آبشاری پیوسته و سرشار از عشق؛ عشقی که جاری میشود در چشمهای به نام خانواده و چشمهای که روان کرده محبت را در رگهای پدر، مادر و فرزندان.
آسمان همیشه بیدار است؛ حتی دلش نمیآید لحظهای چشمانش را ببندد بر نگاههایی پرعطوفت از جنس دل؛ نگاههایی که گاه میزبان دل پدرند و گاه مادر؛ نگاههایی که سعادتمندانه میهمان دل فرزندند و این یعنی ظهور بیوقفهی باران مودت و آرامش؛ مودتی که خداوند در قرآن به زیبایی وعدهاش را داده است: «و یکی از نشانههای لطف الهی این است که برای شما از جنس خودتان، جفتی (و همسری) بیافرید که در برِ او آرامش یابید و با هم انس گیرید و میان شما، مهربانی برقرار ساخت (روم، آیهی 21).»
*
صبحگاهان خورشید سرمیزند تا گرما بگیرد از آغوش پر از احساس خانهیتان؛ خانهای که قطعهقطعهاش، عطر همدلی و مهربانی میدهد؛
خانهای که لبخندستان گلهایش، بهار را دیوانه کرده است و پر از جنون؛
خانهای که قنوتهای سبز حاجتش مانند درختی پربار، رو به آسمان دارد تا میوهی استجابتش را از زیباآفریدگار عشق طلب کند؛
خانهای که معنای طراوت و تازگی را میتوان در دستان زحمتکش و باسخاوت پدر و مادر دید؛
خانهای که مأوای خوشبختی اهالیاش است؛ اهالیای که در زیر چتر رحمت خدا با شناسنامهی خانواده، مانند سروی سرشار از سبزینگی و زندگی سربلندانه ایستادهاند.
*
خداوند مهر را در قلب مادر آفرید. ایستادگی و مسئولیتپذیری را بر قامت پدر دوخت و اطاعت را به فرزند الهام کرد تا همیشه سهم زمان از حضور خانواده، سرور باشد و نوری به بیکرانگی مهربانی.
حتی سلام هم تبسم میکند، وقتی از دهان پرعاطفهی عاشقانی شنیده میشود که نبضهاشان در گرو نفسهای هم است؛ حتی روز هم خودش را آغاز میکند با خانواده؛ با صبحانهای گوارا، چایی گرم و حضوری خوشرنگ؛ حضوری در کنار خوان نعمت خدا با سفرهای از سادگی و صفا.
وقتی که سراسر رنج شدی، بدان که تنها درمانت، آغوش مادرست؛ مادری که تمام آروزهای خویش را از یاد برد تا رؤیاهای تو بر فراز قلههای حقیقت بنشیند؛ و باز هم بدان تنها مرهمت، دستان پینهبستهی پدری است که تمام روزهای خود را پر از خستگی کرد تا آسمانی از آسایش، چتر زندگیات شود.
خانه با قهقهههای فرزند، تکهای از بهشت است برای پدر و مادر؛ به شرط آنکه همهباهم محبت را ضمیمهی جملات کنند، جامهای از ادب و احترام بر قاصدک کلمات بدوزند، برای تعالی هدفهای یکدیگر کفش یاری بر پا کنند، از پشت مشکلات با شانههای یکدیگر برخیزند و نیلوفرانه، خوشی را به یکدیگر تعارف کنند. برای روزهاشان نشاط را صدا زنند و بتپند در قلب همدیگر، بخوانند گلواژهی محبت را در گوش یکدیگر، بسوزند در غم زخمهای یکدیگر، تب کنند در شرارههای شعلهور تقدیر یکدیگر، جانبگیرند از غزلخوانی سعادت در بخت یکدیگر، قرض بدهند سلامتی را در بیماری یکدیگر، پل بسازند از داشتههاشان برای نداشتههای یکدیگر، بخواهند برای یکدیگر پرواز در بیکرانههای خوشحالی را، دعا کنند برای یکدیگر رسیدن به رستگاری را، بشکنند سکوتهای غمآلود را با لطافت سخنان یکدیگر، بیاویزند فانوس هدایت را در مسیر گامهای یکدیگر، پیش روند تا انتهای اضطرابهای یکدیگر و چونان رامشگری ماهتاب، پس زنند ابرهای نگرانی را و بکارند امیدستانی از ایمان را برای همراهی یکدیگر.
*
وقتی از تمام دغدغهها خسته میشوی، وقتی از دلهرهها شکسته میشوی، وقتی از جشن آرزو پربسته میشوی، وقتی از «عبور زندگی» جریمه میشوی و وقتی به خنده بیعلاقه میشوی، باید پناهنده شوی و به پناهگاه برسی؛ پناهگاهی که خرمن خرمن گلهای شور و شادی را برایت کنار گذاشته است تا تو را بغل بغل در آغوش گیرد. سپیدی و روشنی مجال هر چه درد و تیرگی را خواهد گرفت. آری، روشنی چادرنماز مادر، به جنگ تمام لحظههای یأس بر تن خواهد رفت و سپیدی سجادهی پدر، صبح روشن امید را برایت خواهد خواست.
در که باز میشود، ناخودآگاه رد میشوی از تمام تشویشها؛ اینجاست که دلت آرام خواهد شد و سامان خواهد گرفت.
خانواده یعنی: انیس و مونس. خانواده یعنی: شوق و ذوق. خانواده یعنی: هماهنگی و همکاری. خانواده یعنی: تلاش و کوشش. خانواده یعنی: پویش و رویش. خانواده یعنی: تعاون و وحدت. خانواده یعنی: ایثار و استقامت. خانواده یعنی: دنیا و آخرت. خانواده یعنی: عاشقی و رستگاری. خانواده یعنی: مرام و معرفت. خانواده یعنی: دیروز، امروز و فردا؛ یعنی خانواده!