در بیان علل پیدایش جنبش ها و مکاتب فلسفی همچون جنبش فمینیسم که برخاسته از بستر اجتماعی و محصول ساختارهاست می توان به دلایل مختلفی اشاره داشت؛ اما مهمترین دلیل برای فراز و فرودهای مکاتب فلسفی که توسط جنبش های اجتماعی بهعرصه می آیند، افراط و تفریطهایی است که در جوامع غربی روی داده است. این افراط و تفریط ها منشأ های مختلفی داشته است همچون: حاکمیت محض آباء کلیسا با اتکا به مسحیت و متون مقدس تحریف شده، نادیده گرفتن خرد انسانی، بهخصوص در دورهی قرون وسطی، و همچنین در برهه ای دیگر حاکمیت محض خرد ابزاری و نادیده گرفتن تعالیم الهی.
بهعنوان مثال، نادیده گرفتن حقوق اولیهی زن در جوامع غربی در برهه ای طولانی از تاریخ اجتماعی مغرب زمین (همچون عدم برخورداری از حق رأی و انتخاب کردن و انتخاب شدن، عدم برابری با مردان، در حاشیه بودن زنان، موجود دست دومی دانستن زنان) سبب ظهور مکاتبی شده است که سعی در استیفای حقوق زنان در برابر مردان کردند. در نهایت، با اتخاذ رویکردهایی افراطی به مسألهی زنان، حتی به انکار تفاوت ها و تمایزهای ذاتی و طبیعی مرد و زن، نظیر جنسیت معتقد شدند و جنسیت و زن بودن را محصول ساختارهای اجتماعی نامیدند.
در آموزه های اسلامی بهعلت همراهی عقل و شرع و مطابقت و ملازمهی عقل و شرع و تبیینی صحیح از جایگاه زن در اجتماع و وظایف و حقوق آن در بُعد نظری شاهد این فراز و فرودها نیستیم و مسائلی که مطرح می گردد بیشتر در حیطهی اجرائیات و بُعد عملی است که به نحوهی اجرای وظایف مسئولان و مجریان جامعهی اسلامی دربارهی زنان بازگشت می کند. تکریم زن در دین اسلام، بارزترین وجه آموزه های اسلامی برای توصیف جایگاه زنان است. وجود برترین شخصیت انسانی، فاطمه(س) در میان زنان که علت خلق همهی موجودهای عالم هستی است نشان از شأن رفیع و والای زنان در دین اسلام است.
جنبش فمینیسم
در بیان تاریخچهی جنبش فمینیسم می توان رد پایی از آن را در دوران باستان و نیز امپراتوری روم شرقی و بعدها در نوشته های «کریستین د پیزان»، اولین نویسندهی حرفهای زن، که بسیاری از عقاید فمینیستی را قبل از سال ۱۳۰۰م در مقابله با کوششهایی که جهت محدود کردن ارثبری زنان و عضویت در اتحادیه انجام میگرفت به نگارش درآورد، مشاهده کرد. تولد فلسفهای بهنام فمینیسم، محصول تحولهای قرن نوزدهم است؛ یعنی زمانی که مردم بهطور وسیع این امر را پذیرفتند که زنان در جوامع مردمحور سرکوب میشوند.
در تعریف فمینیسم، بهطور خلاصه میتوان چنین گفت: «فمینیسم، باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زن و مرد است و مباحثهای است که از جنبشها، نظریهها و فلسفههای گوناگون تشکیل شده است که در ارتباط با تبعیض جنسیتی هستند و از برابری برای زنان دفاع کرده و برای حقوق زنان و مسائل زنان، مبارزه میکند»(ویکی پدیا، مدخل فمینیسم).
