اشاره
با مطالعهی تاریخ و نگاهی به تحولهای متعددی که در دورههای متفاوت و در مکان های مختلف به وقوع پیوسته، می توان دریافت زن و جایگاه او همواره در تمامی این تحولها ـ چه از نوع اصلاحی و چه از نوع انقلابی آن ـ یکی از ویژگی های مهم تغییرهاست. در اروپایی که مدرنیته در آن به ظهور رسید، یکی از کلیدی ترین ویژگی های آن، تحول در موقعیت و جایگاه زنان بود. این شرایط تا جایی پیش رفت که نقش زنان در جامعه، اغلب، معیاری برای سنجش مدرن یا سنتیبودن آن جامعه بوده است. با همهی آزادی های زن در جوامع غربی، آنها با مقولهی جاهلیت مدرن مواجه شدند. بر آنیم تا نشان دهیم چگونه زن در فرهنگ مدرن غربی، مجدد زندهبهگور شد و ریشههای این مسئله کداماند؟ نحوهی این زندهبهگوری چیست؟ پیآمدهای آن کدام است؟
بهرهکشی از زنان با شعار پیشرفت زنان
غرب تحولهایی را پیمود که ریشه در رویکرد سرمایه داری دارد. سرمایه داری، باعث صنعتیشدن یا همان انقلاب صنعتی شد. انقلاب صنعتی، نیاز به کارگر داشت و مردها پاسخگوی این نیاز نبودند؛ لذا در انقلاب صنعتی، زن ها و کودکان نیز در بدترین شرایط بهکار گرفته شدند. طبق این ویژگی، زن دیگر موجودی محصور در خانه نبود و این حق را داشت که به اندازهی مردان، پا به عرصهی اجتماع بگذارد. در این میان، نقش های سنتی مرتبط با جنسیت از میان برداشته و تلاش هایی شد تا با دورکردن زنان از فضای سنتی و واردکردن آنها از فضای خانه به فضای اجتماع، هویتی مدرن به آنها بدهند. در همین رابطه، روشنفکران غربی ایدهی استقلال زنان را طرح کردند و این باور را گسترش دادند که اگر جامعه ای بخواهد مستقل باشد، ابتدا باید زنان آن مستقل شوند و سرنوشت جامعه را به سرنوشت زنان گره زدند. از سوی دیگر، انقلاب صنعتی به قدرت مندشدن کشورهای غربی انجامید که نتیجهی این افزایش قدرت، جنگ های جهانی اول و دوم بود که در مجموع بیش از پنجاهمیلیون کشته داشت که غالب آنها، مردهای سربازی بودند که در نبرد حضور داشتند و زنها در این دوره، افراد بیپناهی شدند که ناچار بودند خودشان، زندگی خود را اداره کنند و جامعهی غربی نیز دچار بحرانی جدی شد؛ بنابراین، در دنیای مدرن و صنعتیشده که شعار اصلی آن پیشرفت بود، اتفاقهایی شکل گرفت که اگر در جوامع دیگر رخ می داد، به عقبماندگی و مدرننبودن آن جوامع نسبت داده می شد.
ورود زن به اجتماع به بهانهی مدرنیته
تغییر در جایگاه زن، حاصل استعماری بود که غرب و اروپای مدرن با آن به تمام نقاط ـ که از نظر اقتصادی برای آنها سودمند بود ـ سرَک کشیدند و مردم و منابع آنها را به بهانهی متمدن و مدرنکردن، زیر سلطهی خود درآوردند. آنها تلاش کردند تا زنان را نیز به بهانهی مدرنشدن، وارد عرصهی اجتماع کنند تا از این طریق، بتوانند در دنیای تازهصنعتیشده ـ که نیاز به کارگر داشت ـ از نیروی کارِ ارزان تر، بهره کشی کنند. از آن جاییکه زنان در مقایسه با مردان، دستمزد های کمتری می گرفتند؛ بنابراین حضور هر چه بیشتر آنها در این دنیای صنعتیشدهی مدرن، بیش از پیش تبلیغ می شد.
ما مخالف حضور زنان در جامعه نیستیم و نمی خواهیم نقش محوری و کاربردی زنان را در پیشبرد اهداف جامعه، برای توسعه نادیده بگیریم؛ بلکه می خواهیم به این نکته اشاره کنیم که استفادهی ابزاری از زنان، تناسبی با فطرت و روحیهی آنان ندارد و نهتنها باعث پیشرفتشان نمی شود؛ بلکه در طولانیمدت، جامعه با تناقض های متعددی روبهرو میگردد. مشارکت اجتماعیِ زنان نیز در نظام غربی ـ که مادی گرایی و سودگرایی، تمامی جنبه های زندگی را در سلطهی خود گرفته است ـ از این قاعده جدا نیست. در چنین جوامعی، زنان پابهپای مردان به عرصهی اجتماعی وارد می شوند و هدف اصلی از مشارکت آنان، سودزایی و استفادهی ابزاری از زنان است. امام خمینی(ره) نیز اشاره کرده است: «مربی انسانها، زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجودِ زن است. زن، با تربیت صحیح خودش انسان درست میکند و با تربیت صحیح خودش کشور را آباد میکند. مبدأ همهی سعادتها از دامن زن بلند میشود (صحیفهی نور، ج 7، ص 339).»
