نوع مقاله : خبر در خبر
فاطمه دولتی
دستان مهربان بانوعنبری
26 سال، سن زیادی نیست. دختری با این سن، میتواند بدون توجه به بسیاری از مشکلات اجتماعی، به خود و زندگی شخصیاش رسیدگی کند و به قول معروف خوش باشد؛ اما او نمیخواست یک دختر 26سالۀ معمولی باشد. سیوچند سال پیش، خانم «فرنگیس عنبری یزدی» بانوی مشهدی، خیریهای کوچک راه میاندازد که تمام کارکنان آن زنان هستند و از آن موقع تا به حال بدون وقفه کار میکند؛ بدون اینکه حتی کارکنان یا مدیر این خیریه، از آن کوچکترین درآمدی داشته باشند و شاید برای همین است که خانم عنبری، امسال «جایزۀ جهانی گوهرشاد» در امور خیریه و فرهنگی را از آن خود کرد؛ بانوی موفق و نمونۀ ایرانی که مادر سه فرزند است و متولد سال 1328.
در خیریۀ خانم عنبری، کارهای زیادی انجام شده است؛ اما مهمترین فعالیت این بانو، به زمان جنگ برمیگردد. او میگوید: «یکی از زمانهایی که خیلی سر ما شلوغ بود، زمان دفاع مقدس بود. مجروحان و جانبازان زیادی را به بیمارستانهای مشهد میآوردند و این بیمارستانها مرتب به ملحفه و لباس بیمارستانی نیاز داشتند. در همان محلۀ خودمان، چند دست چرخ خیاطی تهیه کردیم و بانوان گروهگروه، فی سبیل الله شروع به دوختن لباس و ملحفه میکردند. محصولات ما بستهبندی و به بیمارستانها ارسال میشدند.
صبحها کارمان این بود و بعدازظهرها هم، رسیدگی به آوارگان جنگی که در مشهد اسکان داده میشدند و نیاز به سازماندهی داشتند. اینها کسانی بودند که با پای برهنه و لباسهای پاره، شهر و خانۀ خود را رها کرده بودند. بعدازظهرها این خانوادهها را شناسایی و نیازهایشان را یادداشت میکردیم. روز بعد اقلام را تهیه نموده و به دستشان میرساندیم. علاوه بر این، معاودین عراقی هم از کسانی بودند که به ما مراجعه میکردند یا مردم آنها را به ما معرفی مینمودند. کسانی که برای فرار از جنگیدن به ایران مهاجرت کرده بودند یا زنان و بچههایی که مردانشان میجنگیدند. ما حتی به اینها هم پناه میدادیم»
خانم عنبری به مهاجران افغان نیز رسیدگی میکند. او درد مردم را میشناسد و سعی دارد تا جایی که در توانش است، برای حل مشکلات مردم گام بردارد. «خیریۀ عصمتیه» تلاش دارد علاوه بر کمک نقدی به خانوادههای نیازمند، برایشان شغل ایجاد کند؛ مثلاً برای تعدادی از خانمها که توانایی یادگرفتن مهارت جدید ندارند، کسبوکارهای خانگی مانند خردکردن سبزی، تهیۀ پیازداغ و پخت غذا راهاندازی کرده است. عدهای دیگر در کارگاههای خیاطی و بافندگی مشغولاند.
خانم عنبری با تأسیس خیریۀ کوچک و جمعوجور خود که این روزها عمری چهلساله دارد، گرههای بزرگی را از زندگی مردم باز کرده است. او یک زن موفق ایرانیست که نشان داده، با دست خالی و نیت خالصانه میتوان قدمهای بزرگی برداشت.
زندگی در عیش! مردن در خوشی!
