نوع مقاله : جمجمک
مصاحبه2
کارشناس: دکتر فاطمه لیاقت
زهرا قدیانی
بهترین مدرسهها ضعفها و مشکلاتی دارند، که همینها فرصتهای رشد ما و فرزندمان را میسازند. درست از دل محدودیتهایی که پیش روی فرزندمان قرار میگیرد، فرصتهای رشد خود را نشان میدهند؛ به شرط آنکه حواسمان باشد. لازم نیست همهچیزِ مدرسه ایدئال یا بهترین شرایط باشد. این را که توی مدرسه، فرزندمان در ارتباطش با بقیه دچار مشکل میشود، دلش چیزی را میخواهد که ندارد، با او برخورد غلطی میشود و... مشکل نبینیم، بلکه همهی این مشکلات و امتحانها را فرصت رشد بدانیم. هرچه بیشتر مشکل تکرار شود، نشاندهندهی این است که در آن موضوع، ضعفی هست و باید برطرف شود. اگر فرزندی در مدرسه از همکلاسیهایش کتک میخورد، در مهمانی و پارک هم از پس خودش برنمیآید و هر کسی میتواند به او زور بگوید، لازم نیست رفت و آمدمان را به بچههای مطیع محدود کنیم. والدین آگاه در چنین شرایطی، با فرزندشان برای یافتن راهحل همراه میشوند و برای این ضعف، چارهای میاندیشند. عهدهدار حل مشکلات فرزندمان در مدرسه نشویم و بگذاریم خودش با مشکل روبهرو شود؛ ولی کنار او و با همدلی و همفکری، همراهش باشیم.
نه سیخ بسوزد، نه کباب
والدین میتوانند در مواجهه با مسائل بین «مدرسه و فرزندان»، سیاست متعادلی را پیش گیرند. آنان نباید هرگز مدرسه را در برابر بچهها تخریب کنند. از سوی دیگر، پذیرای نقدهای فرزندشان دربارهی مدرسه باشند تا اگر مشکلی پیش آمد، فرزند جرأت داشته باشد به والدینش انتقال دهد. بهترین برخورد این است: «نمیگویم فقط مدرسه را قبول دارم و در عین حال نمیگویم که در برابر مدرسه فقط پشتیبان فرزندم هستم. شنوندهی انتقادات و مشکلات فرزندم در مدرسه هستم، حمایتش میکنم و دست از همدلی نمیکشم. از سوی دیگر، اعتبار مدرسه را با بدگویی از بین نمیبرم. بدبینی فرزندم به مدرسه، باعث کمشدن اقتدار آن میشود و این اتفاق میتواند اقدامات مفید مدرسه را بیاثر کند و بهاصطلاح از چشم فرزندم بیندازد. از طرفی، به خیال اینکه از مدرسه حرفشنوی دارد، جلوی مشاور و معلم از فرزندم بدگویی نمیکنم.»
گاهی والدین ایرادها را به معلم یا مشاور میگویند تا آنها حلش کنند، بیخبر از اینکه بچه در مدرسه برچسب میخورد و عزت نفسش هم آسیب میبیند. مدارس کمی میتوانند مشکلات فردی تکتک بچهها را حل کنند.
رایزنی با مدرسه به کمک شمّ مادرانه
اگر بچه نمرات پایینی دارد، یادگیریاش خوب نیست، احساس میکند در مدرسه با او رفتار ناعادلانه میشود یا معلم خوب درس نمیدهد، فکر نکنیم که همین است و کاری نمیشود کرد. نباید به خیال اینکه مدرسه کارش را بلد است یا نمیشود از مدرسه ایراد گرفت، از پیگیری موضوع منصرف شویم. هر مادر، «شمِ مادری» دارد که ودیعهی خدا برای مسیر تربیت فرزند است و اگر به آن شم اعتماد کند، میتواند بسیاری از مسائل را تشخیص دهد. مادر میتواند با رعایت اصول خوب گفتن و شنیدن، با مدرسه گفتوگو کند، پیشنهاد بدهد و نظریاتش را منتقل کند. اینکه والدین مطالبهگر باشند و با مدرسه تعامل و گفتوگو کنند، هم برای بچههای خودشان خوب است و هم بهتدریج، باعث اصلاح فرآیند آموزش و ضعفهای مدرسه میشود.
