زندگی به‌ شرط اخلاق

نوع مقاله : کیمیا

10.22081/mow.2017.64845

زندگی خانوادگی به روایت اهل دین

زندگی به‌ شرط اخلاق 

محمد احمدی فیروزجایی

نکته

اتاق بایگانی کودک

تربیت مثل کار کشاورز است؛ اما خیلی آسان­تر؛ چون این کار زمین شخم‌زدن، بذرپاشیدن و نشاکاشتن نمی­خواهد؛ چراکه خدا همۀ این کارها را انجام داده است. وظیفۀ والدین آبیاری این زمین است. آبیاری کودک از دو طریق سمعی و بصری‌ست. کودک وقتی به دنیا می­آید، دارای یک حافظۀ درونی‌ست که ما از آن به (اتاق بایگانی) تعبیر می­کنیم. او هرچه را که می­شنود یا می‌بیند، سریع به این اتاق بایگانی منتقل کرده و در آن‌جا نگه‌داری می­کند. سرعت گیرندگی او نیز، بسیار عمیق است و دیده‌ها و شنیده­هایش را به این زودی­ها از یاد نمی­برد.

وقتی دیده­ها و شنیده­های او در یک زمینه یا یک موضوع خاص تکرار شود، کم­کم آن‌ها به‌صورت ملکۀ نفسانی او درمی­آیند و شاکلۀ وجودی­اش را شکل می­دهند.

(استاد آقامجتبی طهرانی)

کودکانه

آزاد و مختار

خدا به پیغمبرش می­گوید که تو می­خواهی مردم را مجبور کنی تا مؤمن باشند؟ تو برای این رسالت نیامده­ای. حالا تو، پدر و تو مادر، می­خواهی بچه­ات را مجبور کنی که مؤمن باشند؟ و تو معلم و مربی می­خواهی این بچه را مجبور کنی مؤمن و خوش‌رفتار باشد؟ قیمت این آدمک­های مصنوعی ظریف زیبای دلربا از قیمت یک مجسمۀ قشنگ بیشتر نخواهد بود. بیایید همه‌باهم تصمیم بگیریم بچه­های‌مان آدم باشند. آدم باشند یعنی چه؟ یعنی مختار باشند. نقش ما و شما دربارۀ این بچه­ها باید نقش کمک باشد نه نقش استادکار قالب‌سازی که می­خواهد این استعداد نرم و لطیف کودک را در یک قالب خشن بریزد و از او یک موجود قالبی بسازد.

(شهید دکتر بهشتی)

همسرا نه

از هفت‌سالگی

با توجه به روایات، اولین دورۀ آموزشی مبارزه با نفس برای فرزندان از هفت‌سالگی آغاز می‌شود. پدر و مادر از سن هفت‌سالگی باید رعایت «ادب» را به فرزندان خود آموزش بدهند تا بچه‌ها اصل مبارزه با هوای نفس را درک کرده و بدانند که باید با «دلم می‌خواهد»های نابجای خودشان مبارزه کنند. طبق دستور اسلام، ادب و نظم را از هفت تا چهارده‌سالگی و در خانواده باید یاد گرفت؛ نه از هجده‌ سالگی و در سربازی که امروزه برخی پسرها تنها در طول خدمت سربازی رعایت نظم و برخی آداب را تمرین می‌کنند و این سن بدین منظور خیلی دیر است.

توصیه

برای احترام کودکان نوزاد، خوب است انسان قنداقۀ نوزادان را تا چندماهگی در مجالس علم، محافل ذکر، حسینیه و جاهایی که نام امام حسین(علیه‌السلام) برده می‌شود، ببرند؛ چراکه نفس کودک همچون مغناطیس است و علوم، اوراد و اذکار و قدوسیت امام حسین(علیه‌السلام) را جذب می‌کند. علمای سابق هم این‌گونه می‌کردند. این‌ کار آثار زیادی بر طفل دارد و او آنچه را که اخذ کند، تا آخر در وجودش ثابت می‌ماند و جزو غرایز و صفات فطری او می‌شود.


