نوع مقاله : دریا کنار
■ محبوبه ابراهیمی
«وسایل الشیعه» را ورق میزنم؛ حاصل هجده سال تلاش بیوقفهی عالم بزرگ شیعه، «شیخ حر عاملی». جلد چهاردهم، چهارصدونودوششمین صفحه، دلم را میلرزاند. چقدر دلچسب و روحنواز است سخن مولایم صادق(ع): «آنکه خدا خیرش را بخواهد، عشق حسین را به قلبش میاندازد.»
دستم را روی قلبم میگذارم. تپشهایش تندتر میشود. عاشقبودنم را باور میکنم. چقدر حال قلبم خوب است. لبم به خنده باز میشود و گوشهی نگاهم را به آسمان گره میزنم.
ـ فدای محبتت خدای خوبم! از روزی که دلم را آفریدی، انگار به قلبم حکم کردی که جز عشق حسین(ع)، در رگهایم پمپاژ نکند. چقدر خوشبختم من. چقدر حال دلم خوب است. این خوب بودن را مدیون حسین توام، ای خدای من... .
*******
با محبت حسین(ع) خونم را، جانم را و وجودم را سرشتی و من سالهاست که در کوی او، دیوانهوار بر سر و سینه میزنم. در آغوش مادر که شیر میخوردم، قطرهی اشکش روی صورتم میچکید و با شیرهی جان مادر، به بندبند وجودم تزریق میشد. هنوز صدای روضهخوان در گوش جانم جاریست و همهی وجودم، با غم عزیز فاطمه(س) گره خورده است. ...
پدر، سربند عزا بر پیشانیام میبست و هر آنچه برای عزای مولا اراده میکردم، برایم میخرید: سنج، طبل، زنجیر و... .
من پای روضههای حسین(ع) قد کشیدم؛ زیر سایهی عَلَمهای عزاداریاش؛ زیر آفتابهای داغ ظهر تاسوعا و عاشورا، در دستههای عزاداری که خیابانهای شهر را گاهی به ترافیک میکشاندند... .
******
شهر عادت دارد به ترافیک و راهبندان، عادت دارد به شلوغی و صداهای فراوان و به بوقهای بلند ماشینها، حتی در نیمههای شب که همه خواباند؛ گاه به بهانهی کاروان عروس و گاهی به بهانهی عصبانیت رانندهها که بوق ممتد میزنند بهجای ناسزا.
محرم و صفر که میرسد، شهر افتخار میکند که اینبار به بهانهی حسین فاطمه(ع) شلوغ میشود و جای بوقها، صدای طبلها و سنجها بلند میشود و راهبندانها، به بهانهی عزای تو میشوند، مولای خوبیها.
شهر حتی به مشکیهای عزای تو میبالد که جایجای پیکرش را منقش به نام حسین کردهاند؛ به وفای این مردم میبالد و به کوفه فخر میفروشد، از این همه وفا... .
اما طعنههای بدخواهان تو، تمامی ندارد آقا. چقدر طولانیست لشکر دشمنانت. تاریخ را پر کرده و به روزگار ما رسیدهاند؛ فریاد آنهایی که پرچم داعیهداری اخلاق در دست دارند و سنگ قانون شهروندی به سینه میزنند. برای شهروندان دایهی مهربانتر از دین میشوند و برای دینداران، استاد اخلاق و معرفت.
به گریههامان برای شما، خرده میگیرند. شیون و ناله در عزایتان را بیصبری و ناشکیبایی ما میدانند و عملکردمان را برخلاف قرآن و روایات که به صبر و شکیبایی در مصیبتها امر کردهاند. ما را متهم میکنند به نافرمانی از خدا و رسولش و به اعتراض به قضا و قدر الهی.
به بستهشدن خیابانها خرده میگیرند و صدای بلندگوی دستهها را مخل آسایش مردم میشمارند.
شهر اگر کر شود از صدای موسیقیهای جوانانش، عیب نیست؛ اما از صدای نوحه برای تو، آری.
شهر اگر سیاه شود از تیرگی گناه مردمانش، عیب نیست؛ اما از پارچهی مشکی عزای تو، آری.
شامهای اعیانی عروسیها و خرجهای میلیاردی و لاکچریاش اسراف نیست؛ اما خرجکردن در عزای شما و شامدادن به سینهزنانتان، آری.
