گفتوگو با سمیه ابوسعیدی، مدرس اسلامی
از واشنگتن دیسی
«لبیک اللهم لبیک... لبیک لا شریک لک لبیک...» وقتی به آنجا رسیدم، صدای لبیک اللهم لبیک فضای خانه را پرکرده بود. بچهها با لباسهای سفید احرام، گرد خانهی کعبهای که در وسط اتاق درست شده بود، در حال طواف بودند و با جدیت تمام مراسم حج را انجام میدادند. شور خاصی در میانشان بود. پس از اتمام مراسم، سراغ خانم «ابوسعیدی» رفتم تا مدتی کنار هم به صحبت بنشینیم. اینکه ایشان به دلیل ازدواج با یک ایرانی، خوب به زبان فارسی تسلط داشت و صحبت میکرد، برایم جالب بود.
* سلام! خسته نباشید! تقبل الله! متشکرم که این فرصت را به ما دادید.
خیلی ممنون که به برنامهی ما آمدید. من هم از دیدار شما خوشحالم.
* گویا هر سال ایام حج، در یکی از منازل مسلماننشین ایالت مریلند مراسم حج نمایشی برپاست؛ درست است؟
بله، دقیقاً ما هر سال این مراسم را برای بچهها برگزار میکنیم و آنها هم بهخوبی استقبال میکنند.
* خانم ابوسعیدی! دوست دارم با فعالیتهایتان شروع کنیم. شنیدم که شما دروس اسلامی تدریس میکنید؛ در این خصوص برای ما صحبت کنید!
فعالیتهای اجتماعی من بیشتر آموزش و تدریس برای بچهها در زمینههای اسلامی است و وقتم را با آنها سپری میکنم؛ بهطور داوطلبانه در روزهای یکشنبه به مدارس بچهها میروم و به آنها ایدههای اسلامی میآموزم و داستانهایی در مورد اسلام و پیامبر(ص) و داستانهای قرآنی میگویم. تدریس آخرین فرزندم را خودم در منزل بر عهده گرفتهام و مدرسه این اجازه را به من داده است. نهتنها بچهی خودم، بلکه بسیاری از خانوادههای مسلمان، فرزندانشان را به کلاسم میآورند و من به آنها آموزش میدهم. با این کار، ایدههای اسلامی را بالا میبریم و آموزش میدهیم. تلاش بر این است که در ایام کودکی، فرزندانمان این دورهها را آموزش ببینند. بعضی روزها هم که تعطیل است، ما این کلاسها را تشکیل میدهیم؛ مثلاً یکی از آموزشهایی که هر سال ایام حج اجرا میشود، همین مراسم حج است. بچهها لباسهای سفید میپوشند و مراسم حج را عملاً انجام میدهند و تمرین میکنند. وقتی پسرم ششساله بود، من این کار را شروع کردم و الآن او دوازدهساله است؛ یعنی ششبار در این تمرینها حاجی شده است. بچهها این مراسم را دوست دارند و برایشان زیبا و قابل توجه است. از کلاسهای آموزشی دیگر، کلاس قرآن برای نوجوانان است که باید آیات قرآنی را حفظ کنند. باید بگویم بعضی از آموزشهای مدارس عمومی دولتی آمریکا، فاقد ارزش اخلاقی هستند و کیفیت آموزشهای ما را ندارند؛ پس لازم است این آموزشها به بچهها داده شود. برخی از فعالیتهای اجتماعی و جمعیام نیز در خارج از خانه است.
* ضرورت این کلاسها چهقدر است؟
آموزشهای غربی فاقد ارزش است. آموزشهای ما روی آموزشهای غربی اثر میگذارد و تأثیر آنها را تا حدی خنثی میکند. در کلاسهای عمومی و دولتی معلمان مجاز نیستند ارزشهای اخلاقی را مطرح کنند و کلاس فاقد محتوای لازم برای دانشآموزان است. اسلام که سراسر ارزش و اعتبار است، میتواند این خدمات ارزشمند را به دانشآموزان بیاموزد.
