محبت نهفقط انسانساز که جامعهساز نیز هست...
همهی پدرها و مادرها آرزو دارند فرزندانی دارای خصائل اخلاقی پسندیده و متدین داشته باشند؛ اما چگونگی دستیابی به این صفتها را نمیدانند یا بسیار کم میدانند. «تربیت، مستلزم دانش و آگاهی والدین یا مربیان است؛ مستلزم برنامه، اصول و اهداف مشخص؛ امکانهای لازم و وقت مناسب است. دستهای از والدین علاقهمندند بدون صرف وقت مفید، فرزندانشان بهخوبی تربیت شوند. تربیت مستلزم هشیاری مربی و والدین نسبت به خود و تکالیف خود است»(لقمانی، 1389، 117). در این میان، محبت و دوستی برای نهادینهکردن تربیت دینی در کودکان بهترین راه است. محبت و عشقورزی، روابط عاطفی والدین را با کودک عمق و ژرفا بخشیده و تعالیم دینی را در ضمیر پاک او نهادینه میسازد. محبت، جاذبهی عمومی است که تمامی افراد و اشیا را متحد میگرداند. همهی کودکان از نظر فطری نیاز به مهر و محبت و انس و الفت دارند. مواهب طبیعی که در نهاد هر انسان به ودیعت گذاشته شده، همه دلیل بر نیازمندی او به جامعه و نیازمندی انسان به روابط عاطفی و پرمحبت در خانواده است. نبی اکرم(ص) میفرمایند: «به شما در مورد نوجوانان و جوانان به نیکی سفارش میکنم که آنها دلی رقیقتر دارند. خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را به رحمت الهی بشارت دهم و از عذابش بترسانم. جوانان سخنانم را پذیرفتند و با من همپیمان شدند؛ ولی پیران از قبول دعوت و هدایتم سرباز زدند... چراکه دچار قساوت قلب شدند». از نظر اسلام، محبت بیشترین نقش را در سازماندهی جامعهی آرمانی انسانی دارد. جامعهی مطلوب انسانی در اسلام، جامعهای است که براساس محبت مردم نسبت به یکدیگر شکل بگیرد. اسلام میخواهد جامعهای بسازد که همهی مردم، خود را برادر یکدیگر بدانند و تا سرحد ایثار نسبت بههم عشق بورزند، و این بدان جهت است که هیچچیز مانند محبت در سازماندهی جامعهی دلخواه انسانی، کارساز نیست.
آیا دین، جز محبت است؟
اسلام، برنامهی تکامل انسان است. اصلیترین عناصر این برنامه، محبت (مهرورزی) است. عنصر محبت، در تحقق برنامههایی که اسلام برای پیشرفت جامعهی انسانی پیشبینی کرده، تا آنجا مؤثر است که امام باقر(ع) دین اسلام را چیزی جز محبت نمیداند و میفرماید: آیا دین، جز محبت است؟ از اینرو، بهترین روش برای درونیساختن تعالیم دینی در کودکان، محبت و مهروزی است. تنها با محبت و عشقورزیدن به کودکان میتوان محبت خداوند را در دل آنان پدید آورد. در اینجا مقصود از تربیت دینی «فرایند پرورش اموری چون شناخت خداوند، احساس تعلق و محبت به او و تعبد در برابر او، در انسان است. و از طرفی میدانیم براساس آنچه از آیهها و روایتها برمیآید این امور بهطور فطری در نهاد انسان محفوظ است»(ابوطالبی، 1383، 21). در برخی روایتها نیز به وجود فطرت الهی در انسان، تصریح شده است. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «هر نوزادی بر فطرت زاییده میشود»(کافی، ج2، ص13). امام باقر(ع) در توضیح روایت پیشین میفرماید: «یعنی مقصود پیامبر، آن است که هر نوزادی با این معرفت و آگاهی که خداوند، آفرینندهی اوست، متولد میشود»(کافی، ج2، ص13).
