مشاوره برای همه


خانم ف. ش. دانشجوی کامپیوتر

ما یک خانواده‌ی پنج‌نفره هستیم. سه خواهر و برادر، به‌همراه پدر و مادرم زندگی می‌کنیم. پدرم به‌تازگی بازنشسته شده؛ اما به جای آن‌که ما از حضور او در خانه لذت ببریم، زندگی را به کام همه‌ی‌مان تلخ کرده است. آن‌طور که مادرم می‌گوید، پدرم از جوانی زود عصبانی می‌شده و نسبت به مادرم سوء‌ظن داشته؛ و حالا سر هر مسئله‌ی کوچکی جنجال به‌پا می‌کند و به‌شدت فحاشی می‌کند و نسبت به مادرم و همه‌ی ما و همه‌ی افراد بدگمان است و فکر می‌کند همه با او دشمن هستند. البته برای خودش دلایلی هم دارد که هیچ‌یک واقعی و منطقی نیست. پدرم نسبت به همه‌ی خواستگارهای من و خواهرم بدبین است و اجازه‌ی ادامه‌ی آشنایی و ازدواج ما را نمی‌دهد. برادر کوچک‌ترم هم به‌دلیل رفتارهای او تا دیروقت خارج از خانه می‌ماند تا کم‌تر با او رودررو شود. به‌دلیل بدبینی‌هایش با فامیل هم ارتباطی نداریم که بتوانیم از آن‌ها کمک بگیریم. پدرم گاهی آن‌قدر عصبانی می‌شود که نگران سلامتی‌اش می‌شویم. استدلال و صحبت‌های ما را هم اصلاً قبول ندارد و نمی‌توانیم او را متقاعد کنیم. لطفاً راهنمایی کنید.

مشاور: با توجه به شرح‌حالی که بیان کردید ممکن است پدر خانواده، دچار نوعی اختلال‌های روانی از جمله اختلال شخصیت پارانوئید و عدم کنترل خشم باشد. از ویژگی‌های پارانوئیدها مشکوک بودن، محتاط بودن و هذیان است. این افراد، علی‌رغم تلاش دیگران برای متقاعد کردن، عقاید غیرمنطقی دارند که در برابر دیدگاه‌های منطقی بسیار مقاوم هستند. معمولاً درخواست کمک حرفه‌ای را رد می‌کنند؛ زیرا قبول ندارند که دچار مشکل هستند. گاهی در این اختلال، فرد فکر می‌کند که همه‌ی افراد، حتی نزدیکانش قصد آسیب‌رساندن به او را دارند و شریک جنسی‌شان به او خیانت می‌کند. گرچه در این‌جا ما قصد تشخیص گذاردن و درمان افراد را نداریم و بیان خصوصیت‌های این بیماری صرفاً برای بالا بردن آگاهی شما و خوانندگان ارائه شده است. هدف این است که مطمئن و امیدوار باشید می‌توانید از کمک درمان‌گران و متخصصین روان‌پزشکی برای درمان پدرتان استفاده کنید و آرامش را به خانه‌ی‌تان بازگردانید و کیفیت زندگی او و اطرافیانش را بهبود بخشید. این افراد معمولاً به‌دلیل بی‌اعتمادی به دیگران، نسبت به مواجهه‌ی مستقیم با درمان‌گر، مقاومت می‌کنند. بنابراین، در صورت مقاومت پدر برای حضور نزد روان‌پزشک می‌‌توانید از طریق یکی از اعضای خانواده، شرح‌حال دقیقی به روان‌پزشک ارائه دهید و از اقدام‌های دارویی، رفتاردرمانی و راهنمایی‌هایش در مورد چه‌گونگی برخورد با او کمک بگیرید.

