گفتوگو با مرتضی زینآبادی، پژوهشگر
«مرتضی زینآبادی» کارشناس ارشد پژوهش جامعهشناسی است که بیش از ده پژوهش در مورد مسائل اجتماعی، دینی و خانواده دارد. او هماکنون کارشناس پایگاه دادههای اطلاعاتی وزارت کشور است. در خصوص سبک زندگی و تأثیر دینداری در تغییر و تحول آن، با ایشان به گفتوگو نشستیم.
*از نظر شما چه ارتباطی میان سبک زندگی و دینداری وجود دارد؟
سبک زندگی همان الگوها، شیوهها، قواعد، معیارها، الزامهای رفتاری و فکری مردم است. این الزامها و ویژگیها موجب هویتبخشیدن به گروه و افراد میشوند. در سبک زندگی، رفتارهای روزمره و عمومی مردم متبلور و عیان میشود رفتارهایی که موجب تمایز اعضای هر گروه از دیگر گروهها میشود.
با کمی تسامح میتوان گفت که سبک زندگی همان فرهنگ مردم است. فرهنگ، مجموعه ای است از باورها، اعتقادها، رسوم، هنجارها، ارزشها، هنرها، قانون، سبک زندگی و هر آنچه که از سوی یک گروه به اعضای خود ارائه میشود تا بهوسیلهی آنها عضوی از اعضای گروه و جامعه شوند؛ اما آنچه که در سبک زندگی اهمیت دارد این است که سبک زندگی موجب هویتدادن به شخص و افراد میشود.
به نظر من، سبک زندگی بخشی از فرهنگ جامعه است. آن قسمت از فرهنگ عینی و مادی جامعه که در رفتارها، گفتارها، اعمال، سکنات و ظواهر رفتاری انسانها به منصهی ظهور میرسد و متجلی و متظاهر میگردد. به نظرم فرهنگ، یک مجموعهی از قبل شکلگرفته نیست. فرهنگ، هرلحظه توسط انسانها و اعضای جامعه ایجاد و خلق میگردد که در ضمن این ایجاد و خلق، ممکن است الگو و عنصری بهسایر الگوها و عناصر فرهنگی اضافه گردد و یا عناصر و الگوهای فرهنگی سابق را تصحیح، تغییر و یا متحول کند. این ایجاد و خلقشدن فرهنگ در سبک زندگی جامعه انجام میگردد. افراد با بهکارگیری نمادها و الگوهای فرهنگی و استفاده از آنها برای رسیدن به اهداف و آرمانهای خود به آنها رسمیت و ثبات میبخشند و فرهنگ جامعه را تثبیت میکنند. در این پروسه است که اعضای جامعه با مشارکتی که در فرهنگ میکنند به هویت فردی و اجتماعی دست مییابند.
بحث سبک زندگی تا زمانی که رهبر فرزانهی انقلاب در جمع مردم بجنورد در خصوص سبک زندگی صحبت نکرده بودند، بیشتر یک بحث آکادمیک بود که در دانشکدههای علوم اجتماعی و رفتاری به آن توجه میشد و کمتر کسی به سبک زندگی توجه میکرد. برداشت من از صحبتها این است که ایشان با ظرافت و دقت خواستهاند بهصورت عینی به مسئولان و متولیان جامعه بگویند که متوجه فرهنگ روزمرهی مردم باشید. این فرهنگ روزمرهی مردم است که فرهنگ جامعه را میسازد و باعث تقویت و قدرت الگوها و عناصر اصلی فرهنگ جامعه میشود. ایشان الآن بیش از دو دهه است که از تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگ غرب به فرهنگ ایرانی و اسلامی ما صحبت میکنند.
در صحبتهایی که ایشان در خصوص سبک زندگی عنوان میکنند، اظهار میدارند که «در واقع سبک زندگی به همهی مسائلی برمیگردد که متن زندگی انسان را شکل میدهند.» «اگر پیشرفت همهجانبه را بهمعنای تمدنسازی نوین اسلامی بگیریم، این تمدن دارای دو بخش ابزاری و «حقیقی و اساسی» خواهد بود که سبک زندگیبخش حقیقی آن را تشکیل میدهد.» ایشان در ترسیم چگونگی شکلگیری سبک و شیوهی زندگی افزودند: «فرهنگ زندگی، متأثر از تفسیر ما از زندگی است و هر هدفی را برای زندگی تعیین کنیم، سبک خاصی را بههمراه میآورد.» بهعبارت دیگر، ایشان در سخنرانی خود خواستهاند توجه مسئولین و متولیان را به زندگی روزمرهی مردم، استفادهی آنها از الگوها و نمادهای فرهنگی جلب کنند. خواستهاند به گوشهای از تهاجم فرهنگی اشاره کنند و جنبهی عینی تغییرهای فرهنگی و استحالهی ارزشهای فرهنگی را در جنبهی عینی زندگی مردم نشان دهند.