امام علی(ع) در جایی میفرمایند: «همانا این اسلام، دینی است که خداوند برای خود برگزید و پایههای اسلام را بر محبت خویش استوار کرد»(شرح نهجالبلاغه، خطبهی198، ش12). منظور این است که پایه های دین، بر حبّ خدا و اطاعت از او استوار است(شرح نهجالبلاغه، ج10، 192). محبت و عشق به خداوند، یکی از پایه های اساسی دین است و تنها با عشق و محبت میتوان اعتقاد به خداوند و احساس تعلق و وابستگی به او و تعبد در برابر او را به کودکان آموخت. در حقیقت، انسان با نوعی از سرشت و طبیعت برای پذیرش دین آفریده شده، بهگونهای که برای پذیرش دین، آمادگی داشته؛ بلکه در ذات و سرشت انسان، کششی بهسوی توحید وجود دارد و او بهصورت ذاتی با خدای خویش آشناست. از نظر اسلام، محبت سرنوشت همیشگی انسان را رقم میزند. به گفتهی عالمان دین، عشق به زیباییهای راستین، انسان را به قلهی تکامل، سیر میدهد و عشق به زیباییهای دروغین، او را کور و کر میسازد، تا آنجا که حق انتخاب را از انسان سلب میکند و او را تا اسفلالسافلین پایین میآورد. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: «دل نوجوان، مانند زمین خالی است که هر بذری در آن کاشته شود، میروید. از اینرو، تربیت تو را در این زمان و پیش از آنکه قلبت سخت و ذهنت مشغول شود، آغاز کردم»(نهجالبلاغه، نامهی31).
خانواده، آیینهی زشتی و زیبایی رفتار کودک است! تمامی آنانی که در باب جامعه اندیشیدهاند، همهی مصلحین، حتی رؤیاگران و آنان که به اتوپیا روی آوردند، بر خانواده و اهمیت حیاتی آن در جامعه تأکید ورزیدهاند. بهدرستی هیچ جامعهای نمیتواند ادعای سلامت کند، چنانچه از خانوادههایی سالم برخوردار نباشد. تربیت خانوادگی نیز بیش از هر تربیت دیگری از دوام و استمرار برخوردار است. کودک بیشتر وقت خویش را با خانواده سپری میکند. او در تمامی لحظهها، رفتارهای خانواده را مشاهده، تقلید و از آنها پیروی میکند. او عادتها، تجربهها و مهارتها را از والدین فرا میگیرد و در خود به نمودهای رفتاری تبدیل میکند. بههمین علت است که والدین در راهنمایی و خطدهی به فرزندان خویش مسئولیت سنگینی بهعهده دارند. «هنگامی که کودک رشد میکند و از توانمندیهای جسمی، روحی، عقلی و اجتماعی برخوردار میشود، برخی از معارف دینی خویش را از طریق مشاهده و تقلید از خانواده برمیگیرد. خانواده، نقشی عمیق در توسعه و تعمیق یا خاموشی احساسهای دینی نزد فرزندان دارد؛ زیرا اگر کودک در خانوادهای رشد یابد که به دین اهتمام دارد و آموزههای آن را با آگاهی دنبال میکند، خود نیز به دین اهتمام خواهد ورزید. آنگاه مانند والدین خود نماز خواهد خواند و خواهد کوشید تا در روزهگرفتن از آنان تقلید کند. همچنین با تأثیر پذیرفتن از آنان، حیاتی سرشار از محبت خداوند، حذر از خشم او و پرهیز از حلال و حرام را خواهد داشت و بر همیناساس، تمامی رفتارها و روابط خود را تنظیم خواهد کرد»(حاجیدهآبادی و صادقزادهی قمصری، 1379، 128). از اینروست که علمای اجتماعی نیز بهترین زمان یادگیری و سوقدادن کودکان بهسوی دین و مذهب و گرایش بهسمت پروردگار را در دورهی کودکی با اهمیت قلمداد میکنند. از اینرو «والدین باید با تعلیم شعائر مذهبی و بزرگداشت ارزشها، قدمهای بسیار مؤثری بردارند تا کودکان عملاً در ذهن و اندیشهشان حفظ و حراست از شعائر مذهبی را بیاموزند. کودکان در چنین سنی مقلد بسیار خوبی هستند و الگوی رفتاریِ ایمانیِ آنان، ابتدا والدین و آنگاه پدر و مادربزرگها هستند»(تنهکار، 1389، 19).
