سال 1710 میلادی و درست 297 سال پیش «هامفری» جوان بیستسالهای است که به خوبی آموزشهای وزارت مستعمرات بریتانیا را فراگرفته و به همراه نُه جاسوس دیگر راهی سرزمینهای مشرقزمین میشود؛ سرزمینهایی که افسانهها، شگفتیها و منابع ارزشمند فراوانی را با خود دارد و البته مقادیر عظیمی از نفت و گاز. او به خوبی میداند که در ترکیه و عراق چگونه همچون یک مسلمان دوآتشه نماز بخواند و زبان عربی و فارسی را مثل بلبل تکرار کند. حالا سه قرن از آن روزها گذشته و «هامفری» به نام «مستر همفر» در تمام جهان اسلام و به ویژه خاورمیانه شناخته شده است. اگرچه او با تأثیرگرفتن از کتاب هزار صفحهای، «چگونه اسلام را نابود کنیم؟» برنامهی اصلی خود را با تحریک فردی به نام «محمد عبدالوهاب» ادامه داده و یکی از انحرافیترین مکاتب زمانهی ما را تولید کرد، نظرهای این جاسوس کارکشته دربارهی امام حسین(ع) و تقویت ملیگرایی در دنیای اسلام بسیار خواندنی است. به این سطرها دقت کنید: «در بین مسلمانان پیروان مذهبی تشیع که در سرزمین ایران سکونت دارند، از حیث عقیده و ایمان استوارتر و طبعاً خطرناکترند... برپا داشتن مراسم عزاداری حسین(ع) از سوی شیعه و اجتماعات بزرگ سوگواری در ماههای ویژهی محرم و صفر و ایراد منظم خطابهها و سخنرانیهایی که در تقویت و استحکام مبانی ایمان مسلمین تأثیر انکارناپذیری دارد، آنان را به رفتار نیک وامیدارد...»
مستر همفر پایبند نبودن مسلمانان راستین به ملیگرایی و تعصبات قومی و نژادی و سوابق تاریخی را عاملی مؤثر در وحدت عقیدتی و سیاسی جهان اسلام برمیشمرد و راهکار مقابله با این پدیده را چنین ارائه میدهد: «افکاری که سبب زنده نگهداشتن عصبیتهای قومی و نژادی و ملیگرایی، دلبستگی شدید به فرهنگ و زبان و تاریخ گذشتهی ملتهاست، باید تقویت و قهرمانان و شخصیتهای تاریخی پیش از اسلام به شدت زنده و گرامی داشته شود؛ مانند زنده کردن فرعونیّت در مصر، دین زرتشت در ایران و بتپرستی بابل در سرزمین بینالنهرین.» چند صفحه آن سوتر از این سطرها «مستر همفر» این سطور را نیز میافزاید: «اجتماع در مجالس روضهخوانی و سینهزنی برای اهداف ما بسیار مخاطرهآمیز است و به شدت باید از آن جلوگیری کرد... باید مراکز عزاداری حسین(ع) و تکایای عزاداری نابود و به ویرانه بدل شود. البته باید ویران کردن تکایا و تعطیل کردن عزاداری، تحت عنوان مبارزه با گمراهی مسلمانان و از بین بردن بدبختیهای آنان انجام بگیرد. باید با تمام وسایل بکوشیم تا مردم از رفتن به تکایا و عزاداری برای حسین(ع) خودداری کنند و به تدریج اینگونه کارها به فراموشی سپرده شود.»
اکنون 290 سال از نگارش خاطرات «مستر همفر» میگذرد و ما که در قرن چهاردهم هجری و بیست و یکم میلادی روزگار را سپری میکنیم میتوانیم بفهمیم که حسگریهای این جاسوس کارکشتهی انگلیسی در سه قرن پیش چگونه عظمت و کارآمدی عاشورا و قیام حسینی را دریافته است.