*آیا تغییر در سبک زندگی ضروری است؟ بهعبارت دیگر آیا تغییر در سبک زندگی خوب است؟
اگر مبنای رفتارهای خود را بر اساس اطلاعات، آگاهیها، دانشها و تفسیرهای خود از واقعیت و جهان روزمرهی خود بدانیم، باید قبول کنیم که با بالا رفتن سطح دانش و اطلاعات ما، نوع رفتارهای ما هم تصحیح شده، تغییر و تحول مییابد.
از سوی دیگر، اگر سبک زندگی جزئی از فرهنگ جامعه است، باید بدانیم که ما هیچ فرهنگ ثابت و غیرقابل تغییری نداریم؛ مگر فرهنگهای مرده و یا فرهنگهای بسته و مربوط به اقوام و گروههای گذشته و از بینرفته. تغییر و تحول داشتن، جزئی از فرهنگ است و هر فرهنگ زنده و پویایی تغییر و تحول مییابد.
آنچه که در تغییر و تحولهای فرهنگی قابل توجه است این موضوع است که مسیر تحولها و تغییرها به کدام سمتوسوست. آیا این تغییرها در راستای سایر الگوها و عناصر فرهنگی جامعه است و یا در مسیر ارزشها و الگوهای خارجی و بیگانه؟ آن تغییر و تحول فرهنگی خوب و قابلقبول است که در راستای ارزشها و الگوهای فرهنگی درونی جامعه باشد. تحول و تغییر فرهنگی که بر مبنای الگوها و عناصر فرهنگی خارجی باشد برای یک فرهنگ نمیتواند با ارزش باشد.
تغییر و تحول فرهنگی با تغییر عناصر مادی فرهنگ شروع میشود و به عناصر معنوی و ذاتی فرهنگ تسری پیدا میکند. بهعنوان مثال، آنچه در شیوهی معماری و تزئینهای داخلی منازل ما رایج شده است، معماری به سبک و سیاق اروپایی، تزئینهای منازل و مبلمان به سبک ایتالیایی و روسی، و مدل آشپزخانهها به سبک آلمانی و ... هستند. این عناصر مادی با خودشان الگوها و شیوههای استفاده را هم میآورند و تغییر در رفتارها و تفکرها را آغاز میکنند. یا مثال دیگر در نحوهی پوشش و آرایش افراد است. برخی از جوانان مدل مو و لباس خود را از نوع پوشش و آرایش افراد خارج از مرزها انتخاب میکنند. الگوی پوشش و مدل لباس در هر جامعه، بیش از آنکه از شرایط اقلیمی، موقعیت تمدنی، اوضاع اقتصادی، نظام سیاسی، موقعیت سنی، جنسی و شغلی، خواستههای شخصی و زیباشناختی افراد اثر بپذیرد؛ از ساختار باورها، ارزشها، هنجارها، ایدئولوژیها، الگوها، آداب و سلیقههای گروهی اثر میپذیرد. لباس، نشاندهندهی ناخودآگاه فرهنگ یک جامعه است. نگاه کنید شیوهی زندگی ما چهقدر تغییر کرده و غربی شده است. چیدمان اثاث منزلمان، استفاده از نوع مبلمانها و صندلیها، نوع آشپزی و غذاخوردنمان، شیوهی تربیت فرزندانمان، فرستادن فرزندانمان به مهد کودکهای دوزبانه، اسمهایی که برای فرزندانمان انتخاب میکنیم، نگهداری حیوانهایی مانند سگ و گربه، سنجاب، همستر و... . حال به این، نوع روابط اجتماعی و فرهنگی را اضافه کنیم، میبینیم تغییر و تحولها چهقدر زیاد است.
نمیخواهم بگویم اینها بد است و نباید در جامعه وجود داشته باشد. ورود برخی عناصر و تکنولوژیها در جامعه ضروری است. مثلاً با توسعهی فضای ارتباطهای مجازی و تکنولوژیهای ارتباطی در این فضا، تجارتهای الکترونیکی و تأثیری که این تکنولوژیها در کاهش مشکلها و ایجاد زندگی راحتتر دارند، نمیشود اینها را از زندگی حذف کرد. من میخواهم بگویم این تغییر و تحولها باید در راستای سایر ارزشها و الگوهای رایج فرهنگ باشد. اگر بخواهیم یک الگو و رفتار را از یک فرهنگ خارجی بگیریم به هزینهی بیاعتبار کردن و بیحرمت کردن یک ارزش دیگر، این تغییر و تحول ارزشمند نیست.
