براساس مطالعات انجامشده در کشورهای مختلف، بین مذهبیبودن افراد و معناداربودن زندگی و سلامت روانی ارتباط نزدیکی وجود دارد؛ یعنی کسانی که به اعتقادات مذهبی پایبند بودند، از کسانی که به اعتقادات مذهبی پایبند نبودند، اضطراب و ناراحتی کمتری را در زندگی گزارش کردهاند! مذهب میتواند در تمامی عوامل نقش مؤثری در استرسزدایی داشته باشد و در ارزیابی موقعیت، ارزیابی شناختی فرد، فعالیتهای مقابله، منابع حمایتی و... سبب کاهش گرفتاریهای روانی شود. داشتن معنا و هدف در زندگی، احساس تعلقداشتن به منبعی والا، امیدواری به کمک و یاری خداوند در شرایط مشکلزای زندگی، برخورداری از حمایتهای اجتماعی، حمایت روحانی و... همگی از جمله منابعی هستند که افراد مذهبی با برخورداری از آنها، میتوانند در مواجهه با حوادث فشارزای زندگی تابآورشده و آسیب کمتری تحمل کنند. از آنجا که باور و اعتقاد ما مسلمانان بر این است که دین اسلام یک ایدئولوژی است که ارائهدهندهی کاملترین و سالمترین سبک زندگی بشریت است و دستورهای آن تمامی حوزههای اخلاقی فردی، بهداشتی و اجتماعی را دربرمیگیرد، آشنایی با آثار دینداری در سلامت روانی، کمک بزرگی به ایجاد سبک زندگی سالم خواهد کرد.
خانم ن. ه. دانشجو
دختری 21ساله هستم که سال گذشته بر اثر حادثهی رانندگی، حرکت یک دستم را بهطور کلی از دست دادم. از آن زمان تا به حال، روزهای خیلی سختی را میگذرانم و تعجب میکنم که چگونه در گذر این روزهای پردردورنج دوام آوردهام. احساس میکنم زندگیام از هم پاشیده و نگرانم که آیا میتوانم از نظر روحی جان سالم به در ببرم یا نه؟ واقعاً برای رسیدن به آرامش چه باید بکنم؟ آیا راهکاری برای غلبه بر این پریشانی و ناامیدی وجود دارد که من بتوانم آن را بیاموزم. لطفاً راهنماییام کنید.
مشاور: با وجود مشکلی که برایتان پیش آمده، باید بدانید شما هنوز بسیار جوان هستید و در زیباترین دههی زندگی قرار دارید. در جامعه افراد معلول یا بیمار زیادی وجود دارند که با غلبه بر افسردگی در عرصههای گوناگون بسیار موفق هستند؛ بنابراین تا جایی که میتوانید به این توصیهها عمل کنید. از آنجا که اندوهابرازنشده ممکن است بهصورت علائم جسمانی، افسردگی یا بهصورت مانعی در برابر دیگر عواطف مثل عشق و لذت بروز کند، بهتر است عواطف خود را سرکوب نکنید؛ لذا هرچند احساس اندوهتان ممکن است دردآور باشد، به خودتان اجازه دهید آن را احساس کنید و احساستان را بیان کنید تا از این تجربه زندهتر بیرون بیایید. معمولاً کسی که از اتفاقی بد رنج برده است، بهطور طبیعی به چیزهایی مثل «چه میشد اگر؟» و... فکر میکند؛ بنابراین اگر آن اتفاق به دلیل خطاها و اشتباههای خود شما بوده، آن را اصلاح کنید؛ وگرنه خود را برای موقعیتهای جبرانناپذیر ببخشید. در شرایط شما، کمک یک دوست بسیار ارزنده است؛ دوستی که احساس تعلق و امید را در شما بیدار کند. یک دوست خوب، با صبوری و بدونقضاوت، به احساسات منفی و مثبت شما گوش میدهد. در ضمن در صورتی که این حادثه مشکلات روحی زیادی برایتان ایجاد کرده، حتماً از کمک روانشناس استفاده کنید. برای رهایی از ناامیدی، باید اراده و هدفتان را با مرور چیزهایی که در زندگیتان معنا دارد تنظیم کنید. به فکر کسانی باشید که علیرغم وضعیت بدنیتان، شما را از صمیم دل دوست دارند. واگویههای درونی خود را از منفیها به مبثتها تغییر دهید، بر توانمندیهای ناشناختهی خود تمرکز کنید و از آنچه حالتان را خوب میکند مطلع شوید.