چند ماه پیش بود که برگزاری «جشن طلاق» تعجب خیلیها را برانگیخت! آن زمان کسی فکر نمیکرد که جشنی عجیبتر از جشن طلاق برگزار شود؛ اما این روزها جشنهای رنگارنگ و ناآشنا، پایشان به جامعه و زندگی ما باز شده است؛ جشنهایی مانند: گودبای پوشک، تاتی، ویارونه و بازدید از جهیزیه. اتفاقات این روزها، آنقدر جدید و عجیب است که باید کمی نشست و به دلیل رخدادن این جشنهای نوبنیاد فکر کرد. احتمالاً شما نیز تصویر این جشنها را در اینستاگرام دیدهاید که «امروز جشن گودبای پمپرز شایناجون بود؛ خیلی خوش گذشت!»، «آیتاجون امروز برای اولینبار راه رفت؛ مرسی از مهمونایی که تو جشنمون شرکت کردن!»، «امروز جشن تعیین جنسیت بچۀ ما بود؛ مرسی که اومدید؛ خیلی خوش گذشت!» و شاید با لایکتان آنها را حمایت کرده و بعد از بستن صفحۀ اینستاگرام، تصمیم گرفته باشید که شما هم یک جشن جذاب و کمخرج برگزار کنید! شاید جشن پختن آش پشت پا برای مدرسهرفتن فرزندتان یا جشن ماهگردِ ازدواج! چون متأسفانه اینستاگرام در دسترس عموم مردم جامعه هست؛ اما ثروت و بیدغدغگی برای برگزاری جشنهای اینچینی، در دسترس قشر محدودی!
یک جامعهشناس در این باره میگوید: «اینگونه مراسم، عموماً میان افراد طبقات مرفه و بالای جامعه رخ میدهد؛ چراکه قشر متوسط و رو به پایین، آنقدر درگیر مشکلات اقتصادی و زندگی هستند که اصلاً روحیۀ برگزاری چنین مراسمهایی را ندارند.» این آسیبشناس، پدیدۀ مذکور را از پیآمدهای طبقاتیشدن جامعه دانست و اضافه کرد: «شکاف عمیق طبقاتی در جامعه، باعث بروز این معضلات میشود؛ طوری که این قشر برای فخرفروشی به یکدیگر و جولان ثروت و امکاناتشان در بین اقشار جامعه، در صدد خودنمایی ثروت خویش در برابر اقشار ضعیفتر هستند.»
ماجرا آنقدر پیچیده است و تب نمایش و شوآف، چنان خانوادههای ایرانی را فراگرفته که حتی به اجارهکردن آدم برای تزئین جشنهای خود اقدام میکنند. از جمله پدیدههای عجیبی که این روزها در جشنهای پرزرق و برق مادران ولخرج دیده میشود، دختران جوانیست که با گریمهای خاص، پوششهای عجیب و مشابه کارتونها و شخصیتهای انیمیشنهای والتدیزنی، قرار است برای دکور و آکسسوار در این برنامهها حضور داشته باشند؛ چیزی شبیه بردهداری بهشکل مدرن. نکته اینجاست که نمایش و جشنهای اینچینی، مورد استقبال بسیاری از فروشندگان محصولات قرار گرفته و برای تبلیغ محصولاتشان در این جشنها، وسایل رایگان مانند انواع گیفت، لباس سِت و هدیههای متنوع را در اختیار صاحبان جشن قرار میدهند؛ جشنهایی که غالباً از سوی بانوان مدیریت میشود.
اما آنچه خطرناک است، الگوشدن این سبک زندگی، مادری و همسریست. شاید خندهدار به نظر برسد! ولی بسیاری از مردم، برگزارکنندگان این جشنها و مراسمهای نمایشی را، الگوی موفق و انسانی خوشبخت میدانند؛ در حالی که این خانوادهها پیش از اینکه انسانهایی موفق باشند، بیشتر به فکر جلوگری و تبرج هستند و میخواهند به هر طریقی شده مشهور شوند؛ شهرتی که هیچ محبوبیتی همراه ندارد و گاه موجب افسردگی دیگران، سستشدن زندگیهای مشترک و ایجاد عقده در افراد با سطح درآمد متوسط جامعه میشود.
