ازدواج و طلاق از پنجره‌ی نگاه شما

نویسنده


تا همین سال‌های نه‌چندان دور، «ازدواج» واژه‌ی آرام‌بخشی بود که جوان‌ها با شنیدن نامش، احساس خوبی پیدا می‌کردند. اگرچه آن روزها پسرها در برابر ترغیب و تشویق خانواده به ازدواج، رخسارشان گل می‌انداخت و آرزوی دختر‌ها در داشتن شوهری خلاصه می‌شد که سرشار از عشق و محبت باشد؛ با همه‌ی این‌ها واژه‌ی ازدواج، احساسی از جنس نشاط و زندگی داشت. در همان سال‌ها، جوان‌ها بعد از ازدواج، زندگی را با یاری یک‌دیگر می‌ساختند و کم‌تر زوجی به طلاق و جدایی فکر می‌کرد؛ اما این سال‌ها چه اتفاقی افتاده که «اشتیاق جوان‌ها به ازدواج کم‌تر شده است؟» و «چرا احتمال طلاق زوجین نسبت به گذشته افزایش یافته است؟» این دو سؤال را هم از جوان‌های دیروز و هم ازجوان‌های امروز پرسیدیم. حرف‌های هر دو نسل، نکته‌های شنیدنی داشت. این گفت‌وگوها را باهم می‌خوانیم و در پایان، نظر کارشناس و مشاور را درباره‌ی این دو سؤال جویا می‌شویم.

نرگس پیرنیایی، لیسانس، متأهل، خانه‌دار، 29 ساله: بعضی از دخترها و پسرها ازدواج نمی‌کنند و حتی هیچ تصمیمی برای ازدواج ندارند. علت اصلی این است که این‌ها به« زندگی کسانی که ازدواج کرده‌اند» نگاه می‌کنند و دل‌خوشی‌های زیادی در آن نمی‌بیینند. فقط می‌بینند که زنان و مردان ازدواج کرده، شب و روز باید به فکر حساب دخل‌وخرج زندگی باشند و از سوی دیگر، روابط همسران هم باهم تعریفی ندارد؛ پس چرا به سری که درد نمی‌کند دستمال ببندند؟ در مورد سؤال دوم‌تان و علت طلاق نظرم این است که خیلی از«زن و شوهرها نمی‌توانند هم‌دیگر را درک کنند» و در نتیجه از هم فاصله می‌گیرند؛ این نبود صمیمیت، باعث می‌شود که آرام‌آرام به طلاق فکر کنند.

فرزانه آذرهوشنگ، لیسانس، مجرد، کارمند، 31 ساله: به‌نظر من، تمایل دخترها به ازدواج خیلی کم‌تر از پسرها شده. دختر‌ها توقع‌شان از زندگی متعالی‌تر از پسرهاست. دخترها وقتی می‌بینند که از طرفی، با ازدواج و تشکیل خانواده، «مسئولیت‌های سنگینی» پیدا می‌شود که ادامه‌ی تحصیل و اشتغال‌شان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و همکاری مردها هم با همسرشان در این زمینه ناچیز است نسبت به ازدواج دل‌سرد می‌شوند. مهم‌ترین علت طلاق از نظر بنده این است که «پسران جامعه، برای مردِ زندگی‌شدن تربیت نمی‌شوند»، این، هم تقصیر خانواده‌هاست و هم تقصیر آموزش وپرورش ما. پسران را نباید این‌قدر نازک‌نارنجی بار آورد. هم تربیت دختر و پسر در خانواده باید متفاوت باشد و هم شیوه‌ی آموزش و پرورش دختران و پسران در مدرسه، حداقل از دوره‌ی راهنمایی باید همه‌ی واحدهای درسی دخترها و پسرها متفاوت باشد. پسری که مثل دختر تربیت شود، زنانه بار می‌آید و نمی‌تواند مسئولیت همسری و پدری را بپذیرد. نمی‌گویم دخترها بی‌تقصیرند؛ اما در دادگاه‌ها بیش‌تر این دخترها هستند که متقاضی طلاق هستند و این جای تأمل دارد.