انقلاب اسلامی در محرم 1342 آغاز شد و در محرم 1357 به ثمر نشست. این انقلاب تنها انقلاب گستردهی تاریخ سیاسی بشر بوده که با اتکا به نسخهی اصلی نهضت عاشورا، توانست از شاه، دستگاه طاغوتی و حامیان بینالمللی آن چهرهای یزیدی را در برابر دید مبارزان راستین قرار دهد و سخن رهبر نهضت را همچون سخنان حسین بن علی(ع) در میان تودهها و قشرهای اجتماع طنین اندازد. جنگ هشتساله، فرآیندی تهاجمی و واکنش سریعی بود که از سوی همهی دنیا بر انقلاب اسلامی تحمیل شد. تهاجم و واکنشی خونین که هیچ عاملی جز همان عامل پیروزی و تحرک انقلاب نمیتوانست، در برابر آن ایستادگی کند. عامل و علتی که «همفر» انگلیسی در سه قرن پیش آن را مهمترین مانع جدی در برابر استعمار دنیای اسلام نام برده بود. عاشورا و حسین بن علی(ع) میتوانست آنگونه که کشتی انقلاب اسلامی را از میان همهی طوفانها و حوادث به سلامت به ساحل پیروزی برساند، سرانجامِ جنگ را آنگونه رقم زند که همهی معادلات و طرحهای دنیا علیه انقلاب نتایج معکوس برای دنیای غرب داشته باشد؛ آن هم درست به نفع انقلاب اسلامی. در این میان سعی و تلاش گروههای وابسته به سازمانهای جاسوسی همچون جبههی ملی، نهضت آزادی و سازمان منافقین در ماههای آغازین شروع تهاجم بر آن بود که این نزاع نظامی را نزاع عرب و عجم و یک درگیری نژادی و قبیلهای در منطقه، نشان دهد؛ آنگونه که حزب بعث و صدام نیز بهگونهای دیگر همین انگیزه را مطرح میساختند. در حقیقت این دو موضوع واحد در خارج و داخل ایران از سوی گروهکهای ضدانقلاب و حزب بعث از منبع مشترک این دو بخش، پرده برمیداشتند. حضرت امام(ره) با آنکه در روز نخست جنگ در یکم مهر 1359، صدام را یزید خوانده بود، تا پایان روزهای جهاد و شهادت، جنگ هشتساله را بدل از نزاع یزید و حسین(ع) دانستند و چنین فرمودند: «حسینیان، امروز ایران کربلاست.»
از میان وصیتنامهی شهیدان میتوان این نکته را به خوبی دریافت که عنصر ملیّت قومگرایی و ایرانیت و میهنپرستی نه تنها جایی نداشت، بلکه اگر نامی از ایران و میهن نیز به میان آمده، در سایهی دفاع از حکومت دینی و راه حسینی ذکر شده است. تنها با بررسی بسیار اندکی در میان آثار، نوشتهها، یاداشتها و وصایای شهیدان میتوان این نکته را دریافت که حسین بن علی(ع) و عنصر عاشورا قویترین موتور محرک سربلندی و خستگیناپذیری و استقامت مجاهدان راه خدا در هشت سال دفاع مقدس بوده است. اگرچه این روزها رسانههای تصویری و مکتوب و نمایشها و فیلمها در یک جعل تاریخی و توهین جدّی، سرودهای ملی میهنی همچون «ای ایران ای مرز پرگهر»! را سرود رسمی جبههها و رزمندگان معرفی میکنند، آنان که در حال و هوای حسینی خاکریزهای دوران دفاع مقدس عمری سپری کردهاند و از نسیم عاشورایی شبهای عملیات بهره جستهاند، به خوبی میدانند که نه تنها «ای ایران مرز پرگهر» جایی در میان مجاهدان راه خدا نداشته بلکه این نام رخشان حسین بن علی(ع) بود که در دل دریایی آنان، طوفانی از حماسه و عرفان را جاری میساخت. کسی چه میداند! شاید یاران فکری «مستر همفر» پس از سه قرن هنوز در گوشه و کنار برآناند تا با جعل تاریخ، به دستورالعملهای جاسوس کارکشته انگلیسی همت بگمارند و نام و یاد حسین بن علی(ع) را به فراموشی بسپرند؛ اما حقیقت در چیز دیگری است. میخواهید بدانید در کجا؟ به این سطرهای نورانی از حکیم متألّه حضرت آیت الله جوادی آملی بنگرید: «در زمان جنگ در خاکریز اول جبهه، صدا و نوای «حسین حسین» بر آسمان طنینانداز بود، نه صدای «ای ایران»! این کشور با نوای «یاحسین یاحسین» حفظ شد نه «ای مرز پرگهر»! شما دیدید در شبهای عملیات که سرود «ای ایران مرز پرگهر» جایی نداشت؟ شرف این مملکت با حسین بن علی(ع) تأمین شد. یک وقتی در قم نود شهید را برای تشییع آورده بودند. سخنران مراسم تشییع من بودم. مادران شهید برای وداع با فرزندانشان در سر خیابان چهارمردان قم ایستاده بودند. این مادران شهید گویا فرزندانشان را به حجلهی دامادی میبردند؛ مادران به دنبال نعش جوانان! آخر مادر بر سر نعش فرزندش، آن هم ارباً ارباً (پیکر تکه پاره) آنجا بود که با خودم گفتم دین خدا را نه سخنرانی تو حفظ کرده و نه فتوای فلان عالم. وقتی خدا بخواهد دین را حفظ کند، اینگونه آن را حفظ میکند. این است که الآن اگر کسی بخواهد بداند سند ششدانگ این کشور به نام کیست؟ باید گفت: «سیدالشهداء»
منابع:
1. خاطرات همفر جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی(1385)؛ ترجمهی محسن مؤیدی، تهران: امیرکبیر.
2. خمینی، روحالله (1379)؛ صحیفهی نور، ج 20، تهران: مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام.