فراهم نکرده و همین امر موجب نوعی آشفتگی در سبک زندگی آنها شده که نه به مبانی زندگی مدرن نزدیک شدهاند و نه به زندگی سنتی قبلی پایبندند و متأسفانه در این شرایط است که جوانان ما بدون داشتن آگاهی لازم به زندگی مجردی روی آوردهاند. زندگیای که برای آنها میتواند پرمخاطره باشد.
زندگی تکنفره در هفتدرصد از خانوادههای ایرانی
مسئلهی دیگری که نباید از آن غافل شد شرایطی است که جامعه برای افراد بهوجود میآورد و بهنوعی، یاریرسان آنها برای دستیابی به اهدافی است که دنبال میکنند. بهطور مثال، در گذشته آپارتمانها و خانههای مسکونی را به افراد مجرد اجاره نمیدادند و در آگهیها نیز درج میشد فقط به زوج اجاره داده میشود؛ اما این روزها با شیوع زندگی مجردی در آگهیهای اجارهی آپارتمانهای 35-55 متری، داخل کادرهای کوچک قید میشود «حتی به مجرد» اجاره داده میشود! (mehrkhane.com )
بر اساس نتایج سرشماری سال۱۳۹۰، 7.1% خانوادههای ایرانی بهصورت مستقل و تکنفره زندگی میکنند. آمار وزارت ورزش و جوانان هم در سال 1391 نشان میدهد حدود 25% دختران در خانههای مجردی زندگی میکنند و در شش کلانشهر تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، تبریز و اهواز 30% جوانها زندگی مجردی دارند. گرچه نمیتوان تنها به آمار و ارقام اکتفا کرد، این آمارها بهنوعی نشان میدهند که گرایش جوانان ما بهسمت زندگی مجردی است؛ زندگیای که بسیاری از کارشناسان حوزهی خانواده و اجتماع، آن را آسیبی جدی قلمداد میکنند؛ اما باید دید علت این اتفاق چیست؟
در هرحال، طبق نظر جامعهشناسان همانطور که پیش از این هم به آن اشاره شد ما سالهاست در دورهی گذار هستیم؛ یعنی نه جامعهای صنعتی شدهایم و نه سنتهایمان را کامل حفظ کردهایم. بنابراین نخبگان، مسئولان، روشنفکران و اندیشمندان ما باید برای وضعیت کنونی راهحلی پیدا کنند. این یک واقعیت اجتماعی است که جوانهای ما بین باورهای سنتی درست و غلط و تحتتأثیر فضای مجازی و رسانههای فراملی گیر کردهاند و پدر و مادرها نیز نمیدانند بهطور مثال، ازدواج جوانهایشان باید مانند گذشته تحمیلی و سنتی باشد یا امروزی و بهاصطلاح مدرن.
نقش و تأثیر ازدواج در تجردگزینی
با تمام آنچه گفته شد باید دید بهراستی چرا جامعهای مانند ایران که زندگی جمعی و خانوادگی در آن بسیار با ارزش شمرده میشود، بهسمت زندگیهای مجردی کشیده شده است و ما هر روز شاهد افزایش این نوع از زندگیها بهخصوص در شهرها هستیم؟ و مسئلهی دیگر اینکه این نوع از زندگی چه تبعاتی برای فرد و جامعه میتواند بههمراه داشته باشد؟
قدر مسلم اگر قدری عمیقتر به آنچه در اطرافمان میگذرد بنگریم خواهیم دید که همیشه پای ازدواج در میان است! زمانی که به زندگیهای مجردی نگاه کنید، بدونشک جای خالی یک همسر را در آن زندگی بهخوبی احساس میکنید. در واقع، ازدواج و تشکیل خانواده میتواند یکی از اثربخشترین عوامل کاهش و تمایل به زندگی مجردی باشد چراکه شرایط اقتصادی و اجتماعی که سالهای اخیر گریبانگیر جوانهای ما شده با ایجاد موانع برای ازدواج و تشکیل خانواده، آنها را به بیراههی انتخاب زندگی مجردی کشانده است.