این عزیزان گفتهاند:
دبیر کل جمعیت زنان نواندیش: «قانونگذاری در مسائل مربوط به زنان بسیار مشکل است.»
ـ کلاً همۀ مسائلی که به زنان مربوط میشود، طاقتفرساست و مرد کهن میخواهد که پیدا نیست.
نمایندۀ ایالت کالیفرنیا: «زنان سیاهپوست، میتوانند ترامپ را بیرون بیندازند.»
ـ میتوانند؟... چند جیغ بنفش کافیست... شاید هم غرغرهای مداوم و یکسره!
محمد وحدتی هلان، نمایندۀ مردم بستانآباد: «فرزندآوری، مانعی برای اشتغال زنان نیست.»
ـ بله؛ اما زمانی که امنیت شغلی زنان وجود داشته باشد و اندکی مزایا.
پروانه سلحشوری: «ورود زنان به ورزشگاهها اولویت نیست؛ حق ابتداییست.»
ـ من تا به امروز فکر میکردم که حقوق ابتدایی در خوراک، پوشاک و مسکن خلاصه میشود؛ اشتباه میکردم!
فائزه هاشمی گفت: «چادر را سنتی سر میکنم و خود را فمنیست میدانم.»
ـ فمنیستها جلوی شما لنگ میاندازند؛ فائزه بانو! خودمانیم بهخاطر سنت یا بهخاطرِ...!
الهام چرخنده: «من طی چهار سال گذشته بیکارم و هیچ کاری نکردهام! مدتی کوتاه کارگردانی میکردم که جلوی آن هم گرفته شد؛ چرا؟ ...!»
ـ چرا را از عاشقان دموکراسی بپرسید... شاید چادرتان خار شده به چشم بعضیها! خدا میداند و بس!
فاطمه شیرزاد، عضو شورای اسلامی شهر رشت: «امروز زنان جامعۀ اسلامی، رسالت زینبی دارند.»
ـ کاش یادشان بماند و نگویند: ما نمیخوایم کسی بهخاطر روسری ما مدافع حرم بشه!
دستان مهربان بانوعنبری
26 سال، سن زیادی نیست. دختری با این سن، میتواند بدون توجه به بسیاری از مشکلات اجتماعی، به خود و زندگی شخصیاش رسیدگی کند و به قول معروف خوش باشد؛ اما او نمیخواست یک دختر 26سالۀ معمولی باشد. سیوچند سال پیش، خانم «فرنگیس عنبری یزدی» بانوی مشهدی، خیریهای کوچک راه میاندازد که تمام کارکنان آن زنان هستند و از آن موقع تا به حال بدون وقفه کار میکند؛ بدون اینکه حتی کارکنان یا مدیر این خیریه، از آن کوچکترین درآمدی داشته باشند و شاید برای همین است که خانم عنبری، امسال «جایزۀ جهانی گوهرشاد» در امور خیریه و فرهنگی را از آن خود کرد؛ بانوی موفق و نمونۀ ایرانی که مادر سه فرزند است و متولد سال 1328. در خیریۀ خانم عنبری، کارهای زیادی انجام شده است؛ اما مهمترین فعالیت این بانو، به زمان جنگ برمیگردد. او میگوید: «یکی از زمانهایی که خیلی سر ما شلوغ بود، زمان دفاع مقدس بود. مجروحان و جانبازان زیادی را به بیمارستانهای مشهد میآوردند و این بیمارستانها مرتب به ملحفه و لباس بیمارستانی نیاز داشتند. در همان محلۀ خودمان، چند دست چرخ خیاطی تهیه کردیم و بانوان گروهگروه، فی سبیل الله شروع به دوختن لباس و ملحفه میکردند. محصولات ما بستهبندی و به بیمارستانها ارسال میشدند. صبحها کارمان این بود و بعدازظهرها هم، رسیدگی به آوارگان جنگی که در مشهد اسکان داده میشدند و نیاز به سازماندهی داشتند. اینها کسانی بودند که با پای برهنه و لباسهای پاره، شهر و خانۀ خود را رها کرده بودند. بعدازظهرها این خانوادهها را شناسایی و نیازهایشان را یادداشت میکردیم. روز بعد اقلام را تهیه نموده و به دستشان میرساندیم. علاوه بر این، معاودین عراقی هم از کسانی بودند که به ما مراجعه میکردند یا مردم آنها را به ما معرفی مینمودند. کسانی که برای فرار از جنگیدن به ایران مهاجرت کرده بودند یا زنان و بچههایی که مردانشان میجنگیدند. ما حتی به اینها هم پناه میدادیم»
