نوع مقاله : خبر در خبر
بانوی موفق
لایق جایزۀ گوهرشاد
در سرزمین ما، مهربانوهای هستند که میتوانند بهترین الگوها برای دختران ایرانی باشند؛ زنانی که در مقام یک استاد یا پزشک، با چادر ظاهر میشوند و مانند دریا آراماند و عمیق. خانم دکتر «لعبت گرانپایه»، یکی از آن بانوان است. او سالها پیش که برای تحصیل به تهران آمد، دختری بود با کمترین و معمولیترین امکانات آموزشی و در شهر محلات توانسته بود با تلاش زیاد، بلافاصله بعد از دیپلم پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شود و این پذیرفتهشدن، همزمان بود با اوج جنگ. او روزهای پراسترس و سخت جنگ را با تیمار برادران رزمندهاش پشت سر گذاشت. وی میگوید: «همیشه به این مردم مظلوم و بیپناه فکر میکردم که باید افرادی مثل من باشند تا بهشان کمک کنند. حتی در دوران رزیدنتی بعد از جنگ هم، سختیها زیاد بود؛ اما همیشه به دوستان و دانشجویانم میگفتم که اگر باز هم کنکور بدهم، رشتۀ پزشکی و فیلد جراحی را انتخاب میکنم.» لعبت که پدری سیگاری داشت، از پنجسالگی تصمیم گرفت پزشک شود و بتواند ریهها و سرفههای شدید پدر را درمان کند. پدر، در هشتسالگی لعبت را تنها گذاشت و او اینبار با انگیزۀ بیشتری، برای یک جراح موفق شدن تلاش کرد. حالا از آن روزها سالها میگذرد و لعبت علاوه بر اینکه همسر و مادری موفق است، یک جراح زبردست شده. لعبتبانو، جایزۀ «گوهرشاد» را به نام خود ثبت کرده تا با این کار، افتخاراتش را تکمیل کند. جایزۀ جهانی گوهرشاد، به ده بانوی برگزیدۀ کشورهای اسلامی در حوزههای مختلف اهدا میشود که فعالیتهای خیرخواهانه انجام میدهند. در اولین سال، دکتر گرانپایه نمایندۀ ایران بود. لعبت گرانپایه، رئیس مرکز سلامت بانوان ایران و عضو جامعۀ پزشکان مدد، با انجام ۵۴هزار ویزیت و ۱۵۰۰ جراحی رایگان در مناطق محروم، تا به امروز حدود ۲۸ سفر به مناطق محروم کشور انجام داده و با کمک تیم پزشکی در رشتههای مختلف از جمله زنان، ارتوپدی، اورولوژی و گوش، حلق و بینی، سلامت بیماران را تضمین کرده است. او یکی از پزشکان متعهد، دلسوز و برتر کشور است که میگوید: «کار خیر را از مادرم یاد گرفتم.»
عاشقانههای ماهشرف
«ماهشرف»، 77 سال دارد و «حاج قربانعلی» 83 سال. یادشان نمیآید که چند سال از عمر زندگی مشترکشان میگذرد؛ فقط میدانند که کنار هم از غم دنیا جدا بودهاند. ماهشرف چنان پرحرارت از محبت و عشق میگوید که حسودیت میشود به این همه وفاداری و مهر ماندگار. قربانعلی که بیش از بیست سال است صفت نابینا را به دوش میکشد، ماهشرف را نور چشمانش میداند و دلخوشی زندگیاش، ماهشرف است که خبر نابیناشدن قربانعلی را میشنود و میگوید: «اصلاً غصه نخوریها!... از این به بعد، خودُم میشم چشات و هرجا بری بات میم.» او صادقانه این حرف را زده بود. او بهقدری حاج قربانعلی را دوست داشت که با وجود نابینایی کاملش، نهتنها مهر و محبت میانشان کمتر نشده که عشق آنان نابتر هم شده است. بیبی ماهشرف در تمام این سالها و البته این اواخر که حاج قربانعلی از ناحیۀ کمر هم دچار مشکل شده، پابهپای شوهرش گام برداشته و چرخ زندگی را گردانده است؛ اما سختیهای زندگی خستهاش نکرده که هیچ، عاشقترش هم کرده است. حاج قربانعلی محمدی میگوید: «اگر خدا سوی چشمانم را از من گرفته، در عوض همسر مهربانی به من هدیه داده که چراغ قلبم را روشن کرده است.»