دکتر سیدحسن حسینی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، در این خصوص میگوید: «انسانها نیز مثل موجودهای دیگر در شرایطی که سلامت جسمی و بهویژه خاص ما انسانها، شرایط روحی و روانی هم داشته باشند، از سن بلوغ به بعد نیاز به بودن با غیر همجنس را حس میکنند و میتوان گفت همین نیاز، موجب شده که نهاد ازدواج و خانواده را به اشکال مختلف در جوامع گوناگون مشاهده کنیم. یعنی قواعدی برای ازدواج و روابط زناشویی در جوامع وجود دارد و ما میبینیم اکثریت زنان و مردان بهصورت مشترک و باهم زندگی میکنند یا با ازدواجهای شرعی، رسمی، قانونی و یا ازدواجهایی که امروز بهعنوان ازدواجهای توافقی مطرح میشوند که البته این نوع ازدواجها نیز در برخی ادارهها در جوامع شهری صنعتی به ثبت میرسند؛ اما مسئلهای که تمام جوامع بهخصوص جوامع صنعتی و شهری مدرن با آن مواجه هستند انتخاب زندگی مجردانه است.»
وی معتقد است: «البته این انتخاب قطعاً دلایلی دارد که از جامعهای به جامعهی دیگر متفاوت است. مثلاً در انگلیس، فرانسه یا آلمان ما با بخشی از جامعه چه از سوی زنان و چه از سوی مردان مواجهایم که زندگی مجردانه را انتخاب کردهاند، بهدلیل نوع تعریفی که از زندگی اجتماعی خودشان دارند؛ در واقع، از منزلتهای زندگی اجتماعیشان. ما زمانی که تحصیلکرده و شاغل میشویم شغل ما یک منزلت اجتماعی است؛ یعنی شغل ما یک موقعیت اجتماعیست که به ما منزلت میدهد. ازدواج ما هم به ما یک موقعیت جدید میدهد و افراد با محاسبهی اینکه تا چهحدی ازدواج و تشکیل خانواده برای آنها کمککننده یا مانعشونده در جهت دسترسی به موقعیتهای دیگر اجتماعی و منزلتهای متناسب با آن موقعیتهاست، تصمیم میگیرند ازدواج کنند یا نکنند. این محاسبههاست که عدهای را از ابتدا بهصورت مجرد نگه میدارد و عدهای حتی پس از ازدواج، تصمیم به جدایی و ادامهی زندگی مجردانه میگیرند.»
زندگی مجردی؛ نتیجهی موانع اقتصادی و اجتماعی ازدواج در ایران
دکتر «حسینی»، ضمن اشاره به این مطلب که در ایران، زندگی مجردانه حاصل اشکالهایی است که برای تشکیل خانواده وجود دارد، اضافه میکند: «شاید این سؤال نیز مطرح شود که در یک چنین وضعیتی این افراد چگونه به نیازهای جنسی خود پاسخ میدهند که البته این موضوع در طول تاریخ هم مطرح بوده و در حال حاضر هم وجود دارد و برخی با روشهای شرعی و برخی نامشروع این نیاز را رفع میکنند؛ اما هستند عدهای که آنقدر تحصیلات و شغل ذهنشان را مشغول و پر کرده که تنها دستیابی به آن منزلتها را مهم دانسته و به این قسمت از نیازشان کمتر فکر میکنند. البته ناگفته نماند که بحث تجردگزینی آنگونه که در غرب و جوامع دیگر رخ میدهد در کشور ما به آن مفهوم هنوز اتفاق نیفتاده و همانطور که گفتم شرایط اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی که برای شروع زندگی خانوادگی بسیار حائز اهمیت است در ایران دچار آسیب است و این باعث میشود جوان ما بهسمت این نوع از زندگی گرایش پیدا کند. در واقع، بهطور کلی میتوان گفت جامعهی ما بهلحاظ مادی رشد داشته و دچار تحول شده؛ اما در سطح فکری و فرهنگی آن تحول لازم رخ نداده است. ما اسیر تولید انبوه اقتصادی جامعهی مدرن شدهایم و سبک زندگی ما یک سبک زندگی مادی شده است. البته نه اینکه پیش از این نبوده؛ اما امروزه با تحولهای زندگی شهری و امکاناتی که برای عدهای وجود دارد و برای عدهای در دسترس نیست، سطح توقعهای مادی افراد افزایش یافته و از آنجا که برای گروه سنی جوان ما هنوز دسترسی به تمام آن امکانات مادی فراهم نیست، امکان بروز دو نوع زیست فراهم شده؛ یک زیست مجردانه و دیگری زیست همزیستانه است.»
