نوع مقاله : مشاوره

10.22081/mow.2017.64244

آسیب‌های یک رسم

محمد دهقانی‌زاده

برگزاری جشن و مراسم شادی که با دعوت از دوستان و آشنایان همراه است، یکی از راه‌های ابراز شادمانی و سرور مردم از یک روی‌داد خوشایند است؛ اتفاقات خوبی مثل یک تولد، خرید منزل جدید، ازدواج و... این امر یکی از آدابی‌ست که امروز بین مردم رواج یافته و یکی از رسومی‌ست که اهمیت‌دادن به آن، نزد بعضی مردمان از واجبات شمرده می‌شود.

نقطۀ شروع

ماجرا از آن‌جا شروع شد که خانوادۀ آقای «مهربان» به یکی از این جشن‌های مرسوم دعوت شدند؛ جشن تولد کودکی خردسال. خانوادۀ آقای مهربان بعد از تهیۀ هدیه‌ای برای آن کودک، به اتفاق هم در مراسم جشن حضور یافتند. آن‌ها کمی زودتر از دیگر مهمانان به محل جشن رسیده بودند؛ از این رو مدتی در انتظار رسیدن دیگران نشستند. در این فاصله کودکان آقای مهربان، با کودک صاحب جشن به بازی مشغول شدند. گاهی دور میز هدایا می‌رفتند و گاهی مترصد فراهم‌شدن فرصتی برای انگشت‌زدن به کیک تولد؛ آن‌هم دور از چشم بزرگ‌ترها بودند که البته با فهمیدن بزرگ‌ترها، تذکر شدیداللحنی متوجه آن‌ها می‌شد.

بعد از رسیدن مهمانان و فراهم‌آمدن همۀ هدایا روی یک میز، مراسم شروع شد. یک نفر با صدای بلند، آورندۀ هدیه را خطاب می‌کرد و هدیه را در مقابل همگان می‌گشود و بعد از آن، با کودک صاحب جشن عکس یادگاری می‌گرفت.

روند این جشن مثل دیگر جشن‌ها، به‌صورت طبیعی طی شد؛ اما چند نکته، ذهن آقای مهربان را به خود مشغول کرده بود:

  1. این‌که پدر و مادر کودک برای اهمیت‌دادن به فرزندشان، به فکر برگزاری یک جشن افتاده‌اند امری مثبت بود؛ ولی آیا راه ساده‌تری وجود نداشت؟ اعلام یک مراسم دورهمی برای «جشن تولد» کافی‌ست تا دیگران را به زحمت بیندازد و به آنان تلنگری بزند تا به فکر تهیۀ هدیه‌ای بیفتند؛ حتی اگر موقعیت مناسبی از جهت اقتصادی، روانی و حتی زمان فراغت برای مهمانان وجود نداشته باشد.

پدر و مادر می‌توانستند مهمانی ساده‌ای برگزار کنند و همۀ بارِ جشن تولد فرزندشان را خودشان به دوش بکشند و به‌جای تقسیم زحمت بین دیگران، شادی را بین مهمانان تقسیم کنند.

  1. مراسم جشن برای یک کودک خردسال برگزار شده بود؛ ولی امنیتی‌ترین جو و محدودترین شرایط بر آن کودک و گاهی دیگر کودکان حاکم شده بود. کودک خردسال که لباس زیبایی پوشیده بود، نباید بازی می‌کرد تا مبادا لباسش خراب شود، حق نداشت به کیکی که برای او تهیه شده بود دست بزند، نباید هدایایی را که مقابل چشمانش قرار داشت و برای او خریده شده بود تا زمان مورد نظر بزرگ‌ترها باز کند، نباید از کیک زیاد بخورد تا بتواند از پسِ شام برآید و محدودیت‌های «کودک‌ناپسند» دیگری که رعایت نکردنشان توبیخ هم همراه داشت. اوضاع به‌حدی برای کودک ناخوشایند بود که آرزو می‌کرد آن مهمانی هرچه زودتر به سر آید تا قدری نفس راحت بکشد.

اگر جشن برای کودک بود، پس باید به نظریات او هم توجه می‌شد، به خواسته‌هایش اهمیت داده می‌شد و تا جای ممکن، محدودیت‌های دست‌وپاگیر برایش وضع نمی‌شد. شاید والدین کودک در لحظۀ جشن، هدفشان از برگزاری آن را فراموش کرده بودند!

  1. ممکن بود یکی از مهمانان از سرِ ضرورت نتوانسته هدیه‌ای تهیه کند و دست خالی در مهمانی حاضر شده باشد، یا این‌که نتوانسته هدیۀ مناسبی بیاورد و از سر ناچاری و برای این‌که دست خالی نباشد، هدیۀ ناچیزی آورده باشد. اعلام هدایا و آورنده‌اش در برابر جمع، قراردادن مهمانان در محذوریت بود.

اگر هدیه از روی هم‌چشمی و منت آورده نشده بود، لزومی به شناختن آورنده‌اش نبود و همین کافی بود که والدین و کودک از جمع مهمانان تشکر می‌کردند.

نقطۀ پایان

شاید افکار دیگری هم به ذهن آقای مهربان خطور کرده بود؛ اما در همین اندازه هم کافی‌ست که دربارۀ چنین مراسمی تجدید نظر کرده، بیشتر احتیاط کند!

اولاَ: محبت و مهربانی باید از قلب و وجود پدر و مادر بجوشد. بوسیدن فرزند، گفتن «دوستت دارم» از صمیم دل، شنیدن حرف‌های فرزندان با توجه کامل، وقت گذاشتن برای دورهم‌بودن، پذیرش مشارکت فرزندان در امور خانواده و قدردانی از زحمت آنان، می‌تواند نمونه‌های خوبی از این ابراز محبت باشد.

پدر و مادر برای نشان‌دادن مهربانی به فرزندشان و بهادادن به او لازم نیست پول خرج کنند، لازم نیست دیگران را به زحمت بیندازند و لازم نیست شبی سرشار از بریزوبپاش بیافرینند. اگر این امور، محبتی هم ایجاد کنند، دوامش به‌اندازۀ همان پول و زحمت و شور است و همین که آن تب‌وتاب فرونشست، اثری از محبت نخواهد بود. برای ماندگاری مهربانی، باید فکر دیگری کرد. پذیرش فرزند در خانواده و ابراز محبتِ دلی به او، دوام بیشتری دارد؛ دوامی به‌اندازۀ عمر آن خانواده و گستردگی دل.

ثانیاً: وضع مقررات خشک و نامتناسب برای فرزندان، چیزی جز «تربیت عروسکی» نخواهد بود؛ مطلبی که در هشتمین هشدار کتاب «هشدارهای تربیتی» استاد مظاهری مطرح شده است. به عقیدۀ استاد، چنین سخت‌گیری، قید و بندهایی به جان کودک می‌زند که وجدان او را ناراحت و وسواسی می‌کند. چنین تربیتی مانعی بر سر راه تکامل کودک است و آیندۀ او را دچار بحران خواهد کرد؛ بنابراین چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟

به‌راستی جشن‌گرفتن برای امری که کودک هیچ کجای آن نقشی نداشته (تولد) انتخاب درستی است؟ اگر قرار است جشنی برگزار شود، بهتر نیست برای کارهای بزرگی که فرزندمان در آن نقش پررنگی ایفا می‌کند، باشد؟ کارهای بزرگی مثل یک فداکاری بزرگ یا یک گام بلند یا یک پیشرفت چشم‌گیر.