*سبک زندگی چه ابعادی دارد؟ آیا دینداری و یا شیوهی تربیت دینی را هم میتوان بخشی از سبک زندگی مردم قلمداد کرد؟
برای سبک زندگی میتوانیم ابعاد و عناصر مختلفی در نظر بگیریم. برخی از این ابعاد میتوانند به این شرح باشند: دینداری، تبعیت از سنت نبوی در آداب عبادی؛ نظیر قرائت و ترتیل و تفّکر و تدّبر امور اخلاقی چون عفّت، قناعت، ادب، سادهزیستی، تواضع، حیا، نظافت، رعایت حقوق دیگران، راستگویی، گذشت، احترام به بزرگترها، آراستگی، انتخاب خوراک، پوشاک، مسکن، الگوی صحیح مصرف، انتخاب دوست، شناخت دشمن تحصیل علم، آموزش و ارتقا، اطلاع صحیح، ارتقای دانش عمومی، فعالیت سیاسی عمومی، ارزش داشتن کار و فعالیت، تأمین معاش، فرهنگ کار جمعی، توانمندی در کار، عدم کار گریزی و... .
سبک زندگی بسیار متنوع و متفاوت است. بخشی از سبک زندگی مردم، الگوهای دینداری است؛ یعنی رفتارهای دینی که مردم انجام میدهند؛ مانند نماز خواندن، روزه گرفتن، قرآن و ادعیه خواندن، به زیارت اماکن مذهبی و مسجد رفتن و... است. هدف اصلی در جامعهی ما تربیت اسلامی افراد جهت پرورش افرادی مهذّب و واجد فضیلتهای معنوی و اخلاقی است. تربیت نسلی که معتقد به مبانی دین و عامل به احکام و آداب الهی و برخوردار از سجایا و فضایل اخلاقی باشند. از آنجا که جامعهی ما یک جامعهی اسلامی است، انتظار میرود که این ارزشها، معیارها و دستورها توسط تمام نهادهای اصلی جامعه (خانواده، مدرسه، رسانهها، دولت) که ماهیتی اسلامی دارند تبلیغ و نشر داده شوند. آقای دکتر «بهروان» در سنجش دینداری و درک مردم مشهد از دینداری عنوان میکند که در شهر مشهد در سال 1379 نسبت به سالهای 1374 و 1375 درک و احساس مردم از اهمیت و قوت دینداری کاهش یافته است. در تحقیقی نشان داده شده است که 98% مردم ایران به خدا، پیامبر و روز قیامت اعتقاد دارند. این خیلیخوب است؛ اما رفتارهای دینی که تقویتکنندهی این عقاید و باورها هستند وضعشان متفاوت است. در بررسی دیگر «سیدحسین سراجزاده» به بررسی «سنجش نگرش رفتارهای دینی نوجوانان و جوانان تهرانی» پرداخته و اظهار میدارد بعد اعتقادی بسیار خوبتر از سایر ابعاد بوده و بعد مناسکی به میزان چشمگیری نسبت به بُعد اعتقادی کاهش داشته است. ضمن آنکه در همان بُعد مناسکی بین اعمال فردی و عبادتهای جمعی تفاوت فاحشی دیده میشود. بهعبارت دیگر، اکثریت افراد اظهار داشتهاند که عبادتهای دینی فردی را کم و بیش بهجای میآورند، در حالیکه قریب 90% آنها در مراسم جمعی عبادت بهندرت شرکت داشته و یا هرگز شرکت نکردهاند. بهنظر محقق، میزان بالای مؤمنین مسجد نرو، پدیدهی جدید در ایران است که نشاندهندهی گسترش نگرشهای شخصیتر نسبت به دین در جامعه است که بر اساس آن افراد ترجیح میدهند دین را بهعنوان جنبهای از زندگی خصوصی خود بهحساب آورند.
