نوع مقاله : کیمیا
زندگی به شرط اخلاق
محمد احمدی فیروزجایی
نظری
نکته
یک جاذبۀ گمراهکننده!
یکی از معیارهایی که من بهشدت مایل به نفی آنها هستم، مسئلۀ ثروت است. وقتی جوانی میخواهد ازدواج کند ـ چه پسر و چه دختر ـ اصلاً نباید به ثروت همسر و نامزد ازدواجش توجه کند. به نظر من این یک جاذبۀ گمراهکننده است، نه یک جاذبۀ حقیقی؛ پس نباید مورد نظر باشد.
جنبۀ دیگری که اصلاً نباید در نظر باشد، عبارت است از «تشخص اجتماعی»؛ این هم اصلاً نباید در نظر باشد. من شنیدهام که بعضی افراد، میگردند تا پسری را برای دخترشان، یا دختری را برای پسرشان انتخاب کنند ـ خوشبختانه در خود دخترها و پسرها کمتر است! ـ که حتماً وابسته به بیت یا شخصیت شهیر یا سمت معروفی باشد. این هم به نظر من معیار غلطی است.
کودکانه
اگر نگویی در جهنم گرفتار میشوی
راوی میگوید که به امام ـ علیهالسلام ـ عرض کردم: «چگونه زن و بچهام را از آتش جهنم حفظ کنم؟» حضرت فرمودند: «چیزهایی را که خدا امر فرموده، به آنها بگو و از هرچه خدا نهی فرموده، زن و بچهات را نهی کن.» اگر زن و بچهات اطاعت کردند، آنها را حفظ کردهای و اگر به حرفت عمل نکردند و معصیت و مخالفت نمودند، تکلیف از گردن تو برداشته شده است؛ اما اگر به آنها تذکر ندهی و بگویی که عیسی به دین خود و موسی به دین خود یا مرا در قبر او نمیگذارند و او را در قبر من و یا به من چه ربطی دارد، در قیامت گرفتار میشوی. باید با زبان نرم بگویی. گاهی هم عصبانی شو و خودت را بزن که چرا پسرم اینجور شده یا دخترم اینجور شده.
روایت داریم که به حقیقت ایمان نمیرسد، مگر اینکه اگر کسی خلاف میکند، با ظاهر صورت به او ناراحتی خودتان را نشان دهید؛ نه اینکه با او به مهربانی و خوشرویی صحبت کنید و بگوییید حریف نمیشوم. جهنم که تشریف بردید، آنوقت حریف میشوید! بگو که اگر نگویی، در قیامت گرفتار میشوی!
(آیتالله مجتهدی تهرانی)
همسرانه
مردها باید با تقوا، اعمال خوب و اخلاقی که در اجتماع دارند، صبح تا غروب جمال خود را به مردم نشان بدهند. زینتشان عقلشان است. باید عقلشان را نشان مردم بدهند؛ اما زنان با زینت است که عقلشان و فهمشان پیدا میشود. البته مبادا زنها را کوچک کرده باشم. بعضی زنها اگر عقلشان بزرگ شد، مَردند. آنها اگر به زینت هم توجه نداشته باشند، دیگر خیلی مَردند؛ اما مردها را هم بگویم؟ بگویم اگر مردها هم اهل زینت بشوند و اگر مدام بگویند که آی! چرا غذایت اینجور است، چرا اتاقت آنجور است و مانند اینها، مردیشان آفت میخورد. این را گفتم تا اگر زنی پیدا شد که زینت نمیکرد و از بس بزرگ بود که اصلاً هیچ اعتنایی به زینت نداشت، به طلا اعتنا نداشت، به لباس اعتنا نداشت و در عین حال عزتش هم در خانواده زیاد بود، بدانید که این مال عقلش است؛ او علاوه بر اینکه زن نیست، شیرمرد هم هست. برعکسش هم در میان مردها پیدا میشود.
(حاج محمداسماعیل دولابی)
توصیه
اوقاتت را ضایع نکن!
اولاً هرکاری دارد، باید اوقات خود را ضایع نکند؛ یعنی بعضی از وقتهای او مهمل دربرود. باید برای هر چیزی وقتی قرار دهد. اوقات باید منقسم گردد. وقتی را باید وقت عبادت قرار دهد و هیچکاری در آن وقت، غیر از عبادت نکند. وقتی را وقت کسب و تحصیل معاش خود قرار دهد و وقتی را به رسیدگی به امور اهل و عیال خود. وقتی را هم برای خور و خواب خویش قرار دهد. ترتیب اینها را به هم نزند تا همۀ اوقاتش ضایع گردد.
