نوع مقاله : نگاه
دبیر پرونده: سیدهزهرا برقعی
چرا جشن تکلیف؟
برای ما آدمها طی مراحل مختلف زندگی، جذاب و جالب است. مثلاً چرا جشن تولد میگیریم؟ بهانهای برای شادبودن و جشنی برای یک سال زندگی بیشتر با عافیت و سلامت. چرا وقتی آدمها شغل جدید پیدا میکنند، یا در امتحان مهمی قبول میشوند، یا وقتی بعد از سالها به هم میرسند، یا قرار است برای مدت طولانی از هم خداحافظی کنند، جشن میگیرند و دور هم جمع میشوند؟ خیلی وقتها ما نیاز داریم به ثبت خاطراتمان. تدارک دورهمی با چاشنی همدلی و مهربانی، برای همهی ما لازم است. ما نیاز داریم یکدیگر را ببینیم و احساسهای خوبمان را به هم منتقل کنیم. همین، اتفاقاً میشود معنای زندگی اجتماعی.
اما کنار همهی مراحل مهم زندگی که قرار است طی شوند، مرحلهای طلایی در زندگی هر آدمی وجود دارد: مرحلهی ورود به عرصهی بندگی.
این مرحله از قدیمالایام برای ما که مسلمانیم و دوست داریم نسلی دیندار تربیت کنیم، مهم بوده است. مادرها و پدرها برای دختر و پسرهایشان جشن تکلیف میگرفتند. گاهی حتی آنقدر سنگ تمام میگذاشتند که مثل شب عروسی، برای دختر و پسر خاطرهاش ماندگار میشد. پدر خودم تعریف میکرد که قبل از انقلاب، پدرش برایش جشن تکلیف گرفت و دیوار خانه را با فرشهای دستباف و قیمتی، کاغذدیواری کرد و کلی ریسه و چراغانی و نقل و شیرینی. حتی چندتایی از بزرگان شهر را دعوت کرده بود که در این مراسم باشند و برای پسرشان دعا کنند.
اینکه از یک تاریخی به بعد، آدمها ملزم به بندگی باشند و راه و رسمی را که خدا دوست دارد در زندگی پیاده کنند، شیرین و جذاب است. انگار کلید کنتور، تازه زده میشود و زندگی اصلی تازه آغاز میگردد. دیگر از آن تاریخ به بعد، هر حرکت و نیتی حساب میشود و فرشتههای شانهی راست و چپ، شروع به کار میکنند.
اینکه پدر و مادر، چگونه فرزندشان را به این مرحله میرسانند، اهمیت ویژهای دارد. بچهها باید اهمیت این دوران را درک کنند و با شوق و ذوق از لحظات این مرحلهی مهم، لذت ببرند. این مراسم، مثل مراسم تاجگذاری برای یک پادشاه است. از آن مرحله به بعد، تاج بندگی روی سر فرزند شما قرار میگیرد؛ تاجی که با هیچ باد و طوفانی نخواهد افتاد، انشاءالله.