خانم ح. الف. خانه‌دار

حدود پانزده‌سال است ازدواج کرده‌ام و یک پسر یازده‌ساله دارم. شکر خدا وضع مالی خوبی داریم و از نظر اقتصادی مشکلی نداریم. چند ماهی است پسرم علاقه‌اش به خرید کردن خیلی زیاد شده؛ انگار برای پول ارزشی قائل نیست! به‌طوری که اگر باهم به مرکز خرید یا حتی سوپرمارکت برویم، حتماً خریدهای زیادی برای خودش می‌‌کند که اصلاً ضروری نیستند. مثلاً عادت کرده هربار که بیرون می‌رویم چند سی‌دی فیلم یا کارتون بخرد و الآن بیش از چندصد سی‌دی دارد که برخی از آن‌ها را حتی یک‌بار هم ندیده. در خرید تنقل‌ها و خوراکی‌ها هم بسیار افراط می‌کند و گاهی مبلغ خریدهای بیهوده‌ی او از من و پدرش بیش‌تر می‌‌شود. خلاصه، هرچه در فروشگاه‌ها ببیند می‌‌خواهد؛ و اگر برایش نخریم یا جلویش را بگیریم، گریه‌وزاری می‌کند و آرامش من و پدرش را می‌گیرد. در حالی‌که ما فقط نگران آینده‌ی او هستیم و نمی‌خواهیم لوس بشود. در مدرسه هم دائم دوستانش را مهمان می‌کند و من متوجه شده‌ام که از طرف برخی هم‌کلاسی‌هایش هم مورد سوءاستفاده‌ی مالی قرار می‌‌گیرد. آیا نگرانی ما بی‌مورد است و به‌مرور زمان خوب می‌شود یا این‌که باید کاری کنیم؟

مشاور: از آن‌جا که بسیاری از عادت‌های رفتاری ما به‌تدریج بخشی از صفت‌های شخصیتی ما می‌‌شود، مداخله‌ی شما ضروری به‌نظر می‌رسد؛ اما از آن‌جا که رفتاری که بیان کردید یک شبه به‌وجود نیامده و به‌تدریج براساس شیوه‌ی تربیتی از کودکی شکل گرفته، ‌باید صبورانه و به‌تدریج در زمینه‌ی اصلاح رفتارها با کار روی شناخت و فکر فرزندتان اقدام کنید. یکی از مهارت‌های ضروری زندگی، مدیریت اقتصادی است که برخورداری از آن برای هر مرد و زنی ضروری است. صفت‌هایی مثل ولخرج و خسیس که به‌نوعی بیان‌‌کننده‌ی عدم تعادل در دخل و خرج است، گاهی منجر به بروز مشکل‌های جدی در خانواده‌ها می‌شود. بنابراین، بهتر است از کودکی به فرزندان‌مان مدیریت اقتصادی را به زبان ساده‌‎ی کودکانه یاد دهیم تا دچار مصرف‌زدگی و رفاه‌طلبی نشوند. الویت‌بندی در کالاهای مورد نیاز، دوری از اسراف، صرفه‌جویی، دوراندیشی و آینده‌نگری، پس‌انداز کردن، کمک و توجه به دیگران و ضعفا، خودخواه نبودن و ... مفاهیمی هستند که درک و عمل به آن‌ها، زندگی را پرمعنا و لذت‌بخش می‌کند و پدر و مادر در آموزش این مفاهیم به فرزندان، نقش مهمی دارند.

در مورد فرزند شما که پسری یازده‌ساله است و به‌تدریج پا به دوران نوجوانی می‌‌گذارد و در واقع، قدرت استدلال و تفکر انتزاعی در او شکل می‌گیرد، می‌توانید به‌تدریج با اختصاص پولی به‌صورت ماهانه و محدود به پسرتان، هم حس استقلال را در او تقویت کنید و هم سقف خریدهای او را در طول ماه تعیین و کنترل کنید. هم‌چنین مفهوم الویت‌بندی اقلام خرید را با مشخص کردن چیزهای ضروری و غیرضروری برایش توضیح دهید. در ضمن، لازم است در مورد ویژگی دوستان واقعی که صرفاً به‌دلیل پول و ثروت کنار انسان نیستند، به زبان و در حد فهم خودش صحبت کنید. می‌‌توانید نتیجه‌ی سبک زندگی عاقبت‌اندیشانه را با مثالی از زندگی واقعی افراد دور و نزدیک برایش روشن کنید و خلاصه، با توجه به ارزش‌های اخلاقی و انسانی به او بفهمانید ما صرف داشتن وضع خوب مالی مجاز نیستیم بدون توجه به زندگی دیگران، اسراف کنیم. هم‌چنین می‌توانید عادت به ولخرجی را با پیش‌نهادهای دیگری جایگزین کنید. مثلاً پسرتان را متقاعد کنید که با وجود توان مالیِ بالای خانواده‌اش، باید پس‌انداز کردن را بیاموزد و از طریق بازکردن حساب بانکی و توجه به آینده‌ او را به این کار تشویق کنید. از طرف دیگر، از راه معاشرت با پسرانی که در خانواده‌های پایین‌تری از لحاظ اقتصادی زندگی می‌کنند، انواع زندگی‌های دیگر را به او بشناسانید و با ایجاد حس کمک‌کردن به آن‌ها، مفاهیم صرفه‌جویی و تشکر از خدا را به او آموزش داده و لذت دستگیری از نیازمندان را به او بچشانید.