بینش من از این سیستم باعث شد که من به فرزندانم در خانه آموزش دینی بدهم و نیز برای خانوادههایی که به کار اشتغال دارند و نمیتوانند این ارزشها را به فرزندان خود آموزش بدهند. آنها اصرار دارند که این بچهها در یک سیستم آموزشی اخلاقی که دارای ارزشهای معنوی است، بسیار عمیق آموزش ببینند. حتماً لازم نیست که خانوادهها به مسجد بروند، میتوانند بچهها را به اماکن دیگر هم ببرند و به آموزش آنها بپردازند. من این افراد را تشویق میکنم که بچهها را در این برنامهها شرکت دهند.
* خانم ابوسعیدی! چه مدت است که به اسلام مشرف شدید و چه شد که مجذوب اسلام شدید؟
بیش از سی سال است که مسلمان هستم. علاقهی من به اسلام به خاطر توجهی که اسلام به سیاست دارد و توجه من به انقلاب اسلامی ایران بود. خیلی علاقهمند به حقوق اسلام بودم. در آمریکا نقصهایی مشاهده میکردم و متوجه شدم که روشهای زندگی در آمریکا دچار مشکل و فروپاشی است. خیلی مشتاق بودم که پیغامهای اسلامی را دریافت کنم و در موردشان بدانم. این نوع فرهنگ و مسائل اسلامی در فکرم وارد شد و در ذهنم خطور کرد.
آن موقع در دانشگاه، دانشجویان مسلمان پاکستانی در کلاسم بودند. با آنها ملاقات میکردم. ایمان آنها بسیار قوی بود و این خیلی مورد علاقهی من بود. با سیستم اجتماعی و عزتنفسی که داشتند، میتوانستند مشکلات را حل کنند و این برایم جالب بود. روش زندگی خیلی استواری داشتند و من برای دانستن بیشتر به پیروی از آنان پرداختم.
* قبل از مسلمانشدن در مورد اسلام چه فکری میکردید؟
اصلاً چیزی در مورد اسلام نمیدانستم و هیچ فکری نداشتم. اهل جنوب آمریکا هستم و در آنجا مردم متفاوتی در همسایگی ما وجود نداشتند و این خیلی خستهکننده بود. مردم همه فقط کاتولیک بودند و ادیان دیگر کمتر دیده میشد. وقتی انقلاب ایران اتفاق افتاد، رخداد عجیبی بود که در قارهای دیگر اتفاق افتاده بود که نظیر آن در همسایگی ما و جامعهی ما رخ نداده بود.
* خانوادهی شما هم کاتولیک بودند؟
بله، آنها مسیحی هستند. آنها خوشحال نبودند که یک عضو خانواده به مذهبی به نام اسلام گرایش پیدا کرده است. آنها خیلی در مسیحت، عمیق و باایمان بودند. برایشان مذهب خیلی مهم بود؛ همچنان که مذهب من هم برای من مهم است. مشکل این بود که من از مسیحیبودنم خوشحال نبودم. مرا اقناع نمیکرد. والدینم خیلی امیدوار بودند که دوباره به مسیحیت برگردم. مسلمان مجبور است روشهای زندگیاش را تغییر بدهد. این برای من خیلی شگفتآور و جذاب و برای آنان سخت بود که میدیدند تغییراتی در من به وجود میآید.
* حالا چهطور؟ بعد از سالهای سال که به اسلام مشرف شدید، آیا قبول کردند که به اسلام ایمان آوردید؟
آنان الآن هم مرا آنطور که هستم، نمیپذیرند؛ ولی ماجرا برایشان آسانتر شده است. بعد از سالها، باور کارهایی که بهعنوان زن مسلمان انجام میدهم، برایشان آسان شده؛ ولی هنوز قبولش برایشان مشکل است. من با خانوادهام سالهاست که اختلافهای بسیاری سر مسائل سیاسی و اجتماعی داریم.