خانوادهای که الگوی تمامعیار فرزند است! مراحل اولیهی آموزش تعالیم دینی به فرزند، باید با نرمی، مهربانی و تشویق همراه باشد و تکالیف دشوار از کودکان خواسته نشود؛ اما در این زمینه سهلانگاری هم نباید کرد که کودک احساس کند تکالیف دینی اموری جدی یا ضروری نیستند. نکتهی دیگری که باید مورد توجه والدین قرار گیرد، این است که الگوهای رفتاری کودکان باید در درجهی اول، خودشان مسائل اخلاقی و دینی را رعایت کنند؛ چراکه کودکان الگوپذیران خوبی هستند و قبل از هر کس از پدر و مادر خود الگو می گیرند. رعایت آداب دینی و اخلاقی، انجام بانشاط فرائض، لحن ملایم و همراه با محبت پدر و مادر با کودک و نیز بین خودشان، رعایت ادب، نظافت، قوانین خانه و شهر و... همه و همه در روح کودک تأثیر گذاشته و او را نسبت به پذیرش سخنان و راهنماییها آماده تر میسازد. مشاهدهی خلاف این رفتار از جانب والدین، کودک را از والدین دور ساخته و صحبتهای آنان را بهشدت کماثر میسازد. مادر پشتوانهی زندگی کودک است...! در زندگی، عشق و محبت مادر به فرزند بسیار مهم جلوه میکند. «مادر اولین و مهمترین مهره در زندگی فرزندش است و در اجتماع از جایگاه ویژهای برخوردار است. همواره والدین این سؤال در ذهنشان تداعی میشود که باید چگونه و چهطور با فرزند نوجوانشان رفتار کنند تا آنان در زندگی احساس سلامتی و خوشبختی کنند. روانشناسان اظهار میدارند هر اندازه والدین به فرزندان خود مهر و محبت بورزند، در مقابل هم فرزندان به همان نسبت، انعطاف نشان داده و در زندگی بیشتر احساس امنیت و خوشبختی خواهند نمود. مادر هر قدر که بیشتر با فرزندش دوست و مهربان باشد، فرزند هم به همان میزان در رفتار و گفتارش اجتماعیتر برخورد خواهد کرد و در امور زندگی و مشکلهایی که در زندگی با آنان روبهرو خواهد شد، از دیگران کمتر کمک میگیرد و همیشه از مادر بهعنوان پشتوانهی زندگی کمک خواهد گرفت»(تنهکار، 1389، 49). کودکان، حس تقدس و پرستش را دوست دارند! هرچه ارتباط کلامی و عاطفی والدین در خانواده بیشتر باشد، فرزندان بیشتر به دعوت ایشان به امر دین پاسخ میدهند. «در هر فرصتی باید با فرزندان صحبت کرد، محرمانه و صمیمانه با او ارتباط کلامی و عاطفی برقرار ساخت. هنگام خواب، هنوز زمانی که کودک و نوجوان به خواب نرفته، باید در کنار بستر او نشست و در حالی که او را نوازش میکنیم، آرامآرام در خلوت با او حرف بزنیم و از او بخواهیم که با ما راز و نیاز کند. باید دقیقاً و صمیمانه به حرفهای او گوش کرد و واکنشهای مناسب نشان داد. باید از او خواست که رفتارهای روزانهی خود را ارزشیابی کند»(تنهکار، 1389، 39). کودکان حس تقدس یا پرستش را دوست دارند و آن را حقیقتی مافوق و پاک میدانند. به ایندلیل، همیشه از خدا و آخرت پرسش دارند و میخواهند بیشتر بدانند. بنابراین، والدین باید این احساس را به واقعیت نزدیک کنند تا کودکان بدانند در مقابل این حس پاک و مقدس چگونه عمل کنند. خضوع و خشوع و نماز و روزهی کودک چون برخاسته از این تقدس است، عاری از هرگونه ریاست. کودک با عشق، بهدلخواه در مقابل معبودش، عبادت میکند؛ در مقابل قبور ائمه ی اطهار(ع) و بزرگان دینی و اسوههای ایمانی زانوی ادب بر زمین میزند و دعا میخواند