بهطور خلاصه، اصول و قواعدی که از نگاه فمنیست ها در تحلیل مسائل زنان مورد تأکید قرار می گیرند شامل موارد زیر است:
* فمنیست ها با تمایز قائلشدن میان «جنس» و «جنسیت» در تحلیل های خود، تفاوت های زن و مرد را صرفاً در محدودهی تفاوت های فیزیولوژیکی و جسمی مربوط به جنس آنان می دانند و تفاوت های ذهنی، روحی و احساسی را که به زعم آنان در محدودهی تفاوت های جنسیتی است، ناشی از تأثیرهای فرهنگی و اجتماعی عرف جامعهی مردسالار می دانند و معتقدند که تفاوت های جنسیتی را جامعه می سازد و نه چیز دیگر.
* فمنیست ها در حوزهی حقوق و وظایف اجتماعی زن و مرد قائل به تشابه بوده و هرگونه تفاوت در نقش ها و حقوق را حمل بر نابرابری و ظلم کرده و خواستار برقراری تشابه کامل میان زن و مرد هستند.
* فمنیست ها معتقدند خانواده بهشکل هسته ای آن، باعث انقیاد و تحت سلطه درآمدن زن و بازتولید روابط مردسالاری در جامعه می شود و باید کنار گذاشته شود (اقبالی، 25 /6/1388).
جوهرهی فمینیسم آن است که حقوق، مزیتها، مقام و وظایف نبایستی از روی جنسیت مشخص شوند؛ بهعبارت دیگر، نقطهی کانونی همهی جنبشهای فمنیسمی، توجه و اذعان به محرومیتها و نابرابری ها و تبعیض ها علیه زنان در جامعهی مردسالار است؛ اما چگونگی تبیین علل ایجاد چنین محرومیت هایی و همچنین روشها و راهکارهای مبارزه با این تبعیض ها و احیا و استیفای حقوق از دست رفتهی زنان، آنها را از یکدیگر متمایز می سازد.
باید توجه داشت که در بعد فرانظری مبحث هستیشناسی است که تعیینکنندهی تعریف فمینیسم از زن و مرد و بهطور کلی جهان هستی است.
هستی شناسی فمینیستی
هنگامی که سخن از هستی شناسی بهمیان می آید مراد تعریفی است که از جهان و مافیها ارائه می گردد که این امر سبب مشخصشدن نوع برداشت انسان است. در هستی شناسی، برخی جهان را کاملاً مادی و برخی دیگر آن را صرفاً تشکیل یافته از انگاره ها می دانند و برخی نیز در میانهی این دو گروه قرار می گیرند. فمینیسم، تحت تأثیر اندیشه های فلسفی مسلط بر غرب نظیر اومانیسم، سکولاریسم و فردگرایی بهنوعی بهسمت نادیده گرفتن واقعیتهای هستی شناختی انسانی روی آورد و بهتعبیر دیگر، هستی شناسی ناقصی را ارائه داده است. نظریه های غربی با محدود و منحصر دانستن حیات انسانی بههمین دنیای مادی و حذف معادگرایی نتوانستند تعریفی صحیح از انسان ارائه دهند تا بتوانند در پرتو آن برنامه ای کامل را برای سعادت او تنظیم کنند. فمینیست ها که تحت سلطهی فلسفهی مادی گرایانه غرب هستند، بهنوعی افراطی با مسألهی هستی شناسی برخورد کرده و از اعلام حضور خود در عالم هستی تا حذف موجودهای مذکر پیش رفته و سعی کردند با ارائهی برنامه ای زنانه، جهان را بهسمت سعادت سوق دهند.
رویکرد اسلامی
در رویکرد اسلامی، توجه به بنیانهایی که برداشتهای نهایی ما را جهت می بخشند امری ضروری است؛ زیرا برخی بدون توجه به بنیانهای اساسی تئوری ها، و تنها با تأکید به مسائل محتوایی آنها بسیاری از احکام آنها را مطابق با احکام اسلام قلمداد میکنند؛ بهگونه ای که امروزه با نظریه هایی با عنوان فمینیسم اسلامی مواجه ایم که بهنوعی در راستا و بهتبعیت از فمینیسم غربی، درصدد خوانش دوبارهی منابع چهارگانهی دین اسلام است و بر این باور است که برداشتها و اجتهادهای مردانه، سبب قرائت های ناقص و یکجانبه ای از متون مقدس شده است. در حالی که اگر این قرائت با نگاهی زنانه بازبینی شود، ممکن است احکام متفاوتی از آن استخراج گردد. بنابراین، توجه به هستی شناسی، امری است ضروری.
