بیست روز از پیلگی تا پروانگی

نویسنده


گفت‌وگو با محمد مجیدی، کارشناس و مسئول اورژانس اجتماعی اداره‌ی بهزیستی

اشاره

در که باز می‌شود، عزم رفتن می‌کند. گویی زمانی که در انتظارش بوده، فرارسیده است! هرچند او هم‌اینک مانند کِرمی است که پس از مدت‌ها در پیله‌بودن، حال پروانه‌شدن را تجربه می‌کند، اندیشه‌ی بازگشت به آشیانه‌ای که زمانی به علت خامی و نابخردی، ترکش کرده، تنها آرزوی اوست؛ آرزویی که می‌توانست برای همیشه، محال و غیرممکن به نظر برسد؛ اما در سایه‌ی چنین مأوایی تحقق یافته ‌است. حال در پس این درهای بسته، چشمانی انتظار او را می‌کشند که زمانی آن‌ها را با خود غریبه می‌دانست و شاید امید یافتن نگاهیِ آشنا بود که سقف آسمان را به مأمن مقدسِ خانه ترجیح داد و راهی خیابان‌ها شد! آشنایان زودهنگام خیابانی، سارقان معصومیت و پاکی او بودند و این معصومیت از دست‌رفته، اگرچه غم سنگین‌تری را بر دوشش گذاشت، خانه و خانواده را بیش از پیش قدر نهاد. اکنون این فرصت در اختیار اوست تا نه مانند سرکش و فراری دیروز، بلکه هم‌چون پرستویی مشتاق راه خانه را در پیش گیرد؛ چراکه اقامت کوتاه‌مدت او در مرکز مداخله در بحران به‌سر آمده است.

حس کنجکاوی مرا وادار می‌کند تا بیش‌تر درباره‌ی مرکز مداخله در بحران بدانم. با تمام تلاش‌های انجام‌شده، امکان حضور در این مراکز کمی سخت و ناممکن به نظر می‌رسد. گویی در این قاعده من هم مستثنا نیستم! تلاشم تا آن‌جا پیش می‌رود که خود را مقابل اداره‌ی کل بهزیستی استان قم می‌بینم و کمی بعد، در دفتر کارشناس و مسئول اورژانس اجتماعی هستم.

آقای «محمد مجیدی» درباره‌ی عمده‌ی فعالیت‌های این مرکز پاسخ می‌دهد: «مرکز مداخله در بحران، یکی از مرکزهای فعال زیر نظر سازمان بهزیستی است که مرکزی موقت و در جایگاه یک قرنطینه است. با این تعریف نمی‌توان انتظار داشت که یک مرکز موقت، از امکان‌های فراوانی مانند آن‌هایی که در خانه به چشم می‌خورد، برخوردار باشد. در واقع، مرکز مداخله در بحران قرار است برای مدت کوتاهی (بیست روز) پذیرای مددجویان باشد؛ اما همین مرکز موقت، از تمامی فضاهای مناسب و استاندارد تعریف‌شده برخوردار است. شاید بهتر است بگوییم این مرکز در کنار مرکزهای دیگر و پایگاه‌های تعریف‌شده‌ی موازی خود، مانند خط 123 (اورژانس اجتماعی)، تیم سیار و پایگاه‌های اجتماعی منظور شده.»

«محمد مجیدی» یادآور می‌شود: «وقتی از طریق خط 123 با ما تماس گرفته و درخواست اعلام می‌شود، همکاران‌مان در تیم سیار، به محل اعزام می‌شوند تا اقدام‌های لازم برای رفع مشکل انجام شود. در این شرایط، اگر درخواست اعلام‌شده قابل‌رفع باشد، برطرف می‌شود و اگر خاص باشد و نیاز به مراقبت یا قرنطینه، فرد مددجو (با سن بالای پانزده) به مرکز مداخله در بحران ارجاع داده می‌شود؛ البته این مرکز فقط مختص دوشیزگان و بانوان است. در کنار این مرکز اجتماعی، ده پایگاه‌ اجتماعی هم در استان قم، در مناطق خاص و محروم که جمعیت زیادی دارند، فعال شده‌اند که فاقد امکان‌های لازم هستند. به همین منظور، پایگاه‌های ایجادشده با امکان‌های محلی، سعی می‌کنند خدمت‌ها را شناسایی و به مردم این مناطق ارائه دهند. در این گزینه سعی می‌شود که به جنبه‌ی روحی و روانی ساکنان این مناطق توجه شود و آرامش روانی آن‌ها ارتقا یابد؛ پس این مرکزها با هم در تعامل و ارتباطی هم‌سو هستند و هدف اصلی را - که در دسترس بودن خدمت‌های بهزیستی است - تحقق می‌بخشند.»

