عنوان فیلم: فصل فراموشی فریبا
فیلمنامه نویس: علی اصغری
فیلمساز: عباس رافعی
نقشآفرینان: ساره بیات، امین زندگانی، هومن کیایی، شهین تسلیمی و...
* فریبا گذشتهی تاریکی دارد که همسرش مرتضی هم از آن باخبر است. او تصمیم دارد زندگی سالم و پاکی داشته باشد؛ اما مرتضی هنوز هم به او مشکوک است تا جایی که وی را به علت بیخبررفتن به دکتر به سختی کتک میزند و زندانی میکند. مرتضی همان شب، تصادف سختی میکند و در بیمارستان بستری میشود. فریبا ناچار میشود برای هزینهی بیمارستان، بدون اینکه مرتکب عملی غیراخلاقی شود، ماشین مرتضی را تعمیر کند و با آن به کار باربری مشغول شود. وقتی فریبا بالأخره موفق میشود هزینهی بیمارستان را جور کند، با تخت خالی مرتضی مواجه میشود و میفهمد که خانوادهی مرتضی او را بردهاند. فریبا برای بازگرداندن مرتضی به سراغ خانوادهی او میرود؛ اما مادر و خواهران مرتضی، فریبا را به سختی کتک میزنند. در پایان وقتی فریبا از خانهاش بیرون میآید، بیتوجه به وانت مرتضی که جلوی خانه پارک شده، به سوی سرنوشت نامعلومش میرود.
در سکانس افتتاحیهی فیلم، وقتی فریبا متوجه بارداریاش میشود و با جعبهی شیرینی، خوشحال و امیدوار به خانه میرود تا خبر مادرشدنش را به همسرش بدهد، هیچکس فکرش را هم نمیکند در صحنهی بعد چه چیزی در انتظار اوست! پاسخ امید و شادی فریبا، مشت و لگد همسرش است. همان پاسخی که معمولاً جامعه به زنانی از جنس فریبا میدهد؛ زنانی که حتی اگر بخواهند خوب و سالم زندگی کنند، باز هم گذشته دست از سر آنها برنمیدارد و اطرافیانشان آنان را نمیپذیرند.
«عباس رافعی» در «فصل فراموشی فریبا» خیلیزود و بیمقدمه سراغ داستان اصلی رفته و مخاطب از لابهلای گفتوگوهای بریدهبریده و پراکندهی فریبا و مرتضی در حین کتککاری به گذشتهی تاریک فریبا پی میبرد؛ گذشتهای که سایهاش تا پایان داستان همچنان بر سر او سنگینی میکند و هرگز دست از سرش برنخواهد داشت؛ اما برخلاف فضای تیره و تار و ناامیدانهی داستان، فریبا امیدوار است. او تا پایان، مبارزه میکند و میخواهد خودش را از شر گذشتهاش رها کند. در برابر بداخلاقیها و ضربوشتم همسرش طاقت میآورد. وقتی مرتضی تصادف کرده و در بیمارستان بستری است، فریبا تمام تلاشش را میکند تا وانت قراضهی مرتضی را تعمیر کند. کار سخت و دشوار رانندگی و باربری در شهر را انتخاب میکند و با وجود فراهمبودن زمینههای لغزش اخلاقی، به زندگی گذشتهاش بازنمیگردد و پاکدامنیاش را حفظ میکند.
«فصل فراموشی فریبا» یک اثر شخصیتمحور است که با تکیه بر کنشهای شخصیت اصلی پیش میرود. فیلمساز به مدد بازی بسیار خوب و اثرگذار «ساره بیات» به خوبی موفق شده شخصیتی دراماتیک، قوی و کنشمند خلق کند که حس همدلی مخاطب را برمیانگیزد. فریبا، خطاکرده و خودش هم میداند؛ اما دیگر میخواهد خوب زندگی کند. فریبا عاشق همسرش است و با وجود تمام بدرفتاریهای او، باز هم در کنارش میماند. وقتی بعد از تحمل سختیهای فراوان، زن موفق میشود هزینهی ترخیص همسرش را از بیمارستان جور کند و با جای خالی او مواجه میشود، باز هم ناامید نمیشود. او با وجود اینکه میداند چه برخوردی از جانب خانوادهی مرتضی در انتظارش است، دنبال او میرود و برای بازگرداندن همسری که میداند تا پایان عمر فلج شده، تمام تلاشش را میکند و به طرز فجیعی کتک میخورد. سکانسی که یادآور سکانس مشابهی در فیلم «مالنا» اثر «جوزپه تورناتوره» است. آنجا که زنان شهر، مالنا را که به اجبار، تن به روسپیگری داده کتک میزنند؛ بیآنکه به او فرصت دفاع از خودش را بدهند.