انسان در هستیشناسی اسلامی
هنگامی که از هستی شناسی اسلامی سخن بهمیان می آید مراد همان مجموعه ای کامل از موجودهایی است که از خداوند باریتعالی آغاز می شود و تا کوچکترین موجودها ادامه می یابد. انسان در هستی شناسی اسلامی، همان خلیفهی الهی است که در مسیرِ «شدن» قرار دارد و نهایت آمال و آرزوی او رسیدن به مقام قرب الهی و سعادت ابدی است که در ارتباط با سایر موجودهای عالم به این مقام دست می یابد. او هستی نامحدود و حقیقت مطلق نیست و بر وجود و رفتارش قوانین و سنت هایی حاکم است و هویت او در نسبت با مبدأ و غایت هستی که همان پروردگار جهان است، معنا می یابد؛ بهعبارت دیگر، مهمترین مبانی انسانشناسی اسلام، بر اساس سورهی بقره، آیهی30 اشرف مخلوقات بودن انسان، هدفمندی نظام هستی و نیز تناسب میان نظام تکوین و تشریع و معیارهای دینی در ارزشگذاری است.
زن در هستیشناسی اسلامی
اشتراک زن و مرد در انسانیت در برابر نگاه تحقیرآمیزی که در سایر مکاتب نسبت به زن وجود دارد و با توجه به تفاوتهای تکوینی میان زن و مرد از ویژگیهای اساسی دیدگاه اسلامی در تبیین شخصیت زن بهشمار میآید.
اسلام در مقایسه با غرب، جایگاهی که برای زنان در نظر گرفته جایگاهی واقعی است که با وضعیت طبیعی جامعه و خلقت زن در ارتباط مستقیم است. در اسلام، نقش و جایگاه اجتماعی زن بسی فراتر از نقش مردان است. بنابراین، نخستین سنگ بنای اسلام در همسانی زن و مرد از اشتراک ایندو در انسانیت است و صرفاً تقوا سبب برتری افراد بر یکدیگر برشمرده می شود که در مقایسه با سیر تطور تاریخ در غرب، گویی زن در برهه ای از تاریخ از متصف شدن به صفت انسانیت محروم بوده و صرفاً جنس مذکر مشمول این صفت بوده است. در بررسی سایر ادیان، نظیر مسیحیت و یهودیت و... و نیز بر اساس کتاب و متون مقدس آنها مشاهده می شود که زن جزیی از دارایی های مرد قلمداد می گردد که در اسلام اینگونه نیست و تنها اموال و دارایی هایی مادی در این حیطه وارد شده است.
اگر در غرب تنها نزدیک به دو قرن است که به زنان حق انتخاب کردن را -ناشی از فشارهایی که از سوی جنبشهای مختلف به دولتها و جوامع غربی آمده- عطا کرده اند، در اسلام از ابتدا برای زنان حقوقی همچون حضور در مسألهی بیعت در نظر گرفته شده است. در غرب، فلاسفهی فمینیست و به تبعیت از آنها، فعالان جنبش فمینیسم تلاش های بسیاری کردهاند تا بتوانند حقی بهنام حق تحصیل را برای زنان به ارمغان بیاورند. در حالی که در آموزههای اسلامی تحصیل نهتنها حق زنان است، بلکه بهعنوان تکلیفی برای هر دو گروه مردان و زنان در نظر گرفته شده است. (ناظر به حدیث نبوی: طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه).
از آنجایی که هویت جنسی، ارتباطی با ساختارهای اجتماعی ندارد و تکوینی است؛ لذا همین امر، تأثیر مستقیمی بر مسئولیتها و نقشها دارد. تفاوت های زیستی از جمله تفاوتهای ژنتیکی، تفاوت در ساختمان مغز و شیوهی تفکر و تفاوت در استعدادها و کسب مهارتها مواردی است که نشاندهندهی تمایزهای تکوینی مرد و زن است و همین امر میتواند نقطهی شروعی برای نقد گفتمان فمینیسم باشد.