خانم عنبری به مهاجران افغان نیز رسیدگی میکند. او درد مردم را میشناسد و سعی دارد تا جایی که در توانش است، برای حل مشکلات مردم گام بردارد. «خیریۀ عصمتیه» تلاش دارد علاوه بر کمک نقدی به خانوادههای نیازمند، برایشان شغل ایجاد کند؛ مثلاً برای تعدادی از خانمها که توانایی یادگرفتن مهارت جدید ندارند، کسبوکارهای خانگی مانند خردکردن سبزی، تهیۀ پیازداغ و پخت غذا راهاندازی کرده است. عدهای دیگر در کارگاههای خیاطی و بافندگی مشغولاند. خانم عنبری با تأسیس خیریۀ کوچک و جمعوجور خود که این روزها عمری چهلساله دارد، گرههای بزرگی را از زندگی مردم باز کرده است. او یک زن موفق ایرانیست که نشان داده، با دست خالی و نیت خالصانه میتوان قدمهای بزرگی برداشت.
چند ماه پیش بود که برگزاری «جشن طلاق» تعجب خیلیها را برانگیخت! آن زمان کسی فکر نمیکرد که جشنی عجیبتر از جشن طلاق برگزار شود؛ اما این روزها جشنهای رنگارنگ و ناآشنا، پایشان به جامعه و زندگی ما باز شده است؛ جشنهایی مانند: گودبای پوشک، تاتی، ویارونه و بازدید از جهیزیه. اتفاقات این روزها، آنقدر جدید و عجیب است که باید کمی نشست و به دلیل رخدادن این جشنهای نوبنیاد فکر کرد. احتمالاً شما نیز تصویر این جشنها را در اینستاگرام دیدهاید که «امروز جشن گودبای پمپرز شایناجون بود؛ خیلی خوش گذشت!»، «آیتاجون امروز برای اولینبار راه رفت؛ مرسی از مهمونایی که تو جشنمون شرکت کردن!»، «امروز جشن تعیین جنسیت بچۀ ما بود؛ مرسی که اومدید؛ خیلی خوش گذشت!» و شاید با لایکتان آنها را حمایت کرده و بعد از بستن صفحۀ اینستاگرام، تصمیم گرفته باشید که شما هم یک جشن جذاب و کمخرج برگزار کنید! شاید جشن پختن آش پشت پا برای مدرسهرفتن فرزندتان یا جشن ماهگردِ ازدواج! چون متأسفانه اینستاگرام در دسترس عموم مردم جامعه هست؛ اما ثروت و بیدغدغگی برای برگزاری جشنهای اینچینی، در دسترس قشر محدودی!
یک جامعهشناس در این باره میگوید: «اینگونه مراسم، عموماً میان افراد طبقات مرفه و بالای جامعه رخ میدهد؛ چراکه قشر متوسط و رو به پایین، آنقدر درگیر مشکلات اقتصادی و زندگی هستند که اصلاً روحیۀ برگزاری چنین مراسمهایی را ندارند.» این آسیبشناس، پدیدۀ مذکور را از پیآمدهای طبقاتیشدن جامعه دانست و اضافه کرد: «شکاف عمیق طبقاتی در جامعه، باعث بروز این معضلات میشود؛ طوری که این قشر برای فخرفروشی به یکدیگر و جولان ثروت و امکاناتشان در بین اقشار جامعه، در صدد خودنمایی ثروت خویش در برابر اقشار ضعیفتر هستند.»
