همهی والدین برای فرزندانشان آرزوهایی فراتر از بدن سالم دارند؛ خواهان آناند که زندگی فرزندانشان، مالامال عشق و آکنده از موفقیت باشد. موفقیت از نظر بسیاری از والدین، این است که فرزندانشان به مقابله با سختیها بپردازند و مشکلها، آنان را از پرورش استعدادهایشان باز ندارد. همهی والدین دوست دارند که زندگی فرزندانشان بهتر از زندگی خودشان باشد و این خواستهای معقول است. بهراستی رمز دستیابی والدین به این آرزو چیست؟ بدیهی است که والدین با تربیت صحیح خود، میتوانند مقدمههای این آرزو را فراهم کنند. دکتر «مارتین سلیگمن» روانشناس نامآشنای معاصر است. وی در کتابی با عنوان «کودک خوشبین» معتقد است که شیوهی رفتاری والدین با کودکشان، موفقیت یا عدم توفیق او را در آینده تعیین میکند و شیوهی رفتاری والدین میتواند اعتماد، ابتکارعمل، اشتیاق و مهربانی را به فرزندان بیاموزد(سلیگمن،1388،23). سلیگمن تأکید میکند که مانع بزرگی بر سرِ راه توفیق فرزندان عصر حاضر در آینده وجود دارد و آن، تحلیل رفتن «خوشبینی طبیعی» در کودکان است. بیشائبهترین اصطلاحی که در مقابل خوشبینی میتوان به کار برد «بدبینی» است. سلیگمن بهصورت مختصر و مفید بدبینی را چنین تعریف میکند: «تأکید بر فاجعهآمیزترین علتِ هر شکست»(همان).
سلیگمن به والدین هشدار میدهد که از افتادن فرزندان به دامان بدبینی باید جلوگیری کرد؛ چراکه بدبینی عادت ذهنیِ ریشهداری است که عواقبی گسترده و مصیبتبار دارد. عواقب بدبینی از نظر سلیگمن عبارت است از: «خُلق (سرشت و طبیعت) گرفته، کنارهگیری و عدم توفیق در دوستیابی، بیکفایتی در عملکرد و حتی عوارض جسمی دور از انتظار.
در مقابل بدبینی و عوارض آن باید از مهمترین نتیجهای که خوشبینی برای کودک ما به ارمغان میآورد، سخن گفت. «عزتنفس» بهترین و مهمترین ارمغان خوشبینی است. عزتنفس دارای دو جنبه است «احساس خوب» و «عملکرد خوب»؛ 1- اعتماد به اینکه قادریم به مشکلهای اساسی زندگی بیندیشیم و با آنها مقابله کنیم. (عملکرد خوب) 2- اعتماد به اینکه حق داریم خوشحال باشیم؛ احساس ارزشمندی و محق بودن کنیم؛ سزاواریم تا نیازها و خواستههای خود را مطرح کنیم و شایستگی آن را داریم که از ثمرههای تلاشهایمان برخوردار شویم. (احساس خوب) سلیگمن معتقد است که بدبینی با کاهش عزتنفس، احتمال افسردگی را افزایش میدهد(همان،53).
سلیگمن تأکید میکند که مبنای مثبتاندیشی و خوشبینی در عبارتهای امیدوارکننده یا تجسم موفقیت جای ندارد(چیزی که این روزها زیاد تبلیغ میشود)؛ بلکه در شیوهی تفکر افراد دربارهی «علتها» ریشه دارد. هر یک از ما، در نسبتدادن امور به علتهای مختلف، عادتهای خاصی داریم و سلیگمن این خصلت را «تبیین» مینامد. وی معتقد است که سطح تبیین در هر فرد، در دورهی کودکی شکل میگیرد و تا پایان عمر پا برجا میماند. او میگوید: «فرزند شما در تبیین اینکه چرا هر رویداد خوب یا بد، برای او اتفاق میافتد، از سه بعد استفاده میکند: تداوم، فراگیر بودن و شخصیسازی.»