شیوه و روش عادلانه در تقسیم حقوق و وظایف، تقسیمی عادلانه و مساوی براساس ویژگی های هر یک است. برای روشن تر شدن بیشتر موضوع، ذکر این امر ضروری است که بایستی تفاوت میان تساوی (Equality ) و تشابه (Similarity ) را بهخوبی دریافت. تشابه بهمعنای همانندی و همشکلی روبناهای حقوقی است؛ یعنی وضع حقوق و تکالیفی کاملاً مشابه، بدون توجه به شرایط طبیعی و ویژگی ها که این امر در غرب سبب تضعیف شدید بنیان خانواده گردیده است؛ زیرا زنها بایستی با پذیرش مسئولیتی مضاعف، کار بیرون خانه را برعهده گیرند و باید در تمامی مخارج و هزینه های زندگی سهیم گردند. تساوی به معنای برابری است، نه یکنواختی. در تساوی شرایط گوناگون، تفاوتهای طبیعی، وظایف و جوانب مختلف ملاحظه می شود و چه بسا احکام نامشابهی وضع می گردد، بدون آنکه بر کسی ستمی روا شود؛ ولی در تشابه، همهی این امور نادیده انگاشته شده و فقط به یکنواختی روبناهای حقوقی نظیر میزان درآمد، تحصیلات، اکتساب شغل، میزان ارث، دیه، و... بسنده می شود. بنابراین، باید توجه داشت که هرگونه نایکسانیِ قواعدِ حقوقی بهمنزلهی نفی تساوی نیست و هر نوع تشابه و یکنواختی بهمنزلهی رعایت تساوی نیست (مطهری، ص114). تفاوت های حقوقی به معنای تفاوت در ارزش ها و کمالهای انسانی نیست و اسلام بر برابری زن و مرد در کرامت های انسانی تأکید فراوان دارد.
پوشش زن در اسلام و فمینیسم
در مکتب اسلام برخلاف مکاتب غربی، زن نیز در کنار مردان قرار دارد. بهعبارت دیگر، سیر تکاملی برای هر دو قرار داده شده و در امکان حصول به مقام قرب الهی و کمال نهایی به مرد و زن بهطور مساوی نگریسته شده است و حتی برای زن، پیمودن این مسیر بهعلت وجود احساسهای سرشار انسانی سهل تر است. زن در مکتب اسلامی با الگوبرداری از فاطمه زهرا(س) پاسخ به پرسش «چگونه شدن» (شریعتی، 1388، 40) را در برابر خود مجسم می دیده و لذا با وجود چنین الگوی متعالی که علت وجود و خلقت تمامی موجودها است (ناظر به حدیث: لولاک لما خلقت الافلاک) توانسته جایگاه خود را در عرصهی اجتماعی بیابد.
فلسفهی حجاب در اسلام: تمامی احکام دائرمدار فلسفه و علت وجودی خاصی است که در مورد مسألهی حجاب نیز این امر صادق است. روح مسألهی حجاب، ناظر به محدودیت کامیابی ها به محیط خانوادگی و همسران مشروع است، نه آزاد بودن کامیابیها و کشیدهشدن آنها به محیط اجتماع. که این امر خود از جنبهی روانی به بهداشت روانی اجتماع کمک می کند و از جنبهی خانوادگی سبب تحکیم روابط افراد خانواده و برقراری صمیمیت کامل بین زوجین می گردد (مطهری، 1379،83).