و در لحظههای زلالش خدا را میجوید. بنابراین، والدین باید او را در این صراط مستقیم راهنمایی کنند تا در مسیر درستی رشد یابد که شایستگیاش را دارد. برانگیختن شور عاطفی نسبت به تعالیم دینی در اوان کودکی یادگیری انسان در دورهی کودکی بسیار سریعتر و ماندگارتر است. تجربه نیز ثابت میکند که انسان در تقید و پایبندی به آنچه در دوران کودکی فراگرفته است، استواری بیشتری از خود نشان میدهد. از اینرو، وقتی که والدین آموزشهای دینداری را از دوران کودکی آغاز میکنند، نهاد کودک، رنگ و بوی دینی گرفته، رفتار او نیز طی گذشت زمان در دورههای دیگر زندگی مبتنی بر دینداری خواهد بود. «تربیت دینی کودک در دوران قبل از دبستان، محدود به ایجاد انس نسبت به مسائل دینی است. به این معنی که کودک نسبت به آنچه بهطور منظم در محیط خانواده میبیند، انس پیدا میکند و همین انس اولیه، زمینه را برای پیدایش عادت و انجام فرائض دینی در مراحل بعدی فراهم میآورد. آنچه در تربیت دینی حائز اهمیت است، این است که کودک باید آرامآرام و بهتدریج با مسائل دینی آشنا شود»(لقمانی، 1389، 121). «غزالی» نیز معتقد بوده «تربیت دینی باید از سنین پایین آغاز شود؛ زیرا در این سن، کودک بدون طلب دلیل و برهان، آمادهی پذیرش عقاید است. از طرفی دیگر، نهادینه کردن معانی دینی با تلقین و تقلید آغاز میشود و سپس با توجه به مراحل گوناگون رشد، دستورهای مناسب هر مرحله، بهتدریج عرضه میشود و در پایان، به پدید آمدن باورهای عمیق و محکم در ذهن انسان میانجامد. غزالی فرایند تلقین را به بذرافشانی در خاک و اعتقاد یافتن از طریق برهان را به فرایند آبیاری و پرورشی تشبیه میکند»(حاجیدهآبادی و صادقزادهی قمصری، 1379، 139). چگونه میتوان کودکی را عاشق خدا کرد؟ کودکان نیازهای خاصی دارند که والدین باید به آنها توجه کنند. تربیت دینی به نیازهای متعدد کودکان پاسخ میگوید و تلاش در بهبودی آنها دارد. نیاز به محبت و اطمینان از جملهی این نیازهاست. محبت، تکیهگاه اساسی سلامت رشد کودکان و سازگاری مطلوب آنان با محیط پیرامون است. خداوند متعال محبت را در دلهای والدین نهاده است که احساس امنیت و اطمینان در روح فرزندان بهوجود آورند و کودکان با دریافت محبت از جانب ایشان، رشد یابند و بزرگ شوند. نقش تربیت دینی، تبدیل این احساس به محبت خداوند و اعتماد و توکل بر اوست. «باید در مباحث دینی به کودکان فهماند که: خداوند متعال آنان را از هر گونه بدی و ناپسندی حمایت میکند؛ اما پدران را توانایی این کار نیست. خداوند تعالی خیر و نیکی را به آنان عطا کرده و نعمتهای گوناگون به آنان بخشیده؛ اگر توبه کنند، خداوند متعال گناهانشان را میبخشاید؛ و اگر اطاعت کنند، آنان را به بهشت وارد میسازد. در واقع، تربیت دینی میکوشد این تصویر درخشان را در روح کودک نهادینه کند، تا کودک با شوق و رغبت به خداوند روی آورد و با لذت و شادمانی به پرستش او بپردازد. این امر، یک احساس درونی اطمینانبخش و آکنده از محبت، امنیت و آسودگی را در کودک ایجاد میکند»(حاجیدهآبادی و صادقزادهی قمصری، 1379، 136). کودک از خداوند یک تصویر محسوس دارد؛ ولی در دورهی نوجوانی این تصویر را بازنگری میکند و میفهمد که وجود خداوند متعال، یک وجود