تداوم: «گاهی» در برابر «همیشه»
کودکانی که بیش از سایرین در معرض خطر ابتلا به افسردگی قرار دارند، بر این باورند که علل رویدادهای ناگوار که برای آنها پیش میآید «همیشگی» هستند و بر همین اساس، چنین استدلال میکنند که رویدادهای ناگوار، همیشگی و مانع موفقیت آنهاست. برعکس آنها، کودکانی که در مقابل مشکلها انعطافپذیرند، براین باورند که علل رویدادهای ناگوار؛ موقتی است و همیشه قرار نیست رویداد ناگوار اتفاق بیفتد.
همیشگی (بدبینانه): «مامانم از همهی مادرها غرغروتر است.»
موقتی (خوشبینانه): «خُلق مامانم الآن از همیشه غرغروتر است.»
کودک بدبین، رفتار مادر را ناشی از «خصیصه» همیشگی میداند؛ اما کودک خوشبین، آن را به «خُلق» مادر نسبت میدهد و خلق افراد، موقتی است. در صورتیکه کودک شما دربارهی شکستها، طردشدگیها، و امور دشوار، واژههای «همیشه» و« هیچگاه » را بهکار میبرد، سبکی بدبینانه دارد و در صورتیکه دربارهی رویدادهای ناگوار، از واژههای بعضی«وقتها» و «تازگیها» استفاده میکند، پیرو سبک خوشبینانه است.
فراگیر بودن: «خاص» در برابر «کلی»
هرگاه بر این باور باشید که یک «علت خاص» دائمی است انتظار دارید که تأثیرهای آن با گذشت زمان آشکار شود. در مورد رویدادهای ناخوشایند، کودک بدبین، علت را کلی میبیند؛ اما کودک خوشبین، علت رویداد ناخوشایند را به همان مورد خاص نسبت میدهد.
کلی (بدبینانه): «معلمها بیانصافاند.»
اختصاصی (خوشبینانه): «خانمافشار بیانصاف است.»
در مورد رویدادهای خوشایند نیز تلقی دو کودک خوشبین و بدبین با هم متفاوت است. کودک خوشبین بر این باور است که تمامی اعمال او به پیدایش نتایج مثبت منجر میشود؛ در حالیکه به اعتقاد کودک بدبین، این رویداد خوشایند از علت خاصی ناشی شده است. تصور کنید که دو کودک یا نوجوان، در یک مسابقهی ریاضی در مدرسه، با موفقیت برنده شدهاند. طرز تلقی کودک بدبین و خوشبین از تحلیل این رویداد متفاوت است.
اختصاصی (بدبینانه): «در ریاضیات بااستعدادم.»
کلی (خوشبینانه): «بچهی بااستعدادی هستم.»
شخصی: «درونی» در برابر «بیرونی»
سبک تبیین، علاوه بر دو بُعد تداوم و فراگیر بودن، بُعد سومی دارد که سلیگمن نام آن را شخصیسازی میگذارد. شخصیسازی؛ یعنی اینکه «تقصیر چه کسی بوده است؟» هرگاه رویداد ناگواری اتفاق بیفتد، کودکان میتوانند خود را عامل درونی یا افراد یا موقعیتهای دیگر را (عوامل بیرونی) مقصر بدانند. اینکه افراد چه کسی را مقصر بدانند از عزتنفس آنها ناشی میشود. کودکانی که عادت کردهاند تا در مواقع شکست خود را مقصر بدانند، عزتنفس نازلی دارند و احساس گناه و شرمساری در آنها زیاد است؛ اما کودکانی که در مواقع بروز اتفاق ناگوار، دیگران یا موقعیتهای دیگر را مقصر میدانند در مورد خود نظر بهتری دارند. آیا این امر بهمعنای آن است که به کودکانمان بیاموزیم که دربارهی رویدادهای ناخوشایند، علل بیرونی را مقصر بشمارند؟ سلیگمن ضمن رد کردن این شیوه، معتقد است کودکان باید طوری تربیت شوند که از مسئولیت اعمال نادرست خود، شانه خالی نکنند و هرگاه تقصیر آنها بود، بگویند: «معذرت میخواهم. تقصیر من بود. دفعهی بعد بهتر عمل میکنم». البته نباید هربار که مشکلی ایجاد میشود، چه تقصیر کودک باشد و چه نباشد، خود را به باد شماتت بگیرد. کودکان و بزرگسالان افسرده، گاهی بهخاطر چیزهایی است که بههیچوجه، تقصیر آنها نیست، همواره در حال شماتت خود هستند. هدف این است که درستدیدن را به کودکان بیاموزیم؛ بهطوری که هرگاه خود آنها عامل مشکل باشند، مسئولیت اشتباه خود را بپذیرند و هرگاه که علت بروز مشکل نیستند، برای خود ارزش قائل باشند.
