«راستی کار پسر و عروستان به کجا رسید؟» این سؤالی بود که از همسایهی قدیمیمان که بعد از مدتها توی خیابان دیده بودمش پرسیدم. چهرهاش خیلی تکیده و پیر شده بود؛ طوری که بهسختی توانستم او را بشناسم. با ناراحتی سری تکان داد، آهی کشید و گفت: «هیچ؛ بالأخره نتوانستند باهم به توافق برسند و از هم جدا شدند. پسرم از آن ماجرا شکست بدی خورد؛ الآن هم حالت افسردگی پیدا کرده و با کسی رفت و آمد چندانی ندارد.» با ابراز تأسف پرسیدم: «بچه هم داشتند؟» پاسخ داد: «ای بابا! آنقدر مشغول بگومگو و رفتوآمد بین دادگاه و دادسرا بودند، که به بچهدار شدن فکر هم نمیکردند.» برای اینکه به او دلداری داده باشم، گفتم: «بازهم خدا را شکر کنید که به همینجا ختم شد و پای یک بچهی بیگناه بهمیان نیامد، آنوقت غصههایتان چندبرابر بود.»
در راه، انبوهی از سؤالها و افکار مختلف در ذهنم رژه میرفتند. از اینکه او را آنطور غمگین و واافتاده میدیدم، خیلی ناراحت بودم. واقعاً چرا کار پسرش به اینجا رسیده بود؟ تا جایی که بهیاد داشتم، نسیمخانم، زن شاد و خوشمشربی بود. هیچوقت خنده از روی لبهایش محو نمیشد؛ از همان زنهایی که خیلی مقید وضعیت زندگی، خورد و خوراک بچهها و سر و وضع ظاهرشون بود. چند وقتی هم بود که به خواست بچهها، که حالا دیگر خیلی هم بچه نبودند، مهمان سفرهی ماهواره شده بودند و در مقابل سؤال من که پرسیده بودم: «با وجود بابک و نهال، چطور اقدام به خرید ماهواره کردهاند؟» پاسخ داده بود: «تو را خدا دست بردارید از این افکار، جوانها احتیاج به تفریح و سرگرمی دارند. توی کشور ما هم که شکر خدا هیچنوع سرگرمی درست و حسابی برای آنها پیدا نمیشود.» بهنظر میرسید خیلی زودتر از آنکه فکر میکردم، همین سرگرمی درست و حسابی کار دستشان داده بود!
روزهایی را که برای پسرشان به خواستگاری میرفتند خیلیخوب یادم بود. مادر بیچاره به همهی همسایهها متوسل شده بود که یک دختر خوشگل! برای پسرش معرفی کنند. میگفت از بسکه پا توی خانههای مردم گذاشته است، خسته شده؛ اما نمیداند چرا پسرش زیر بار نمیرود و هرکدام را با بهانهای پسند نمیکند. من هم برای حل مشکلشان پیشنهاد داده بودم که بنشینند و با پسرش بدون رودربایستی صحبت کنند؛ شاید فرد خاصی مد نظرش باشد! تا اینکه بالأخره یک روز آمد و با خوشحالی مژده داد که پسرش دارد داماد میشود. آخر پس از کلی گفت و شنود با او، فهمیده بود که راز این مشکلپسندی کجاست؟ ماجرا از این قرار بوده که چهرهی یکی از خوانندگان زن ماهواره را پسندیده و تنها معیارش برای انتخاب همسر، این بوده است که چهرهای شبیه به او داشته باشد!
بالأخره هم از آنجایی که جوینده یابنده است! بعد از جستوجوهای فراوان، دختری را پیدا کرده بودند که این معیار اصلی در او وجود داشته است. آنروز با تعجب بسیار پرسیدم: «همین؟ اخلاق، اعتقادها و اصالت خانوادگی چه میشود؟» نسیمخانم پرید وسط حرفم و گفت: «تو را خدا حوصله داری؟ تازه از خواستگاری رفتن راحت شدهام، بگذار بروند سر خانه و زندگیشان!» خانه و کاشانهای که امروز، با یک دنیا افسوس و حسرت، سخن از فروپاشیدنش گفته بود و خنده را از لبانش برچیده بود.