حامد پورعسگری، پزشک، متأهل، 33 ساله: به‌نظرم «انتخاب همسر»، مهم‌ترین مشکل دخترها و پسرهای مجرد است. انتخاب سخت‌شده و علت اصلی این است که هم دختران و هم پسرهای جامعه‌ی ما، حتی با تحصیلات عالیه، «خودشناسی» کمی از خودشان دارند، علایق و حتی عقاید خودشان را خوب نمی‌شناسند؛ بنابراین، ترس از ازدواج دارند و انتخاب برای‌شان سخت شده. به‌عقیده‌ی من، علت اصلی طلاق‌ها هم همین موضوع است. زن و شوهر به‌سفارش خانواده و معرفی دوستان باهم ازدواج کرده‌اند، و حتی اگر دوستی و آشنایی بین آن‌ها بوده براساس احساسات بوده و نتوانسته‌اند طرف مقابل را بشناسند و خودشان را به او بشناسانند.

صادق ملکی، تحصیلات ابتدایی، راننده‌ی آژانس، متأهل،51 ساله: زمان ما وقتی کسی طلاق می‌گرفت همه تعجب می‌کردند؛ اما امروز هر زن وشوهری بیش‌تر از سه‌سال زندگی می‌کنند و اختلاف ندارند واقعاً جای تعجب دارد. وقتی جوان‌ها زندگی‌های از هم پاشیده را می‌بینند، عطای ازدواج را به لقایش می‌بخشند. علت طلاق‌ها هم این است که امروزه مردم «کم‌صبر» شده‌اند و با کوچک‌ترین سختی و اختلاف به آخر خط می‌رسند و صبوری نمی‌کنند.

ملیحه شریف‌زاده، لیسانس، معلم، مجرد، 38 ساله: وقتی سن ما کم بود سن ازدواج بالا بود؛ حالا که سن ما رفته بالا، سن ازدواج هم آمده پایین. ازدواج در کشور ما بانی و مسئول ندارد. منظورم این نیست که بنگاه همسریابی ایجاد کنیم. نهادی نداریم که مهارت‌های همسرداری را آموزش دهد. هیچ نهادی مسئول مشاوره‌ی قبل از ازدواج نیست. اصلاً هیچ محضری نمی‌پرسد آیا زوجین، مشاوره رفته‌اند یا نه؟ در صورت اختلاف هم هیچ نهاد مشخصی نیست که دل‌سوزانه و با کم‌ترین هزینه برای رفع اختلاف تلاش کند. همان‌طور که می‌بینید طلاق‌های توافقی هم زیاد شده؛ چون تنها فرایند اجباری و سخت ازدواج‌های اختلاف‌دار، بالا و پایین رفتن از پله‌های دادگاه است.

محمد طلابافان، دانشجوی ارشد، کارمند، متأهل، 39 ساله: در بین همکاران، هم خانم‌های مجرد هستند و هم آقایان مجرد. جالب این‌جاست که تمایل زیادی به ازدواج در هیچ‌کدام از این دو جنس وجود ندارد؛ اما در زمان ما وقتی کسی به سن ازدواج می‌رسید، هم فرد مجرد و هم اطرافیانش از خانواده گرفته تا دوستان و همکاران برای ازدواجش ذوق وشوق داشتند؛ اما اکنون نه مجردها عجله‌ای برای ازدواج دارند و نه اطرافیان ذوق نشان می‌دهند. علتش هم مشکل‌های زندگی زناشویی است؛ از اختلاف‌ها گرفته تا موضوع بچه‌داری، تربیت بچه‌ و هزینه‌ی زندگی.