آسیبهای اجتماعی ویژهی زنان و روسپیگری، پدیدهای است که در همهی جوامع دنیا وجود دارد؛ اما در برخی جوامع به دلیل اعتقادهای سنتی مردم، معمولاً زیر پوست شهر باقی میماند و مجالی برای بررسی موشکافانه و دقیق علل و عوامل اینگونه آسیبهای اجتماعی وجود ندارد. در «فصل فراموشی فریبا» برخلاف تصور برخی افراد، مذهبیبودن خانوادهی مرتضی، هیچربطی به رفتار نادرست و زشت آنها با فریبا ندارد و واکنش اغلب مردم، فارغ از طرز تفکر و ایدئولوژی آنها در مواجهه با زنانی از جنس فریبا بهتر از این نیست و مشکلهایی که در این زمینه وجود دارد، نیازمند موشکافی و مطالعات عمیق و گسترده است.
«فصل فراموشی فریبا» در حالی که به شدت پتانسیل این را داشت که به بیانیهای فمینیستی در دفاع از حق زنان مظلوم و رنجکشیده و نکوهش مردان دیوصفت بدل شود، چنین نیست. فریبا از ابتدا تا انتهای داستان با مردان مختلفی سروکار دارد که برخلاف تصور ابتدایی تماشاگر، همهی آنها هم بد نیستند. مثل مردی که به او کمک میکند تا وانت را به تعمیرگاه ببرد و تعمیرکاری که بیهیچ سوءنیتی وانت را برای فریبا روبهراه میکند؛ یا مردانی که فریبا برایشان بار جابهجا میکند؛ حتی مردانی که در کشتارگاه با هم دعوا میکنند، هیچکدام نیت بدی به فریبا ندارند. تلخی اثر، به خاطر مضمون آن و کاملاً از جنس مشکلهایی است که برای زنانی شبیه فریبا وجود دارد و نه به خاطر سیاهنمایی و افراط در بهتصویرکشیدن ناامیدی، بدبختی و فلاکت. فریبا سعی میکند با همهی مردانی که سر راهش قرار میگیرند، فاصلهای را حفظ کند. در عمق نگاه و حرکتهای او، استیصال و استقلال یکجا وجود دارد و در همان حال هراسی ناگفته از همهی مردانی که با آنها برخورد میکند دارد، اجازه نمیدهد هیچکدام از آنها از ترس او باخبر شوند. در سکانس کشتارگاه، آنجا که فریبا، مردی را که میخواهد شبانه، باری را به کشتارگاهی خارج از شهر ببرد عقب وانت سوار میکند. او حاضر میشود بار مرد را به بیرون شهر ببرد؛ چون ناچار است و نیاز شدیدی به پول دارد؛ اما مرد را جلوی وانت راه نمیدهد، چون از مردان میترسد.
«عباس رافعی» به مدد فضاسازی و انتخاب لوکیشنهای مناسب، موفق شده روایتی مستندگونه از اتفاقهایی که برای فریبا رخ میدهد، ارائه کند. او سعی کرده چهرهای واقعی و ملموس از تهران امروز را به تصویر بکشد. شهری که بخواهیم یا نخواهیم فریباهای زیادی دارد؛ زنانی که به دلیل فقر فرهنگی و اقتصادی و تربیت نادرست خانوادگی به روسپیگری کشیده شدهاند و اغلب آنها هیچشانسی برای نجات ندارند. حتی آنها هم که مثل فریبا شانس آورده و موفق شدهاند خودشان را از باتلاقی که در آن گیر کردهاند نجات دهند، هر لحظه امکان سقوط دوباره برایشان وجود دارد. زنان و دخترانی از قبیل همان دو زنی که از دوستان قدیمی فریبا هستند و او برای گرفتن طلبش بعد از مدتها پیش آنها میرود؛ دوستانی که در بهترین حالت، شاید آیندهای شبیه فریبا در انتظارشان باشد؛ دوستانی که از سر ناچاری، برای تأمین خرج تحصیل و خوراک فرزندشان، به تنفروشی تنمیدهند.
در سکانس پایانی، هنگامی که فریبا از خانه بیرون میآید و دوباره پا به همان جامعهای میگذارد که او را طردکرده، هیچکس نمیداند چه سرنوشتی در انتظار اوست. مهم نیست فریبا در پایان داستان و پس از مبارزهی سرسختانهاش با آنچه که سرنوشت، خواسته یا ناخواسته برایش رقمزده، بالأخره تن به شکست میدهد یا نه؟ مهم نیست که او دوباره به زندگی تاریک گذشتهاش بازمیگردد یا باز هم تلاش میکند آبرومندانه و سالم زندگی کند و گلیمش را از آب بکشد؟ مهم این است که زیر پوست شهر پر از فریبا و فریباهایی است که گاه، حتی اگر بخواهند هم نمیتوانند از گذشتهی تیرهوتار خود رها شوند و هیچ راهنجاتی برایشان وجود ندارد.
با وجود برخی نقاطضعف فیلمنامه، از جمله ریتم کند برخی صحنهها یا رهاکردن ماجرای بارداری فریبا، این فیلم کاری اثرگذار است. همین که فیلمساز موفق شده پس از ساختن فیلمی ضعیف، بیرمق و اعصابخردکن، همچون «آزادراه» در جهشی به نسبت خوب، «فصل فراموشی فریبا» را بسازد و به لایههای پنهان آسیبهای اجتماعی بپردازد، گامی رو به جلو برداشته است.