نوع مقاله : نگاه
مادرانه های گم شده درتاریخ
معرفی سه بانوی اثرگذار در کودکی امام خمینی(ره)
عفت طاهری
با توجه به مستندات تاریخی، وقتی شهید سیدمصطفیخمینی، پدر حضرت امام(ره) در راه ظلمستیزی و دفاع از حقوق مظلومان به شهادت میرسد، امام خمینی نوزادی چهارماهه بودهاند.
سرپرستی ایشان و دیگر فرزندان سیدمصطفای شهید را دو بانوی گرانقدر «هاجرخانم (مادر)» و «صاحبهخانم (عمه)» بر عهده میگیرند. همچنین دایهای برای حضرت امام اختیار میکنند بهنام «ننهخاور» که اوقات زیادی از کودکی امام با ایشان سپری میشده است.
پس از شهادت پدر، مسئولیت اصلی سرپرستی، تربیت، پرورش و مراقبت از فرزندان با این سه بانوی بزرگوار بوده است. در بررسی زندگی و شخصیت این بانوان و شیوههای تربیتی و مراقبتهای مدبرانهشان، نکات قابل توجهی وجود دارد.
چهبسا تأکیدات فراوان امام بزرگوار در سالهای انقلاب و بعد از آن بر اهمیت و جایگاه نقش سیاسی و اجتماعی و تربیتی زن، بیارتباط با اثرگذاری این بانوان در کودکی ایشان نباشد.
در ادامه به معرفی مختصری از زندگی و شخصیت این بانوان بزرگوار میپردازیم:
هاجر احمدی، مادر امام خمینی(ره)
هاجر احمدی، دختر بزرگ «میرزااحمد مجتهد خوانساری»، بین سالهای 1285تا 1288 قمری در خمین به دنیا آمد، پدرش از زهاد و عالمان و امام جماعت مسجد جامع خمین بود. میرزااحمد برخلاف دیگر برادرانش، از جمله آخوند ملامحمدجواد، فقط به امامت جماعت اهتمام داشت و در مراجعات و مرافعات شرعی مردم وارد نمیشد و همچنین با اعیان، خوانین و حاکمان نشست و برخاست نداشت و از مقرری دولتی که بیشتر علما دریافت میکردند استفاده نمیکرد.
آقامصطفی مجتهد کمرهای (پدر امام خمینی) در محضر میرزااحمد شاگردی کرده و صاحب مراتبی از فضل و کمال گردیده بود و حدود سال 1300 قمری از هاجر، دختر بزرگ استاد خود، خواستگاری کرده که با موافقت ایشان ازدواج آنان سرگرفت (محمدجواد مرادینیا، سطر اول، ص 244).
هاجر، پس از دو ـ سه سال زندگی با آقامصطفی در خمین، همراه شوهرش راهی نجف شد و در جوار حرم مولای متقیان حضرت علی ـ علیهالسلام ـ به ادامۀ زندگی پرداخت. مرحوم هاجرخانم، دارای سه دختر و سه پسر بود.
آقای پسندیده در شرح احوالات مادرش، مینویسد: «مرحومه هاجرخانم، شاید حدود کمتر از بیستسالگی شوهر داشت و در جوانی، شوهرشان مرحوم آقامصطفی شهید شد. ایشان مدتی در خدمت شوهر در نجف بود. شاید دختر بزرگتر یعنی اولین اولاد او، بهنام مولودآغاخانم در نجف به دنیا آمده که تولد ایشان در خمین یا نجف اشرف برای نگارنده محرز نیست و بعد به خمین آمد و به خانهداری و تربیت شش اولاد و شوهرداری پرداخت (همان، ص 61).»
«هاجرخانم بهخاطر ویژگیهای برجستهای که در وجودش نهفته بود، بین اقوام و آشنایان و حتی اهل خمین از احترام و جایگاه خاصی برخوردار بود که یکی از این ویژگیها، نسبت خانوادگی ایشان بود. هاجرخانم همانطور که پیشتر بیان شد، از خانوادهای عالم و زاهد رشد یافته بود و پدرش مجتهد اهالی کمره، همچنین امام جمعه بود و پدربزرگش نیز از افراد مشهور قابل اعتماد شهرستان بودند و مسئلۀ دیگر که به اعتبار هاجرخانم دوچندان افزود، ازدواج با آقاسیدمصطفی بود که ایشان هم مجتهد کمره حساب میشد. باید به این دو شخصیت، پاکدامنی و وفاداری خودش را نیز افزود. به همین دلایل تا هنگام مرگ، همه به او احترام میکردند (همان، ص 247).»