ماجرا آنقدر پیچیده است و تب نمایش و شوآف، چنان خانوادههای ایرانی را فراگرفته که حتی به اجارهکردن آدم برای تزئین جشنهای خود اقدام میکنند. از جمله پدیدههای عجیبی که این روزها در جشنهای پرزرق و برق مادران ولخرج دیده میشود، دختران جوانیست که با گریمهای خاص، پوششهای عجیب و مشابه کارتونها و شخصیتهای انیمیشنهای والتدیزنی، قرار است برای دکور و آکسسوار در این برنامهها حضور داشته باشند؛ چیزی شبیه بردهداری بهشکل مدرن. نکته اینجاست که نمایش و جشنهای اینچینی، مورد استقبال بسیاری از فروشندگان محصولات قرار گرفته و برای تبلیغ محصولاتشان در این جشنها، وسایل رایگان مانند انواع گیفت، لباس سِت و هدیههای متنوع را در اختیار صاحبان جشن قرار میدهند؛ جشنهایی که غالباً از سوی بانوان مدیریت میشود.
اما آنچه خطرناک است، الگوشدن این سبک زندگی، مادری و همسریست. شاید خندهدار به نظر برسد! ولی بسیاری از مردم، برگزارکنندگان این جشنها و مراسمهای نمایشی را، الگوی موفق و انسانی خوشبخت میدانند؛ در حالی که این خانوادهها پیش از اینکه انسانهایی موفق باشند، بیشتر به فکر جلوگری و تبرج هستند و میخواهند به هر طریقی شده مشهور شوند؛ شهرتی که هیچ محبوبیتی همراه ندارد و گاه موجب افسردگی دیگران، سستشدن زندگیهای مشترک و ایجاد عقده در افراد با سطح درآمد متوسط جامعه میشود.
این عزیزان گفتهاند:
دبیر کل جمعیت زنان نواندیش: «قانونگذاری در مسائل مربوط به زنان بسیار مشکل است.»
ـ کلاً همۀ مسائلی که به زنان مربوط میشود، طاقتفرساست و مرد کهن میخواهد که پیدا نیست.
نمایندۀ ایالت کالیفرنیا: «زنان سیاهپوست، میتوانند ترامپ را بیرون بیندازند.»
ـ میتوانند؟... چند جیغ بنفش کافیست... شاید هم غرغرهای مداوم و یکسره!
محمد وحدتی هلان، نمایندۀ مردم بستانآباد: «فرزندآوری، مانعی برای اشتغال زنان نیست.»
ـ بله؛ اما زمانی که امنیت شغلی زنان وجود داشته باشد و اندکی مزایا.
پروانه سلحشوری: «ورود زنان به ورزشگاهها اولویت نیست؛ حق ابتداییست.»
ـ من تا به امروز فکر میکردم که حقوق ابتدایی در خوراک، پوشاک و مسکن خلاصه میشود؛ اشتباه میکردم!
فائزه هاشمی گفت: «چادر را سنتی سر میکنم و خود را فمنیست میدانم.»
ـ فمنیستها جلوی شما لنگ میاندازند؛ فائزه بانو! خودمانیم بهخاطر سنت یا بهخاطرِ...!
الهام چرخنده: «من طی چهار سال گذشته بیکارم و هیچ کاری نکردهام! مدتی کوتاه کارگردانی میکردم که جلوی آن هم گرفته شد؛ چرا؟ ...!»
ـ چرا را از عاشقان دموکراسی بپرسید... شاید چادرتان خار شده به چشم بعضیها! خدا میداند و بس!
فاطمه شیرزاد، عضو شورای اسلامی شهر رشت: «امروز زنان جامعۀ اسلامی، رسالت زینبی دارند.»
ـ کاش یادشان بماند و نگویند: ما نمیخوایم کسی بهخاطر روسری ما مدافع حرم بشه!
فاطمه دولتی