نوع مقاله : گفت‌وگو

10.22081/mow.2017.64842

حسی که در تار و پود همۀ ما آدم‌ها ریشه دوانده و توجه به آن، به‌طرز عجیبی زندگی‌مان را دگرگون می‌کند! آیا می‌شناسیدش؟

«هم‌دلی» اکسیر شفابخش همۀ دردها

 

مینا شهابی

 

«یادش به‌خیر آن قدیم ـ ندیم‌ها...» این روزها این چند کلمه به‌طرز قارچ‌گونه رشد کرده، مد شده است و هر کسی می‌خواهد یک جمله درست و درمان بزند، اول این چند کلمه را بر زبان می‌آورد. گویندگان امروزی، گویا با به‌کاربردن این واژه‌های جادویی، می‌خواهند مخاطب را میخ‌کوب بنشانند پای درس اخلاقی که قرار است نطق کنند. واقعاً آن قدیم ـ ندیم‌ها مگر چه تحفه‌ای بوده که همه با آه و حسرت از آن یاد می‌کنند؛ حتی آن‌هایی که در آن دوره و زمانۀ مذکور نبودند و نزیسته‌اند!

نکتۀ ظریفی که در حرف‌های نصیحت‌گونه و پندهای اخلاقی «قدیم و ندیم»گوها آشکار است، افسوس از بابت آب‌رفتن اندازۀ محبت‌ها، بی‌توجهی آدمیان دربارۀ هم‌دیگر و سربریدن حس بی‌همتای «هم‌دلی» در این روزگار است. درواقع این‌هاست که دل حسرت‌کشان به اوضاع و احوال مردم قدیم و ندیم را بیشتر می‌سوزاند. راستی چه شده که ما مردمان عصر حاضر، این‌گونه به هم بی‌تفاوت شده‌ایم؟ اصلاً هم‌دلی چیست؟ توجه به آن چه فایده‌ای دارد؟ نایده‌گرفتنش چه زیانی در زندگی دارد؟ در ادامه به این پرسش‌های اساسی پاسخ می‌دهیم.

عصر بی‌تفاوتی‌ها  

عصر ارتباطات، عصر سرعت، تکنولوژی، پیشرفت و ده‌ها واژۀ دهان‌پرکن دیگر پسوندهایی‌ست برای زمانۀ ما؛ واژه‌هایی که اگر نگاهی به ریخت و شمائل آن‌ها بیندازیم، اولین چیزی که از آن‌ها تراوش می‌کند، ماشینی‌بودن است، سخت و سفت‌بودن، سنگ‌بودن و بدتر از آن مادی‌بودن است. شوربختانه در دوره و زمانه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم، هیچ‌کس نمی‌آید کنار این‌همه صفت‌های ماشینی، یک واژۀ اخلاقی و انسانی برای این عصر  تعریف کند. شاید تصور کنید که واژه‎ها چندان تأثیر ندارند و راهکار درستی برای حل این مشکل نیستند! اما واقعیت تلخ این است که وقتی گفته می‌شود عصر ارتباطات، دیگر کسی به فریاد آن راننده نمی‌رسد که کنار اتوبان بنزین تمام کرده؛ بلکه با خود می‌گوید که تماس بگیرد با آشناهایش تا آن‌ها به او کمک کنند؛ این مشکل به ما ربطی ندارد!

وقتی می‌گوییم عصر سرعت، همه به این فکر می‌کنند که بی‌تفاوت از حال و وضع دیگران بتازد و در زندگی مادی پیش برود. وقتی می‌گوییم عصر تکنولوژی، بیشتر آدم‌های تصور می‌کنند یعنی پابه‌پای نوآوری جلوآمدن و بر حسب اتفاقات جدید در دنیای تکنولوژی رنگ و لعاب عوض‌کردن و تغییر سبک زندگی دادن، اعتیاد به اینترنت، مصنوعی‌بودن و مجازی‌شدن تعاملات انسانی در فضای مجازی و هزاران سوغات و دست‌پخت ناجور اخلاقی دیگر، سوغات عنوان و تعبیر غلط تکنولوژی برای زمانۀ ماست.

 این تصورات غلط باعث شده که دنیای آدم‌های امروز، دنیای بی‌تفاوتی‌ها شود. انسان امروزی، هر روز احساس می‌کند که با این‌همه امکانات رفاهی و سرگرمی تنهاست و تنهاتر هم خواهد شد؛ اما واقعاً انسان‌های امروزی چرا در عصر پیشرفت و تکنولوژی، این‌قدر درگیری و مشکل دارند؟ چرا بیماری‌های روانی روزبه‌روز شایع‌تر می‌شود؟ چرا افسردگی و ترس و اضطراب لحظه‌ای رهای‌مان نمی‌کند؟ اشکال از کجاست؟

هم‌دلی یعنی...