شاید باور دارند که قصهی مظلومیت علی و گریههایش در سکوت، هماره باید تکرار شود؛ اما هیهات که این قوم، با اهل کوفه همعیار باشند.
حکایت این قوم، حکایت عاشقانیست که از راه گوشهاشان باده میخورند؛ اینان را شنیدن نام حسین(ع)، مست میکند... .
*****
سلبریتی که باشی، میشود گربهای داشته باشی و مرگش را رسانهای کنی، در فضای مجازی فریاد بزنی و در داغ حیوان خانگیات روزها و شبها گریه کنی و پست بگذاری. غربزده که باشی، میشود هر روز صبح پیش از فکرکردن به صبحانهی خودت، به فکر گوشت حیوان خانگیات باشی که امروز نوبت خوردن گوشت قرمز است یا گوشت سفید؛ اما انسان که باشی، حق انتخاب محبوب و معشوق نداری. ...
حق نداری در شادی حبیبت، شاد باشی و در غمش، اندوهگین.
حق نداری پدر معنویات را دوست بداری و از مظلومیتش بگویی.
افسردگی میآورد، اگر کتاب قطور دردهایش را مرور کنی.
خسته شدیم، از اینهمه کوتهفکری.
کاش، قدری دعایشان کنی آقا.
*****
از رعایت حقوق دیگران میگویند، از دموکراسی و احترام به عقاید دیگران؛ اما نزدیک محرم که میشود، صفحهی اینستاگرام خود را پر میکنند از توهین...؛ و تاریخ گواه تمام این توهینهاست... .
از همان روز که به نبی خدا(ص) دشنام دادند و شکمبهی گوسفند بر سرش ریختند، آن روز که علی(ع) را دستبسته سوی مسجد بردند و آن روز که روی منبر علی را سب و لعن کردند، آن روزها حرمت آل رسول(ص) را شکستند و شکستن این حرمت را پایه گذاشتند.
حالا نسلهای بعدیشان، به اسم مدرنیته و مبارزه با سنتها، باز هم حرمت رسول خدا(ص) و فرزندانش را نشانه گرفتهاند.
روزی به بهانهی فتنهای در کشور، به مراسم عزای سالار شهیدان(ع) حمله میکنند...؛ روزی «شادی صدر»، با برچسب روشنفکر فمنیست، به خود اجازه میدهد که در فیسبوکش به کربلا و امام سوم شیعه توهین و بر تقدسزداییاش اذعان کند. او روزنامهنگار فراری و بهاصطلاح مدرنیتهگرا و اصلاحطلب است و جوهرهی مدرنیته را تقدسزدایی و شوخی با امور مقدس میداند... .
اینبار، نوبت به کارگردانی رسیده که کارنامهاش پر شده از فیلمهای سخیف و بیمحتوا: «حسین فرحبخش».
او بهراحتی در برابر امام حسین(ع) موضع میگیرد و روضهخوانی برای آن حضرت را نشانهی تحجر و نوعی حقهبازی معرفی میکند.
اینکه سلبریتیها، فیلمسازها و بازیگران ما برداشتشان از دین و مذهب چیست و چقدر رنگوبوی دینداری در آثارشان پیداست به کنار، علامت تعجب بزرگ آنجایی بر ذهنهامان مینشیند که بهراحتی به خود اجازه میدهند در هر حوزهای، بهویژه حوزهی تخصصی دین اظهار علم کنند و رجز بخوانند... .
تاریخ، گواه اینهمه توهین است...؛ و ما صبح و شب، لعنت میفرستیم بر اولین ظالمان به حق رسول خدا(ص) و آلش و آخرین کسانی که از آنها تبعیت میکنند: «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وال محمد وآخر تابع له علی ذلک.»
این رسم را ما از اهلبیتمان به ارث بردهایم... .