*****
از زندگی مردم عکس نگیرید
روایت زندگی آدمهای معمولی که بیشتر از سلبریتیها فالوور دارند
اگر گذرتان به اینستاگرام افتاده باشد و گزینۀ جستوجو را انتخاب کرده باشید، بیشک با صفحۀ افرادی روبهرو میشوید که از دید شما نه معروفاند و نه سلبریتی؛ اما تعداد فالوورها، لایکها و کامنتهای دریافتیشان بسیار بالاتر از یک صفحۀ شخصی و معمولیست. من مدتهاست که با وسواس و دقت، صفحات اینستاگرام بعضیهایشان را زیر نظر گرفتهام؛ از کامنتهای زیر پستهایشان تا جزئیات سبک زندگیشان. اینفلوئنسرهای اینستایی یا همان تأثیرگذاران فضای مجازی را میگویم؛ آنهایی که سبک زندگی و اتفاقات روزانهشان را با مردم به اشتراک گذاشته و چندین K فالوئر دارند؛ اما سؤال اینجاست که آیا الگو قراردادن آنها کار درستیست؟
در اینکه هر انسان بهشخصه خوبیها و نکات مثبتی دارد و میتواند سرمشق دیگران باشد، شکی نیست؛ اما در شبکههای اجتماعی چه اتفاقی رخ میدهد که بانوان سرزمین من، تصمیم میگیرند نوع لباس پوشیدن و رنگ مو تا دکور خانه و نحوۀ برخورد با فرزندشان را از دیگران تقلید کنند؟
چندی پیش در یکی از این صفحات با فیلمی روبهرو شدم. صاحب صفحه با لحنی زننده، گله میکرد که مسئول جوابدادن به سؤالاتی از قبیلِ تلفن خونهت رو از کجا خریدی؟، شب شام برای شوهرم چی بپزم؟ از کدوم فروشگاه لباس میخری؟ با مادر شوهرم مشکل دارم چه کنم؟ نیستم؛ یا خانم آشپزی که دنبالکنندگان زیادی داشت نوشته بود: «ما پیتزا دوست نداریم و کم درست میکنیم. اصرار شما باعث نمیشه من پست آموزش پیتزا رو بذارم. من برای خودم زندگی میکنم» و آنگاه اگر نگاهی به کامنتهای زیر پست میانداختی، از انواع عذرخواهیها، ابراز شرمندگیها و... تعجب میکردی. انگار که کودکانی مورد توبیخ استاد قرار گرفتهاند و برای جلب نظر و توجه او، هر کاری میکنند! به نظر باید در پیداکردن الگوهایمان تجدید نظر کنیم. آدمهای مجازی که فقط از شادیهای زندگی عکس میگیرند، خودشان به الگو نیاز دارند.
ویژگیهای مشترک اینفلوئنسرها
- · نوع پوششان با عموم جامعه متفاوت است؛ آنها باور دارند که بهجای مانتو، شلوار، چادر و... باید از پیراهنهای چیندار، دامنهای گلدار و بلوزهای رنگی برای بیرون رفتن استفاده کرد.
- · غالبشان به جملۀ «دل باید پاک باشه، ظاهر مهم نیست» اعتقاد دارند و در برابر اعتراضهای گاهگاه دربارۀ حجابشان، میگویند که خدا را جور دیگری عبادت میکنند.
- · خوشبختی، شادبودن، عشق و موقعیت مالی مناسب، جزء لاینفک زندگیشان است. توی عکسهایشان هر روز گلهای رز، میخک و لیلیوم حتماً وجود دارند؛ عشقورزی همسرانشان مدام ادامه دارد و آنها همیشه در حال خندیدن هستند؛ در حالی که در زندگی واقعی، خیلیها از غم نان زندگی را از یاد بردهاند؛ چه برسد به خرید گل، هدیه و لبخندهای پشت سر هم!
- · حس انساندوستی این افراد بهشدت بالاست و برای انجام هر کار خیری پیشقدماند؛ غالباً عقیده دارند که بهجای برگزاری مراسمات مذهبی، میتوان به قشر ضعیف جامعه و ایتام کمک کرد.
- · با اینکه این افراد همیشه فعالاند، دربارۀ بعضی اتفاقات سکوت میکنند؛ مثلا دربارۀ شهادت محسن حججی، یا شهادت جهادگران گیلان غرب، یا طرحهایی مانند جهیزیۀ اینستاگرامی و...
- · پیچهایشان را که زیرورو کنید، با انواع تبلیغات هم روبهرو میشوید. خودشان میگویند که اینستاگرام برایشان کپسول زمان است؛ اما من میگویم: «منبع درآمد!»
پینوشت: دیدن سبک زندگیهای مختلف بد نیست؛ اما غرقشدن در دنیایی که از واقعیتش مطمئن نیستیم، بیشک اشتباه است.
این عزیزان گفتهاند:
مبلّغ سعودی: «زنان، تاریخ انقضا دارند!»
ـ هموژنیزهاند یا پاستوریزه؟ اف بر تو باد!
رئیس پلیس اماکن ناجا: «طبق قانون، اشتغال زنان در قهوهخانهها و کافیشاپها ممنوع است.»
ـ چرا نمیذارید زنهای ایرانی پیشرفت کنند؟ چرا فکر میکنید زنها نمیتونن قهوهچی خوبی باشند؟ واقعاً چرا؟
معاون امور بانوان وزارت ورزش و جوانان: «برای ورود زنان به ورزشگاهها، دنبال بسترسازی هستیم.»
ـ دست به خاک بزنی طلا بشه خواهر!... همۀ مشکلاتمون حل شده، فقط این ورود به ورزشگاهها باقی مونده!
سهیلا جلودارزاده، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس: «با حذف واژۀ طلاق از شناسنامه، دروغ را حلال میکنیم.»
ـ منم قبول دارم. مگه اصل زندگی مشترک بر صداقت نیست؟ البته خود مادرشوهرها ترجیح میدن که عروسی با شناسنامۀ سفید داشته باشند.
معصومه ابتکار، معاون رئیسجمهور در امور زنان: «نرخ بیکاری بانوان تحصیلکرده، از آقایان بیشتر است.»
ـ بانوووو!... توی این مدت کوتاه حضور در پست جدید، چطور این نکتۀ مهم رو دریافتید؟ احسنت!
مولاوردی، دستیار ویژۀ رئیسجمهور در حقوق شهروندی: «پیگیر مطالبات زنان در سمت جدید هستم.»
ـ بهبه! سقف معاونت امور بانوان برای شما کوتاه بود، اینجا بدرخشید... نیست توی چهار سال، مشکلات اونور رو حل کردید.
مدیرکل دفتر برنامهریزی ازدواج: «زنان، بیشترین نقش را در مدیریت خانواده و همسرداری برعهده دارند.»
ـ بعله، یه همچین افرادی هستیم ما!
فاطمه دولتی