* ولی با تمام این اوصاف خانوادهیتان را رها نکردید؟
بله، درست است. من خانوادهام را بسیار دوست دارم و امیدوارم از طریق من بیشتر با دین اسلام آشنا شوند!
* وقتی اسلام را پذیرفتید، چه چیزهایی بیشتر برایتان حائز اهمیت بود؟ در مورد انگیزههایتان برایمان صحبت کنید.
وقتی مسیحی بودم، هرگز در مورد دینم سؤال نمیکردم و چیزی هم برایم پیش نیامده بود. وقتی به انجمن دینی کلیسا میرفتم و گوش میدادم، فقط میخواستم رضایت والدینم را جلب کنم. موارد زیادی را که در بیعدالتی اجتماعیِ مسیحت وجود داشت، بارها و بارها میدیدم. جامعهی آمریکایی اکثریت مسیحیاند؛ اما با واقعیتهای مسیحت تطبیق ندارند. مسیحیت سعی میکند با آن کنار بیاید. اینها در ذهن و ضمیر من همیشه سؤالاتی بود؛ وقتی من در مورد اسلام اطلاعات زیادی پیدا کردم، فهمیدم این دین چیزی فلسفی نیست که فقط به آن بیندیشی، حتماً باید آن را عمل کنی؛ اینکه حتماً باید کتابی به نام قرآن را بخوانم، مطالبش را بدانم، به آن عمل کنم و اسلام روش زندگی من شود.
حقوق انسان و نژادپرستی که هنوز هم مشکل بزرگی در آمریکاست؛ از سی سال پیش این موارد بزرگتر و بزرگتر میشود و احتمال دارد که هرگز هم بهتر نشود. فکر میکنم میل به مصرفگرایی در آمریکا زیاد است. جامعهی آمریکایی تلاش میکند که مردم، مدام در خرید باشند، به بازار بروند و پول خرج کنند. این هم جزئی از روش زندگی مردم شده است. بسیاری از مردم، مضحکترین فیلم را در تلویزیون میبینند و خیلی جدی هستند؛ ولی در روش زندگی خودشان جدی نیستند و این یک روش زندگی سطحی و ظاهری است.
* مهمترین چیزی که شما را به اسلام جذب کرد؟
آنچه من بیشتر از همه عاشق آن در اسلام هستم و همیشه سعی میکنم که آن را بهخاطر داشته باشم؛ حقوق انسان در اسلام است و اینکه همهی آفریدگان، آزاد و بهطور مساوی آفریده شدهاند و تنها کسانی برتر و بالاترند که تقوای بیشتر دارند. جاذبههای دیگری که در اسلام یافتم این است که میتوان با آن راهحلهایی را برای مشکلات جامعه یافت.
* آیا تا بهحال برخوردی از درون و بیرون برای اینکه مسلمان شدید داشتهاید؟
مطمئناً؛ برای اینکه وارد یک زندگی جدید بشوید، از خود میپرسید آیا این کار را درست انجام میدهم؟ از عهدهی آن برمیآیم؟ مردم از بیرون میبینند که خیلی تغییر کردید و ارتباط شما با خانواده و دوستان قدیمی در نوسان قرار میگیرد. چهقدر شما میتوانید در همان موقعیت با آنها باشید؟ رفتار آنها نسبت به شما چهقدر تغییر میکند؟ این تغییر چهقدر مورد تاب و تحمل خانواده و دوستان شما قرار میگیرد؟ آیا شما آمادهاید که یک تغییر بزرگ و وسیع را در خودتان بهوجود بیاورید؟ مسلمانشدن در این کشور به خیلی چیزها بستگی دارد: مثلاً مردم فکر میکنند باید شما خودتان را در این راه خیلی شکنجه دهید. مردم فاصله میگیرند؛ بهخصوص از آدمهایی که حجاب دارتد. شاید ابتدا فکر کنی این خیلی آسان است! شما تمرین میکنی و به اسلام عمل میکنی و اینکه راحت فرهنگ دیگر را میپذیری و عمل میکنی؛ ولی اینطور نیست. بعضی وقتها برقراری ارتباط با افرادی که فاصله میگیرند و راه را به تو میبندند، راحت نیست. وقتی کسی از من در مورد پوششم و دینم سؤال میکند، خیلی خوشحال میشوم که پاسخش را بدهم و بگویم من با این لباس خیلی راحت و خوشحال هستم و زندگیام پر از صمیمیت است. آیا میخواهید چیزهایی در مورد وضعیت مذهبی و باورم بدانید؟ اگر بخواهید من توضیح بدهم و روشن تان کنم. راه آشنایی را بازمی گذارم و با صبر و حوصله جواب می دهم؛ وگرنه امکان دارد به اسلام دید منفی پیدا کنند.