مفهوم متفاوت انتخاب زندگی مجردانه برای زنان
این جامعهشناس همچنین تصریح میکند: «بههمینخاطر، افرادی که زیست مجردانه دارند، اگر از لحاظ سلامت روانی، روحی و حرکت اجتماعی مشکلی نداشته باشند، مسئلهی اصلی آنها موانع اقتصادی و اجتماعی در جامعه است. بهطور مثال، میبینیم که خانوادهها حاضر نیستند دخترشان را به هر پسری در هر موقعیت شغلی و تحصیلی بدهند و بهاصطلاح بیشتر به جیب داماد نگاه میکنند تا سلامت اخلاقی، روانی و توانایی آن برای ادارهی یک زندگی. از طرف دیگر، دختران ما نیز با یک تحول فکری مواجه شدهاند. در هرصورت، ما باید بپذیریم که زن و دختر ایرانی، امروز مثل دختر دههی چهل فکر نمیکند. آنها به میزانی از خودآگاهی رسیدهاند که میتوانند افراد فعالی در حوزهی آکادمیک، علمی، شغلی و درآمدی جامعه باشند. زمانی که زنی اینگونه فکر میکند مطمئناً تحصیلات برای او مهمتر میشود و به تبع تحصیلات، داشتن شغلی که منزلت اجتماعی دارد اهمیت مییابد؛ لذا پیگیری تحصیلات و شغل متناسب با آن، قدر مسلم مقداری سن او را بالا میبرد و ممکن است که در بازار ازدواج، سن بالای او داوطلب کمتری داشته باشد و در نهایت، بهاجبار زندگی مجردانه را تجربه و ادامه میدهد. در واقع، باید بگویم که در خصوص زندگی مجردانهی زنان و دختران، باید این وجه مورد بررسی قرار گیرد؛ چراکه تحول در اندیشهی زنان ما بهخصوص در زندگیهای شهری انکارناپذیر است.»
وی اثربخشی نگاه انقلاب اسلامیبه زنان را در این خصوص نیز بسیار مهم میداند و معتقد است: «موقعیتی که زنان در پی آن هستند متفاوت شده و البته بخش قابلتوجهی از آن تحتتأثیر انقلاب اسلامی و جایگاهی که زن در انقلاب اسلامیدارد قرار دارد و از طرفی، رسانهها و ارتباطهای جهانی هم بیتأثیر نبودهاند. در هرحال، زمانی که زنان ما تحصیل میکنند و به دورههای بالاتر تحصیلی نیز راه مییابند، خودبهخود این مسئله رخ میدهد که باید همسرانی داشته باشند همکفو خودشان؛ اما بهدلیل اینکه ما هنوز آن تحول فکری و فرهنگی درونمان رخ نداده، یعنی در جامعهای قرار داریم که اگر مردی بخواهد زنی اختیار کند، اگر خودش سیساله است زن او باید بیست یا 22ساله باشد و این در حالی است که زنی که به مقاطع بالای تحصیلی رسیده مسلماً سنی بیشتر از این دارد و از آن طرف هم، چون مردانی که سنین بالاتر داشته و در شأن ایشان هم باشند کمتر داریم، در نهایت این خانم ترجیح میدهد که بهصورت مجردی زندگی کند. البته ناگفته نماند مردان ما هم بهلحاظ فکری متحول نشدهاند و دوست دارند در همان قالبهای سنتی خود باقی بمانند؛ یعنی زمانی که ازدواج میکنند همه کارهی زندگی باشند و زنان نقش کمرنگتری داشته باشند که با توجه به آنچه گفته شد چنین زنی هم کم پیدا میشود. آنها هم بایستی به زندگی مجردی روی بیاورند و یا تجدیدنظر کنند.»