کارشناس اورژانس اجتماعی، با بیان این‌که بیش از پنجاه درصد مددجویان این مرکزها را افراد غیربومی تشکیل می‌دهند، می‌گوید: «قم، نه‌تنها به دلیل حال‌وهوای مذهبی، بلکه به علت موقعیت جغرافیایی خاص - این‌که در مسیر چندین شهر و مجاور تهران است - مأمن بسیاری از افراد است که قشر آسیب‌دیده را هم شامل می‌شود. این استان، حتی در مراکز بهزیستی خود هم به ارائه‌ی خدمت‌های مذکور می‌پردازد؛ اما آن‌چه هدف اصلی و نهایی ماست، سامان‌دهی مددجویان است؛ نه این‌که افراد به این مرکزها و خدمت‌های‌شان وابسته شوند. تمامی این مرکزها، چه آن‌ها که موقت و کوتاه‌مدت، پذیرای افراد هستند و چه خانه‌های سلامت، که به مدت طولانی‌تر این افراد را در خود ساکن می‌کنند، با ارئه‌ی خدمت‌های لازم - مددکاری، مشاوره‌ای، آموزش‌های لازم در زمینه‌ی زندگی، کار، ازدواج و...- سعی می‌کنند تا این افراد، هرچه زودتر بتوانند به چرخه‌ی طبیعی زندگیِ خود بازگردند و سلامت روح و روان‌شان را به‌دست آورند.

«مریم»، یکی از مددجویان سابق این‌ مرکز، با اظهار رضایت از موقعیت کنونی خود و کسب موفقیت‌های بسیار در زندگی‌اش، از برخی قوانین و شیوه‌های رایج در چنین مرکزهایی انتقاد کرده، می‌گوید: «به اجبار و به دلیل آزار و خشونت‌های خانگی به یکی از این مرکزها مراجعه کردم. برای مدتی مددجو بودم و در آن‌جا ساکن شدم. مسئله‌ای که در تمام مدت سکونتم مرا آزار می‌داد، هم‌جواری با مددجویانی بود که هیچ‌گونه سنخیت و تشابهی با من نداشتند. در واقع، مددجویان در این‌گونه مراکز بر حسب سن، نوع رفتار، تجارب و حتی از بُعد روحی و روانی تفکیک نمی‌شوند و این می‌تواند برای برخی مددجویان آزاردهنده باشد. جدا از این‌که برخی از این مددجویان، می‌توانند الگوی نامناسبی باشند.»

از «مجیدی» در مقام و جایگاه یک کارشناس در این باره می‌پرسم. او پاسخ می‌دهد: «بله؛ این مشکل، هنوز هم با امکان‌های حداقلی و فضاهای موجود به چشم می‌خورد؛ اما سعی کرده‌ایم در مرکزهای شبانه‌روزی و آن دسته از مرکزها که به مدت طولانی‌تری، میزبان مددجویان‌اند، این مشکل و کمبود را به حداقل برسانیم؛ ازاین‌رو، از کارشناسان خواسته‌ایم در کنار بحث آموزش، از نظارت دقیق و مداوم خود بر مددجویان غافل نشوند. هم‌چنین سعی‌شده که در حد امکان و با توجه به توان مرکز، مددجویانی کنار هم قرار گیرند که تقریباً شرایط و منشی شبیه به هم دارند؛ اما همه‌ی مددجویان، در برخی ساعت‌ها مثل ساعت‌های غذا، تفریح و... با هم مواجه می‌شوند و این امر اجتناب‌ناپذیر است.»

این مدیر و مقام مسئول، در پاسخ به آمار و ارقام مددجویان و بحث افزایش یا کاهش آن نیز می‌گوید: «آمار و تعداد مددجویان در برخی مرکزها و حتی در بعضی آسیب‌ها کاهش یافته است؛ اما آیا این کاهش را می‌توان به معنای پایین‌آمدن آسیب‌ها تلقی کرد؟ یا این‌که افراد بِزه و آسیب‌پذیر، هوشیارتر عمل می‌کنند و مراقب هستند تا گذرشان به مراکز بهزیستی نیفتد؟ چیزی که قطعی است، این است که جرائم و بزه‌های بسیاری در دنیای کنونی خلق و رشد یافته‌اند؛ اما برخلاف این رشد فزاینده‌ی جرائم، آمارها در همان سطح قبلی باقی مانده‌اند.