آموزشهای دینی توسط پنج نهاد مهم خانواده، مدرسه، دولت، گروه همسالان و رسانهها انجام میشود. نقش برجستهی خانواده در توسعه و رشد اعتقادهای مذهبی کودک، شکلدادن شخصیت مذهبی اوست. خانواده بر زندگی کودک، بهویژه در سالهایی که خودِ مذهبی کودک در حال رشد و شکلگیری است نقش تقریباً انحصاری دارد. گرایشها و تفکرهایی که کودک در مراحل اولیهی رشد کسب میکند مانند اعتقاد به امور غیرمادی، انجام مراسم و مناسک و... معمولاً گرایشها و احساسهایی هستند که خانواده در ایجاد آنها نقش اساسی دارد. آموزهها و دستورهای دینی را جوان در دوران نوجوانی و کودکی از خانواده و اطرافیان فرا میگیرد. بیتوجهی یا کمتوجهی پدر و مادر یا مربی خانواده، نسبت به الگویی که آنها در برخورد با دین و موضوعهای دینی در محیط خانه در پیش میگیرند و همچنین سطحینگری و یا احیاناً بیمبالاتی اعضای خانواده نسبت به مسائل دینی خصوصاً فریضهی نماز تأثیر بهسزایی در تربیت فرزندان بهجای میگذارد. بهعنوان مثال، فرزند اگر در خانهای رشد کند که در آن خانه کسی به نماز اهمیت ندهد و یا در قبال مسائل دینی خود را مسئول ندانند و یا خود اهل نماز باشند؛ ولی فرزند خانواده را تشویق به نماز نکنند، قطعاً فرزند آن خانواده اهل نماز و عبادت نخواهد شد؛ البته شاید در آینده بر اثر عوامل دیگر به نماز روی آورد که این احتمال ضعیف است.
این آموزشها منجر به آن میشود که احکام و اعتقادهای دینی در ذهن و باور نوجوان و جوان درونی بشوند. میدانیم که دین یک حقیقت فطری و خودجوش است و تا زمانی که از درون انسان نجوشد و روح را آکنده از طراوت اندیشههای خداباورانه نکند عملاً هیچ کارکردی را نخواهد داشت. از اینجا به بعد است که فرد دیندار و دینباور میشود و شیوهی زندگیاش اسلامی میگردد.
مدرسه، پس از خانواده مهمترین نهاد و مرکزی است که نقش عمدهای در آموزش کودکان و نوجوانان دارد. مدرسه اولین مکانی است که پس از خانوادهی کودک یک نوع اقتدار و قدرت را بر خود احساس میکند؛ امّا اقتداری رسمی و منظم که تحت همین اقتدار و قدرت است که ناچار به یادگیری و انجام اعمال خاص در طول روز میگردد. آموزشهای دینی در مدارس از سه طریق انجام میگیرد: دروس و برنامههای مذهبی تدارک دیده شده در برنامههای آموزشی مانند دروس تعلیمات دینی؛ ارتباط و تعامل معلم با دانشآموزان؛ و فضای مدرسه و سازمانها و گروههای موجود در مدرسه.
آموزشهای مذهبی ارائهشده در مدرسه، نقش عظیم و بزرگی در رشد روحیهی مذهبی کودکان و نوجوانان دارد. چراکه این آموزشها در ادامهی آموزشهای خانواده، و رسانههای همگانی است. بنابراین، آموزشهای ارائهشده نباید در تباین با آموزشهای ارائهشده توسط این نهادها باشد.
یکی دیگر از نهادهای مهم که نقش مهم و مؤثری در آموزش و تربیت دینی بازی میکند، وسایل ارتباطجمعی است. این وسایل با تهیه و تدارک برنامههای دینی و مذهبی و انتشار این مفاهیم در جامعه، موجب رواج این ارزشها در جامعه میشود. این ارزشهای مشترک از طرفی موجب هماهنگی افراد باهم و از طرف دیگر موجب بسط و تقویت ارزشهای دینی- مذهبی در میان افراد میشود. مانند برنامههایی که در ایام سوگواری دههی فاطمیه، محرّم، و یا ماه مبارک رمضان از تلویزیون و سایر وسایل ارتباطجمعی پخش میشود.
یکی دیگر از نهادها و گروههای مؤثر و تأثیرگذار در آموزش و تربیت دینی، گروههای همسالان است. گروههای همسالان به گروههایی اطلاق میشود که اعضای آن بهطور نسبی از موقعیت اجتماعی کم و بیش مشابهی برخوردارند و با یکدیگر پیوندهای نزدیکی دارند. گروه کودکان، همبازیها، دوستان و رفقا، همکاران و... جزء گروههای همسالان بهشمار میآیند. این گروهها یکی از اساسیترین شکلهای روابط اجتماعی است و در یادگیریهای اجتماعی و تطابق افراد در جامعه نقش مهمی باز میکنند. بهطور کلی، گروههای همسالان شرایط تطابق دیدگاهها و نگرشهای دینی افراد را با دنیای اجتماعی- دینی متغیری که با آن مواجه هستند را فراهم میسازند. آنها در جامعه، نیروهای مهمی را تشکیل میدهند و نقش پر اهمیتی را در حفظ، تداوم و تعادل گرایشها و رفتارهای دینی مختلف بازی میکنند.