فاطمه میری، دیپلم، خانه‌دار، متأهل، 45 ساله: این روزها آن‌قدر طلاق و اختلاف در بین همسران می‌بینم که دیگر از ازدواج دخترها و پسرهای فامیل خوش‌حال نمی‌شوم؛ چون نگران جدایی‌شان هستم. من علت عدم تمایل به ازدواج را «ترس از ازدواج» می‌دونم. هم دخترها و هم پسرها آن‌قدر معیارهای سخت و سنگین برای خودشان دارند که در کم‌تر کسی وجود دارد. ای کاش این معیارها، درباره‌ی معنویت و اخلاق طرف مقابل بود. اکثر معیارها، ظاهر و رنگ چشم و دارایی طرف مقابل است! به‌نظرم علت این‌که زندگی‌های زناشویی هم بی‌رنگ و بی‌رمق شده در این است زن و شوهرها سادگی و ساده‌بودن را فراموش کرده‌اند. خوشی و دل‌خوشی فقط در سادگی است. وقتی به رستوران می‌روند باید غذای گران انتخاب کنند، مدل ماشین‌شان باید خیلی بیش‌تر از درآمدشان باشد، لباس مجلسی‌شان باید در مجلس بدرخشد، برای مهمان می‌خواهند با چند غذا و میوه سنگ تمام بگذارند و... . این‌ها زندگی را پوچ می‌کند. آدم هرچه بدود و هرچه بخرد، باز هم بالاتر از آن در بازار هست و باز هم راضی نمی‌شود. این شده که بهانه‌گیری در زندگی‌ها زیاد شده است.

ربابه توکل، لیسانس، دبیر آموزش و پرورش، متأهل، 41 ساله: علت اصلی تأخیر ازدواج، تحصیل دختران است و همین تحصیل زنان در طلاق هم نقش دارد. زمان قدیم، حتی اگر زنی تحصیل‌کرده و شاغل بود، اولویت اول زندگی‌اش خانه‌داری و بچه‌داری بود؛ اما الآن زن‌ها، اولویت اول را به خوشان می‌دهند و خانه‌داری و بچه‌داری را کارهای ضعیف و بیهوده می‌دانند. دیگر بچه‌داری را مقدس نمی‌دانند و از آن به‌عنوان کار وقت‌گیر و به‌اصطلاح اعصاب خردکن یاد می‌کنند. این‌ها می‌شود عامل بهانه‌گیری و اختلاف زن و مرد.

مهرآوه حق‌طلب، دانشجوی معماری، مجرد،24 ساله: مشکل اصلی در طلاق‌ها این است که زن‌ها و مردهای جامعه، اصلاً شناختی از جنس مخالف ندارند. البته در بین خانم‌ها، هم اشتیاق به شناخت مردها بیش‌تر است و هم مطالعه‌ی بیش‌تری دارند؛ اما بسیاری از پسرها و مردهای جامعه‌ی ما، خودشان را «دانای کل» می‌دانند و فکر می‌کنند که نیازی به دانستن درباره‌ی روحیه‌های زنان ندارند. به‌نظرم اگر مردها راه درست برخورد با زنان را بدانند، زنان جامعه‌ی ما واقعاً نمونه هستند. اگر یک زن، محبت و عاطفه‌ی مورد نیازش را در زندگی با همسر به‌دست بیاورد، دیگر به تجمل‌ها و توقع‌های مادی فکر نمی‌کند. به‌نظر من، زنان توجه به تجمل را جایگزین محبتی می‌کنند که دریافت نمی‌کنند.

