نوع مقاله : کودکان

10.22081/mow.2017.64976

یک: محرم پارسال، «محمدحسین» شش‌ساله بود که از مادرش فهمیدم به تعزیه علاقه‌مند شده و بساط آن را به مهد غیردینی خود کشانده است. او در تمام تعزیه‌هایی که برای فامیل، دوست و آشنا اجرا می‌کرد، نقش شمر را برای خود می‌گذاشت. مادرش پرسیده بود: «چرا همیشه نقش شمر را انتخاب می‌کنی؟» و جواب گرفته بود: «چون امام حسین کشته می‌شه و من دلم می‌خواد زنده بمونم!»

این‌که کودکان تفکر انتزاعی ندارند و نمی‌توانند مفاهیمی مانند ایثار، شهادت‌طلبی، آزادگی و... را درک کنند، یک «واقعیت بزرگ» است که ما بزرگ‌ترها آن را ندیده می‌گیریم و با دیدن تقلید کلامی و عملی بچه‌ها در مراسم عزاداری، دل‌خوش می‌شویم. در حالی که بیان مصائب سنگین واقعۀ کربلا و شنیدن روضه‌های مکشوف، می‌تواند برای کودکان بسیار آسیب‌زا باشد.

دو: یادمان باشد که این کودکان در دنیایی متفاوت با کودکی ما زندگی می‌کنند؛ دنیایی پر از مظاهر جذاب و زیبای مجازی، از فرهنگ‌های بیگانه.

سه: همواره سعی کردم فرزندانم حال و هوای مراسم عزاداری محرم را بچشند؛ ولی در انتخاب سخنران و مداح، سعی می‌کنم مکان‌هایی را انتخاب کنم که روضۀ باز نخوانند و تمام مصائب بزرگ را شرح ندهند؛ بلکه جنبۀ سینه‌زنی با شعرهای سنتی سوگواری در آن برجسته‌تر باشد. کودکان شعرخوانی و سینه‌زنی را دوست‌تر دارند و با آن انس می‌گیرند.

چهار: هرچند در انتخاب مراسم دقت داشته‌ام، زمانی می‌رسد که کودکم از این طرف و آن طرف، جنبه‌های سخت واقعه را شنیده و برای سؤال و پاسخ سراغم می‌آید. من همچنان از بازگویی واقعه پرهیز می‌کنم و به او می‌گویم: «این جاهای قصۀ تلخ عاشورا برای بزرگ‌ترشدن است. کم‌کم خودت می‌فهمی» و بعد از جلوه‌های رقیق عواطف در آن‌جا برایش می‌گویم.

پنج: عاشورا پر از صحنه‌های زیبای عاطفی‌ست. امام7 در لحظۀ خداحافظی، جملات عاشقانه‌ای با دختر کوچکش دارد: «با اشک خودت قلبم را مسوزان.» من این جمله را می‌گیرم، پر و بال می‌دهم و به دخترم می‌گویم: «امام مثل ما نبوده و آن‌قدر مهربان بوده که اشک‌های دخترش قلبش را می‌سوزانده» و منظور امام از این استعاره را برایش توضیح می‌دهم.

سوی دیگر ماجرا، صحنه‌های شجاعانه است؛ چه قبل از شهادت امام7 و چه در جریان اسیری خاندان ایشان! من این داستان را پسرکی دستش را برای امام سپر می‌کند، پر و بال می‌دهم؛ بدون این‌که بگویم عاقبت چه بر سر آن دست نازنین خواهد آمد. فقط آن لحظه‌ها حس امام که عموی تنهای او بود، حس پسرک و حس دشمنان را شرح می‌کنم و اجازه می‌دهم که خیال فرزندم، با آن شجاعت و محبت در آمیزد که عینی‌اش کرده‌ام و از انتزاع خارج شده است.

کربلا پر است از این صحنه‌ها و ده‌ها قصۀ پر از محبت و عشق دارد که بدون اشاره به فجایع، می‌توان کودک را با اهل بیت انس داد.

یادمان باشد که امام برای کودکانش در آن لحظات آخر، از ماجرای شهادت خود شرحی نمی‌دهد؛ همچنین دربارۀ شهادت حضرت مسلم7، فقط دختر او را بر زانو می‌نشانند و به او اظهار مهربانی می‌کنند. الگوی ما امام است؛ نه مداحان و منابر دکان‌داران!

غفلت نکنیم که کربلا، فرصت عشق‌ورزی برای کودکان ماست.