(استاد عرفان: مرحوم حداد)

عملی

یادگاری

موسی پسرم!

این موفقیت­ها نتیجۀ مستقیم و برداشت­های مستمر از زندگی نزدیکان و مطالعۀ دقیق از عوامل روانی و شرایط اجتماعی و بالاتر از همه، حوصلۀ برخورد و پیچیدگی روانی بود که تو را از حوزۀ پیش‌بینی‌ها بیرون می­برد؛ چون اگر تو را پیش­بینی کنند، ناچار تسخیر و تغییر را به دست می‌آورند. اگر تو نقطه‌ضعف‌های خودت را پر نکنی و به نقطه‌ضعف‌های طرف مقابل آگاه نباشی، در دست آن‌ها هستی و از نقطه‌ضعف‌هایت استفاده می­کنند، تسخیرت می‌نمایند و تغییرت می­دهند.

اگر نو نقطه‌ضعفی داشتی، حتی در این سطح که بخواهی دوچرخه یا موتور و یا ماشینی را از کسی بگیری، همین وابستگی باعث اسارتت است، باعث تسخیر و کنترل توست و می­بینی که از این نقطه‌ضعف‌ها زیاد داری و همین است که یا اسیر می­شوی و یا درگیر. امیر و مسلط نیستی.

(از نامه‌های استاد علی صفایی به فرزندش)

سیرۀ سیاسی

کف‌زدن هنگام اعدام پدر

«شیخ فضل­الله نوری»، پـسری داشت که بیش از بقیه اصرار می‌کرد، پدرش را اعدام کنند! یکی از بزرگان گفته بـود، مـن بـه زندان رفتم و علت را از شیخ پرسیدم. ایشان فرمود: «خودم انتظارش را داشتم که پسرم چنین از کار درآید!» چـون شـیخ اثر تعجب را در چهرۀ من دید، اضافه کرد: «این بچه در نجف متولد شد. در آن هـنگام مادرش بیمار بود و شیر نداشت. مجبور شدیم یک دایۀ شیرده برای او بگیریم. پس از مـدتی که آن زن به پسرم شیر می‌داد، ناگهان متوجه شدیم که وی زن آلوده‌ای‌ست، علاوه بر آن از دشمنان امیرالمؤمنین(ع) نیز بود...» کـار ایـن پـسـر به‌جایی رسید که هنگام اعدام پدرش کف زد.

سیرۀ اجتماعی

بدون اجبار

پدرم همان‌طور که در کارهای روزمره به‌طور منطقی و عادلانه رفتار می­کرد، در خانه نیز همین‌طور بود. وی در کارهایی که ما ملزم به اجرای آن بودیم، هیچ‌گاه پای اجبار و زور را به میان نمی‌کشید. دربارۀ یک مسئله به ما آگاهی می‌داد و فواید و احتمالاً مضرات آن را بیان می‌کرد؛ آن‌گاه ما را در انتخاب، انجام یا انجام ندادن آن کار آزاد می‌گذاشت... از نظر درس با من این‌طور بود که اگر من اشکالی از درس‌هایم داشتم، مرا راهنمایی می‌کرد... پدرم دربارۀ مطالعۀ ما حساس بود و می‌گفت: «انسان با مطالعۀ صحیح، می‌تواند آیندۀ روشنی داشته باشد و بدون مطالعه، همچون درخت بی‌ثمر است.»

بعد از شهادت ایشان وقتی نوشته‌هایش را می‌گشتیم، دیدیم به هرکدام از فرزندانش دفترچه‌ای اختصاص داده که در آن، از نوشته‌ها و نقاشی‌های آن‌ها نمونه‌هایی را نگه‌داری می‌کرد. این موضوع، نظم و ارزشی را که او برای فرزندانش قائل بود، نشان می‌دهد.

(از سیرۀ شهید مطهری)