شمع شام غریبان

نویسنده


این اشک‌های سرخ که نم‌نم نشسته‌اند

بر چهره‌ها به گونه‌ی شبنم نشسته‌اند

آیینه‌ها از آه دل من مکدّرند

آینه‌ها به آه دمادم نشسته‌اند

این‌جا مدینه نیست، ولی مانده‌ام چرا

دیوارهای کوچه به ماتم نشسته‌اند؟

این‌جا نسیم کرب و بلا می‌وزد هنوز

مردم به زیر سایه‌ی پرچمن نشسته‌اند

در هر کجا که شام غریبان گرفته‌اند

زهرا و ساره، هاجر و مریم نشسته‌اند

بر گرد شمع شام غریبان نگاه کن!

پروانه‌هاچگونه به ماتم نشسته‌اند؟