***
«وقوع یک طلاق، بهازای هر سه تا پنج ازدواج»، «رشد 31درصدی طلاق توافقی در برخی از شهرها»، «طلاق حدود نود درصد از ازدواجهای دانشجویی و عاشقانه» و... آمارهای تکان دهندهای هستند که با اولین جستوجو پیرامون ازدواج و طلاق در روزنامهها و سایتهای خبری خودنمایی میکنند.
بهراستی چه عواملی باعث شده است تا بنیان خانواده که از دیرباز مقدسترین نهاد در فرهنگ دینی و ملی ما بوده است، اینگونه سست و بیبنیاد گردد؟ اعتیاد، بیکاری، دخالتهای اطرافیان، افزایش سطح توقعها، بدبینی زوجها نسبت به یکدیگر، کمتحملی هر یک از طرفین و مسائلی از این دست، همه از جمله عللی است که کارشناسان روی آن تکیه دارند و در مجموع میتوان از آنها به تغییر سبک زندگی از شیوهی اسلامی و ایرانی بهسمت سبک زندگی غربی یاد کرد. شیوهای از زندگی که در آن هر یک از زن و مرد، بهاجبار بایستی برای امرار معاش بیرون از منزل کار کنند و دیگر برای مردی که در راه کسب درآمد حلال برای همسر و فرزندانش تلاش میکند، اجری همچون مجاهد در راه خدا منظور نمیگردد؛ همانگونه که در چنین فرهنگی، زنی که در برابر بداخلاقی شوهرش صبر و تحمل داشته باشد نیز، پاداش مجاهد در راه خدا را نداشته و با حضرت زهرا(س)، آسیه و همسر ایوب(ع) محشور نمیگردد؛ چنین زنی بهجهت آنکه از لحاظ مالی هم استقلال دارد و خود را مدیون و وابستهی همسرش نمیداند، تمکین و احترام و گذشت نسبت به شوهر برایش بیمعناست؛ همانگونه که مرد نیز در چنین سبکی از زندگی، معنای کار و تلاش بیدریغ برای عشق به همسر و فرزندان و گرم نگاهداشتن کانون خانواده را درنمییابد.
در این روش از زندگی، دیگر طلاق منفورترین حلالها نیست؛ لذا زن و مرد تلاش چندانی برای جلوگیری از رخداد چنین امر منفوری نخواهند کرد. یا بهراحتی از هم جدا میشوند، و یا از سر ناچاری و تنها بهخاطر کاهش هزینهها در زیر یک سقف زندگی میکنند؛ اما حق دخالت در امور یکدیگر را ندارند. در این نحوه از زندگی، نگرانی از تربیت نیکو و حفظ آیندهی فرزندان هم نمیتواند عامل مهمی در حفظ بنیان خانواده باشد؛ چراکه در چنین فرهنگی، فرزندان هم اصولاً پس از گذشت مدت زمانی که دیگر احساس وابستگی برای رفع نیازهای اولیه به خانواده را ندارند، از لحاظ فیزیکی و یا حداقل از لحاظ روحی از سایر اعضای خانواده جدا میگردند و والدین حق دخالت در تصمیمگیریهای آنان را ندارند.
سبک زندگی جوانان مقلد امروزی، رو بهسمتی در حرکت است که در آن، دیگر دوستیها و ارتباطهای قبل از ازدواج، نهتنها نکوهیده و نهی شده نیست، بلکه حتی یک نیاز طبیعی تلقی میگردد و همین روابط حسابنشده است که با ایجاد فوران و طغیان در غرایز و امیال، سبب تصمیمگیریهای عجولانه و مانع از شناخت صحیح آنها نسبت به یکدیگر شده؛ به کرشمهای و خط و خالی عاشق و دلداده، و به اندک مشکل و سختی، فارغ و دلزده میگردند. این جدای از انواع مدها، مدلها، پوششها و آرایشهایی است که سطح شهرها، ادارهها و دانشگاههای ما را بیشتر تبدیل به نمایشگاه و تماشاخانهای کرده است تا محلی برای کار و فعالیت اجتماعی!