روح‌الله مرادخانی، فوق لیسانس مهندسی، مجرد، 32 ساله: جواب هر دو سؤال شما این است که جامعه به‌سمت سطحی‌نگری پیش می‌رود. با این‌که هم دختران و هم پسرها تحصیلات بیش‌تری نسبت به زمان گذشته دارند، این تحصیلات را برای درست اندیشیدن استفاده نمی‌کنند، به جای این‌که با تحصیلات زندگی و سطح تفکر ما عمیق‌تر شود، سطحی‌تر شده‌ایم. به جای این‌که با تحصیلات به‌فکر این باشیم که چطور می‌توانیم نیازهای همسرمان را برآورده کنیم و چگونه می‌توانیم او را درک کنیم، خودخواه‌تر شده‌ایم و فکر می‌کنیم چون تحصیلات داریم همسرمان باید به ما خدمات‌رسانی کند. این تفکر هم در بین مجردها هست و هم در بین متأهل‌ها. هم در بین زن‌ها و هم بین مردها. لااقل در گذشته جوان‌ها به تحصیلات‌شان نمی‌نازیدند و به نصیحت‌ها و توصیه‌های ریش‌سفیدها و کسانی که تجربه داشتند گوش می‌دانند؛ اما الآن نه آن پندگیری گذشته هست و نه تفکر و تأمل و نه مطالعه.

زهره نادری، دیپلم، متأهل، خانه‌دار، 38 ساله: هر دو سؤال یک جواب دارد؛ جواب این است که زندگی دیگر نشاط گذشته را ندارد. اگر جوان‌ها ازدواج نمی‌کنند، برای این است که ذوق‌شان کور شده است؛ و اگر طلاق زیاد شده، برای آن است که زندگی‌ها نشاط و خوشی ندارد. البته در مورد کسانی که ازدواج کرده‌اند باید بگویم تقصیر خودشان است که زندگی‌شان با نشاط نیست. همه‌ی نشاط‌ها و خوشی‌ها پول نمی‌خواهد، اگر زن و شوهر با هم بنشینند و جوک بگویند و بخندند، اگر باهم هم‌دلانه درد و دل کنند، اگر با ذوق درباره‌ی آینده حرف بزنند، اگر به هم احترام بگذارند، مشکل‌ها اگر به‌بزرگی کوه هم باشد، با هم آن را برطرف می‌کنند. جوان‌های مجرد هم، وقتی به زندگی متأهل‌ها نگاه می‌کنند که مثل آدم‌آهنی شده‌اند، ذوق‌شان کور می‌شود.

عین‌الله نجفعلی‌پور، دکتری، قاضی، متأهل، 49 ساله: نمی‌توانیم بگوییم که علاقه به ازدواج کم شده، چون اشتیاق به صمیمیت با جنس مخالف، در وجود بشر ذاتی است. باید گفت که اقدام به ازدواج کاهش پیدا کرده و علت آن هم، ترس از ازدواج است. ترس از مخارج زندگی، ترس از مسئولیت‌ها، ترس از عدم تفاهم و یکی از همین عوامل ترس از ازدواج، طلاق‌هایی است که جوان‌ها می‌بینند. اما سؤال دوم: من بر اساس تجربیاتم در دادگاه‌های خانواده می‌گویم که طلاق به علل مختلف اتفاق می‌افتد؛ اما علت اصلی طلاق دو چیز است: یکی عدم شناخت و دیگری عدم سنخیت زن و مرد. درباره‌ی عدم شناخت باید بگویم که زنان و مردان به ویژگی‌های خلقتی و ذاتی یک‌دیگر آگاهی ندارند و جنس مخالف را نمی‌شناسند. بنابراین، زن توقع دارد که شوهرش به مسائل، دید زنانه داشته باشد و مرد هم می‌خواهد که همسرش مردانه فکر کند؛ از سوی دیگر، هریک از زن و مرد علاوه بر تفاوت‌های ذاتی، علایق و ویژگی‌های خاص خودشان را دارند که به‌نظر من بسیاری از زوجین که برای طلاق اقدام می‌کنند یا هر دوی آن‌ها یا یکی از همسران، تلاشی برای شناخت ویژگی‌های ذاتی و فردی طرف مقابل نکرده است. همین عاملی می‌شود برای اختلاف، در پی اختلاف دل‌سردی و بی‌علاقگی پیش می‌آید و بعد هم جدایی.