مادی نیست. او سپس میکوشد تا اعتقادهای خویش را با دلیل و برهان لازم پشتیبانی و تجهیز کند. تربیت دینی میکوشد این تصویر درخشان را در روح کودک نهادینه ساخته، تا کودک با شوق و رغبت به خداوند روی آورد و با لذت و شادمانی به پرستش او بپردازد. این امر یک احساس درونی اطمینانبخش و آکنده از محبت، امنیت و آسودگی را در کودک ایجاد میکند. آموزش مراحل تربیت دینی در کودکان برخی متخصصان علوم تربیتی، بر مبنای نقش مربی، مراحل تربیت دینی را به شرح زیر توصیف میکنند: مرحلهی انس دینی: این مرحله شامل سالهای اولیهی زندگی است. نقش والدین و مربیان در شکلگیری مرحلهی انس دینی بسیار مهم است. در این مرحله، کودکان به رفتارهای الگوهای تربیتی توجه میکنند. کودکان ارتباط والدین و مربیان با خداوند و نحوهی توجه به او را و رعایت دستورهای دینی و شکل انجام فرائض دینی را میبینند. مرحلهی عادت دینی: در دوران دبستان، عادتهای متعدد در کودکان شکل میگیرد؛ مثل عادت به نماز خواندن و مسجد رفتن. مرحلهی معرفت دینی: تفکر مذهبی به سبب رشد تفکر انتزاعی در دوران راهنمایی شکل میگیرد. در این سن، نوجوان در جهت فهم عادتهای دینی و تعالیم مذهبی تلاش میکند. مرحلهی شاکلهی دینی: اگر مرحلهی قبل بهنحوی شکل گیرد، در فرد شخصیت دینی بهوجود میآید. در این دوره، تمامی سخنان، رفتار و کردار فرد با دستورهای دینی هماهنگی و همخوانی دارد. مرحله ی خودجوشی دینی: در این مرحله، فرد بهدنبال عشق الهی میگردد. رفتار او در جهت اهداف دینی قرار میگیرد و بهسادگی تحتتأثیر شرایط بیرونی واقع نمیشود. بهعبارتی در این مرحله، فرد به یک نظام ارزشی مستحکم میرسد که درونی شده اس (تنهکار، 1389، 106). عدهای از متخصصان روانشناسی شخصیت بر این باورند که مذهب و ارزشهای ناشی از آن، بیش از هر عامل دیگری در یکپارچگی شخصیت و معنا دادن به آن در فرد مؤثرند و او را در برابر حوادث، همچون کوه استوار میسازند و بیمه میکنند. برتری دیگر مذهب، بهعنوان نیرویی یکپارچهکننده و وحدتبخش در شخصیت افراد، و ارتباط آن با خداوند است که این امر در تشکیل و انگیزش شخصیت، نتیجهبخش و مؤثر است. بنابراین، بر والدین و مربیان وظیفهی مسلم و مهم است که برای تأمین و حفظ سلامت و روان و یکپارچگی شخصیت کودکان خویش، آنان را مذهبی، باایمان و باتقوا تربیت کنند. مگر نه این است که «حق فرزند بر پدر آن است که نام نیکو بر او بگذارد و خوب تربیتش کند و او را قرآن بیاموزد»(نهجالبلاغه، حکمت399). منابع نهجالبلاغه، (1379) نسخهی معجم المفهرس دشتی، چاپ هفتم، قم، نشر مشرقین. ابوطالبی، مهدی (1383) تربیت دینی از دیدگاه امام علی(ع)، قم، انتشارات مؤسسهی آموزشی و پرورشی امام خمینی. ابن ابیالحدید، معتزلی، (1404) شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مکتبه آیتالله المرعشی النجفی. تنهکار، محسن (1389) تربیت دینی کودکان، قم، نشر نسیم حیات. حاجیدهآبادی، محمدعلی، صادقزادهی قمصری، علیرضا (1379) تربیت اسلامی، تهران، نشر تربیت اسلامی. کلینی، محمد بنیعقوب (1388ق) کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه. لقمانی، احمد (1389) چگونه فرزندانی شاد و باشخصیت داشته باشیم؟ قم، انتشارات بهشت بینش.