(از توصیههای آیتالله شیخمحمد بهاری همدانی به شاگردش)
عملی
یادگاری
برای خیرخواهی
نور چشم عزیزم! فرزندم!...
بدانید که این زندگی، با همۀ جلوههای آن تمام میشود و من و شما به پیشگاه خدا میرویم. آنچه برای ما میماند، ایمان به خدا و عمل صالح است؛ لذا باید تقوا پیشه کنید، واجبات دینی را بجای آورید و از جمیع گناهان پرهیز کنید؛ بهویژه نماز را در اول وقت، با خلوص بخوانید و دیگر عبادات را بجاآورید و ارتباط خود را با خداوند، بهصورت دائم برقرار کنید و خودتان را به او بسپارید و در گرفتاریها به خودش پناه ببرید.
از گناهان اجتناب ورزید، خصوصاً مراعات حجاب خود را بنمایید. برای شوهر خود هر نوع دوست دارید آرایش کنید؛ ولی در انظار نامحرم، خود را حفظ نموده و با حجاب شرعی باشید؛ حتی در مقابل بستگان اگر نامحرم باشند. احترام شوهر خود را حفظ کنید و اسرار او را نزد کسی نگویید؛ خاصه در جمع فامیل به او بیشتر احترام کنید... به پدر و مادر شوهر و فامیلهای او بسیار احترام کنید؛ بهویژه که آنها نوعاً از علما و سادات هستند....آبروی پدر و مادر و فامیل خود را حفظ و در نظر بگیرید. پیوسته باعث عزت و آبروی آنان باشید.
پدرجان! این تذکرات را برای خیرخواهی به شما یادآور شدم و شما را به خدا سپردم. هفتهای یکبار این نامه را بخوانید و از خواندن قرآن و کتب دینی غفلت نکنید که در تربیت شما بسیار مؤثر است...
(نامۀ شهید محلاتی به دخترشان در شب عروسی)
سیره
اینکه پوشیدهتر است!
اوایل رجعت چادر بود. روزی مرحوم «حاجآخوند» میخواست به حرم مشرف شود برای زیارت؛ ولی چون مریض بود، ضعف داشت و نمیتوانست پیاده برود، برایش درشکهای آوردند. همسرم گفت که من نیز همراه شما میآیم. گفتم: «تو چادر نداری و خوب نیست همراه پدرم باشی.» پدرم متوجه گفتوگوی ما شد و گفت: «ببینم لباسش چگونه است؟» و چنان مینمود که تا آن وقت، درست به این زن که عروسش بود و محرم، نگاه نکرده بود. همین که او را با مانتو و روسری دید، گفت: «اینکه پوشیدهتر از چادر است؛ بیا بابا سوار شو» و او را کنار خود در درشکه نشاند.
(خاطرۀ حسینعلی راشد از پدرشان حاج شیخعباس تربتی)
قصۀ زندگی
بچه را آنطور نمیزنند!
روزی رانندۀ «شیخ رجبعلی خیاط» آماده میشود تا ایشان را به مراسمی ببرد. قبل از رفتن، کودکشان در منزل شیطنت و اذیت میکرده تا حدی که خانمشان ناراحت شده و یک دفعه در حالی که کودک ناغافل بوده، به پشتش میزند و ناگهان در همان حال، کمرش میگیرد و شروع میکند به درد. رانندۀ شیخ با دیدن این وضع، از ایشان میخواهد که همراهشان بیاید تا بعد از رساندن شیخ، او را نزد دکتر ببرد. بعد از سوارکردن شیخ رجبعلی، راننده بدون گفتن ماجرا، تنها تقاضا میکند که ایشان دعایی برای درد کمر خانمشان مرحمت کنند. شیخ رجبعلی میگوید: «دکتر نمیخواهد. بچه را آنطور نمیزنند!» گفتند: «چهکار کنیم؟» فرمودند: «خوشحالش کنید! چیزی بخرید تا خوشحال شود.» رفتند، چیزی خریدند و به کودک دادند. همین که او خوشحال شد، کمر خمیده و بهشدت درد گرفته، خوب شد!