راز خوب، راز بد
به فرزندمان یاد میدهیم که اگر کسی در مدرسه ـ از مدیر و معلم تا رانندهی سرویس و بچهها ـ رازی را به او گفت، چه کند. به فرزندمان میآموزیم که اگر از نگهداشتن رازی تحت فشار یا شرمگین باشی یا احساس گناه کنی، راز بدیست که باید با ما در میان بگذاری.
این کار البته پیشنیازهایی هم دارد. روانشناسان تأکید میکنند که هرچه رابطهی عاطفی و ارتباط والدین و بچهها عمیقتر باشد، آنان در برابر انواع آسیبهای اجتماعی مصونترند. از مؤلفههای رابطهی خوب، توانایی گفتوگوست؛ اینکه والدین و فرزند بتوانند با هم حرف بزنند. در کتاب «به بچهها گفتن، از بچهها شنیدن»، مهارتهای گفتوگو و همدلی بهخوبی آموزش داده شده است. اجمالاً اصول گفتوگوی سالم این است که دربارهی طرف مقابل قضاوت نکنیم، سخن او را کامل بشنویم، سرزنش و شماتت نکنیم، اگر حرفی که میزند مخالف نظر، باورها و ارزشهای ماست، اول کامل حرفش را بشنویم و سریع جبهه نگیریم و اجازه دهیم کامل بگوید و بدون پیشداوری سخنانش را گوش کنیم.
دربارهی تعامل با غریبه و مفهوم غریبه هم، با بچهها صحبت میکنیم. به آنان یاد میدهیم که رانندهی سرویس، غریبه است. به او احترام میگذاریم؛ اما او اجازه ندارد رفتار نامناسبی داشته باشد، ما را لمس کند و اگر خوراکی تعارف کرد، محترمانه دستش را رد میکنیم. ... گاهی با بازی و نمایش میتوانیم از حسوحال بچههای کوچکتر آگاه شویم؛ بازیای که نقشهای مشابه مدرسه را شبیهسازی کند. برای مثال به بچه میگوییم: «تو رانندهی سرویس و من شاگرد» و نمایش را با شوخی و خنده پیش میبریم. بچهها همانطور که در نقش خود غرق شدهاند، اتفاقات واقعی قبلی از رفتارهای راننده (یا هر فرد دیگری) را بازآفرینی میکنند.
لوکسهای حسرتبرانگیز ممنوع
تغذیهای که بچهها به مدرسه میبرند، خوراکیای باشد که بقیهی دانشآموزان قدرت خرید آن را داشته باشند. خوب است آنان یاد بگیرند و تمرین کنند که این ملاحظات را در روابط اجتماعیشان داشته باشند، حواسشان باشد میوهی نوبرانه یا خوراکی گرانقیمت یا بودار را توی خانه مصرف کنند. از طرفی تغذیه باید انرژیزا باشد و خوراکیهایی را بخورند که ویتامین سی و بی دارد.
گاهی هم فرزند ما رعایت دیگران را میکند و دیگران مراعات نمیکنند؛ یعنی کودک ما خوراکی یا حتی لباس و لوازم خاصی دست دیگری میبیند و دلش میخواهد. اینطور وقتها، خوب به احساس او گوش میکنیم. شاید به او بگوییم: «میفهمم تو میخواهی آن خوراکی یا وسیله را داشته باشی» یا جملههای دیگری به این معنا که «حس تو را درک کردم.» هر یک از ما بسته به شرایط و ارزشهای خانواده، تصمیم میگیریم که درخواست فرزندمان را بپذیریم یا نه. اگر جوابمان منفی باشد، میتوانیم برایش توضیح دهیم که آدمها، زندگیها و خانوادهها با هم متفاوتاند و توجهش را به داشتههایش جلب میکنیم. حتی اگر آن درخواست را پذیرفتیم، بهترین فرصت است که به فرزندمان یاد بدهیم مراقب احساس بقیه باشد. باید برایش از خانوادههایی مثال بزنیم که توان خرید یا تهیهی آن درخواست را به هر دلیلی ندارند و با هم تصمیم بگیریم آن را به مدرسه نبرد؛ چراکه منطق خانوادهی ما این است که دیگران را آزرده نکند.