* وقتی برای اولین بار پوشش اسلامی را انتخاب کردید، چه احساسی داشتید و واکنشهای دوستانت چه بود؟
حجاب من برای دوستانم خیلی سخت بود؛ ولی خیلی آماده بودم؛ هرچند بلافاصله از حجاب استفاده نکردم. آن زمان مشغول درس و کار بودم. تنها موقعی از حجاب استفاده میکردم که به مناسبتهای اسلامی میرفتم و در میان افراد مسلمان بودم. این وضعیت خیلی طول نکشید و تصمیم نهاییام را برای همیشه گرفتم. خدا را شکر موقعی حجاب را انتخاب کردم که کاملاً برایش آماده بودم و این برای دوستانم بسیار شگفتانگیز و برای خانوادهام بسیار سخت بود! بهطور کلی این یک تغییر بود. در آمریکا یک روز با لباس آمریکایی و روز دیگر با لباس اسلامی بودن، در نگاه مردم با هم سازگاری ندارد.
* چه مطالعاتی آن زمان داشتید و منبع تحقیقاتی شما چه بود؟
یک انجمن کوچکی در محل زندگیمان وجود داشت. وقتی اسلام را کشف کردم، آنها خیلی حامی من بودند و خیلی چیزها آنجا یاد گرفتم. آنان همیشه آماده بودند که به پرسشهایم پاسخ بدهند. بعد که با همسرم ملاقات کردم، ایشان هم خیلی چیزها به من آموختند. این انجمنها خیلی مهم هستند.
یادم است که عاشق کتابهای علامه طباطبایی بودم که خیلی عمیق هستند. وقتی یک صفحه از آن را میخواندم، ساعتها ذهنم به فکر فرومیرفت. بهترین چیزی که آن روز ما داشتیم، مجلهی «محجوبه» بود. اولین روزی که میخواستم نماز بخوانم و تلفظ زبان عربی را در نماز ادا کنم، از روی مجلهی محجوبه نماز خواندم. مجله را در دستم نگه میداشتم و نگاه میکردم. این راهی بود که نمازم را یاد بگیرم و خواندنش را ادامه بدهم. مجلهی بسیار مفیدی بود؛ بهخصوص برای من که هیچ چیز در مورد اسلام نمیدانستم. اینکه چگونه اسلام را یاد بگیرم و به آن عمل کنم. آنجا جدولهای مشخص مفیدی تعیین شده بود که توضیح میداد مفهوم نماز چیست، مفهوم سجده چیست و ترتیب نماز را بهطور مرتب بیان کرده بود. مقالههایی در مورد شادمانی زنان خانهدار داشت، در مورد مادران و فرزندان، قوانین و مقررات خانه و حقوق زن در جامعهی اسلامی.
* عربی هم یاد گرفتید؟
نه، ولی تلفظهای عربی با الفبای انگلیسی نوشته شده بود. هم ترجمه داشت و هم از نظر مفهوم، به انگلیسی ترجمه شده بود.