به هر حال تندباد جنگ جهانی و بیماریهای مرگبار ناشی از آن، درخت تنومند و پرثمر خانوادۀ آقاروحالله را نیز شکست و به زیر انداخت. هاجر در حالی که هفدهسال از عمر خود را سرگرم تربیت و پرورش یتیمان آقامصطفی کرده و از هیچ فداکاری دریغ نکرده بود، در پنجاهمین بهار عمرش، فرزندان خود را که هنوز داغدار مرگ دیگر یاور و غمخوارشان، یعنی عمه صاحبخانم بودند، تنها گذاشت و به عالم باقی پرکشید. پیکر هاجر احمدی، مادر فداکار حضرت امام، پس از فوت به قم منتقل و در قبرستان وادیالسلام در جوار مرقد مطهر امامزاده احمد، از نوادگان امام سجاد ـ علیهالسلام ـ در خیابان خاکفرج به خاک سپرده شد.
صاحبخانم، عمۀ امام خمینی(ره)
سومین و کوچکترین دختر «سیداحمد هندی (جد امام خمینی و پدر سیدمصطفی)»، صاحبخانم نام داشت. ایشان زنی استثنایی و عجیب در خاندان امامخمینی است که همۀ مردان خمین مبهوت قدرت روحی و شجاعت بیمرز وی بودند. آیتالله پسندیده در پینوشت خاطراتش دربارۀ عمه چنین مینویسد: «مرحومه صاحبخانم باشهامتتر، بارشادت و پرقدرتتر از علما و خوانین بود و ابداً ترس و حتی مسامحه در امور نداشت و حتی کارهای باغداری را با دست مبارک خویش انجام میداد. مشارالیها بسیار بافهم، باهوش و بادرایت بود و من نظیری برای معظملها تاکنون ندیدهام. ایشان شجاع، صریح و بدون رعب و ترس با تمام رجال دولت و ملت برخورد داشت و به همه فرمان میداد و آنها نیز میپذیرفتند و دستورهای ایشان را اطاعت میکردند(مرتضی پسندیده، خاطرات آیتالله پسندیده، پی نوشت ص7).»
تاریخ تولد صاحبخانم در جایی ثبت نشده؛ اما از روی شواهد و قرائن، میتوان حدس زد که بین سالهای 1274 تا 1276 قمری به دنیا آمده باشد.
«محمدجواد»، همسر دوم صاحبخانم، مجتهد بزرگ و نامدار کمره بود که قدرت دینی و دنیایی، یکجا در خانهاش جمع آمده بود. وی هم محل رجوع مراجعات شرعی و دینی مردم بود و تقریباً هیچ قبالۀ معتبری نوشته نمیشد؛ مگر اینکه مهر و امضای او را بالای خود داشت، هم زمیندار بود و صاحب اسب و سوار و نوکر؛ لذا حرف و فرمانش همهجا خریدار داشت؛ اما سرنوشت این زن شجاع، بهگونهای رقم خورده بود که از همسر دوم نیز صاحب فرزندی نشود تا پس از فقدان برادرش آقامصطفی، تمام مهر، عاطفه و عشق خود را که سالیان دراز امکان ظهور و بروز پیدا نکرده بود، نثار فرزندان صغیر او، بهویژه کوچکترین و مظلومترین آنان، یعنی آقاروحالله نماید و با قدرت، نفوذ و مدیریت استثنایی و مثالزدنی، از آنان حمایت کرده و راه و رسم زندگی و احقاق حق را به ایشان بیاموزد.
صاحبخانم وقتی برادر را ازدسترفته دید، سرپرستی اطفال صغیر وی را به جان خرید و زحمات و مشکلات این اقدام را بر ماندن در خانۀ آرام و آسودۀ ملامحمد ترجیح داد و تصمیم گرفت بدون آنکه طلاق بگیرد، برای همیشه از نزدشان برود.
آیتالله پسندیده این حرکت عمه خود را چنین توصیف میکند:
«سال 1320 قمری که مرحوم آقامصطفی، پدر ما را شهید کردند، برای تعقیب قاتل و سرپرستی صغار و مادر ما، خانۀ شوهر را ترک و به منزل ما آمد و در محافظتمان، بهویژه حضرت امام خمینی(ره) از خودگذشتگی نشان داد و از خانۀ شوهر آبرومند، متمول، سرمایهدار و امام جماعت مسجد جامع صاحب نوکر و کلفتها خارج شد (اجرها علی الله تعالی).
صاحبخانم که به ایشان، مردم اهل خمین «خواهرآغا» نیز میگفتند، بعد برگشت از تهران و قصاص قاتل آقاسیدمصطفی، در خانۀ آقا ماند و به مراقبت از بچههای برادر پرداخت و بدون طلاق در منزل ما ماند و با کمال جدیت به سرپرستیمان ادامه داد (همان، 182).»
در ماجرای پیگیری مجازات قاتلان پدر امام، این بانو رهبریکنندۀ گروهی بود که برای خونخواهی مقتول به اراک و تهران رفته، در دربار شاه تحصن کرده، حرف خود را به کرسی نشانده و شاهد پیروزی را در آغوش کشیدند.