*****
به ما یاد دادهاند عرض ادب کنیم به مولامان، ولو با روزی یک سلام رو به حرمش... . یادمان دادهاند که باوفا باشیم و فراموشش نکنیم، ولو با روزی یک لعن به دشمنان و قاتلان پلیدش؛ همانان که حتی به ششماههاش رحم نکردند... . آموختهایم تشکر کنیم از شما و قدردان خونتان باشیم؛ خون شما و فرزندان و اصحابتان. هرچند هیچ عملی را قابل تشکر از شما نمیدانیم. گریه میکنیم نه برای شما، که شما بینیاز از گریهی ما هستید. شما قتیل العبراتاید؛ کشتهی اشکها؛ اما اشکهایی که عبرت میآورند و دلهامان را لبریز معرفت میسازند. پس گریه میکنیم؛ چون محتاج گریه، عبرت و معرفت هستیم.
اشک میریزیم تا گریههامان، گویای غربت نهفته در «هَل مِن ناصِرٍ یَنصرنی»ات باشد؛ در آن ظهر تنهایی.
اخلاق پیشه میکنیم و رعایت اصول اخلاقی، تا درخور توجه و عنایت شما شویم.
شنیدهایم آرزو بر جوانان عیب نیست. ...
*****
هر اجتماع و عملکردی، قابل نقد است و وجود اشکال در آن، ممکن. هیئتهای عزاداری هم استثنا نیستند. شاید عزاداریهامان، دستههای عزایمان و روضهها و روضهخوانهامان مشکلی داشته باشند، اما اگر نقد هم باشد، مایلیم کسی از درون دین و با تخصص دینی نقدش را ارائه دهد، نه آنها که عملکردهاشان با دین بیگانه است.
چشم و همچشمیها و رقابتهای نادرست بعضی هیئتها، رعایتنکردن حرمت پیرغلامان اهل بیت(ع)، اغراق و انحراف و عدم صداقت در روضهها و بیان مصائب، ریا و خودنماییهای نادرست و آسیبهای اخلاقی دیگر که گریبانگیر عزاداریهاست، همه را سخنوران و عالمانمان بارها گوشزد کردهاند. واقعیت را نباید و نمیتوان انکار کرد؛ اما باید تغییرش داد به سمت حقیقت.
حقیقت، بعثت نبی خدا(ص) برای اتمام مکارم اخلاقیست؛
حقیقت، قیام حسین(ع) برای احیای فضایل اخلاقیست؛
حقیقت، شناخت پلهی اول صعود به معنویت است؛ یعنی اخلاق، و با نادیدهگرفتنش، نمیتوان به پلههای بعدی رسید.
کاش اخلاق عاشورایی را در هیئتها و دستههای عاشورایی تمرین کنیم و محرم و صفر را دانشگاه تحصیل اخلاق و معرفت و دینداری بدانیم که سالی یک ترم در آن درس میآموزیم. نظم، انضباط، هوشیاری، صبر، ادب، وفا، احترام، دقت، رعایت حقوق و وظایف، صداقت و مجموع صفات اخلاقی پسندیده، آموزههای مهم این دانشگاه بزرگ و تاریخیاند. خوشا به حال هر که واحدهای بیشتری بردارد و با موفقیت پاس کند.
*****
کربلا، تداعیگر تمام خوبیهاست؛ سرزمینی تفتیده و خشک، با انبوهی از میوههای مهربانی و وفا.
اینجا وقتی آب باشد، به دستور امام، حتی اسبهای لشکر حر هم باید سیراب شوند؛ با اینکه آمدهاند تا در مقابل امام بایستند.
اینجا، بخشش حرف اول و آخر را میزند؛ حتی وقتی حر، صبح عاشورا از سپاه عمرسعد جدا شود و به امامش رو کند، در آغوش گرم و مهربان امام مهربانیها آرام خواهد گرفت.
اینجا لبهای تشنه و خشکیده، از آب رو میگردانند تا اول، کودکان رفع تشنگی کنند؛ حتی اگر دستها بریده شوند و کودکی به آب نرسد.
هیئتها، زمینهساز قیام بزرگ دیگریاند؛ قیام مردی بزرگ که امام زمین و زمان است.
او خواهد آمد و خیمههای قیامش را به پا خواهد کرد؛ اینبار 313 نفر لازم است بهجای 72 تن.
او، یارانش را از همین هیئتها گزینش خواهد کرد؛ از میان همان کودکانی که ظهر عاشورا آب به دست عزاداران میدهند، بر سینه و سر میکوبند، کفشهای عزاداران را جفت میکنند و از هیچ خدمتی در خیمهی عزای ارباب دریغ نمیورزند.