تصمیمها، برنامهها و سیاستهایی که دولت و مسئولین دولتی میگیرند تأثیر بسیار مهمی در عملکرد سایر نهادهای جامعه دارد. گروه نهادها و احزاب سیاسی- اجتماعی جامعه تأثیر خارقالعادهای روی تفکرها و گرایشهای دینی مذهبی افراد دارند. تحقیقها نشان داده است که رهبران سیاسی بهعنوان الگوهای مرجع که موجب ترویج و توسعهی ارزشها و رفتارها میشوند، نقش مهمی در ایجاد و تقویت ارزشهای دینی دارند. چنانچه این رهبران سیاسی که الگو و مورد احترام مردم بوده افرادی دیندار و معتقد باشند؛ مردم هم الگوهای دینی را از آنها فرا میگیرند.
مردم در زندگی روزمرهی خودشان از معیارها، قوانین و احکام این نهادها استفاده میکنند. با بهکارگیری این احکام و ارزشها، برای دسترسی به اهداف خود، هدفیابی و تلاش میکنند. بنابراین الگوها، هنجارها، قواعد و ملاکهای این نهادها بخشی از سبک زندگی مردم را تشکیل میدهد.
از سوی دیگر، نهادها و گروهها در طول زمان دچار تغییر و تحول میگردند و تحول و تغییرهای آنها موجب تغییر سبک زندگی مردم نیز میشود. حال علت اینکه یک نهاد چرا تغییر میکند متفاوت است. شاید علت تغییر، ناشی از ضعف نهادی و ناتوانی در نهاد در پاسخگویی به نیازهای اعضای جامعه باشد. یا علت آن وامگیری آن نهاد از الگوها و معیارهای نهاد دیگر است. در هر صورت، تغییرهای نهادی موجب تغییر در رفتارها و باورهای افراد میگردد. نهاد خانواده در بُعد و اندازه، ساختار قدرت، روابط اعضا، سلسلهمراتب قدرت، ابراز عواطف و احساسها، بازتولید نسل، سطح تحصیلات، مشاغل و ... دچار تحولها و تغییرهای عمده شده است.
سطح تحصیلات افراد و اعضای خانواده افزایش یافته است. بسیاری وقتها اعضا بهصورت مستقل تصمیمگیری میکنند. استقلال اعضای خانوادهی ایرانی یکی از مهمترین جلوههای خانواده امروزی است. اعضای خانواده، خود بهصورت مستقل تفکر و تصمیم میگیرند و تبعیت از تصمیمهای جمعی و نظرهای بزرگترها کمتر در خانوادهی ایرانی دیده میشود. در تحقیقی که در سال 1382 در خصوص نگرشهای ایرانیان انجام یافته بود 1/62% مردم اظهار میداشتند که در احکام دینی از مراجع، تقلید میکنند و 9/37% هم بر اساس استنباط شخصی خود عمل میکردند.
* جوانی که در این خانواده تربیت یافته است تا چه حد الگوها و ارزشها را بدون چون و چرا قبول میکند؟
بهنظر من کم. نوجوان و جوان امروزی ذهن پرسشگر و کنجکاوی دارد. جسارت و ریسکپذیری هم که در دوران جوانی است. هر الگو و نمادی را که ذهن نوجوان و جوان آن را نادرست و ناهماهنگ تشخیص دهد کنار گذارده و الگوی دیگر را جایگزین میکند. برای این جایگزینی اگر فرهنگ مادر، الگو و معیار مناسب داشت از آن استفاده میکند؛ در غیر این صورت از سایر فرهنگهای دیگر وام گرفته و داخل فرهنگ میکند.
این روند، هم موجب تغییر فرهنگ جامعه، هم نهادها و هم سبک زندگی اعضای جامعه میگردد. بنابر این، اگر میبینیم که دینداری، الگوهای دینداری، تفکرها، باورها و بهمعنای دیگر سبک زندگی مردم تغییر کرده است، باید آن را نتیجهی تغییر و تحولها در نهادها و گروههای جامعه؛ سطح آگاهیها و دانشهای فرد؛ رشد احساس شخصیت و اعتماد بهنفس افراد؛ و افزایش فرصتها و حق انتخاب افراد جستوجو کنیم.