عموم مددجویان از خشونت‌های خانگی رنج برده‌اند که به این مرکزها پناه آورده‌اند. بحران و مشکل‌های شدید خانوادگی، عامل مهمی است که نمی‌توان از آن غافل شد. در واقع، هر فرد در زندگی خود با مشکل‌هایی مواجه است که سعی می‌کند به واسطه‌ی توانایی، اراده و مهارت‌های خود بر آن فائق آید؛ اما یک آسیب‌پذیر و فرد مددجو، توان مهار مشکل‌ها و مواجهه با آن‌ها را ندارد، که پیرو آن، سر از مراکز بهزیستی درمی‌آورد. در این بین، به‌طور قطع، آموزش و اعمال اقدام‌های پیش‌گیرانه از سوی نهادهای ذی‌ربط می‌تواند مفید واقع شود. به عبارت دیگر، نهادهای خانواده، مدرسه و... از همان ابتدا می‌توانند با آموزش و راه‌کارهای لازم یا مشاوره، سلامت افراد و جامعه را به ارمغان آورند؛ اما سازمان بهزیستی و مرکزهای مشاوره یا اورژانس‌های اجتماعی، پس از وقوع و بروز مشکل وارد عمل می‌شوند. این اداره و سازمان با احساس تکلیف و برای رشد و ارتقای آگاهی عموم مردم - حتی از سطوح پایین‌تر -تلاش می‌کند با چاپ و تکثیر بروشور، کاتالوگ و... در برخی مرکزهای علمی و مدارس، همه‌ی مردم را با فعالیت‌ها و کمک‌های‌شان آشنا سازد.»

مدیر و مسئول مرکز، با یادآوری این‌که در کار مددکاری و یاری رساندن به مددجو زمان طلایی مدنظر است، می‌افزاید: «به‌یقین، اگر همکاران ما و دستگاه‌های ذی‌ربط پس از درخواست فوریت، بتوانند خود را در اولین ساعت به فرد برسانند! به‌طور قطع، به نجات او کمک شایانی می‌کنند و او را از ابتلا به کارهای سوء دیگر برحذر می‌دارند؛ پس همه‌ی تلاش‌مان این است که تمام مرکزها و پایگاه‌ها، در همان ساعت‌های طلایی و ابتدایی، به محل برسند. کار دیگر، سامان‌دهی این افراد و اطلاع از روند زندگی‌شان پس از ترخیص است که شامل سرکشی به مددجو - سالی دو یا چندبار - می‌شود؛ اما اگر مددجویان غیربومی باشند، این سرکشی و نظارت با پی‌گیری‌های سازمان بهزیستی و کارشناسان همان استان انجام می‌شود. گاهی افرادی، نیاز به یاری دارند، مانند: افراد در راه‌مانده که به همت کمیته‌ی امداد و همکاری سازمان‌های دیگر - پایانه‌ها و اتوبوس‌رانی- این افراد به مقصد می‌رسند. کار ترخیص مددجویان و رساندن‌شان به آغوش خانواده، با نظارت کارشناس و با خودروهای سازمان انجام می‌شود. اگر خانواده، آمادگی و شرایط پذیرش فرد مددجو را نداشته باشد، فرد به مرکزهای دیگرِ بهزیستی منتقل می‌شود. دراین مرحله، دیگر اسکان موقت مطرح نیست؛ بنابراین امکان‌های بیش‌تری در این مرکز به چشم می‌خورد. امکان‌هایی از قبیل: تحصیل، فراگیری هنر، آموزش و حتی بحث ازدواج و اشتغال هم هست. چنان‌که چند روز پیش، در یک تالار مجلل، مراسم عروسی تعدادی از مددجویان برگزار شد؛ البته تمام این اقدام‌ها زمانی برای مددجو انجام می‌شود که سلامت روح و روانش تضمین و تأیید شده باشد و بزرگ‌ترین هدف ما ـ قرارگرفتن فرد در چرخه‌ی زندگی ـ تحقق یافته باشد.»

همه‌ی ما در اندیشه‌ی داشتن جامعه‌ای سالم، بی‌هیچ بزه و سوء‌رفتاری هستیم. آیا آموزش و تزریق اقدام‌های پیش‌گیرانه و ارتقای آگاهی مردم، این مهم را آسان‌تر محقق می‌سازد؟ همان‌گونه که این مقام مسئول و کارشناس خاطرنشان ساخت بی‌شک پیش‌گیری بهتر از درمان است؛ پس بیاییم از همان ابتدا، فرد و جامعه را واکسینه کنیم.