والدین کارآگاه نیستند
از اشتباههای والدین این است که از سر نگرانی، کیف بچهها یا تکالیفشان را چک میکنند. بچهها متوجه این «یواشکی چککردن» میشوند و اعتمادشان از بین میرود. درعوض برای همراهی بچهها میتوانیم بگوییم: «بیا با هم چک کنیم و ببینیم چیزی را از قلم نینداخته باشی.» معمولاً والدین ایدئالگرا که مدام مراقباند بچه چیزی جا نیندازد، آسیبهای زیادی به آیندهی شغلی و زندگی بچهها میزنند. برای دقت فرزندمان، بهتر است از کودکی (حوالی سهسالگی)، مسئولیتهای منظم و متناسب با سن به او بسپاریم تا کمکم بداند در همهی شرایط، این مسئولیت به گردن اوست. مثلاً به کودک چهارساله میتوانیم بگوییم: «قاشقها را همیشه تو سر سفره بیاور.» به بچههای بزرگتر میتوانیم حق انتخاب بدهیم که بین شستن ظرفها و چیدن سفره یا میز، یکی را انتخاب کند. بچههای بزرگتر میتوانند خود مسئولیتشان را پیشنهاد کنند. در عین حال که بهانههای واهی برای فرار از مسئولیت، مثل خستگی را نمیپذیریم، میدان جنگ هم راه نمیاندازیم.
خودت چی فکر میکنی؟
یکی از مسائل توی مدرسه، جنگهای دانشآموزی و قلدری بین بچههاست. دانشآموز ممکن است در محیط جدید نادیده گرفته شود، مسخره شود و حتی کتک بخورد. والدین چه کنند؟ به آن بچهی قلدر و پدر و مادرش مراجعه کنند یا از معلم کمک بخواهند؟
شاید اولین اقدام این باشد که وقتی بچه دربارهی این مسائل صحبت کرد، خوب گوش بدهند و سراغِ دادن راهحل نروند. خیلی وقتها بچه هنگام تعریف اتفاقات، میتواند آن را مرور و خودش راهحل را پیدا کند. با مهارت حل مسئله، اعتماد به نفسش هم رشد میکند. بچههای بزرگتر از پنج سال، میتوانند راهکار مشکلاتشان را بیابند. وقتی فرزندمان تعریف میکند که با همکلاسیاش دچار مشکل شده، بهجای اینکه بگوییم: «برو فلان کار را بکن»، میشود بپرسیم: «به نظر خودت چه کار میشود کرد؟» میتوانیم اجازه دهیم که او راهحلهای مختلف را بیازماید و تجربه کسب کند. مثلاً بار اول میگوید: «باید فرار کنم.» دوبار فرار میکند، ولی دفعهی سوم گیر میافتد و یاد میگیرد که باید استراتژی دیگری پیش بگیرد. ما تا جایی که ممکن باشد، راهکار نمیدهیم. گفتن این مهارتها سخت است؛ اما عمل به آنها، باید با تمرین و بهتدریج اتفاق بیفتد.
همراهی و تسهیلگری
نقش والدین در تحصیل فرزندان، همراهی و تسهیلگریست. اگر فرزندی بخواهد خود به درس و تکالیفش برسد، به خودش واگذار میکنیم و اگر درخواست کمک کرد، کمکش میکنیم؛ اما نه اینکه هر کمکی خواست، تمام و کمال انجام دهیم. اگر به فرزندمان در ساخت ماکت یا کاردستی کمک میکنیم، میتوانیم این فرصت را به فرصت لذت دونفره بدل کنیم؛ نه اینکه او تماشاچی باشد و ما صفر تا صد کار را انجام دهیم.