واضح است که در چنین شرایطی، تنها کمی تزلزل در عقاید دینی کافی است تا عبور و مرور هر روزه در چنین ویترین بزرگی، سبب افزایش در سطح خواستهها، آرزوها، تمایلها، مقایسهها و در نهایت دلزدگی افراد از شریک زندگیاشان شده و منجر به افزایش روزبهروز پروندههای درخواست طلاق در دادگاههای خانواده گردد، و در این میان، نهتنها رسانههای بیگانه سهم مؤثری دارند، بلکه رسانهی ملی نیز بیتقصیر نیست. پخش انواع فیلمها و سریالهایی که در آنها بهنحوی ارتباطها و دوستیهای راحت و کمقید و بند با جنس مخالف، بهخصوص در میان دانشجویان بهتصویر کشیده میشود، و ترویج عشقهای قبل از ازدواج که اکثراً با تکیه کلامهایی همچون: دوستش داری؟ عاشقش هستی؟ و یا با اولین نگاه دوستش داشتم و صد دل عاشقش شدم، همراه است؛ از ویژگیهای خاص این برنامههاست که سبب افزایش ازدواجهای احساسی و خارج از مدار شناخت و عقلانیت گردیده است؛ در حالی که عشق و احساسی پایدار است که در سایهی یک انتخاب صحیح و عاقلانه و پس از ازدواج بهوجود آمده باشد.
تجربه نشان داده است که احساسها و هیجانهای پرشتاب قبل از ازدواج، معمولاً با همان سرعتی که به اوج میرسد، با همان سرعت نیز پس از ازدواج و کاستهشدن از بار غرایز، به فرود میانجامد و در صورتی که سهمی برای اقناع عقل وجود نداشته باشد، ناسازگاریها و کشمکشها شروع خواهد شد.
از طرفی تهیهکنندگان فیلمها و سریالهای بهاصطلاح طنز هم حاضرند تا با هر قیمتی مخاطب را بخندانند. برای مثال، در سریالهای طنز شبانه بارها شاهد آن بودهایم که شخصیت مرد در خانواده بهشدت بیارزش شده و زنان، انواع توهینها را در قالب طنز، نثار همسران خود میکنند و هیچگونه احترامی بهعنوان پدر و سرپرست یک خانواده برای وی قایل نیستند. اینگونه رفتارها، بهانضمام جار و جنجال و کشمکش و قهری که بر سر کوچکترین مسائل از سوی بازیگران زن این سریالها در خانه راه میافتد، سبب الگوبرداری و افزایش جسارت زنان در سطح جامعه، از بین رفتن حریمها و بیارزشی بنیاد خانواده میگردد.
درهرحال، اگرچه با توجه به تعدد علل ایجاد طلاق، راهکارهای متعددی نیز برای کاهش آمار آن میتوان ارائه داد؛ چندانکه برخی از آنها تلاشهای گستردهی اجتماعی را از سوی آحاد مردم و مسئولین جامعه میطلبد؛ آنچه که از دست یکایک خانوادهها برمیآید و از اثربخشی بالایی نیز برخوردار است، تقویت باورهای دینی و معنوی فرزندان و تلاش برای تربیت آنان مطابق با هنجارهای دینی و عرف صحیح اجتماعی از همان نخستین روزهای کودکی است. رعایت اخلاق و حقوق اعضای خانواده و آموزش صحیح مهارتهای زندگی به فرزندان، دقت در انتخاب، حصول شناخت کافی هر یک از طرفین نسبت به یکدیگر قبل از ازدواج و غلبهدادن عقل بر احساسها، از جمله راهکارهای دیگری است که با اعمال آنها از سوی خانوادهها، میتوان درصد بالایی از طلاقها و تبعات ناشی از آنها را کاهش داد. ازدواجی که بر پایهی دستور خدا، برای رضایت او و جهت نیل به اصلیترین هدف ازدواج؛ یعنی تکمیل روحی هر یک از زوجین و رسیدن به کمال صورت گیرد، طلاق و جدایی در آن راهی ندارد.