سعی کنید بیشتر وقت خود را در طبیعت بگذرانید و حس زیبایی و قدرت را در خلقت خود، به خود بازگردانید. ایمانتان را با دعاکردن و مطالعهی متون معنوی تقویت کنید. هر سختی در زندگی مانند معلمی ما را به سوی دورنمای روشنیبخشی از ارزشهای ماندگار هدایت میکند. تلاش کنید تا حضور الهی را پذیرا باشید و مطمئن باشید که محبت خداوند میتواند نیروی قدرتمندی در بهبودیتان باشد. بگذارید آنچه برایتان اتفاق افتاده بگذرد. شکرگزاری از آنچه در حال حاضر دارید، تا حدودی بسته به توانایی شما در چشمپوشی از دردهای گذشته است. وقتی دیگر مرورکردن درد کمکی نمیکند، باید واکنش به این بحران را کنترل کنید. منفعلماندن، افسردگی را دامن میزند؛ در حالی که فعالبودن و حضور مفید در اجتماع، عزت نفستان را افزایش میدهد و احساس قدرت و امید را در شما به وجود میآورد. اکنون که فصل جدیدی از زندگی برایتان به وجود آمده، با کشف و گسترش توانمندیهای خود، زندگیتان را تا میتوانید با معنا و لذتبخش کنید.
خانم ن. م. کارشناس فیزیک
من 32سالهام و دو دختر هشتساله و پنجساله دارم. دخترکوچولوهای من اصلاً در خانه نظم و انضباط را رعایت نمیکنند. کار من این است که دائماً دنبال آنها راه بروم و وسایل و اسباببازیهایشان را جمع کنم. تا به حال فکر میکردم این وضعیت طبیعی است؛ اما آنها از بچههای همسنوسالشان بینظمتر و شلختهتر هستند. این موضوع خیلی نگرانم کرده و میترسم در آینده برایشان مشکلساز شود. برای رفع این حالت چه باید بکنم؟ آیا الآن میتوانم به آنها نظم و ترتیب را آموزش دهم؟
مشاور: بچهها را از زمانی که بتوانند بفهمند جای اسباببازیهایشان کجاست و توان جسمی لازم را برای برداشتن و قراردادن آن سر جایش داشته باشند، میتوان با نظم و ترتیب در زندگی آشنا کرد؛ اما اصول آموزش نظم به کودکان این است که پدر و مادر خود منظم باشند تا کودک با مشاهده و الگوبرداری از نظم آنها، همان کار را انجام دهد. بهزبانآوردن کارهایی که انجام میدهیم هم مؤثر است؛ مثلاً به جای آنکه وقتی به خانه میآییم فقط کفشها و لباسهایمان را مرتب سر جای خودش قرار دهیم و امیدوار باشیم که کودکمان این رفتار را ببیند، بهتر است این جملهها را بر زبان آوریم تا کودکمان بشنود: «وقتی میرسم خانه، کفشها و لباسهایم را سر جایش میگذارم تا هم خانه مرتب باشد و هم لباسها با نظم سر جای خودش برود.» با این رفتار، کودکمان نظم را یاد میگیرد و به مرور، قانونها را با خود تکرار و از ما تقلید میکند. همچنین میتوانیم از دیگر کودکان که نظم را آموختهاند استفاده کنیم تا کودک ما نیز با تقلید از همسنوسالانش همان کار را انجام دهد. استفاده از قصهگفتن، بازیهای نمایشی با عروسک یا انتخاب نقش کودکی منظم یا نامنظم نیز در آموزش نظم به کودکان زیر سن دبستان مؤثر است. مطمئناً چون هر پیشرفتی به تشویق نیاز دارد، بهکارگیری تشویق و اصلاح رفتار بهموقع، در آموزش نظم مؤثر است؛ ولی باید به خاطر داشت، سختگیری و ایجاد اضطراب در روند آموزش نظم و ترتیب به کودکان، میتواند زمینهی وسواس را در آنها ایجاد کند.
توضیح اهمیت نظم در زندگی هم به حدی که برای کودک قابلفهم و ملموس باشد کمککننده است. کودک باید بفهمد جمعکردن اسباببازیها پس از بازی برایش چه فایدهای دارد. اگر در آموزش نظم به کودکمان غفلت کردهایم، باید بین کارهای مهم اولویتبندی کنیم. برای کودکی که در سن مدرسه است، انجام تکالیف و تمامکردن آنها تا ساعت نه شب و صبح بهموقع بیدارشدن و آمادهشدن اولویت دارد. چون این کودک قبلاً تمرین منظمبودن را نداشته، نباید انتظار داشته باشیم حتماً کارهای فرعی دیگر را هم با دقت و بهموقع انجام دهد؛ بلکه باید بهتدریج مسئولیتهایش را زیاد کنیم و گام به گام با همهی کارها روبهرویش سازیم.