روزی که «پائول باران» در سال 1964 اینترنت را ابداع کرد، شاید هرگز نمیدانست که چه دنیای جدیدی را به بشریت معرفی کرده و چه تحول بزرگی در نگرش و دیدگاه نسل آینده پدید آورده است! او در شرکت «راند»، تنها دنبال روشی برای مطمئنسازی ارتباط پنتاگون (وزارت دفاع ایالت متحدهی آمریکا) با اعضای ارتش، هنگام حملهی واقعیِ اتمی بود. وی یک شبکهی ارتباطهای رایانهای غیرمتمرکز پیشنهاد کرد که رایانهی مرکزی در آن نبود.
با معرفی «باران»، بارانی از ارتباطها و اطلاعات، روی جهانیان بارید که تنها با یک کلیک، از یکسوی جهان به سوی دیگر مرتبط میشدند. در دنیای امروز ـ که به دهکدهی جهانی تشبیه شده است ـ با رشد روزافزون صنایع، تکنولوژی، ماهواره و تلفن همراه و وجود صفحههای مجازی متنوع، مانند: فیسبوک، وایبر و... نسل گذشته احساس بیگانگی و انزوای خاصی به آدمهای نسل امروز دارد. ما شاهد یک فاصله و گسست نسلی بین این دو گروه هستیم که هر کدام از پنجرهی خودشان به دنیای اطراف نگاه میکنند.
این تغییرها آنقدر گسترده و پیچیده است که دامنهاش، حتی به ادبیات محاورهی جوانان کشیده شده است. موسیقیهای خشن که با ترانههای مبتذل و تحریکآمیز، به ترویج بیبندوباری میپردازد و به مسائل جنسی توجه دارد و همیشه زبان به گله و شکایت بازمیکند، جای موسیقیهای سنتی، آرام و فولکوریک را گرفته است. همچنین بازیهای پرتحرک و شادیآفرینِ گذشته، جای خود را به بازیهای خشن، پرهیجان و سراسر استرسِ کامپیوتری داده است. از همین کودکی، شاهد نسلی بیحوصله، عجول، خشن و عصبی هستیم. وجود تنوع و رنگ و لعاب کالاهای امروزی، باعث میشود جوان، خود را در محاصرهی کالاهای متنوع ببیند و از آنجایی که دسترسی به خیلی از این امکانها را ندارد، اعتمادبهنفس، آرامش و لذت از زندگی از او گرفته شود.
اشاعه و تبلیغ فحشا، بدحجابی، پخش کتابها و فیلمهای ضداخلاقی، تشویق به مدرنیسم و مدپرستی و چشموهمچشمی از دیگر رهآوردهای دنیای دیجیتالی است. از سوی دیگر، با برنامههای ازپیشتعیینشده و هدفمند، برای بدبینکردن افکار جوانان به علما، مساجد و مراکز فرهنگی و بزرگنمایی نقاطضعف علمای دین و بزرگان اسلام، باعث سستشدن عقاید جوانان امروز شده است. از دیگر اتفاقها، بالارفتن سن ازدواج، به بهانهی تحصیل و اشتغال، عدم امکانهای رفاهی و... و بالارفتن فاصلهی سنی بین والدین و فرزندان است. انتقال پیامکها و بلوتوثها بدون هیچ فیلتر و توجهی به سن افراد، چشم و گوش کودکان و نوجوانان را بازکرده و باعث ازبینرفتن حجب و حیا و ریختن زشتیها شده، که زنگ خطری برای خانوادههاست. ضمن اینکه بلوتوثها وارد حریم خصوصی افراد شده و با دستبهدستگشتن عکسها و فیلمهای خانوادگی، زمینهای برای باجگیری عدهای سودجو شده و در این بین، موجب انحرافها و خودکشیهای بسیاری به خاطر ترس از آبروریزی شده است.
جالب اینجاست که مدرنیته، حتی در خدمت قشر معتاد جامعه هم بوده و مخدرهای جدید مثل شیشه،کراک، ماریجوانا و... وارد جامعه شده و مخدرهایی مثل «الاسدی» نسلی را پدید آورده که بسیار بیشتر از قبل با پدران و مادران خود تفاوت دارند. دنیای نو با جرایم نوظهوری مصادف شد که ترس و وحشت را به جان خانوادهها تزریق کرد. علاوه بر اعتیاد جسمی به مواد مخدر، اعتیاد به اینترنت، فیسبوک و صفحههای مجازی و اعتیاد به جنس مخالف و تنوعطلبی هم به جوانان امروز اضافه شد. بحث کلاهبرداریهای اینترنتی، کودکآزاری، همسرآزاری، دینگریزی، خودارضایی، قانونگریزی، طلاقهای آسان و سطحی، آشنایی با عرفانهای کاذب، مشروبهای الکلی، جرایم سایبری، خشونت و فحشا و همه و همه، مباحث چالشبرانگیز و پرهیاهوی دنیای امروز است.