آقای ص. ل. دانشجوی ارشد فیزیک

حدود 27سال سن دارم. یک‌سالی است آمادگی ازدواج پیداکردم و چند مورد هم خواستگاری رفتم. به‌تازگی با دختری آشناشده‌ام که در بیش‌تر موارد با من سنخیت دارد و مادرم هم بر این مورد پافشاری می‌‌کند؛ اما این دختر در صحبت‌هایش تأکید دارد که لباس و سایر لوازمش را فقط از مارک‌ها یا برندهای معروف خریداری می‌‌کند و این را امتیازی برای خانواده‌‌ی‌شان می‌داند و خیلی هم به تجمل‌ در زندگی اهمیت می‌دهد؛ حتی یک‌بار که می‌خواستم او را به رستوران ببرم برایش مهم بود که حتماً رستوران اسم و رسم‌دار و ... باشد. این طرز فکر، برای من سؤال‌برانگیز است و در واقع، خود من به مارک پوشیدن و زندگی تجملی بها نمی‌دهم. نظرم این است که همیشه تمیز و مرتب و به‌روز لباس بپوشم؛ و اگر مارک خاصی هم نبود، مهم نیست؛ اما مادرم اصرار دارد که من بهانه‌های بی‌مورد می‌گیرم و این دختر وقتی وارد زندگی بشود حتماً نظرش را پایین می‌آورد. آیا واقعاً این ویژگی اخلاقی تغییر می‌کند؟

مشاور: مسئله‌ای که در ازدواج قابل اهمیت است این که ما باید طرف مقابل را به‌عنوان همسر آینده، همین‌طور که هست بپذیریم و در واقع، اشتباه است که به امید تغییر عقیده یا صفت‌های اخلاقی با او ازدواج کنیم؛ چون ممکن است اصلاً تغییری به‌وجود نیاید و یا در جهتی که مطلوب ماست اتفاق نیفتد. در مورد این فرد، باید بگویم شاید شما در محدوده‌ی آشنایی اندک خود فعلاً به مارک لباس و نوع رستوران پی برده‌اید؛ اما در آینده حتماً با‌ نظر او در مورد مهریه، نوع خرید عروسی، محل عروسی، و بعد در زندگی مشترک با نوع پذیرایی از مهمان، هدیه‌دادن به مناسبت‌های مختلف، مسافرت‌ها، اسم بیمارستانی که قرار است زایمان کند، اسم و رسم مدرسه‌ای که فرزندتان می‌خواهد برود و... آشنا خواهید شد. بنابراین، در صورتی‌که می‌توانید از عهده‌ی این سبک زندگی برآیید و علی‌رغم میل باطنی‌تان، آن را تحمل کنید و ادامه دهید، ازدواج کنید. از طرفی، در دیدگاه روان‌شناسی ما معتقدیم که توجه زیاد به تجمل‌گرایی و ظاهری با لباس‌های گران، علاوه بر تربیت خانوادگی می‌تواند به‌دلیل احساس کم‌بود درونی و نوعی اعتماد به‌نفس پایین باشد و این خود، در امر ازدواج بسیار تأثیرگذار است.