درباره‌ی علت دوم، یعنی عدم سنخیت، باید بگویم در بسیاری از مواردی که بنده با آن برخورد کرده‌ام و زوجین اختلاف داشته‌اند، عدم سنخیت، خودنمایی می‌کند؛ عدم سنخیت در تحصیلات، در فرهنگ، در وضعیت اقتصادی خانواده، در عقاید و... . به خانواده‌ها و جوان‌ها سفارش می‌کنم که قبل از ازدواج، همه‌ی جوانب را به خوبی بررسی کنند. در مورد همه‌ی جوانب با یک‌دیگر صحبت کنند و مدت آشنایی را به دو جلسه خواستگاری و بله‌برون خلاصه نکنند و البته مواظب احساسات‌شان باشند و کاملاً منطقی و بر اساس اصول متعارف محرم و نامحرم باهم مذاکره و صحبت کنند.

در ادامه، از خانم «زهرا فراهانی» کارشناس ارشد روان‌شناسی که سال‌ها در کسوت مشاور خانواده خدمت کرده است، ابتدا همین دو سؤال را پرسیدیم.

*به نظر شما تأخیر در سن ازدواج جوانان و از سوی دیگر افزایش طلاق در جامعه‌ی ما چه عللی دارد؟

هم بالارفتن سن ازدواج و هم افزایش آمار طلاق را باید از سه جهت بررسی کرد: فردی، خانوادگی و اجتماعی.

*لطفاً به تفکیک علل فردی هر دو پدیده را توضیح دهید.

بالارفتن سن ازدواج در مرحله‌ی اول به خود دختران و پسران مجرد بستگی دارد. مسائلی مثل ادامه‌ی تحصیل، اشتغال، خدمت سربازی و... می‌تواند عوامل تأخیر ازدواج باشد و باعث شود که فرد نتواند از لحاظ منطقی خودش را برای ازدواج قانع کند؛ اما گاهی موانع روانی، مانع جوان برای ازدواج می‌شود. کلیشه‌هایی درباره‌ی ازدواج، کلیشه‌هایی درباره‌ی جنس مخالف و نظایر آن، موانع جدی ازدواج هستند؛ حتی گاهی طلاق اطرافیان، باعث تعمیم آن به خود می‌شود و افراد مجرد را دچار هراس از ازدواج می‌کند. بعد فردی علت طلاق هم در این‌جا قابل بررسی است. بسیاری از زوجین که دچار اختلاف و طلاق می‌شوند، از ایده‌آل‌گرایی و کمال‌طلبی لطمه می‌خورند. آن‌ها ایده‌آل‌هایی از همسر و زندگی زناشویی در ذهن دارند که سرشار از شادکامی است و با زندگی واقعی کم‌تر تطابق دارد و همین مسئله باعث سرخوردگی در فرد می‌شود. زوجین باید زندگی را با خوشی و ناخوشی، شادی‌ها و مسئولیت‌ها توأم ببینند. یکی دیگر از عوامل فردی طلاق، افزایش روحیه‌ی فردگرایی در جامعه است. وقتی این روحیه در زوجین قوی باشد آن‌ها را به‌سمت تنهایی سوق می‌دهد و صمیمیت بین آن‌ها را کاهش می‌دهد. انسان فردگرا دچار خودمحوری می‌شود و تنهایی و پرداختن به خود را بر هم‌دلی و وقت گذاشتن برای دیگری ترجیح می‌دهد.