استفادهی ابزاری از زن و جاهلیت مدرن
برای حضور زن در جامعه، نباید بهطور محض از غرب و دنیای مدرن تقلید کنیم؛ زیرا غرب با همهی ادعای مدرن و متمدنبودن خود ـ گرچه از نظر اقتصادی و تکنولوژیکی به پیشرفت بینظیری، دست یافته است ـ نمی تواند ادعا کند که مشکلی ندارد و با تناقض ها دستوپنجه نرمنمی کند. جامعه برای پیشرفت خود به حضور زنان نیازمند است؛ اما زن نباید به دلیل حضور در جامعه، انسانبودن خود را فراموش کند و راه را برای استفادهی ابزاری جامعه از خود، هموار سازد و رفتهرفته حضور او تنها به پیشبرد لذتهای مادی و شهوانی محدود شود. اگر جامعه ای بخواهد بهسوی پیشرفت گام بردارد، باید به این نکته توجه کند که نقش خانواده را نمی تواند در رسیدن به این مهم انکار کند. اگر زن محور و کانون اصلی خانواده است، نباید تنها به دلیل حضوری پررنگ در اجتماع، نقش خود را در پرورش و حفظ خانوادهی موفق نادیده بگیرد که بدین ترتیب در طولانیمدت، نهتنها خودِ او، بلکه اجتماع نیز با مشکلهای بی شماری روبهرو می شود. ورود زن به اجتماع نباید به فساد اخلاقی و بی بندوباری منجر شود که در نهایت، فروپاشی خانواده و به دنبال آن فروپاشی جامعه را از درون در پی خواهد داشت. نظام سرمایه داری در غرب، نیاز های روحی و معنوی را با نیاز های مادی جایگزین کرده و بدیهی است در چنین وضعیتی، گرچه شرایط از گذشته بهتر شده؛ اما رفتهرفته به پدیده ی جاهلیت مدرن بدل گردیده است.
زن بهگونهای دیگر زندهبهگور میشود
حقوق زن در گذشته، بهطور افراطی نادیده گرفته می شد و زن ها را به بهانهی زنبودن، تحقیر می کردند و آنها را در انجام فعالیت های مهم ـ چه در امور خانه و چه در محیط بیرون ـ ناتوان می دیدند و به هر نحوی تلاش می کردند تا هویت زن ها را، به مثابه یک انسان، نادیده بگیرند. امروزه نیز، با استفادهی ابزاری و افراطی از زن در جوامع مدرن ـ که حضور او را بیش از گذشته در عرصهی اجتماعی پررنگ کرده است ـ همچنان هویت او، به مثابه یک انسان، نادیده گرفته می شود. امروزه در مقایسه با گذشته، زن ها رفاه نسبی بیشتری دارند؛ اما از طرفی دیگر، نیاز های معنوی و روحی آنها و نیز فطرتشان فراموش شده است؛ به عبارت دیگر، در دنیای مدرنی که زن، بیشتر یک کالای لوکس و پرزرقوبرق است، گونه ای دیگر از جاهلیت مدرن شکل گرفت که در آن، زن به گونه ای دیگر، زندهبهگور می شود. ریشهی فلسفی این جاهلیت به اندیشههای اومانیستی برمیگردد و ریشه در اندیشه های متفکرهایی، چون نیچه دارد که مرگِ خدا را اعلام می کنند. در این رویکرد، انسان رها از ارزش تصور می شود و می تواند هرگونه می خواهد زندگی کند؛ لذا زن در این میان، لذت بخش ترین تفریح و لعبت برای این فضاست. امروزه در کشورهای غربی برای اینکه عدالت را رعایت کنند، حقوق مشابهی را برای مردان و زنان در نظر می گیرند و از این روست که از شغل گرفته تا مشارکت در زندگی، زن باید در کنار مرد باشد و به اندازهی وی وظیفه بر عهده دارد؛ مثلاً از زنها در ارتش و جنگ ها استفاده می کنند و این استفاده از زنان، جز تخریب روحیهی ظریف و فطرت پاک آنها و تبدیل آنان به موجودهایی خشن و بی روح، چه پیآمد دیگری می تواند داشته باشد؟ آیا برابری زن با مرد، لزوماً به این معناست که زن باید همچون مرد، در تمامی مشاغل و عرصه ها ـ که بهطور ذاتی برای مردان طراحی شده است ـ حضوری فعال داشته باشد؟ در رویکرد اسلامی، برعهدهگرفتن چنین مشاغلی از سوی زنان، فقط در حد ضرورت است.
زن و تقابل میان اسلام و غرب
الگویی که غرب برای احقاقحقوق زنان ارائه می کند، الگوی متعادلی نیست و خواهان حضور افراطی زن در اجتماع است؛ اما حقوق زنان، تنها زمانی به درستی ادا می شود که با آنان به مثابه یک انسان برخورد شود و نقش زن با توجه به فطرت او و توانایی های جسمانی و روحیاش در نظر گرفته شود. جایگاه زن در جهان مدرن، جایگاهی است که پذیرفته نیست. زن در فرهنگ غرب، همانند مردها از آزادی برخوردار است؛ پس اولین دلیل ـ برای نشاندادن اینکه زن در غرب، در نوعی جاهلیت مدرن زندگی میکند ـ این است که غربیها بدون توجه به ویژگیهای شخصیتی، طبیعی و ذاتی زن برای وی حقوق مشابهی همانند مردها در نظر گرفتهاند. این حقوق مشابه، از منظر اسلام، نوعی جاهلیت مدرن است. در این حقوق مشابه، زن در زندگی فردی و خانوادگی، حقوق متفاوتی ندارد. این در حالی است که در اسلام، همراه با پذیرش آزادی های اجتماعی برای زن، به مثابه یک فرد، هنگامی که نقش همسری و مادری را برمی گزیند، حقوق مضاعفی در نظر گرفته میشود؛ مانند: مهریه، نفقه و غیره؛ در حالی که در غرب، زن و مرد کاملاً شریک زندگی هستند.