صاحبخانم به مدت شانزده سال، کنار برادرزادگان زندگی کرد و از آنجا که آنان تا مدتها صغیر بودند، عمه به گفتۀ آیتالله پسندیده از درآمد شخصی خود خرج میکرد و به مال یتیم نزدیک نمیشد. سال 1336 قمری، بعد از یک دوره قحطی ناشی از جنگ بینالملل اول و بروز بیماری وبا، صاحبخانم درگذشت. به گفتۀ «محمدجواد مرادینیا»، اطلاعی از محل دفن دقیق ایشان در دست نیست؛ اما در کتاب «همراه با امام در شهر قم»، از انتشارات مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار حضرت امام، اینطور برمیآید که قبر ایشان نیز در قبرستان وادیالسلام قم، کنار قبر مادر امام خمینی(ره) قرار دارد.
بدون شک، حضور و سرپرستی بانویی با چنین ویژگیهای بارز در شجاعت، ظلمستیزی، مدیریت و کمالات دیگر، در شکلگیری کودکان شهید سیدمصطفی، از جمله کوچکترین آنها «روحالله»، نقش انکارناپذیری داشته است که ذکر نمونههای آن، در این یادداشت مختصر شدنی نیست.
خاورخانم، دایۀ امام خمینی(ره)
صاحب خانم برای آقاروحالله چندماهه نیز، دایهای پاک و شجاع همچون خود برگزید تا کنار مادر، او را از شیر خود سیراب ساخته و در نگهداشتنش اهتمام ورزد.
به گفتۀ آیتالله پسندیده، همگی در ایام کودکی دایه داشتهاند. دایۀ آقامرتضی هاجر نام داشته و اهل ملایر بوده و دایۀ آقاروحالله، خاور بوده که به او ننهخاور میگفتهاند. ایشان مینویسد: «صاحب خانم برای دایه و مرضعۀ امام خمینی، «ننهخاور» زوجۀ مرحوم «کربلایی میرزا»، تفنگچی مرحوم آقامصطفی را برگزیدند که او هم شیرزنی حراف و بالیاقت بود و چون امامخمینی باز کمتر از یک سال داشتند، ایشان و دو خواهرش را در خمین تحت نظر ننهخاور گذاشتند و عمه، مادرم و ما، دنبال گرفتاری قاتلان به عراق و بعد به تهران رفتیم.»
آنچه از خاطرات آقای پسندیده برداشت میشود، این است که ننهخاور را صاحبخانم برای روحالله انتخاب کرده است؛ ولی در برخی مستندات دیگر آمده است که آقامصطفی، خود ننهخاور را انتخاب کرده و حتی تأکید داشته است که ایشان حتماً از غذای منزل آقای پسندیده استفاده کنند و از هیچکس دیگر طعامی نخورند که مبادا در مدت شیردهی به فرزندش روحالله، غذایی شبههناک وارد بدن او گردد.
طبق برخی نقلها، ننهخاور به تأسی از همسرش که تفنگچی آقاسیدمصطفی بوده، در اسبسواری و تیراندازی مهارت داشته و به روحالله نیز آموزش میداده است (سیدعلی قادری، خمینی روحالله، ص 260).
آنطور که از خاطرات امام برمیآید، خاورخانم برای ایشان بسیار بامحبت بوده است؛ طوری که حضرت امام در سالهای پایانی عمر شریف خود، به فرزندان و نوادگانش فرمودند: «هنوز صدای «روحی روحی» گفتن دایهام در گوشم طنینانداز است که دنبال من میدوید و مراقب بود از بلندی پرت نشوم (محمد رجایینژاد، هفت اقلیم، ص 25 (خاطرات مسیح بروجردی، نوۀ امام).»
آنگونه که در بعضی خاطرات نقل کردهاند، امام در کودکی به این بانو علاقهای مادرانه داشت و پس از دوران شیرخوارگی هم، حاضر نمیشدند از منزلشان دل بکنند. خواهر رضاعی امام در این باره میگویند: «آقاروحالله تا دو سال شیر خورد و بعد از آنکه او را از شیر گرفتند، باز هم پیش مادرم میآمد(همان، ص 37).»
براساس آنچه گفته شد، نقشآفرینی سه بانوی بزرگوار در کودکی حضرت امام را که خود شخصیتهایی قوی و دارای عزت نفس بسیار بودند و علاوه بر ایفای نقش فعال تربیتی در خانه در نبود پدر امام، نقش رهبری خانواده در عبور از دشواریهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن زمان را برعهده داشتند، میتوان در شکلگیری دیدگاههای امام دربارۀ مسئلۀ زن و جایگاه آن سهیم دانست.