* اگر شما بخواهید برای یک غیرمسلمان اسلام را معنی کنید، چگونه آن را بیان میکنید؟
میتوانم بگویم اسلام یک سیستم کامل در روش زندگی است و نگاه عمیقی به زندگی شخصی و خصوصی دارد. دربارهی ارزشهای انسانی فعال است و تلاش میکند جامعه را به سوی پیشرفت رهنمون کند. ما که مسلمانیم، باید دقیق و روشن مطابق آموزشها و مفاهیمی که از پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) رسیده است آموزش ببینیم. ما فرهنگی غنی داریم که به کسب ارزش متعالی پرداخته است؛ صرفنظر از اینکه ملتی شرقی یا غربی هستیم. بعد به تشکیل یک انجمن بزرگ اسلامی بپردازیم و خود را دارای یک انجمن بینالمللی اسلامی کرده و براساس دین اسلام تبلیغ کنیم و ارزشهایمان را آموزش دهیم. مردم اینجا چیزهای بسیاری از ما خواهند آموخت؛ حتی اگر از نظر مذهبی با ما موافق نباشند. در حال حاضر، دوستانی مسیحی و کلیمی داریم که زندگانی روحانی را دوست دارند و توجهی به مذهب اسلام ندارند و واقعاً دوست دارند ارتباط خوبی با ما داشته باشند و خیلی قدردان پیامهای اسلام هستند؛ اما همه جزئیات آن را تحمل نمیکنند.
* چه پیامی برای نسل جدید و کسانی که علاقهمند به اسلام هستند دارید؟
پیامم برای نسل جدید این است که سعی کنند از مصرفگرایی دور باشند؛ چراکه باعث میشود از زندگی روحانی و معنوی دور باشند و غافل بشوند؛ خواه مسلمان، یهودی یا مسیحی باشند. هرچه بیشتر مصرفگرا باشند، پول بیشتری برای مصرف بپردازند و از جهان دیگر دور باشند، این کمکی به جامعه نمیکند؛ چراکه باعث میشود تا تمرکز کنند به اینکه چه شغلی را انتخاب کنم، چگونه کار کنم و تحصیل کنم تا پول بیشتری به دست بیاورم و از این راه بیشتر به ثروتمندشدن نزدیک شوم.
کسانی که اسلام را مورد توجه قرار میدهند، ابتدا به توانشان بیندیشند. کسی نمیتواند در یک شب تغییر کلی ایجاد کند و به همهی دانشها احاطه پیدا کند. مردم، گاهی اوقات به راه خطا میروند و دچار اشتباه میشوند. انسان باید ابتدا وقتی تئوری یاد گرفت، تلاش کند تا بهصورت عملی آن را تمرین کند. این کار، جهانی واقعی برایتان میسازد. انجمنها و مراکز اسلامی میتوانند این قسمت را بیشتر تأمین کنند. مردم بعضی وقتها منتظرند گروهی آنها را دعوت و با آنان صحبت کنند؛ پس کسانی که یاد میگیرند باید عمل کردن را هم شروع کنند. کتابهای بسیاری در این مورد وجود دارد و گذشته از این تبلیغات منتشرشده، بسیار تبلیغات مسمومکنندهای هم علیه آنها وجود دارد؛ بهخصوص کسانی که در اینترنت به مطالعه میپردازند. ما وبسایتهای مهمی هم داریم. چیزهای مختلفی در اینترنت است که بهتر است مطالعات ابتدایی را از آنجا آغاز کرد. باید بروند جستوجو کنند و عمل نمایند.
* خانم ابوسعیدی! متشکریم با وجود مشغلهای که دارید این فرصت را در اختیار ما قرار دادید.
من هم متشکرم. امیدوارم که این صحبتها و پیامها برای خوانندگان شما ثمری داشته باشد.