حجاب از جنبهی اجتماعی موجب حفظ و استیفای نیروی کار و فعالیت اجتماع می گردد و از نظر وضع زن در برابر مرد سبب می گردد که ارزش زن در برابر مرد بالا رود و از ابتذال او جلوگیری شود. شهید علامه مرتضی مطهری در کتاب فلسفهی حجاب این مسأله را چنین بیان داشته است: «حیا و عفاف و سِتر و پوشش تدبیری است که خود زن با یک نوع الهام برای گرانبها کردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به کار برده است. زن، با هوش فطری و با یک حس مخصوص بهخود دریافته است که از لحاظ جسمی نمیتواند با مرد برابری کند... و از طرف دیگر نقطهی ضعف مرد را در همان نیازی یافته است که خالق در وجود مرد نهاده است که او را مظهر عشق و طلب، و زن را مظهر معشوقیت و مطلوبیت قرار داده است»(مطهری، 1379، 70). حجاب و پوشش در این میان، ابزاری است برای ارتقای امنیت زن در اجتماع که همین امنیت سبب رشد و جایگاه زن میگردد. زن در احکام اسلامی از تهییج دیگران و ابزارشدن نهی شده است و حجاب برای افزایش کرامت و شرافت است.
حجاب در جنبش فمینیسم: طرفداران فمینیسم، تمامی متعلقات زنان نظیر احساسها و جنسیت و در نهایت جایگاه آن را محصول نگاه مردانه می بینند؛ لذا مسألهی پوشش زنان را که برخاسته از نیاز طبیعی و غریزی آنهاست ناشی از نوعی نگاه جبرمحیطی مردانه می دانند. فمینیست ها برای حذف سلطهی مردان از اجتماع و بازگرداندن زنان به جایگاه اجتماعی واقعی شان و دست یابی به حقیقت انسانی، بهسمت حذف حجاب و پوشش برای زنان اقدام می کنند و لذا با مخالفت با آموزه های دینی و حتی عقلانی درصدد ایجاد آزادی ها و اباحه گری برای زنان برآمدند تا تمامی قیود مردانه را از پاهای زنان بردارند.
فمینیست ها، حجاب را مانعی برای حضور زن در اجتماع می دانند. در نظر آنان حجاب نوعی پرده نشینی زنان و کنار نهادن زنان از اجتماع و فعالیت های اجتماعی است. در نتیجه، این فرایند نهتنها سبب آزادی بیشتر برای زنان گردید بلکه استفادهی ابزاری و لذتجویی از زنان را برای هوسرانی مردان فراهم کرده است.
بنابراین در بررسی نظریه ها و اقتباس آنها بهعنوان چارچوبهی فکری، توجه به فرضیه های فرانظری آنها از اهمیتی اساسی برخوردار است. همچنین با توجه به این فرضیه ها با تأکید بر هستی شناسی، در دو رویکرد اسلامی و رویکرد فمینیستی، این دو دیدگاه در توصیف و تبیین جایگاه زن، در مقابل یکدیگر قرار دارند. دیدگاه اسلامی در مورد تفاوت های میان زن و مرد نهتنها قائل به تفاوت های فیزیولوژیکی و جسمی است، بلکه برخلاف فمنیست ها قائل به تفاوت های روحی، ذهنی و احساسی نیز بوده و این امر را «نقصان» بهشمار نمی آورد. در نهایت اینکه بهمنظور ترویج فرهنگ و آموزه های اسلامی می توان از دو شیوهی سلبی و ایجابی بهموازات یک دیگر استفاده کرد. در شیوهی سلبی، بایستی بهلحاظ منطقی به نقد مبانی، اصول و محتوای نظریه های فمینیستی اقدام کرد و در شیوهی ایجابی با تبیینی صحیح از علت وجود احکام متفاوت بهگونهای منطقی آنها را تبیین کرد تا شاهد گسترش فرهنگ حجاب و عفاف در کشور گردیم و هم مانعی در مسیر ترویج افکار غربی در جامعهی اسلامی خود ایجاد کنیم.
منابع
- اقبالی، ابوالفضل (25/6/1388)، قیاس دیدگاه فمنیستی و اسلامی به زن، باشگاه اندیشه.
- شریعتی، علی (1388)، فاطمه فاطمه است، انتشارات چاپخش.
- مطهری، مرتضی (1379)، مسألهی حجاب، انتشارات صدرا.
- مطهری، مرتضی (بی تا)، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا.