نوع مقاله : گزارش
بانوی موفق
مریم بهروزی راد
روایت زندگی بانویی که در روستا، با کارآفرینی توانست 28 زن بیسرپرست را مشغول کار کند
«همیشه دوست داشتم دست چند نفر را بگیرم و کمکشان کنم. از اینکه منتظر بمانم تا کسی از راه برسد و دستم را بگیرد، بیزار بودم؛ اما متأسفانه ما در روستای محرومی زندگی میکردیم و هیچ امکاناتی برای پیشرفت نداشتیم. پدرم کشاورز بود و چند هکتار زمین داشت که به جبر روزگار، در آن همهچیز میکاشت: گندم، جو، چغندر، یونجه، شبدر و... . من هم در کشاورزی به او کمک میکردم؛ اما اندیشهی توانابودن، همیشه در ذهنم مرور میشد و دنبال یافتن راهی برای رسیدن به آن بودم. زندگی سخت و پرمشقت روستا و کار پرزحمت کشاورزی، روح بلندپرواز مرا راضی نمیکرد.»
اینها، سخنان خانم «فاطمه یزدانی» یک کارآفرین نمونه است؛ بانویی که با تلاش بیوقفهی خود، در راستای اهداف اقتصاد مقاومتی، توانسته در روستای محروم «خراج» از توابع استان چهارمحال و بختیاری، کارگاه تولیدی پوشاک دایر کند. در این کارگاه تولیدی علاوه بر خودش، هشت نفر از زنان بیسرپرست روستا و همچنین بیست نفر از زنان تحت پوشش کمیتهی امداد امام خمینی(ره) مشغول کارند و از این راه امرار معاش میکنند.
تنها کسی که در روستا چرخ خیاطی داشت من بودم
بانوی موفق سال 1394 میگوید: «تا قبل از اینکه کارگاه خیاطیام را راهاندازی کنم، در کشاورزی کمککار پدرم بودم تا اینکه یک روز بچههای کشاورزی به روستایمان آمدند و اعلام کردند میخواهند برای بانوان روستایی دورهی آموزش خیاطی بگذارند. این خبر، شور و شعف خاصی در من ایجاد کرد و با خوشحالی، از این موضوع استقبال کردم. با چند نفر از زنان روستا در کلاس شرکت کردم و بعد از چندماه، خیاطی را یاد گرفتم. دلم میخواست کاری بکنم. احساس میکردم که نقطهی عطفی در زندگیام ایجاد شده؛ اما هیچ وسیلهای نداشتم. پدرم که علاقه و انگیزهی مرا دید، برایم چرخ خیاطی خرید. حالا من، تنها کسی بودم که در روستا چرخ خیاطی داشت.»
چگونه و از کجا شروع کنم؟
خانم یزدانی احساس میکرد که برای دنبالکردن هدف و رسیدن به آرزوی دیرینهاش، راهی پیدا کرده است. او میدانست که باید در آن راه قدم بگذارد؛ اما دو مانع بزرگ بر سر راه خود میدید: اول اینکه نمیدانست چگونه و از کجا باید شروع کند و دوم اینکه چه بدوزد و چگونه بفروشد؟ پیشنهاد بسیجیان برای دوختن لباسهای فرم، اولین گام موفقیتش شد. بانوی موفق گزارش ما، با آبوتاب از روزهای آغازین کارش میگوید؛ اینکه سال 1389، اردویی جهادی از سوی دانشجویان بسیجی در روستای خراج برگزار شد و او خیلی اتفاقی، متوجه لباس و کلاههای متحدالشکل گروه شد. وقتی بچههای بسیجی از مشکل خانم یزدانی مطلع شدند، به او پیشنهاد کردند که تیشرتهای گروههای جهادی استان را بدوزد.
خانم یزدانی با پشتکار فراوان، همراه خانمهای روستا، با تنها چرخ خیاطی شروع به کار کرد. آنها نوبتی خیاطی میکردند و به امور خانه و بچهها هم میرسیدند. چندماه طول کشید تا توانستند پنجهزار تیشرت برای بسیجیان بدوزند.