شاید قبل از ورود مدرنیته، بایستی فرهنگسازی و آمادگی برای پذیرش این مهمان ناخوانده، در همهی اقشار جامعه پدید میآمد. استفاده از اینترنت بهخودیخود، زیانآور و خطرناک نیست؛ اما نوع استفاده از آن مهم است. وقتی در خبرگزاری ایسنا میخوانیم: رئیسپلیس فتا به رقم سیزدهدرصدی جرایم اخلاقی اشاره میکند و امروزه جرایم اخلاقی را، دومین جرم اینترنتی کشور میخواند، جای تأمل دارد. انگار هرچه خواستیم مدرنتر و زیباتر زندگی کنیم، دیدیم از زندگی هیچ نفهمیدیم و به انزوا و افسردگی کشیده شدیم! هرچند اگر درست نگاه کنیم، میبینیم هنوز تمام روح و فکر و عقایدمان با سنتهای گذشته، گرهخورده و فقط شکل زندگی، متفاوت شده است. وجود اینهمه مکتب، «ایسم» و... و جوانانی با ژست و اداهای روشنفکرانه، نسلی پوچگرا، خشن، منزوی، بیانرژی، طلبکار و تنبل، دورمان را احاطه کردهاند. به قول متخصصان علوم رفتاری، نسل چهارمیها مطالبهگرایانه و مجموعهی حرفهایشان پر از طلب است؛ نسلی بیتوجه به خط قرمزها، نسلی هنجارشکن با تجربههای متفاوت، نسلی که مشتاق کار و زحمت نیست و دلیل کمبودهایش را والدین میداند. در بین این جماعت دیجیتالیِ امروز، والدین سادهاندیش را چه شده که گذشتهی آنها سیاه یا سفید بوده؟ آدمها یا بد بودند یا خوب. مسیر زندگیشان مشخص بود. اینهمه رنگ نبود؛ ولی آرامش و رضایت بود و زندگی جریان داشت. نسل قبلی نسل قصهها و غصهها، کرسی و شبچلّه و دوستی با همسایهها، حافظخوانی، نسل ترنج و رنج، نسل دستهای پینهبسته و... .
آیا والدین توانستهاند خودشان را با تغییرهای روز وفق دهند و همگام با این تغییرها، همچنان صلابت و ابهتشان را بین فرزندانشان حفظ کنند؟ آیا این دو گروه میتوانند به درک متقابل از هم برسند؟ نگاهی گذرا به تاریخ کهن سرزمینمان، نشان میدهد که مثلاً از یک سلسله با پیشینهی چند صدساله تا سلسلهی بعدی، تغییرهای چندانی در نظام اجتماعی و ارزشهای آنان نیست. از دوران مادها تا حملهی اسکندر به ایران و از زمان سلوکیان تا اشکانیان و بالأخره شکست ساسانیان از مسلمانان، چیزی حدود یک هزاره سپری شد و در نظام ارزشی مردم تغییرهای چندانی مشاهده نشد؛ اما در چندسال گذشته، زندگی پدران و اجدادمان را با زندگیهای امروز که مقایسه میکنیم، تفاوتها و تغییرهای بسیاری میبینیم.
آیا تفکر گذشتگان ما بد بوده است؟ جوانان و خواستههای امروزشان نابهجاست؟ آیا میتوان در دنیای امروز، همگام با رشد تکنولوژی پیش نرفت؟ آیا میتوان با محدودکردن اینترنت و تفکیک جنسیتی و راههایی از این قبیل، اوضاع آشفتهی امروز را مهار کرد؟
کارشناسان امور تربیتی و فرهنگی معتقدند، باید کشمکش بین نسلها را مدیریت کرد و برای تقویت هویت فرهنگی تلاش کرد و الگوهای سنتی را باید مبنای تربیت و برنامهریزیها قرار داد. از نگاه تکبُعدی و نگاه از بالا به پایین بپرهیزیم و در سیاستگذاریها، به انتظارها و خواستههای معقول نسل جدید توجه کنیم. خانوادهها هم باید از ارتباطهای سخت و خشک، امرونهی، کلام نیشدار و نصیحتگر ـ که موجب بیثباتی فرزندان و عدم اعتمادبهنفس در آنها میشود ـ بپرهیزند. والدین نباید دورهی پرهیاهوی نوجوانی و جوانیشان را از یاد ببرند تا بهتر بتوانند به فرزندانشان نزدیک شوند. مسئولان دولتی هم باید جوانان را در تصمیمگیریهای مربوط به خودشان مشارکت دهند. دنیای امروز با همهی شلوغیهایش و با همهی سیاهنماییها و رنگ و لعابش، عصر گفتوگو هم هست؛ یعنی احترام متقابل به افکار و عقاید؛ پس مدرنیته، هنوز هم خلوتهای ما را نگرفته و هنوز بشر میتواند همان اشرف مخلوقها باشد. به قول امام علی(ع): «فکر میکنی آدم کوچکی هستی؛ در حالی که دنیای بزرگی درون توست!»
و ما ذرهای هستیم در برابر جهان آفرینش؛ دنیای بزرگ بیرون و دنیای بزرگ درون... . چهقدر آرامبخش است در اینهمه قیلوقال و هیاهو و در این هستی بیکران، خود را به پناهگاه و آغوش امنی بسپاریم، تا طوفان هیچ تحولی ما را از پا درنیاورد.
عادت نکرده هیچ دلم با هوای شهر
در جنگل تمشک رها گشته سالها