شیوهی صحیح انتقاد کردن از کودک
کودکان، بخشی از سبک تبیین خود را از والدین، معلمان و مربیانشان فرا میگیرند. کودکان وقتی انتقاد این بزرگسالان را میشنوند، هم محتوای نقد و هم سبک انتقاد را در خود جذب میکنند. هرگاه در مقام انتقاد از کودک، به جای اینکه به او بگویید امروز تا حد لازم تلاش نکرده است، او را کودن، خنگ یا تنبل خطاب کنید، او مطمئن میشود که کودن، خنگ یا تنبل است و همانطور که پیشتر توضیح داده شد کودک اعتقاد پیدا میکند که عوامل دائمی و تغییرناپذیر (کمهوشی یا تنبلی) علت اصلی شکستهای او هستند. بهاینترتیب، کودک در موارد بعدی، تلاش خود را کمتر میکند و یا با تلاش ناامیدانه، منتظر شکست میشود.
گفتنی است که انتقاد والدین از خودشان نیز در خوشبینی یا بدبینی کودک آنها مؤثر است. در حضور کودک، سبک تبیین والدین در مورد رویدادها، باید محتاطانه و سنجیده باشد.
سلیگمن در کتاب «کودک خوشبین»، قواعدی را برای مطرح کردن انتقاد از کودک برمیشمارد. قاعدهی اول این است که در انتقاد از کودک، انداره نگه داشته شود. نکوهش بیش از اندازه و افراطی در کودک، احساس شرمساری و گناه ایجاد میکند و انتقاد بیش از اندازه، قاطعیت کودک را برای ایجاد تغییر و تلاش بیشتر، سست میکند. از سوی دیگر، سلگمین معتقد است که نبود هرگونه انتقاد هم، احساس مسئولیت را در کودک خدشهدار و عزم تغییر کردن را در او ضعیف میکند. پس باید اندازه نگهداشت.
قاعدهی دوم آن است که تا جایی که امکان دارد، انتقاد والدین در قالب سبک تبیین خوشبینانه باشد. هرگاه در رویدادی کودک شما مقصر بود بسیار مهم است که بر علتهای اختصاصی و موقتی تأکید کنید و شخصیت و توانایی کودک را نکوهش نکنید(همان، 45-87).
شیوهی انتقاد از کودک
دائمی (بدبینانه): «ماهان، چت شده؟ همیشه بد رفتار میکنی!» یا «مربی گفت تمام مدتی که من نبودم گریه کردی. عجب بچهی لوسی شدی.»
تغییرپذیر (خوشبینانه): «ماهان، امروز رفتارت خیلی بد شده، من که اصلاً خوشم نمیاد!» یا «مربی گفت تمام مدتی که من نبودم، گریه کردهای. تازگیها هروقت از من جدا میمانی، بیقراری میکنی!»
کلی (بدبینانه): «پسر بدی هستی!»
اختصاصی (خوشبینانه): «خیلی خواهرت را اذیت میکنی!»
درونی و کلی (منفعلانه): «شما بچهها خیلی خودخواهید!» یا «اتاقت شده مثل بازار شام، چهقدر نامرتبی!»
درونی و رفتاری (فعالانه): «شما بچهها باید بیشتر باهم همکاری کنید.» یا «اتاقت شده مثل بازار شام؛ باید چیزهایی که ریخت و پاش کردهای خودت جمعوجور کنی.»
دکتر سلیگمن برای توضیح شیوهی انتفاد از کودک، مثال تأثیرگذاری بیان میکند. وی باعنوان داستانکی، شیوهی انتقاد صحیح را به والدین میآموزد. با تغییر اندکی، داستان را بومیسازی کردهایم: «طاها محمدی دهساله است و یک برادر سهساله دارد. امروز عصر، خانممحمدی، بچهها را به پارک میبرد. از همان لحظهای که سوار ماشین میشوند، طاها اذیت کردن برادرش را آغاز میکند. به رضا چنین میگوید که پدر خانواده، فقط پدر اوست و اینکه رضا پدر ندارد. میگوید: میمونی که در شهربازی است گرسنه است و میخواهد رضا را بخورد. بههمین علت، رضا را به آنجا میبرند.