وقتی مارک «زریندوخت ـ کالای ایرانی» در استان معروف شد
این کارآفرین برتر، موفقیت خود را اینگونه شرح میدهد: «تولید آن تیشرتها، برایم پنجمیلیون تومان سود داشت که با آن توانستم اولین گام برای احداث کارگاه خیاطیام را بردارم. چند دستگاه چرخ خیاطی خریدم و کنار روستایمان، اتاقکی ساختم و آن را تولیدی کردم. حالا مشکل دیگری جلو راهم بود: بهعلت تازهکاربودنم، نمیتوانستم برای تولید لباس و عرضهی آن به بازار ریسک کنم. فکر کردم باید کاری کنم که ضمانت خرید داشته باشد. با مشورت و تحقیق فراوان، تصمیم گرفتم که سراغ دوخت لباس فرم مدارس بروم. به آموزش و پرورش استان رفتم و به آنها پیشنهاد دادم که لباس فرم دانشآموزان عشایر را زیر قیمت بازار بدوزم. آنها هم موافقت کردند و من با نیروهایم که هشت نفر بودند، مشغول کار شدم. با تلاش شبانهروزی پس از مدتی، نههزار دست لباس فرم دوخته شد و بیستمیلیون تومان سود کردیم.»
خانم یزدانی به فکر افتاد تا به شکرانهی این موفقیت دلچسب، از پارچههای اضافی لباسهای فرم بدوزد و در مدارس مناطق محروم، بهصورت رایگان توزیع کند؛ بدون اینکه متوجه باشد این عمل خیرخواهانه، تبلیغ بسیار خوبی برای کارش میشود.
حالا دیگر مارک «زریندوخت» او، در سراسر استان شناخته شده و او با حجم بالای سفارشها روبهروست. کار این بانوی موفق رونق گرفته، درآمد چشمگیری دارد و حتی توانسته است لطف چند سال پیش پدر را جبران کند.
جبران لطف پدر
او میگوید: «تصمیم گرفتم برای پدرم کاری کنم؛ چون بهخوبی میدانستم که خرید چرخ خیاطی، فشاری مضاعف برای او بود و اگر لطف پدرم در آن روز نبود، من هیچگاه به اینجا نمیرسیدم. بنابراین به جبران محبت پدرم، تراکتوری خریدم و به ایشان هدیه کردم. خوشبختانه با گذشت زمان، بهدلیل کیفیت عالی و قیمت مناسب، سفارشهایم بیشتر میشود. پس از مدتی، برای تولید، نیاز به نیروی بیشتر و کارگاه بزرگتر داشتم. بنابراین در شهرکرد کارگاه تولیدی راهاندازی کردم و بیست نفر از زنان تحت پوشش کمیتهی امداد را بهکار گرفتم. بعد از گذشت پنج سال، سرمایهام از صفر به 150میلیون تومان میرسد و درآمد خالص ماهانهام، بیش از 6میلیون تومان است.
بدون چشیدن طعم شکست، مزهی موفقیت را نچشیدم
دغدغهی خانم یزدانی، این است که امروزه زنان جامعهاش، همهچیز را حاضر و آماده میخواهند و هنر خیاطی جای خود را به خرید لباسهای رنگارنگ داده است. خیاطی در گذشته، لازمهی زندگی زنان بود و در اقتصاد خانواده، کمک شایانی به شمار میآمد. او معتقد است ضعف اصلی ما در طراحی پوشاک و ورود اجناس قاچاق به کشور است. وقتی جامعه جذب پوشاک برند ترک شود و اقشار بیبضاعت هم اجناس ارزان و بیکیفیت چینی را بخرند، قدرت ریسک از تولیدکنندهی داخلی گرفته میشود.
خانم یزدانی میگوید: «به نظر من اقتصاد مقاومتی، یعنی روی پاهای خود ایستادن؛ اینکه ما از محصولات داخلی خود استفاده کنیم و اجازه ندهیم اجناس برند خارجی بازارمان را قبضه کنند. اگر مردم از تولیدات داخلی حمایت کنند، کارها گسترش پیدا میکنند، جوانان از بیکاری نجات مییابند، چرخ اقتصاد میچرخد، دل هموطنانمان شاد میشود و لبخند روی لبهای مستضعفان نقش میبندد. اما متأسفانه فرهنگ شهری و پشتمیزنشینی، جوانان ما را به سوی راحتطلبی سوق داده است و هرکس بهجای کسب مهارت، دنبال کار بیزحمت و پردرآمد میرود. امروزه جوانان ما، جرأت ریسککردن ندارند و دلشان میخواهد که کار اداری، با حقوق معیّن داشته باشد. من برای رسیدن به اینجا که هستم، شکستها خوردهام؛ اما بعد از هر زمینخوردنی، بلند شدم و دوباره با توکل به خداوند ادامه دادهام. بارها ضرر کردم و ناامید نشدم. تلاش کردم و ادامه دادم. حالا شکر خدا، کارم رونق گرفته است. به عقیدهی من، امکان ندارد بدون چشیدن طعم شکست، به موفقیت برسیم. اگر کسی طعم سختی را نچشیده باشد، هیچوقت شیرینی موفقیت را مزه نخواهد کرد.»