انسان موجودی اجتماعی‌ست؛ یعنی علاوه بر عقل، حس اجتماعی‌بودن آدم را از حیوان سوا می‌کند. در اجتماع زیستن و اجتماعی‌بودن، یعنی معاشرت با هم‌نوعان؛ هم‌نوعانی که بیشترشان غریبه‌اند نه آشنا. جالب است بدانید در اجتماع امروزی، هشتاددرصد معاشرت‌های روزانۀ افراد، به ارتباط‌های خیلی کوتاه نگاهی یا کلامی با افراد غریبه ختم می‌شود؛ به یک تعارف هنگام سوارشدن آسانسور، به یک نگاه محبت‌آمیز شخص نابینایی که از خیابان عبورش داده‌ایم و... با این حساب اجتماعی‌بودن زندگی انسان‌ها، با گلّه‌ای زیستن حیوان‌ها، زمین تا آسمان فرق دارد و زندگی اجتماعی انسان، آمیخته با احساس است؛ احساس هم‌دردی و هم‌دلی. هم‌دلی یعنی داشتن یک گوش شنوا برای شنیدن دردهای دیگران؛ یعنی خود را جای آن انسان گرفتار زدن و با او هم‌دردی‌کردن؛ یعنی به این نکته اعتقادداشتن که هیچ‌چیز در این کائنات و در این نظام منظم هستی بی‌جواب نخواهد ماند.

فلسفۀ یک حس خوب در زندگی

برای خیلی‌ها این سؤال پیش می‌آید و می‌گویند: «گیریم که ما به هم‌نوعان کمک کردیم و با آن‌ها هم‌دلی کردیم که چه بشود؟ چه فایده‌ای برای ما دارد؟ هم‌دلی‌کردن یا نکردن چه تأثیری در زندگی ما خواهد داشت؟» حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «هر کس کار نیکی انجام دهد، از خود آغاز کرده است.» یعنی این نیکی اول از همه به ‌خود صاحب عمل می‌رسد. دل آدمی با محبت‌کردن و محبت‌دیدن شاد می‌شود؛ پس با هم‌دلی، درواقع هوای دل خودمان را بهاری می‌کنیم. وقتی حال و هوای دل ما این‌طور شد، پشت شیشۀ مغازه، به‌جای چسباندن کاغذ «این‌جا اطلاعات ‌نیست»، می‌نویسیم: «از من بپرس». بعد می‌بینیم که چقدر حال دل‌مان خوب می‌شود. دنیا ثابت کرده که به هر حال، عملی در این دستگاه عظیم با تمام عظمتش گم نمی‌شود و خلاصه از هر دست که بدهی، از همان دست هم می‌گیری! ما اگر از بنی‌آدم بودن استعفا کنیم، دیگر از انسانیت چه داریم؟ انسان‌ها از هم جدا آفریده نشده‌اند؛ دقیقاً برعکس مانند یک پیکره‌اند. پس چو عضوی به درد آورد روزگار، باید که دگر عضوها را نماند قرار.

وقتی انگشت دست‌مان لای در می‌ماند و کبود می‌شود، جناب چشم نمی‌گوید به من چه؟ من که دردی ندارم؛ بعد هم راحت رویش را بکشد و بخوابد. چشم نمی‌تواند بخوابد، به‌خاطر درد مشترکی که در تمام یک پیکر پیچیده است. این درد مشترک هم بی‌حکمت نیست. همان انگشت کبودشده، اگر چشم را بیدار نگه‌ندارد و مداوا نشود، عفونت می‌کند و یک روز عفونتش در خون به همان چشم می‌رسد و از نعمت بینایی محرومش می‌کند. چرا؟ چون هر دو در یک بدن هستند. انسان‌ها هم همین‌طورند؛ پس اگر دیدید درد بی‌دردی شیوع پیدا کرد، خیلی بترسید. اگر پیرمرد یا پیرزن خسته‌ای را در مترو دیدید و برایش نخواستید از جایتان بلند شوید، بترسید. اگر خانواده‌ای را با ماشین پنچر یا با باک بنزین خالی در اتوبان دیدید و راحت گذشتید، بترسید و اگر به کسی این جملۀ مرگ‌بار‌تر از زهر را که این مشکل من نیست، مشکل شماست گفتید، بیشتر بترسید. چون روزی می‌شود که عفونت این درد بی‌دردی، با همۀ کشندگی‌اش راه خانۀ شما را هم پیدا می‌کند و در روز نیاز، با همان ژست متفکرمآبانه جلویتان می‌ایستد و با ابروانی بالاانداخته و بی‌اعتنا، به شما می‌گوید که این مشکل شماست مشکل من نیست! زمانی باید بی‌خیال هم‌دلی شویم که بخواهیم هم بی‌خیال تمام انسانیت‌مان شویم و از طرفی هم، آن‌قدر مطمئن از این دنیا که امضا بدهیم و دیگر نیازمان به هیچ‌کس نمی‌افتد. در آخر یادتان باشد، هم‌دلی فقط دلسوزی و ترحم نیست؛ هم‌دلی یعنی درک حس دردمند و تلاش عملی برای رفع درد او. پس، از عمل برای رفع درد شروع کنید، نه از دلسوزی. همین دلسوزی و هم‌دردی با دردمند هم، بسیاری از دردها را کاهش می‌دهد؛ اما اگر کاری از دست‌تان برمی‌آید، از آن آغاز کنید. یادمان باشد که دو صد گفته، چون نیم‌کردار نیست!