این کار طاها غیرمعمول است و خانممحمدی هم حوصلهی آنها را ندارد. خانممحمدی در برخورد با این جریان میتواند به دو شیوهی متفاوت، عمل کند:
خانممحمدی: «طاها این آزار و اذیت را باید تمام کنی. امروز چت شده؟ تو که برادر بزرگترِ خوبی هستی. به رضا بازی یاد میدهی یا اسباب بازیهایت را به او میدهی. همیشه او را خوشحال میکنی؛ اما امروز اصلاً با او خوب نبودی. طاها میخواهم که از رضا معذرت بخواهی و اگر امروز یک بار دیگر او را اذیت کنی، اجازه نداری که شب با کامپیوتر بازی کنی. متوجه شدی؟»
روشن است که باید طاها را توبیخ کرد. او برادرش را اذیت کرده است. خانممحمدی، طاها را مسئول رفتارش میداند تا او خودش را تغییر دهد. خانم محمدی به رفتاری که اختصاصی و موقتی است اشاره میکند (امروز اذیت میکنی...) و در عینحال، یادآوری میکند که طاها معمولاً اینگونه رفتار نمیکند (برادر بزرگترِ خوبی هستی). خانممحمدی، با استناد به شواهد عینی، تأکید میکند که این مشکل همیشگی نبوده است (به رضا بازی یاد میدهی. اسباب بازیهایت را به او میدهی) تا اینکه طاها بر خود ببالد. به طاها میگوید که دقیقاً چه باید بکند (معذرتخواهی) و اینکه ادامهی آزار، چه پیامدهایی میتواند داشته باشد (ممنوعیت بازی با کامپیوتر) و لازم به ذکر است که خانممحمدی دربارهی پیامد آزار، کاملاً جدی است (متوجه شدی؟)
این نوع انتقاد کردن، ایدهآل است. طاها از این نوع انتقاد، این را میفهمد که مامان فکر میکند من برادر خوبی هستم؛ اما ا امروز اذیت کردهام و میتوانم معذرت بخواهم تا مامان و رضا ناراحت نشوند. بهاینترتیب، انتقادهای خانممحمدی در عین حال که درونی و اختصاصی است، تغییرپذیر هم هست. در این انتقاد، به جای اینکه به شخصیت طاها حمله شود، راه درست به او نشان داده میشود.
تصور کنید که اگر خانممحمدی به جای چنین انتقادی، اینگونه با طاها صحبت میکرد: «طاها حوصلهام را از این کارها سر بردی. همیشه مثل حیوان میمانی. من شما را به پارک میبرم که به همهی ما خوش بگذرد؛ اما تو همهچیز را بههم میریزی. اصلاً نمیدانم چرا من همهاش میخواهم به شما خوش بگذرد، در حالی که تو همیشه کاری میکنی که همهچیز خراب میشود.»
اینگونه انتقادکردن زیانبار است. در این وضعیت، خانممحمدی، طاها را تحقیر میکند. او را حیوان خطاب میکند (شخصیسازی) و او را متهم میسازد که همیشه برنامههای مادر را به هم میریزد (دائمی و تغییرناپذیر) و همیشه خانواده را بهزحمت میاندازد (فراگیر و دائمی).
کودکان از چنین انتقادی، این پیام را دریافت میکنند: «من بچهی بدی هستم. مامان دلش نمیخواهد چنین پسری داشته باشد. همیشه همهی کارهای او را خراب میکنم. آنها بدون من راحتتر هستند» بهاینترتیب، طاها احساس بیارزشی میکند و تنها کاری که میکند این است که خود را از لحاظ عاطفی از خانواده کنار میکشد.
منبع:
سلیگمن، مارتین ای. پی و همکاران (1388)، کودک خوشبین، ترجمهی فروزنده داورپناه، تهران، انتشارات رشد.