*خانواده‌ها چه نقشی در بالارفتن سن ازدواج و یا طلاق زوجین می‌توانند داشته باشند؟

بخشی از علل تأخیر در سن ازدواج، مربوط به خانواده‌هاست. در گذشته، خانواده‌ها تجرد را نکوهش می‌کردند و دختران و به‌ویژه پسران را به ازدواج ترغیب می‌کردند؛ اما‌ اکنون بعضی از خانواده‌ها برای فرزندان مانع‌تراشی می‌کنند و با گفتن جملاتی مثل حالا زود است، الآن وقتش نیست و... از انگیزه‌ی جوان‌ها می‌کاهند. به‌نظر می‌رسد که والدین در قدیم نقش تشویق‌کنندگی بیش‌تری داشته‌اند. گاهی در مشاوره‌ها والدینی دیده‌ام که از فرزندان مجردشان، کمال‌طلب‌تر هستند و امکانات مادی بیش‌تری را لازمه‌ی زندگی می‌دانند. بعضی از این والدین، ظاهر مطلوب‌تر و بعضی وضع اقتصادی خانواده‌ی مقابل را معیار قرار می‌دهند. درباره‌ی نقش خانواده در افزایش آمار طلاق، ابتدا باید به نقش والدین در تربیت فرزندان بپردازیم. بهترین تربیت این است که دختر و پسر را طوری تربیت کنیم که در آینده بتوانند زن و شوهر خوبی باشد. گاهی هم خانواده‌ها به فکر این هستند که فقط خانم دکتر یا آقای مهندس تحویل جامعه بدهند. متأسفانه بعضی از والدین با دل‌سوزی بیش از حد، مانع مواجه‌شدن فرزندان‌شان با مشکل‌ها و مسئولیت‌های زندگی می‌شوند و این فرزند با شروع زندگی زناشویی مسئولیت‌ها را طاقت‌فرسا می‌بیند. البته گاهی نیز خانواده‌ها با کوچک‌ترین اختلاف بین زن و شوهر، زودتر از فرزندان‌شان تسلیم طلاق می‌شوند و به‌راحتی با طلاق موافقت می‌کنند. در گذشته این مسئله بسیار نادر بوده است و فرزندان از مطرح کردن طلاق شرم داشتند.

*منظور شما از نقش جامعه در ایجاد این دو پدیده چیست؟

منظور از جامعه، هم افراد جامعه هستند، هم مسئولان و دولتمردان و هم رسانه‌ها؛ که باید تمهیدهای ویژه‌ای هم در زمینه‌ی ترغیب به ازدواج داشته باشند و هم برای کاهش طلاق و افزایش سازگاری بین زوجین. بسیاری از متأهل‌ها فقط از مشکل‌های زندگی برای مجردها می‌گویند و همین مسئله، انگیزه‌ی مجردها را کاهش می‌دهد. روی‌دادن طلاق در بین اطرافیان نیز به کاهش انگیزه‌ی مجردها می‌انجامد. از سوی دیگر، دولتمردان برای کاهش سن ازدواج تمهیدهای جزیی‌تر باید بیندیشند تا تحصیل و انتظار در بازار کار مجردها را از ازدواج باز ندارد. نقش نظام آموزشی را نباید فراموش کرد. هم در مدرسه و هم در آموزش عالی باید به پرورش دانش‌آموز و دانشجو توجه شود. واحد تنظیم خانواده به‌عنوان واحد عمومی از واحدهای درسی دانشگاه حذف شده است. به‌نظر من، جا دارد که واحدی تحت‌عنوان مهارت‌های ارتباطی همسران جایگزین آن شود. رسانه‌ها نیز نقش مهمی دارند. در جامعه‌ی ما تلویزیون نقش مهمی دارد؛ اما همین رسانه نیز در کمال‌گرایی دختران و پسران نقش مهمی دارد. در سریال‌های ما همه‌چیز ایده‌آل است، چهره‌ی زوجین، لباس، منزل، ماشین و... و تنها موضوع مشکل‌دار در سریال‌ها روابط زوجین است. تلویزیون مدت‌هاست که دیگر زن و مردی را نشان نمی‌دهد که در حال حساب کردن مخارج زندگی هستند و مجبورند از بعضی خواسته‌های‌شان بگذرند. وضع اقتصادی خانواده‌ها در سریال‌های ما در دو سر یک طیف است یا خیلی متمول و یا کارتون خواب؛ شرایطی که با زندگی افراد بسیار معدودی هم‌خوانی دارد. همه‌ی این عوامل، هم در بالا رفتن سن ازدواج و هم در افزایش آمار طلاق نقش دارند.