در هر صورت، همانطور که کارشناسان و صاحبنظران نیز به آن معتقدند، شرایط اقتصادی که در شکلگیری یک زندگی زناشویی در زمانهی حاضر بسیار اهمیت دارد در جامعهی ما دچار آسیب است و این امر در خصوص انتخاب زندگی مجردانه از سوی مردان بیشتر صدق میکند. دکتر «حسینی» نیز ضمن اشاره به هزینههای بالایی که جامعهی ما برای مردان در شروع یک زندگی متصور است، میگوید: «هزینههای بالایی که جامعهی ما برای مردان متصور شده، یعنی یک بخش از قواعد سنتی جامعهی ما که شاید ربطی هم به مذهب ما ندارد و مسائل گاهی غیرضروری مادی را بهدوش مردان گذاشته و همچنین توقعهایی که از سمت خانوادهی دختر مطرح است، همگی موجب میشود مردان از زندگی خانوادگی شانه خالی کنند. با این وضع، تعهدهای ازدواج بهلحاظ اقتصادی و اجتماعی بالا میرود و آنها میخواهند آزادی عمل خود را داشته باشند.»
تبعات زندگی مجردی
این جامعهشناس در خصوص تبعات زندگی مجردی نیز اضافه میکند: «در تمام طول تاریخ، انسانها به زندگی با جنس مخالف خود گرایش داشتهاند و این مسئله از طبیعت ما نشأت میگیرد و همچنان هم ادامه دارد. گرچه گاهی تشکیل خانواده دچار آسیبها و مشکلهایی میشود که فرد را وادار به جدایی و انتخاب زندگی مجردانه میکند، واقعیت این است که اگر یک ازدواجی خوب صورت بگیرد و زن و مرد با یکدیگر خوب رفتار کرده باشند، بهترین محیط اجتماعی و فرهنگی برای یک انسان، محیط خانواده و زندگی زناشویی است. در واقع، این محیط میتواند موجباتی را هم به ارمغان آورد. بهطور مثال، افرادی که موفقتر هستند از یک آرامش در زندگی برخوردارند که این آرامش ناشی از زندگی زناشویی و خانوادگی آنهاست. افرادی که زندگی مجردانه را انتخاب کرده و یا مجبور به انتخاب میشوند این وجه مثبت را از دست میدهند.
انسانهایی که زندگی مجردی دارند در واقع، میتوانیم بگوییم که بهاصطلاح پایشان روی زمین سفت نیست. افراد موفق در زندگی زناشویی از زندگی معنوی و مادی بیشتر لذت میبرند، حتی اگر بهلحاظ مادی در سطح بسیار بالایی نباشند؛ اما این افراد خودبهخود بهلحاظ روانی و اجتماعی آدمهای متزلزلی هستند و آن آرامش لازم را ندارند. برای مثال، شما میبینید زن و شوهری که چهلسال از زندگیشان گذشته، شاید روابط جنسی آنها به حداقل رسیده باشد؛ اما بهلحاظ روانی بسیار بههم وابسته هستند؛ چراکه در جامعهی ما یکی از بهترین محیطهای اجتماعی که فرد بعد از خانوادهی پدری میتواند تجربه کند محیط خانوادهی همسری است.»
سلامت و اخلاق اجتماعی بهخطر میافتد
وی همچنین رواج اینگونه زندگی را بسترساز جامعهای منزوی، انسانهای بینشاط و در خود فرورفته دانسته و معتقد است: «خداوند متعال نشاط زندگی را در زندگی مشترک و نمک زندگی را بچه میداند. وقتی زندگی مشترک و بچهای نباشد، جامعه بیمار شده و حوزهی اخلاقی و سلامت اجتماعی بهخطر خواهد افتاد. انسانها احساس پوچی و بیهودگی کرده، به انحرافاتی مانند خودکشی، تسکیندهندههای موقتی، مثل موادمخدر و... روی میآورند. البته نمیتوان گفت همهی جوانهایی که مجردند خطاکارند؛ اما میتوان گفت تجرد، میزان آسیبپذیری یک فرد را بیشتر میکند و در هر حال یک مسئلهی اجتماعی است که بستری برای آسیبهای متعدد است.»